پولس و الوهيت عيسي مسيح(2)
شريعت
شايد بتوان گفت که بحث از شريعت، نسبت به موضوعات ديگر، در مجموعه نامه هاي پولس، بيشترين حجم را به خود اختصاص داده است. پولس در اغلب موارد، شريعت را به معناي شريعت حضرت موسي(ع) گرفته است؛ (1) هرچند از برخي عبارات او، مي توان مطلق شريعت را استفاده کرد، مانند :« جايي که شريعت نيست، تجاوز هم نيست».(2) همچنين، از برخي عبارات او، مي توان کاربرد شريعت در خصوص « ده فرمان» را استفاده کرد، مانند :" پس چه مي گوييم؟ آيا شريعت گناه است؟ حاشا، بلکه گناه را جز به شريعت ندانستم؛ زيرا که شهوت را نمي دانستم، اگر شريعت نمي گفت که طمع مورز"(3)( فرمان دهم از ده فرمان موسي(ع))(4).
از مجموع مباحث پولس درباره ي شريعت مي توان به اين نتيجه رسيد که نگاه او به شريعت، تفاوتي اساسي با نگاه خود حضرت عيسي(ع) و نيز نگاه حواريون به شريعت دارد. او درصدد نقد شريعت و بيان اين نکته است که عمل به شريعت تأثيري در نجات انسان ندارد: مسيحي بودن در گرو عمل به احکام شريعت نيست. همين مسئله موجب درگيري پولس با رسولان اوليه شده است: رسولان اوليه معتقد بودند که براي مسيحي شدن بايد به شريعت يهود عمل کرد، زيرا مسيح موعود دين يهود است؛ امّا اين امر براي پولس قابل قبول نبود( او در نامه هاي خود، به نقد اين ديدگاه پرداخت). سرانجام، با هدف پايان دادن به اين نزاع، انجمني تشکيل مي شود و مقرر مي گردد که پولس مبلّغ آيين مسيح در ميان غيريهوديان باشد و رسولان اين آيين را در ميان يهوديان تبليغ کنند. بر اين اساس، قرار شد که براي پيوستن غيريهوديان به مسيحيت، الزامي در خصوص رعايت شريعت يهود وجود نداشته باشد و تنها بايد از خوردن قرباني کفّار، حيوان خفه شده، و خون قرباني و همچنين زنا پرهيز کنند که شرح اين ماجرا در کتاب اعمال رسولان آمده است.(5)
همان گونه که پيشتر گفتيم، پولس فريسي بوده و احکام شريعت را رعايت مي کرده است. از اين رو، نقد پولس به شريعت به دوران ايمان او به حضرت عيسي(ع) باز مي گردد؛ هرچند از برخي قسمت هاي عهد جديد، به دست مي آيد که او پس از ايمان به حضرت مسيح (ع)نيز گاهي به شريعت عمل مي کرده است. براي نمونه، در کتاب اعمال رسولان آمده است: پولس شخصي به نام تيموتائوس را که مي خواست همراه او برود، مختون کرد. زيرا يهوديان در آن ناحيه بودند اما اين کار را درباره ي تيطس رومي- که همراه او بوده- انجام نداده است(6). از نظر پولس، شريعت باعث نجات نمي شود؛ بلکه عمل به آن مي تواند سبب هدايت به طرف مسيح شود؛(7) اما خود شريعت بد نيست؛ زيرا همين شريعت است که گناهان را به ما نشان مي دهد. انسان تنها زماني گناه نمي کند که هيچ شريعت و حکمي وجود نداشته باشد؛ امّا وقتي که از احکام و شريعت آگاهي مي يابيم، مي بينيم که آنها را زير پا گذاشته، و گرفتار گناه و محکوم به مرگ شده ايم؛ زيرا گرچه شريعت خودش خوب است، ولي گناه ابزاري است براي سوء استفاده از آن، و در نتيجه محکوميت فرد.(8) از نامه هاي پولس مي توان چنين استنباط کرد که شريعت، قوانين زندگي در دنياست و به سبب گناه آدم و حوا، گريبانگير انسان شده است تا او کمتر دست به گناه بزند؛ اما چون نجات امري آسماني است، با آمدن مسيح(ع)، ديگر شريعت کاربردي ندارد و عمل به آن زمينه ساز نجات نمي شود.
