زندگی نامه اشرف پهلوی (1)از کودکی تا هوسرانی جوانی
تداوم يافتن و استمرارهر نظام ديکتاتوري نيازمند شيوه هايي همچون بهره جويي از ابزارهاي اطلاعاتي، اعمال قدرت و سرکوب توده هاي مردم است . به شهادت تاريخ، دوران سلطنت رضا خان و پسرش محمد رضا، تبلور نظام هايي بودند که بالاترين و بيشترين ابزارهاي قدرت سرکوب را در اختيار داشتند، نظام هايي که تکيه اصلي آنها بر نيرو هاي سرکوب گر و دستگاه هاي اطلاعاتي بود، بدون آنکه به مردم تکيه داشته باشند و يا توجهي بر مطالب سياسي - اجتماعي و حتي اخلاقي و مذهبي آحاد جامعه داشته باشند .
بي ترديد در سايه همين حکومت مطلق و قدرت نامحدود، فساد و تباهي، مريانه وار در کالبد چنين نظام هايي ريشه مي دواند و سرانجام نيز شيرازه اينگونه حکومت هاي ديکتاتور از هم مي پاشد، چنان که در سال 1357 رهبري سازش ناپذير حضرت امام خميني (ره) و حضور قاطع مردم در صحنه، رژيم پهلوي دوم فرو پاشيد، همان گونه که حکومت پدرش با شکست يک ساعته ارتش در برابر نيروي اشغالگر در هنگامه جنگ جهاني دوم، متلاشي شد.
« اشرف پهلوي » خواهر توامان محمد رضا پهلوي در شرايطي نشو و نما نمود که در سايه حکومت وحشيانه و غير انساني پدر و برادرش، فساد، غارت بيت المال و حتي تعيين مردان مورد علاقه اش به عنوان سفير،وکيل و وزير، امتياز و فضيلت به شمار مي آمد . در چنين شرايطي طبيعي است دختري که از زن بودن خود رنج مي برد از روحيه سترون برادرش سود جويد و به لحاظ روان شناسي در روحيات مردانه فرو رود، باندهاي بزرگ قاچاق بين المللي را هدايت کند، از دولتمردان زبون رژيم برادرش باج بستاند، عموم مزايده ها مناقصه هاي کلان را در انحصار خويش در آورد، در هر پروژه اي بدون ديناري سرمايه گذاري سهيم شود، زمين هاي مسکوني و کشاورزي مردم را به زور سرنيزه از آنها بگيرد، هر روز در کاخ خود و يا خانه هاي نديمه هايش مجالس فساد و عيش و نوش برگزار کند و ...
و همه اين افعال در شرايطي از اشرف سر مي زد که قرابت با شاه و عنوان خواهر توامان محمد رضا، به وي مصونيت امنيتي، سياسي بخشيده بود، تا حدي که رئيس ساواک هم جرأت نداشت در پيرامون «اشرف» کار اطلاعاتي انجام دهد، مگر در مواردي خاص که آن هم به دستور شاه انجام مي گرفت . درست به همين دليل است که تنها بخش اندکي از درياي بي کران و ناپيداي فساد و تباهي و مظالم وي در پرونده ها و اسناد ساواک به ثبت رسيده است. ورنه در صورت ثبت و ضبط قانون شکني هاي وي امروز حد اقل دهها مجلد از اسناد ساواک در دسترس تاريخ پژوهان قرار مي گرفت .
اشرف ساعاتي پس از برادرش محمد رضا پهلوي به دنيا آمد .وي چهارمين فرزند رضا خان مير پنج و سومين دختر وي پس از همدم السلطنه وشمس به شمار مي آيد .
رضا خان که پس از تولد اشرف و محمد رضا، با کمک انگليسي ها، مدارج ترقي را به سرعت طي کرد، ميان اين دو فرزند تو أمان، تبعيض فراواني قائل شد تا آنجا که آتش حس سرخوردگي، حسادت و به تبع آن ميل شديد قدرت خواهي اشرف، در همان دوران کودکي برافروخته شد .
