اکنکار در سراب دين (4)
ويژگي ها
کهن ترين
اکنکار با ارائه ي مدرکي به نام نوشته هاي نأکل، از اثبات ادعاي خود سرباز مي زند و هرگز پاسخ نمي دهد که اين نوشته هاي نأکل چيست و چگونه مي توان بدان ها دست يافت. اين ادعا که آنها در معبدي نگهداري مي شود که فقط اساتيد اک بدان دسترسي دارند نيز پاسخ درخوري نيست و خواننده را به تعجب وامي دارد.
بديهي است اسنادي که اکنکار براي اثبات مدعاي خويش بدان ها دست يازيده است، هيچ کدام معتبر نيست.
ريشه حيات
براي اين ادعا نيز هيچ دليلي ارائه نشده است و تنها مي توان ادعاهاي ديگر اکنکار مانند نوشته هاي پال توئيچل و ديگران را به مثابه ي دليل تلقي کرد؛ اما همان گونه که روشن است، ابتدا بايد ادعاهاي موجود در نوشته هاي اکيست ها ثابت شود تا بتوان از آنها به مثابه دليل استفاده کرد.
مبدأ اديان
بنيان گذار اين شبه آيين مي نويسد:« اک، سرچشمه ي تمامي مذاهب مي باشد و تمامي زندگي را دربرمي گيرد. بنابراين طبق قانوني الاهي، تمامي مذاهب، دانش ها و همچنين تمامي نوشته هاي مقدس و نيز تمامي قوانين زندگي از اک مشتق شده اند.»(5) اين ادعاي اکنکار را دو گونه بايد نقد کرد:
1. اگر اديان ديگر از اک نشئت گرفته اند، پس بايد اديان ديگر، نشئه و مقداري از حقانيت را با خود داشته باشند؛ اما اکنکار افزون بر اينکه در بسياري از مواقع به رد کلي اديان مي پردازد، آنها را ساخته ي کل نيرانجان(6)، شيطان، بشر و يا حتي زنان مي داند. پال توئيچل ادعا مي کند عوام الناس براي رفع مشکلات خود در صدد تدوين قانون و شرعيات برمي آيند؛ آنها به دنبال کساني مي گردند که بتوانند اين حاجت را برايشان مهيا سازند. از اين روي، اديان و مذاهب ساخته و پرداخته مي شوند تا بشر را سرگرم کنند.(7)
وي مدعي است فرقه ها، اديان و فلسفه ها به اين منظور تأسيس شدند که پيروانشان را متقاعد کنند پايه گذاران، چقدر بلندپايه و تزلزل ناپذير بوده اند. براي مثال، برگسون، هگل، داروين، نيچه، سقراط، فرويد، بيکن و بسياري ديگر، همه ملعبه ي دست شنوندگاني بودند که ميلي افراطي به اين داشتند که به آنها ارج و مقام و منزلت بخشند.(8) وي همچنين مي نويسد: « زنان طبقه ي زميني، باعث و مسئول تشکيل اديان و مذاهب هستند... به تعبيري، زنان يونان قديم از زنان امروزه که دم از تساوي حقوق و مقام اجتماعي با مرد مي زنند، در وضعيت بهتري قرار داشتند.»(9) در بررسي اجمالي به اين نتيجه مي رسيم که اکنکار در يک سردرگمي نمي تواند به درستي تشخيص دهد که خاستگاه و منشأ اديان، اکنکار است يا چيزهاي ديگري که پال توئيچل بدان ها اشاره کرده است.
2. اگر اکنکار منشأ و مبدأ تمامي اديان است، نبايد در آن تناقض باشد؛ در حالي که وجود تناقض هاي فراوان در اکنکار از خداباوري گرفته تا روش هاي سفر روح و ...، نشان مي دهد که اين فرقه نمي تواند اين ادعا را داشته باشد. در اين وادي، يک محقق هرگز نمي تواند دريابد اديان ديگر چه مقداري از حقانيت! اکنکار را به يغما برده اند؛ براي مثال، درباره ي خداباوري نمي توانيم بفهميم آيا توحيد اسلام حق بوده و بر مبناي اکنکار صحيح است يا تثليث مسيحيت با درجه ي خلوص اکنکاري سازگار است. همچنين در اين مسئله درخواهيم ماند که مبادا دين اُمانيسم آگوست کنت صحت داشته، و انسان خود خداي خويشتن باشد؛ در حالي که با نگرشي اجمالي مي توان تمامي اين موارد را از خداباوري اکنکار پيدا کرد.