نگاه پولس به گناه نخستين، که از آدم سر زد، در نوع نقد پولس به شريعت تأثيرگذار بوده است. توضيح آنکه از نظر او، گناه نخستين چنان بزرگ بود که جايگاه آدمي را به شدّت در نزد خداوند تنزل داد؛ به گونه اي که شريعت نوعي مجازات و محدوديت براي آدمي است، نه راهي براي نجات او. اگرچه شريعت في نفسه موهبتي است که خداوند به انسان عنايت کرده است تا او صواب را از خطا بازشناسد؛ اما تا هنگامي که گناه در جهان نبود، شريعت هم نبود. بنابراين، زماني که حضرت عيسي(ع) در ميان انسان ها حاضر و مصلوب شد، خداوند او را به عنوان فديه ي گناه آدم پذيرفت؛ از اين رو، بار عمل به شريعت از دوش آدميان برداشته شد، همان شريعتي که حکم « لالا»[ لله](9) را براي ما انسان ها داشته است.(10) بدين ترتيب، ايمان به حضرت عيسي(ع) يگانه راه نجات انسان ها گرديد. البته خود بحث نجات نيز يکي از مهم ترين ارکان فکري پولس است که ما در بحث الوهيت حضرت عيسي (ع)از ديدگاه پولس، درباره ي آن سخن خواهيم گفت.
اما، هانس کونگ تلاش فراواني کرده تا نشان دهد که پولس مبدع دين جديدي نبوده، بلکه درصدد جهاني کردن دين مسيح و تبليغ آن در ميان غيريهوديان بوده است. هانس کونگ، براي مثال، تلاش مي کند تا اين مطلب را به اثبات برساند که پولس نفي شريعت نمي کند، بلکه مي خواهد بگويد که عمل به شريعت سبب ساز نجات نيست. او مي گويد: پولس واژه ي عبري « تورات» را به کار نبرده، بلکه از واژه ي «نوموس»(Nomos) استفاده کرده که به معناي شريعت است. معناي عامّ اين واژه تورات( اسفار پنج گانه)، و معناي خاصّ آن شريعت هلاخا مي باشد که ربّي ها آن را براساس تورات تدوين کرده اند. به گفته ي هانس کونگ، ما نمي دانيم مقصود پولس کدام يک از معاني عام يا خاص بوده است! کونگ در ادامه مي گويد اما او شريعت( تورات) را مقدّس و روحاني مي داند و معتقد است که شريعت بايد مردم را به حيات برساند. براين اساس، تورات به عنوان « تورات ايمان» حتي پس از ظهور حضرت عيسي(ع) نيز اعتبار دارد. از نظر پولس، عمل به شريعت و تکاليف شرعي نجات بخش نيست. به عبارت ديگر، او مخالف ايمان به همراه شريعت نيست، بلکه مخالف ايمان به همراه انجام تکاليف شرعي است؛ چون اعتقاد دارد: هيچ انساني با رعايت تکاليف شرعي در حضور خدا آمرزيده نمي شود؛ بلکه شريعت مکتوب، انسان را مي ميراند. پس، حضرت عيسي مسيح(ع) ما را از دستورات اخلاقي تورات رها نکرد؛ بلکه از انجام تکاليف شرعي رها کرد. از اين رو، ديدگاه پولس مخالف ديدگاه هلاخاست که به انجام دادن تکاليف شرعي دعوت مي کند.(11)
در اينجا، سؤال ما از کونگ اين است که: آيا بين اين سخن شما که مي گوييد:« پولس منکر اصل شريعت و تقدّس آن نيست»، و اين سخن شما که مي گوييد: پولس تنها منکر عمل به احکام شريعت پس از ظهور حضرت عيسي(ع) است، تفاوت معناداري جود دارد؟ آيا صرف مقدس و روحاني دانستن يک چيز، بدون التزام عملي به آن چيز، تفاوتي با کنار گذاشتن آن دارد؟ شريعت، مقوله اي صرفاً نظري نيست که ما به واسطه ي قبول کردن آن و مقدّس دانستن آن بر خويش بباليم، بلکه مقوله اي نظري- عملي است؛ يعني اعتقاد به صحت و قداست آن که اين اعتقاد، مقدّمه ي عمل به آن است.