معاشرت و تعاملات بي پرده اشرف با پسران و مردان نامحرم و بيگانه، بعدها اشرف را چنان در منجلاب هوسبازي غرق و گرفتار کرد که نه تنها پس از گذشت مدت کوتاهي، از اين روابط ناسالم احساس دلزدگي مي کرد بلکه در هنگام تأهل نيز، از به دام انداختن و تصاحب مردان متأهل و مجرد ابايي نداشت و پي در پي معشوقه هاي ديگري مي جست.
ماجراي روابط نامشروع اشرف با « پرويز راجي »، « ملک فاروغ » احمد دهقان، بهروز وثوقي و ... از چنان فضاحتي برخوردار شد که به مثابه لکه ننگي بر پيکر خاندان پهلوي و دستگاه حکومتي باقي ماند .
از سوي ديگر، اسناد تاريخي روشن، اشرف پهلوي را به عنوان يکي از مهره هاي انگليسي و آمريکايي کودتاي 28 مرداد معرفي مي کند . مهره اي که اسباب قدرت گيري خائنانه شاه و تقويت نفوذ استعمارگرانه آمريکا در ايران را تأمين مي کند .
اين زن خودکامه، پس از شهريور سال 1320، تلاش فراوان و عجيبي را براي غارت بيت المال و نفوذ در عرصه تصميم گيري و اداره کشور آغاز کرد . وي با تشکيل حلقه اي از عناصر و چهره هاي گوناگون به يمن موقعيت برادر دوقلوي خود، اقدام به بخشش مناسب دولتي در داخل و خارج از کشور کرد . معيار اصلي وي در اهداء مناصب نيز چيزي جز، منافع مادي، قدرت طلبي و خواست هاي پليد جنسي نبود .
«اشرف پهلوي» علاوه بر اينکه خود به مواد مخدر سخت معتاد بود، در تعامل کاري با مافياي بين المللي مواد مخدر نيز نقش آفريني مي کرد و با سوء استفاده از گذرنامه سياسي اش، اقدام به قاچاق مواد افيوني در حجم گسترده و در سطح داخل و خارج از ايران مي نمود . اين موضوع به صراحت در خاطرات ارتشبد فردوست مقام عالي امنيتي و اطلاعاتي در بار و مطبوعات مشهور غربي چون لوموند اشاره شده است.
« اشرف پهلوي» در سال 1357 چند ماه پيش از سرنکوني حکومت برادرش به خارج از کشور گريخت ف انتدا تمام تلاش خود را به کار گرفت تا به مدد ديدار با سران کشورهاي اروپايي و رييس جمهورآمريکا، آنها را به مانند سال 1332، براي تداوم بخشيدن به حکومت برادرش يکصدا کند، اما از آنجا که به دليل اتحاد و اتفاق مردم در سايه رهبري حضرت امام خميني (ره)، رژيم شاه درحال اضمحلال بود، آنها هيچ کاري نتوانستند براي حکومت در حال زوال پهلوي انجام دهند .
اشرف پس از سقوط رژيم و فرار محمد رضا به خارج از کشور باز هم از اين تلاش دست بر نداشت تا اينکه با شکست همه طرح هاي سياسي - نظامي،آمريکا،برادرش آرزوي بازگشت به سرير قدرت را با خود به گور برد، چنان که فرزند اشرف و جلاد 17 شهريور اويسي به همين سرنوشت دچار شدند .
اشرف پس از مرگ برادرش چنانکه در زمان حکومت وي مي کوشيد تا در کسوت نماينده زنان ايراني و يا نماينده ايران در سازمان ملل متحد خود را فردي سالم و وطن خواه معرفي کند، با بخش اندکي از دلارهاي به يغما برده از بيت المال بنياد مطالعات ايران را تاسيس کرد تا مطبوعه هايي همچون فصلنامه ايران نامه منتشر شود و يا شبه روشنفکران داخلي با آن مرتبط شده و به عنوان مدعو در فرهنگ به سخنراني بپردازد، ضهن آنکه بخشي از سهام نشريه هفتگي کيهان چاپ لندن را نيز خريد تا هر هفته به دروغ خبر سقوط قريب الوقوع رژيم جمهوري اسلامي را به عنوان تيتر نخست انتخاب کند .