اکنکار مدعي است که دربرگيرنده ي آموزه هاي همه ي مذاهب و فلسفه هاست؛ يعني اگر آموزه هاي همه ي مذاهب و فلسفه ها گرد آوري شوند، اکنکار از آن ميان متولد مي شود. نبايد از ياد برد که اکنکار در بسياري از مواقع به رد بنيادي اديان و مذاهب مي پردازد. همچنين چنان به فلسفه مي تازد که گويا هيچ راهي براي پذيرفتن آن وجود ندارد. پس چگونه ممکن است اکنکار- که به نظر اکيست ها حق مطلق است- آموزه هايي را در خود جاي داده باشد که همه، ناحق و باطل هستند.
شکل دهنده ي وقايع عالم
قابل فهم عمومي بودن
پال توئيچل ادعا مي کند که فهم اک و کارکرد آن فقط از عهده ي انتخاب شدگان برمي آيد و بقيه ي مردم از درک آن عاجزند؛ در حالي که با توجه به برخي ادعاها و نيز آموزه هاي اکنکار- به ويژه اصل خوداستادي- آنها مدعي اند تعاليم شان قابل درک براي عموم مردم است.
گفتني است اکيست هاي واقعي و استادان واقعي اکنکار هرگز خود را ملزم به جواب دادن به اين تناقض ها و يا اشکال ها نمي دانند. اعتقاد بر اين است که اين گونه تناقض ها کشفيات عقل است و سيستم تفکر انسان، آنها را کشف مي کند؛ در صورتي که اين تجربيات بايد تجربه شوند! به طور کلي، اکنکار به سبب وجود اين گونه تناقض هاي روشن، هرگز روي خوشي به عقل و عقلا و منطقيان نشان نداده است. اکنکار با پيوند دادن عقل به ذهن و تعريفي که از ذهن ارائه مي کند، عقل و تفکر را نيز از جانب شيطان تلقي مي کند.
البته مسئله اساسي اين است که اگر فقط عده اي از برگزيدگان را ياراي درک واقعيت هاي اکنکار است، پس چگونه بايد اين دين به پرسش هاي عالم گير اذهان بشر پاسخ دهد. اگر افراد بشر بخواهند به اين آيين بگروند، بايد پاسخ هاي خود را با دليل و برهان دريابند تا ايمان آورند. در حالي که با گفته هاي پيشين اکنکار، به اين نتيجه مي رسيم که بايد بدون دليل و منطق خاصي به اکنکار بگرويم و پس از مطالعاتي که نزديک پانزده سال به طول مي انجامد و شبيه نوعي ذهن شويي است؛ بتوانيم با تجربيات خيالي پاسخ پرسش هايمان را دريابيم.
قدرت انکار
براي اثبات اين ادعا نيز کافي است نگاهي به جوامعي بيندازيم که اکنکار در آن تولد و رشد يافته است. اگر واقعاً اکنکار مي توانست بدون مطالعات جامعه شناختي و روان شناختي به اصلاح اين جوامع بپردازد، هرگز نبايد آمار جرم و جنايت و فقر و فحشا و ... انسان را دچار نگراني کند؛(13) اگر گرايش به اکنکار مي توانست نفسانيات انسان را به گونه اي بخشکاند که انسان به قله ي تعالي معنوي و صلاح صعود کند، نبايد « داروين گرايس » دومين استاد حق در قيد حيات، دچار انحراف مي شد.(14)
البته شايد گفته شود وي دچار انحراف نشده و کساني که او را برکنار کرده اند، دچار انحراف شده اند؛ در اين صورت نيز بايد پاسخ داده شود که مگر نه اين است که برکنار کنندگان وي، اهالي اکنکار بوده اند؟ به هر حال، با اين واقعه ثابت شد که اکنکار حتي توانايي اصلاح استادان خود را نيز ندارد؛ چه رسد به اصلاح تمام انسان ها و جوامع انساني.
زنده و پويا بودن!
