افراط و تفریط در اقتصاد (2)
نویسنده:بیژن بیدآباد
اصول اخلاقى که حکما که همانا انبیا و اولیا و اوصیاى الهى مطرح نموده اند همه در این مقوله مى گنجد. بررسى این اصول اخلاقى زمینه هاى جدیدى را در اقتصاد اخلاق باز مى نماید که تدبر در آنها مى تواند نقش اساسى در اصلاح شاکله اجتماع داشته باشد. از لحاظ اقتصادى مقولات زیادى در این زمینه مى گنجد که در اقتصاد نئوکلاسیک مطرح نیست. بطور کلى صفات که مبدل به شاکله شده اند بسیار متنوع هستند ولى در باب رفتار اقتصادى از بعضى از آنها مى توان نام برد که صراحت بیشترى دارند و الا با گذشتن پسوند اقتصادى دنبال غالب صفات مى توان وجه مشخصه اقتصادى براى آنان فرض کرد.
از لحاظ اقتصاد نئوکلاسیک کسب حداکثر مطلوبیت و سود، آمال اصلى مصرف کننده و تولیدکننده است. در این نظریات انسان خوشحال انسانى است که مصرف بیشترى داشته باشد و از کالاها و خدمات حداکثر بهره بردارى را در چارچوب فرم تابعى تابع مطلوبیت خود ببرد. شاید اگر این نگاه را مد نظر قرار دهیم رشد و توسعه اقتصادى به مفهوم مادى آن در گرو همین نظر باشد. یعنى بشر تمام انرژى خود را صرف تولید و سپس مصرف کالا نماید. ولى آیا بشر براى این هدف خلق شده است سؤالى است که اقتصاد اخلاق در حاشیه این پارادایم باز مى نماید. اگر نظر اقتصاددانان نئوکلاسیک را بپذیریم تحلیل حداکثر رضایت مصرف کننده به آنجا خواهد رسید که بشر انتفاع از قوه شهویه خود را حداکثر کند پس رأس این قوه که خوددوستى است عملاً ابزار التذاذ از تمام چیزهایى که سبب تقویت خودیت مى شود مى گردد. لذات خوردن، پوشیدن، ریاست کردن، خودنمایى کردن و نزدیکى و مشابه آن اهداف میانى براى تحقق خودپرستى یا خوددوستى مى گردد. و از لحاظ مفاهیم اخلاقى رفتار، بسیارى از اهداف میانى ذکر شده با یکدیگر در ارتباطند. خوردن و هوا و هوس نزدیکى و پوشیدن و ریاست کردن و خودنمایى کردن ابزار رسیدن به آن مى شوند و چون حسهاى مادى فوق، لذایذ مشدّده اى دارند تمام تفکر، روحیات و توجه انسانى را به خود معطوف مى نمایند. از سوى دیگر همانگونه که حکماى اخلاق ابراز مى نمایند روحیات انسانى از حصول ملایمات به گونه اى سیرى ناپذیر است و از شدت جذب ملایم نیازش به جذب بیشتر ملایم بیشتر مى گردد و حرص فزونى مى یابد. لذا اصطلاح مى فرمایند که «شهوت از راندن تیرتر گردد» نتیجتاً کسب رضایت بیشتر در گرو مصرف بیشتر و در نزدیکتر شدن به اهداف میانى ذکر شده خواهد بود. و چون همانگونه که ذکر شد این حسها غالباً به حس التذاذ جنسى که از اشد لذایذ تن است برمى گردد لذا این قوه محرک پنهان فعالیتهاى اقتصادى مى شود. یعنى این قوه است که پس از تأمین نیازهاى حیاتى اولیه نظیر خوردن و پوشیدن به زندگى انسانها جهت مى دهد. از طرفى با توجه به خصیصه هاى فیزیولوژیک بین مرد و زن از لحاظ بدنى و کیفیت نیروهاى بدن و خصیصه «ایجاب» در رفتار مرد و «قبول» در رفتار زن در ارتباط با ارتباطات فردى و اجتماعى مرد و زن بیهوده نیست بگوییم که در اقتصاد متعارف و بر مبناى تعاریف اقتصاددانان نئوکلاسیک زن در زندگى اجتماعى به همان گونه که تداوم دهنده حیات نسل بشر است، به عنوان مظهر قوه محرکه رشد و توسعه اقتصادى خواهد بود. این پدیده در سطوح مختلف جوامع دیگر چون جماد، نبات و حیوان به گونه دیگر مطرح است و این تفاوتها به دلیل ادراک حسى موجودات از محیط اطراف خود است. براى مثال خانمها ظرافتها و زیبایى ها و برق ساطع شده از یک نگین تراشیده شده زیبا را درک مى کنند که تقریباً آقایان در مقایسه با خانم ها بالنسبه از این ادراک معافند. لذا جهان بینى مردان و زنان باید بر اساس فیزیولوژى آنان متفاوت باشد. در حشرات جنس ماده قدرت مدیریت و سلطه بیشتر از جنس مذکر دارد لذا حکومت را نیز طبیعت در اختیار وى قرار داده است. همانگونه که در مقاطعى از تاریخ بشر زن سالارى نوعى اقتدار در جوامع از خانواده تا گروه یا قبیله بوده است.