بدين ترتيب « اشرف» با وجود کبر سن، هنوز هم در عرصه سياسي فعال است، چنان که برادر زاده اش «رضا» که به خساست شهره خاص و عام است، براي عموم طرح هاي خيالي سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي ميليونها دلار از عمه اش کمک مي گيرد . ضمن آنکه اشرف هنوز هم از حمايت مالي برخي شيوخ مرتجع منطقه و آمريکا برخوردار است .
با نگاه به چنين ضرورتي، اين کتاب با اختصاص به زندگي و کارنامه سراسر فتنه و فساد و تباهي جنايت اشرف پهلوي، به شکلي مستند و فشرده، فراهم آمده و تقديم مي شود .
و با این مقدمه به تحلیل زندگی ننگین این بانوی پهلوی می پردازیم.
تولد و دوران کودکي
اولين همسر رضا خان، « صفيه » نام داشت و حاصل ازدواج، دختري به نام « همدم السلطنه » بود . صفيه، از اهالي همدان بود که رضا خان در اوايل انتصاب به فرماندهي « آترياد قزاق » همدان وي را صيغه کرد و پس از يک سال طلاق داد .
دومين همسر رضا خان « تاج الملوک » نام داشت .وي فرزند يکي از فرماندهان ارشد قواي قزاق به نام تيمورخان آيرملو بود که در جريان انقلاب اکتبر 1917 روسيه به همراه خانواده اش به ايران مهاجرت کرد و در تهران اقامت گزيد .
تاج الملوک، قد کوتاه و زشت رو و به اصطلاح عوام « ترشيده »! بود و هنگام ازدواج با رضا خان بيش از 24 سال از سنش مي گذشت که در آن زمان براي ازدواج سن زيادي بود زيرا عموم خانواده ها مطابق رسوم رايج، دختران خود را تا پيش از سن 18سالگي به خانه بخت مي فرستادند . اما اين مسائل براي رضا خان اهميت نداشت . براي رضا خان که دوران کودکي و نوجواني و جواني خود را به عنوان « تابين » ( قزاق بدون درجه همانند سرباز ) در فوج قراق گذرانده بود، اين نکته مهم بود که با دختري يکي از امراي ارشد اين فوج ازدواج کند.
ارتشبد فردوست در اين باره مي نويسد :
«در آن زمان براي رضا خان افتخاري بود که با يک دختر مير پنج ازدواج کرده است ...» (1)
اولين فرزند تاج الملوک شمس نام داشت که دو سال بزرگتر از « اشرف » بود . اشرف در روز چهارم آبان سال 1298 هجري شمسي، چند ساعت پس از تولد محمد رضا پهلوي پهلوي در خانه اي واقع در کوچه ضلع شمال شرقي ميدان حسن آباد تهران به دنيا آمد . با تولد اشرف و پس از وي محمد رضا پهلوي، تحولات بزرگي در زندگي رضا خان پديد آمد . رضاخان از سوي ژنرال آيرون سايد - فرمانده نيروهاي انگليسي در بين النهرين - براي فرماندهي کودتاي نظامي عليه احمد شاه قاجار انتخاب شد و در فرصتي کمتر از يک سال وي، در سوم اسفند 1299 به همراه سيد ضياء الدين طباطبايي مهره شناخته شده انگليسي ها، به عنوان فرمانده نظامي کودتا به تهران حمله کرد و در کودتايي بدون خونريزي تهران را تصرف کرد و از سوي شاه به عنوان وزير جنگ معرفي شد . رضاخان به همين دليل تولد محمد رضا و اشرف را خوش يمن تلقي مي کرد و پيشرفت هايش در عرصه هاي سياسي - نظامي را مرهون قدوم اين کودکان مي دانست.
