آسيب شناسي تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در پرتو نهضت مشروطه (6)
نويسنده: دكتر علي علوي سيستاني(1)
مشروطه؛ شكست يا پيروزي
پديده هاي تاريخي به ميزان تاثيرپذيري كه از پديده هاي قبل خود گرفته اند و نيز به ميزان تاثيري كه در پديده هاي بعد از خود مي گذارند ارزيابي مي شوند. بر اساس اين، ارزيابي يك پديده تاريخي به شكل پديدار شناختي و بريده از پديده هاي قبل و بعد خود، هر چند مرسوم و رايج است، اما فاقد ارزش و اعتبار علمي و عملي است. نهضت مشروطه از اين قاعده نمي تواند مستثنا شود و براي ارزيابي دقيق آن بايد ديد كه نسبت به تحولات قبل و بعد از خود در چه شرايطي قرار دارد. واقعيت اين است كه نظر به نوع و ساختار حاكميت ويژه اي كه در ايران برقرار بوده، قرن ها رابطه مردم و حاكمان سرد بوده و گاه به حالت تضاد داشته است؛ از سوي ديگر، انديشه سياسي شيعه، شأن و شخص حاكم را نيز نوعاً تاييد نمي كرده است اما اين هر دو در دولت صفويه تا اندازه اي حل شد؛ از طرفي، جايگاه شأني شاه (نه جايگاه شخصي آن) مورد تاييد جريان ديني قرار گرفت و از طرف ديگر، رابطه مردم با حاكميت نيز حسنه شد. (2) با وجود اين، بخشي از مشكل همچنان باقي بود؛ چرا كه دولت هاي صفويه همچنان شاه محور و ... بود و از اين حيث نمي توانست مورد تاييد انديشه ديني و مردم قرار بگيرد.
پس از صفويه، ثقل نظريه پردازي انديشه ديني و مطالبات مردمي معطوف به هماهنگ كردن جايگاه شأني و شخصي شاه به مثابه راس ساختار سياسي شد و آنگاه كه چنين هماهنگي اي مقدور نشد، براي تقليل جايگاه شأني آن تلاش گرديد؛ اوج اين موضوع در نهضت مشروطه بود كه در آن تلاش شد سياست شاه محوري در ايران جاي خود را به سياست مجلس محوري (قانون محوري) بدهد. آنچه دغدغه جريان ديني را تامين مي كرد، هماهنگي قانون مجلس با «شريعت محمديه» بود كه جداي از اينكه به اين مطلب در متن قانون اساسي مشروطه تصريح شده بود، طرح مجتهدان طراز اول كه از جانب شهيد شيخ فضل الله نوري به مجلس ارايه و تصويب شد، به مثابه ضمانت اجرايي تصويب گرديد. آنچه دغدغه مردم را حل مي كرد نيز تاسيس مجلس بود كه قرار بود در آن نمايندگان واقعي مردم حضور يابند و جاي محوريت شاه را بگيرند؛ اما متاسفانه چنين نشد و نه تنها نمايندگان مجلس، نمايندگان واقعي مردم نشدند و جاي محوريت شاه را نگرفتند، بلكه آنها با انتخاب رضاخان به عنوان شاه، به نام مردم به شاه اجازه استبداد بيشتر و گسترده تري دادند.