فقط اکنکار
واژه ي ديگري که درباره ي اکنکار و انحصار حقانيت در آن به کار رفته است، « مگر اکنکار» است. پال توئيچل مي نويسد:« ورود به اقليم بهشتي ميسر نمي شود، مگر به ياري آموزش هاي اکنکار».(18) و يا اينکه:« از آنجا که همه چيز در کيهان ماده تحت نظارت کل نيرانجان( قدرت منفي) قرار دارد، هيچ نماد منحصر به فردي که حقيقت را بيان کند نداريم، مگر اکنکار»(19). به هر صورت اکنکار با هزار زبان در پي آن است که حق را منحصر در اکنکار جلوه دهد:« هر کسي مي تواند هر راهي را که به سوي خدا منتهي مي شود دنبال کند، اما به جز طريق اک، او نمي تواند به عالم نهايي، اقيانوس عشق و رحمت، دسترسي يابد.»(20)
ابدي بودن
اول اينکه براي ادعاي ابدي بودن اکنکار، هيچ دليلي وجود ندارد و تنها ادعاي بنيان گذار اين فرقه دليل آن محسوب مي شود. البته وي نام استادان فراواني را از دوران هاي مختلف به ميان مي کشد که مدعي است آنها استادان اک بوده اند؛ اما تا آنجا که نوشته هاي برخي از اين استادان وجود دارد، هيچ نامي از اکنکار و اک و واژگان اختصاصي اين فرقه وجود ندارد.براي مثال، پال توئيچل کتاب مثنوي معنوي را اولين کتاب جهان بيني اک معرفي مي کند؛ اما هيچ نام و نشاني از اکنکار و واژه هاي آن در اين کتاب وجود ندارد. به راستي، اگر مثنوي معنوي مولوي کتاب جهان بيني اک است، بايد تمام اکيست ها مسلمان بوده و نماز و روزه و حج به جا آورند؛ زيرا اين کتاب، سرشار از آموزه هاي ناب اسلام است.
دوم اينکه ادعا مي شود هيچ يک از آيين و اديان بيش از هزار سال پويايي نداشته اند. اين ادعايي است که کذب آن بر هيچ انساني پوشيده نيست؛ زيرا دين مسيحيت، دو هزار ساله است و دين اسلام نيز در مقام پوياترين دين موجود، نزديک هزار و پانصد سال است که هدايت بشر را برعهده دارد. البته اين اکنکار است که بايد پاسخ دهد با طلوعي که در سال 1965 ميلادي داشته و توسط پال توئيچل به دنيا پا نهاده است، چگونه ادعاي ابدي و ازلي بودن مي کند؟
4. عدم اجازه ي ارتداد
اين شبه آيين، اديان را متهم مي کند که از نظر عقيدتي، پيروان خود را محصور مي کند تا آنها نتوانند از دين خود خارج شوند؛ اما خود بار ديگر در تناقضي آشکار برگشت از اکنکار را منع کرده است. از سويي اکنکار در يک ادعا، انسان را آزاد مي داند تا بتواند از ديني به اديان ديگر تغيير عقيده دهد و از سوي ديگر، با اينکه پيوستن پيروان ديگر اديان به اکنکار را بي اشکال مي داند، اما حق خروج از اکنکار را از پيروان خود سلب مي کند. کتاب مقدس ادعايي اکنکار مي گويد:
واي بر کسي که چلاي استاد حق در قيد حيات باشد و در عين حال از طريق عقيدتي، جهان بيني و مجاهدت معنوي ديگري هم پيروي کند. او از عواقب اين بي خردي رنج خواهد برد... اگر واصل اکنکار شده باشد، امکان عدول از طريق اک برايش ممکن نخواهد بود؛ مگر آرزوي يک زندگي پر از مصيبت و رسوايي در سر داشته باشد.(22)
اين کتاب تذکر مي دهد يک اکيست هرگز نبايد براي آموزش ها و آيين هاي ديگر، احترام و اعتباري قائل شود. به بيان روشن تر، اين شبه آيين، « تغيير مسلک» را به طور کلي از اين مسلک نفي مي کند:« چلا هرگز از عقيدت خود به راه اک تغيير مسلک نمي دهد. تسعير و تغيير کيش در عرصه ي فعاليت اکنکار وجود ندارد».(23) البته روش اين کتاب درباره ي جدايي از اديان ديگر به گونه اي ديگر است:« آدمي بايد تمامي عقايد و نظريات، فرضيه ها و باورها را کنار گذاشته، و با خلوص و شدت هرچه تمام تر نظري به اين اصل عظيم « اک» بيندازد.»(24) در اينجا نيز اکنکار بار ديگر دچار تناقض گويي و خصلت دوگانگي شده است. اگر ارتداد و برگشت از دين کاملاً آزاد است و بنا به تکثر گرايي همه حق اند و حظي از حقيقت برده اند، پس بايد بازگشت و ارتداد از اکنکار نيز صحيح باشد. پس چرا اکنکار مرتدان از اک را با ارعاب و تهديد خود تشويق! به باقي ماندن مي کند؟
البته بسياري از اديان ديگر نيز با ارتداد برخورد شديدي دارند؛ اما آن اديان هرگز قائل به تکثرگرايي و حقانيت همگاني نبوده و همانند اکنکار، آشکارا دچار تناقض نمي شوند. آنها چون اولاً خود را دين مي دانند و دوماً حق را واحد مي شمارند، قائل اند که حقانيت را بايد از طريق وحي الاهي دريافت کرد؛ از اين رو، پيروان خود را از ارتداد منع مي کنند.