چنانچه آموزه هایى که از دین و مذهب در اقتصاد منبعث مى شود و اخلاق اقتصادى را تشکیل مى دهد منجر به اصلاح شاکله اجتماع مى شود بسیارى از مضار فعالیتهاى اقتصادى کاسته خواهد شد. به عبارت دیگر شره و خمود اقتصادى به اعتدال اقتصادى کشانده مى شود. در شره اقتصادى فعالان اقتصاد باید با تمام نیروى خود براى بقا تلاش نمایند تا بتوانند اقدام به حصول حداکثر منافع نمایند و به حداکثر لذت گرایى برسند. این حالت در نظامهاى سرمایه دارى بوضوح دیده مى شود. در این نظامها افراد شبانه روز براى حصول درآمد تلاش مى نمایند و مردم تبدیل به ماشین کار شده اند. هدف از این همه کار مصرف گرایى است. در مقابل تجربه کشورهاى کمونیست را مشاهده کردیم که تولید به اندازه نیاز انجام مى شد و نگرانى براى افراد جامعه در حصول مایحتاج نبود و اگر دارایى آنها نیز در اثر کار بیشتر افزایش مى یافت متعلق به خودشان نبود لذا مردم به خمودت گراییدند. در این حالت خمود اقتصادى در این کشورها کاملاً به چشم مى خورد. وقتى شره در اقتصاد غالب گردد نااطمینانى نیز افزایش مى یابد و وقتى خمود غالب گردد بسترهاى انگیزشى محدود مى شود. اعتدال قابل حصول در بین این دو طیف در حین عدم منع افراد با سلایق مختلف از گرایش به حد چپ و راست القاى آموزه هاى اخلاقى مرتبط با اقتصاد اخلاق مى تواند باشد که شره و خمود افراد را به اعتدال کشاند و شاکله اجتماع را به مرز رفتار معتدل هدایت نماید.
منبع:روزنامه ایران
ارسال توسط کاربر محترم سایت : savin125125
از لحاظ اقتصاد نئوکلاسیک کسب حداکثر مطلوبیت و سود، آمال اصلى مصرف کننده و تولیدکننده است. در این نظریات انسان خوشحال انسانى است که مصرف بیشترى داشته باشد و از کالاها و خدمات حداکثر بهره بردارى را در چارچوب فرم تابعى تابع مطلوبیت خود ببرد. شاید اگر این نگاه را مد نظر قرار دهیم رشد و توسعه اقتصادى به مفهوم مادى آن در گرو همین نظر باشد. یعنى بشر تمام انرژى خود را صرف تولید و سپس مصرف کالا نماید. ولى آیا بشر براى این هدف خلق شده است سؤالى است که اقتصاد اخلاق در حاشیه این پارادایم باز مى نماید. اگر نظر اقتصاددانان نئوکلاسیک را بپذیریم تحلیل حداکثر رضایت مصرف کننده به آنجا خواهد رسید که بشر انتفاع از قوه شهویه خود را حداکثر کند پس رأس این قوه که خوددوستى است عملاً ابزار التذاذ از تمام چیزهایى که سبب تقویت خودیت مى شود مى گردد. لذات خوردن، پوشیدن، ریاست کردن، خودنمایى کردن و نزدیکى و مشابه آن اهداف میانى براى تحقق خودپرستى یا خوددوستى مى گردد. و از لحاظ مفاهیم اخلاقى رفتار، بسیارى از اهداف میانى ذکر شده با یکدیگر در ارتباطند. خوردن و هوا و هوس نزدیکى و پوشیدن و ریاست کردن و خودنمایى کردن ابزار رسیدن به آن مى شوند و چون حسهاى مادى فوق، لذایذ مشدّده اى دارند تمام تفکر، روحیات و توجه انسانى را به خود معطوف مى نمایند. از سوى دیگر همانگونه که حکماى اخلاق ابراز مى نمایند روحیات انسانى از حصول ملایمات به گونه اى سیرى ناپذیر است و از شدت جذب ملایم نیازش به جذب بیشتر ملایم بیشتر مى گردد و حرص فزونى مى یابد. لذا اصطلاح مى فرمایند