راه ناتمام مشروطه در انقلاب اسلامي پي گرفته شد؛ در اين انقلاب، قانون اسلامي مبناي حاكميت قرار گرفت و تلاش شد تا نمايندگان مردم هرچه واقعي تر شوند. با اين حساب، نهضت مشروطه گامي است مياني در بين موقفي كه شيعه با حركت از حاشيه به هسته قدرت سياسي در عصر صفويه اتخاذ كرده بود و افق اوليه اي كه پس از پنج قرن در انقلاب اسلامي بدان دست يازيد. از اين رو، با نگاهي كلان به تاريخ حضور شيعه در هسته قدرت سياسي در تاريخ معاصر ايران، نهضت مشروطه را نبايد نهضتي شكست خورده تلقي كرد. دليل اين امر اين است كه نهضت مشروطه، از جنس حمله و حركت رو به جلو بود، حتي اگر منكر دستاوردهاي مثبت نهضت مشروطه شويم و معتقد شويم كه شيعه نتوانسته در آن يك گام هم به جلو بردارد، باز هم چيزي را از دست نداده و حداكثر، چيز جديدي به دست نياورده است؛ اگر بعد از نهضت مشروطه استبداد روي كار آمد، قبل از آن نيز استبداد حاكم بود (هر چند استبداد پس از نهضت مشروطه، شديدتر بود) و اگرچه از اين حيث تفاوتي جدي حاصل نشده بود، اما نفس اينكه ملتي بيدار شده و حقوق اساسي خود را مطالبه مي كند و حاضر است تا براي كسب اين حقوق مبارزه كند، همان دستاورد مثبت نهضت مشروطه است كه به عنوان تجربه گرانسنگي در نهضت امام خميني (ره) به كار آمد؛ به گونه اي كه اگر آن تجربه حاصل نشده بود، چه بسا نتايج شومي كه نهضت مشروطه را بيمار كرد، بر نهضت خميني (ره) تحميل مي شد.
جمهوري يا مشروطه
الگوي عملي حاكمان ايران تا قبل از نهضت مشروطه بيشتر با الگوي نظري طيف نخست (حكومت هاي شاه سالار و مستبد) هماهنگ بود. در نهضت مشروطه تلاش شد تا اين الگو مطابق يكي از الگوهاي نظري طيف سوم (الگوي مشروطه) شود. در انقلاب اسلامي، اين الگو مطابق با يكي ديگر از الگوهاي نظري طيف سوم يعني جمهوري تعريف شده است. سؤال اين است كه آيا گذار انقلاب اسلامي از الگوي مشروطه به الگوي جمهوري را بايد نوعي كمال دانست يا نوعي نقص؟
واقعيت اين است كه براي انقلاب اسلامي، الگوي مشروطه يا جمهوري اصالت نداشت؛ آنچه در اين انقلاب مهم مي باشد، انديشه و محتواي اسلامي است و اسلام را مي توان در قالب هاي متعددي تجلي داد؛ هم در قالب مشروطه و هم در قالب جمهوري. اما اينكه حضرت امام (ره) بر قالب جمهوري تاكيد داشتند، شايد يكي از علت هايش اين باشد كه اگر ايشان الگوي مشروطه را مطرح مي كردند، بسياري از روشنفكراني كه هيچ سهمي در انقلاب اسلامي نداشتند، فيلشان ياد هندوستان مي كرد و تلاش مي كردند تا يك بار ديگر آن بخش از شعارهاي نهضت مشروطه را كه وارداتي بود، احيا كنند. نهضت مشروطه با همه تجارب و دستاوردهاي سنگيني كه براي ما داشت، از آنجا كه به حاكميت پهلوي ها ختم شده است، خاطره اي تلخ و ناگوار به شمار مي آيد. طرح دوباره قالب مشروطه براي حكومت اسلامي، براي مردم بسيار ناگوار بود؛ مردم بايد احساس مي كردند كه در انقلاب اسلامي گامي به جلو آمده اند و براي چيزي نجنگيده اند كه قبلاً براي آن جنگيده بودند و نتايج تلخي بر آنها تحميل شده بود.
پي نوشت ها :
1)دانشجوي دكتراي علوم سياسي
2)اگر دولت هاي صفويه استبدادي هم وجود داشت، عمدتاً منحصر در كاخ بود نه در جامعه. به عبارت ديگر شاهان صفوي استبدادشان را در راه رفاه مردم به كار مي گرفتند و همين مسئله باعث مي شد تا در كنار ديگر عوامل از مشروعيت و مقبوليت بيشتري برخوردار باشند.
منبع:نشريه 15 خرداد شماره 22