امّا او تمام عاطفه اش را به پاي محمد رضا مي ريخت و آنچنان که بايد و شايد به اشرف محبت نمي کرد، تا جايي که اشرف خود نيز متوجه اين تفاوت و تبعيض شده بود و بعدها به هنگام تدوين خاطراتش به اين موضوع اشاره کرد:
«قبل از من خواهر دوست داشتني ام، شمس به دنيا آمده بود و حالا هم پسري متولد شده بود که رؤياهاي پدرو مادرم را برآورده مي ساخت . اين حقيقت که من در همان روزي متولد شده بودم که محمد رضا پهلوي وليعهد و شاه آينده ايران به دنيا آمده بود، هميشه اين فکر را در من تقويت مي کرد که هرگز نبايد از پدر و مادرم انتظار داشته باشم محبت و علاقه مخصوصي نسبت به من اظهار نمايند .»(2)
اما همان قدر که محمد رضا مورد علاقه و محبت رضا خان بود، از سويي ديگر، تاج الملوک دخترش شمس را دوست مي داشت و همواره او را به اشرف ترجيح مي داد :
« بعضي از شب ها را به خاطر مي آورم که خوابم نمي برد يا در خواب کابوس مي ديدم و بيدار مي شدم . روي پنجه پا آهسته تاجلوي دراتاق مادرم مي رفتم و مي ديدم که مادرم و خواهرم در کنار هم خوابيده اند و بيرون در کمي گريه مي کردم و بعد نزد دايه ام مي رفتم و با خود فکر مي کردم که « جاي خاصي » براي من وجود ندارد . من خيلي زود به اين واقعيت پي بردم که خودم بايد مسائل و مشکلاتم را حل کنم و خودم بايد مستقلا فکر و اقدام کنم و بهاي آن را هم بپردازم .»(3)
کم توجهي به اشرف، تأثيرات عميقي بر روح اشرف گذاشته بود، تا جايي که او خود را در خانه پدري، بيگانه مي انگاشت :
« با آنکه اين همه بچه در خانواده ما وجود داشت، دوران کودکي من اغلب به تنهايي مي گذشت . شمس که اولين بچه ودختر مورد علاقه خانواده بود . برادرم را هم [که] اولين پسر و وليعهد بود، همه دوست داشتند و من خيلي زود احساس کردم که بيگانه اي بيش نيستم و بايد براي خود جايي باز کنم ...» (4)
زماني که رضا خان در روز 9 آبان سال 1302 هجري شمسي بر اريکه سلطنت تکيه زد، اشرف 4 ساله بود . اشرف تحصيلات ابتدايي را در مدرسه زرتشتيان تهران گذراند . اما تحصيلات عاليه نداشت. حتي دوره دبيرستان را هم تمام نکرد. رضا خان علاقه داشت تا فرزندانش حداقل تا يک زبان خارجي را بياموزند . به همين سبب همسر فرانسوي يکي از افسران ارتش را مأمور آموختن زبان فرانسه به شمس و اشرف و محمد رضا کرد و او چند سالي به کار آموزش زبان فرانسه به فرزندان شاه اشتغال داشت :
« پدرم چون به کمبود تحصيلات رسمي خود کاملا آگاه بود، از اين رو تصميمش آن بود که ما بايد تحصيل کنيم و دست کم يک زبان خارجي ياد بگيريم . به همين سبب مادام ارفع را که همسر فرانسوي يکي از افسران ارتش بود، استخدام کرد تا به ما زبان فرانسه بياموزد .»(5)
در روز هفدهم دي ماه سال 1314، رضا شاه دستور داد تا به زور چادر را از سر زنان و دختران ايراني بردارند و خود براي به اصطلاح تشويق مردم و مرعوب ساختن مديران و کارکنان دولت، چادر از سر زن و دختران خود برداشت و آنها را به مجالس و ميهماني هاي رسمي که به اين مناسبت ترتيب مي يافت، برد . کشف حجاب اولين اثرات سوء خود را در دربار و خانه رضاخان گذاشت و دختران او که ديگر اجباري براي پوشاندن خود نداشتند، آزادانه