که «شهوت از راندن تیرتر گردد» نتیجتاً کسب رضایت بیشتر در گرو مصرف بیشتر و در نزدیکتر شدن به اهداف میانى ذکر شده خواهد بود. و چون همانگونه که ذکر شد این حسها غالباً به حس التذاذ جنسى که از اشد لذایذ تن است برمى گردد لذا این قوه محرک پنهان فعالیتهاى اقتصادى مى شود. یعنى این قوه است که پس از تأمین نیازهاى حیاتى اولیه نظیر خوردن و پوشیدن به زندگى انسانها جهت مى دهد. از طرفى با توجه به خصیصه هاى فیزیولوژیک بین مرد و زن از لحاظ بدنى و کیفیت نیروهاى بدن و خصیصه «ایجاب» در رفتار مرد و «قبول» در رفتار زن در ارتباط با ارتباطات فردى و اجتماعى مرد و زن بیهوده نیست بگوییم که در اقتصاد متعارف و بر مبناى تعاریف اقتصاددانان نئوکلاسیک زن در زندگى اجتماعى به همان گونه که تداوم دهنده حیات نسل بشر است، به عنوان مظهر قوه محرکه رشد و توسعه اقتصادى خواهد بود. این پدیده در سطوح مختلف جوامع دیگر چون جماد، نبات و حیوان به گونه دیگر مطرح است و این تفاوتها به دلیل ادراک حسى موجودات از محیط اطراف خود است. براى مثال خانمها ظرافتها و زیبایى ها و برق ساطع شده از یک نگین تراشیده شده زیبا را درک مى کنند که تقریباً آقایان در مقایسه با خانم ها بالنسبه از این ادراک معافند. لذا جهان بینى مردان و زنان باید بر اساس فیزیولوژى آنان متفاوت باشد. در حشرات جنس ماده قدرت مدیریت و سلطه بیشتر از جنس مذکر دارد لذا حکومت را نیز طبیعت در اختیار وى قرار داده است. همانگونه که در مقاطعى از تاریخ بشر زن سالارى نوعى اقتدار در جوامع از خانواده تا گروه یا قبیله بوده است.
چنانچه آموزه هایى که از دین و مذهب در اقتصاد منبعث مى شود و اخلاق اقتصادى را تشکیل مى دهد منجر به اصلاح شاکله اجتماع مى شود بسیارى از مضار فعالیتهاى اقتصادى کاسته خواهد شد. به عبارت دیگر شره و خمود اقتصادى به اعتدال اقتصادى کشانده مى شود. در شره اقتصادى فعالان اقتصاد باید با تمام نیروى خود براى بقا تلاش نمایند تا بتوانند اقدام به حصول حداکثر منافع نمایند و به حداکثر لذت گرایى برسند. این حالت در نظامهاى سرمایه دارى بوضوح دیده مى شود. در این نظامها افراد شبانه روز براى حصول درآمد تلاش مى نمایند و مردم تبدیل به ماشین کار شده اند. هدف از این همه کار مصرف گرایى است. در مقابل تجربه کشورهاى کمونیست را مشاهده کردیم که تولید به اندازه نیاز انجام مى شد و نگرانى براى افراد جامعه در حصول مایحتاج نبود و اگر دارایى آنها نیز در اثر کار بیشتر افزایش مى یافت متعلق به خودشان نبود لذا مردم به خمودت گراییدند. در این حالت خمود اقتصادى در این کشورها کاملاً به چشم مى خورد. وقتى شره در اقتصاد غالب گردد نااطمینانى نیز افزایش مى یابد و وقتى خمود غالب گردد بسترهاى انگیزشى محدود مى شود. اعتدال قابل حصول در بین این دو طیف در حین عدم منع افراد با سلایق مختلف از گرایش به حد چپ و راست القاى آموزه هاى اخلاقى مرتبط با اقتصاد اخلاق مى تواند باشد که شره و خمود افراد را به اعتدال کشاند و شاکله اجتماع را به مرز رفتار معتدل هدایت نماید.
منبع:روزنامه ایران
ارسال توسط کاربر محترم سایت : savin125125
/ج