نتيجه گيري
بررسي ادعاي دين بودن و کارايي دين داري اکيست ها به مجالي ديگر نيازمند است؛ اما در همين خلاصه نيز به راحتي مي توان ادعا کرد که تلاش هاي تناقض آميز اين شبه آيين در برزخ دين بودن و دين نبودن، به تلاش مذبوحانه اي مي ماند که کارايي نداشتن آن بر هر محققي روشن است.
درواقع، اين نوشتار نشان مي دهد که اکنکار به صورت کاملاً زيرکانه قصد دارد بدون اينکه با تعصب ديني پيروان ديگر اديان مبارزه کند، خود را به جاي دين آنها نشانده و تمامي کارکردهاي دين را ايفا کند.
پي نوشت:
*کارشناس جامعه شناسي
**استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد تحقيقات و علوم.
1. با اين که اکنکار بارها به اين نوشته ها استناد مي کند ولي هرگز درباره آنها توضيح روشني ارائه نداده است. به نظر اکنکار اين نوشته ها مهم ترين اسنادي هستند که مورد استناد قرار مي گيرند اما هيچ نام و نشاني از آنها وجود ندارد. ي سازد که اکنکار از تمامي روشها و ترفندها جهت تکيه زدن به جايگاه اديان بهره مي برد.
2. معبد کاتسوپاري معبدي است که بنا به عقيده اکنکار در شمال تبت واقع شده است. هيچ کسي جز اساتيد اکنکار به آنجا دسترسي ندارند. اين معابد از ديدگان همه پنهان شده اند!( ر.ک: پال توئيچل، اک ويديا، ص 193).
3. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج 1، ص 51.
4. همان، ج 1، ص 53.
5. پال توئيچل، نامه هاي طريق نور، ص 343.
6.kal niranjan: قدرت منفي عالم پايين. چيزي شبيه به شيطان و ابليس.
7.پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج 1، ص 281.
8. پال توئيچل، دندان ببر، ص 150.
9. پال توئيچل، سرزمين هاي دور، ص 97-98.
10.Eck Vidya.
11. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج 1، ص 263.
12. ر.ک: همان، ج 1، ص 277.
13. ر.ک: مجموعه هشت جلدي حقوق بشر در غرب با عنوان هاي مختلف، تهيه معاونت پژوهش مؤسسه علمي فرهنگي بصيرت، تدوين عبدالحسين مشکاني، علي تيپ و ديگران، انتشارات نگاران قلم.
14. در سال 1971 با درگذشت پال توئيچل، عصاي قدرت اک به شخصي به نام « داروين گرايس» رسيد. وي از شاگردان مستقيم پال توئيچل بود و در شوراي اکنکار توانست با هماهنگي گيل توئيچل که اکنون به همسري گرايس درآمده بود، رأي اکثريت را به دست آورد. با گذشت زمان، بين شاگردان پال و طرفداران گرايس نزاع هايي درگرفت. جدا شدن گيل از گرايس عامل سرعت بخشي بود که پس از ده سال گرايس را از قدرت ساقط نمود. با سقوط گرايس، هارولد کلمپ، که تا آن زمان در چاپ خانه اکنکار مشغول کارهاي فني بود، به عنوان استاد حق در قيد حيات انتخاب شد. هارولد کلمپ علت اخراج وي را از اکنکار چنين شرح مي دهد: ناتواني گرايس در تشخيص وابستگي بر عليه مشيت سوگماد، به آن بحران معنوي که در اواخر سال 1983 منجر به اخراج او از نظام وايراگ شد، سرعت بخشيد. اين واقعه همواره به عنوان يکي از غم انگيزترين فصول تاريخ اکنکار باقي خواهد ماند.( ر.ک: هارولد کلمپ، روح نوردان سرزمين هاي دور، ص 320).
15. تادکرامر، اکنکار حکمت باستاني عصر حاضر، ص 7 و ص 97.
16. همان، ص 57.
17. همان، ص 62.
18. پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج 1، ص 149.
19. همان، ج 1، ص 158.
20. پال توئيچل، نامه هاي طريق نور، ص 250.
21. ر.ک: پال توئيچل، شريعت کي سوگماد، ج 1، ص 225.
22. همان، ج 1، ص 150.
23. همان، ج 1، ص 153.
24. همان، ج 1، ص 42.