با پسران معاشرت کردند . در ايام تابستان دختران رضا خان بعد از ظهرها به حوالي باغ هاي « دروس » مي رفتند و با پسرهاي « عبدالحسين تيمورتاش» که باغ ييلاقي اش در آن حوالي بود، دوچرخه سواري مي کردند . از رهگذر معاشرت با پسرهاي همسن وسال زمينه هاي دلباختگي اشرف پهلوي به جوانان همسن و سال خود نظير « مهرپور تيمورتاش » و« هوشنگ تيمورتاش » بوجود آمد . کمبود يا نبود دختر در مجموعه دوستان اشرف پهلوي، موجب شد تا از پرواي او در برخورد با مردان به شدت کاسته شود . اين نکته را مروري براسامي دوستان نزديک دوران نوجواني و جواني اشرف به خوبي به اثبات مي رساند . اشرف نيز در بازگويي خاطرات ايام نوجواني خود علل گرايش و آميزشش با مردان را، کمبود دوستان دختر مي داند :
« چون دوست و همبازي دختر نداشتم، رفقاي برادرم را به دوستي انتخاب کرده بودم ...» (6)
وي افراط در برقراري رابطه با مردان را تلاش براي شکستن روابط قالبي و محدود زنان در آن روزها توجيه مي کند و اينکه به زعم خودش نمي خواسته به سرنوشت محتوم و مقدر زنان تن در دهد :
« با وجود تمام اين فعاليت هاي مردانه هرگز دلم نمي خواست پسر بودم . به عکس، خيلي خوشحال بودم که زنم ... هر چند هرگز حاضر نشدم نقش قالبي و محدودي را که در آن روزگار براي زنان مقدر شده بود، بپذيرم . براي من نقش مردان، با آرزوي عمل و حق انتخابهايي که داشتند، خيلي جالب تر به نظر مي آمد و شايد به همين جهت است که من بيشتر عمر خود را صرف فعاليت در دنياي مردان کرده ام .»(7)
« اشرف پهلوي » هميشه به عنوان سنبل فساد درباريان، زبانزد خاص و عام بود، زيرا هرزگي ها،زد و بندها، قانون شکني ها و ولنگاري هاي او حد و مرزي نداشت و همين واقعيت هميشه مشکلاتي را براي برادرش «محمد رضا » فراهم مي آورد .
احمد علي منصور انصاري يکي از عوامل دربار در خاطرات خود روابط اشرف با برادرش محمد رضا و فرح - همسر وي - را اين گونه شرح مي دهد :
« با اين همه اشرف بيشتر از تمام خواهر و برادرهاي شاه با او نزديک و حتي روي او نفوذ داشت در اين اواخر که شاه در چهره يک مرد قدرتمند ظاهر مي شد اشرف تا حدودي دست و پايش را جمع کرده بود و رعايت بعضي از مسائل را مي کرد . با اين وجود دو مسئله براي آنها که از نزديک شاهد روابط دروني دربار بودند روشن بود : يکي اينکه اشرف چندان با فرح روابط نزديک نداشت ... و دوم اينکه راه و روش خود شاه را براي مملکت داري درباطن خودش نداشت وشاه هم که از باطن خواهرش بي خبر نبود، حوزه فعاليت هاي او را محدود نگه داشته بود ...»(8)
انصاري همچنين درباره ديگر روابط اشرف با ديگر همسران شاه مي نويسد:
«... بالاخره همين قدرت طلبي بسيارش اورا با تمام همسران شاه در تضاد قرار داده بود . زيرا وي چشم ديدن زني را که شخصيت دوم دربار و خاندان سلطنتي باشد نداشت . با فوزيه اختلاف به هم رسانيد ومعروف است که يکي از عوامل اصلي پافشاري فوزيه بر طلاق، اختلافش با اشرف بود و آزاري که از دست رفتار او مي کشيد . با ثريا نيز وضعي بهتر از اين نداشت . به اختلافاتش با فرح [نيز ] اينجا و آنجا اشاره کرده ام .»(9)
اشرف پهلوي يکي از مهره هاي اصلي کودتاي 28 مرداد بود .