نقد ديگر بر ديدگاه هانس کونگ اين است که سيره ي عملي حضرت عيسي (ع)در برخورد با شريعت، آن گونه که از اناجيل به دست مي آيد، متفاوت با ديدگاه پولس است؛ زيرا خود آن حضرت مي گويد:
گمان مبريد که آمده ام تا « تورات» موسي و نوشته هاي ساير انبيا را منسوخ کنم، بلکه آمده ام تا آنها را کامل کنم و به انجام برسانم. به راستي، به شما مي گويم که از ميان احکام « تورات»، هر آنچه بايد عملي شود، يقيناً همه يک به يک عملي خواهند شد. پس اگر کسي از کوچک ترين حکم آن سرپيچي کند و به ديگران نيز تعليم دهد که چنين کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچک تر خواهد بود؛ امّا هرکه احکام خدا را اطاعت کند و ديگران را نيز تشويق به اطاعت کند، در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود.(12)"
پر واضح است که مقصود حضرت عيسي (ع)از « کامل کردن» اين نبوده که بگوييم:« عمل به شريعت لازم نيست»؛ زيرا اين امر، عين باطل کردن است. در واقع، حضرت عيسي (ع)نه از شريعت، بلکه از معلّمان و کاهناني انتقاد مي کرد که شريعت را به دکاني براي خود تبديل کرده بودند. در عين حال، آن حضرت در آموزه هايش بر اين نکته تأکيد مي نمود که شريعت صرفاً عمل به مجموعه اي از دستورات ظاهري نيست بلکه در کنار عمل به دستورات ظاهري، بايد درصدد پاکي و صفاي روح و دل نيز بود( نبايد مانند کاهنان، تنها به دنبال انجام دادن يک سري اعمال خشک و بي روح باشيد؛ اعمالي که هيچ توجهي به باطن آنها نداريد!) از برخي قسمت هاي اناجيل هم برمي آيد که حضرت عيسي (ع)در پي تکميل شريعت بوده است، مانند :« شنيده ايد که به اولين گفته شده است: قتل مکن، و هرکه قتل کند سزاوار حکم شود؟ ولکن من به شما مي گويم: هر که به برادر خود، بي سبب، خشم گيرد، مستوجب حکم باشد.»(13) در اين قسمت، حضرت عيسي (ع)نخست حکمي از شريعت را بيان مي کند و سپس به تکميل آن مي پرداخت و چيزي را بر آن مي افزايد. در اناجيل، به ويژه اناجيل همنوا، از اين گونه موارد فراوان مشاهده مي شود؛ مانند:" گفته شده است که: زنا مکن( از احکام « ده فرمان» حضرت موسي(ع))؛ ولي من مي گويم که: اگر حتي با نظر شهوت آلود به زني نگاه کني، همان لحظه- در دل خود- با او زنا کرده اي".(14)
همه ي اينها دلالت بر اين نکته دارند که حضرت عيسي(ع) درصدد ابطال اصل شريعت و نيز عمل به احکام آن نبوده است. بنابراين، اشکال مهمي بر پولس وارد مي شود: او چگونه شريعت را کنار مي گذارد و ايمان به مسيح را تنها عامل نجات مي شمارد؛ در حالي که خود حضرت عيسي(ع)، نه تنها شريعت را تعطيل نکرده، بلکه آن را کامل تر کرده است؟
پي نوشت:
*استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
1. آنتوني پالما، بررسي رساله هاي پولس به غلاطيان و روميان، آرمان رشدي، ص 70.
2. پولس، رساله به روميان، ج 4، ص 15.
3.همان، ج 7، ص 7.
4. The international standard Bible Encyclopedia, v3, p 89.
5. اعمال رسولان، ج 16، ص 3.
6. همان؛ رساله به غلاطيان، ج 2، ص 3.
7. پولس، نامه به غلاطيان، ص 14-5.
8. پولس، نامه به روميان، ج 7، ص 1-15.
9. کلمه يوناني اي که به لالا ترجمه شده به معناي غلامي است که مسئول بزرگ کردن بچه از هفت تا هجده سالگي است.ر.ک: هنري تيسن، الاهيات مسيحي، ترجمه ي ميکائيليان، ص 164.
10. پولس، رساله به غلاطيان، 24: 3.
11. Kung Hans,Great christian thinkers,p.30-31.
12. متي 5: 17-19.
13. متي 5: 21-22.
14. متي 5: 27-28 و نيز ر.ک: متي 5: 31، 32، 33، 34، 38 و مرقس 10: 11-12.