قدرت طلبي و ماجراجويي وي از عواملي بودند که به او انگيزه فعاليت در اين عرصه را مي دادند ؛ احمد علي مسعود انصاري در اين رابطه مي نويسد :
« به طور کلي وي زني ماجراجو و قدرت طلب است و در اين راه از خرج پول و نيرو ابايي نداشت ... بر اثر همين خصوصيات است که اشرف يکي از مهره هاي اصلي کودتاي 28 مرداد شد ...» (10)
اشرف پهلوي سه بار ازدواج رسمي کرد، نخستين بار به دستور رضا خان، و با تأييد انگليسي ها با علي قوام پسر قوام الملک شيرازي و برادر زن اسد الله علم ازدواج مي کند . در حالي که بنا بر اعترافات مکررش به فريدون جم نامزد خواهرش « شمس » دل باخته بود .
او پس از تبعيد رضاخان، سبک سري هاي خود را بيشتر آشکار مي کند، به گونه اي که در مصر دل به يک پيشه ور مصري به نام احمد شفيق مي سپارد، و از او صاحب دو فرزند مي شود . اما پس از آنکه حضور شفيق مصري در خانواده سلطنتي به هر نحو ممکن توجيه مي شود، اشرف به مهدي بوشهري دل مي بندد و چندي بعد با او ازدواج مي کند . در حالي که در طول همه اين سالها حتي يک روز هم با وي در زير يک سقف زندگي نمي کند .
عموم کساني که با اشرف پهلوي به هر نحو ممکن مراوده داشته اند، در توصيف او در اين صفات متفق القول اند :
هرزه - هوسران - بي بند و بار - معتاد - لجوج - بد دهن - کينه توز - خسيس - تجمل پرست - مال اندوز و صفاتي از اين دست که ريشه اين صفات را بي شک بايد در گذشته او جستجو کرد .
ازدواج و هوسراني هاي اشرف ؟
اگر چه بنا بر روايت « حسين فردوست » اشرف پهلوي در دوران نوجواني با چند تن از افسران جوان شاغل در کاخ هاي سلطنتي روابط نامشروع داشته است اما اولين مردي که رسما در زندگي اشرف پهلوي ايفاي نقش کرد مهر پور تيمورتاش پسر عبدالحسين تيمورتاش (11) وزير دربار مقتدر رضاخان بود . عبدالحسين تيمورتاش با بهره گيري از موقعيت شغلي اش، فرزندان خود را به دربار پهلوي برد تا به عنوان دوست و همبازي در خدمت فرزندان رضا شاه باشند. آنان در سالهاي آغازين سلطنت رضاخان همين نقش را ايفا مي کردند . اما با بزرگتر شدن بچه هاي رضا خان و آغاز دوران بلوغ آنان، بچه هاي تيمورتاش نيز که پا به دوران بلوغ گذاشته بودند، صاحب نقشي پررنگ تر در زندگي محمدرضا و اشرف پهلوي شدند، به طوري که ايران تيمور تاش، دختر عبدالحسين تيمورتاش مورد توجه محمد رضا پهلوي قرار مي گيرد و اشرف پهلوي نيز دل به پسرش، يعني مهر پوش تيمورتاش مي بندد .اما با فروپاشي اقتدار عبدالحسين تيمورتاش و بازداشت او به اتهام جاسوسي براي شوروي و سرانجام محاکمه خفت بار و قتل وي درزندان قصر، پاي فرزندان تيمورتاش از دربار پهلوي بريده شد و تنها ياد و خاطره آنان در ذهن محمد رضا و اشرف ماند . به طوري که محمد رضا پهلوي در خاطرات خود « ايران تيمورتاش » را اولين زني که به او دل بسته و آرزوي دستيابي به وي را داشته، معرفي مي کند و اشرف هم که اميدوار بود با مهرپور تيموتاش ازدواج کند، مجبور به جدايي از وي مي شود و بوالهوسانه دل به برادر او، هوشنگ تيمورتاش مي سپارد.
در سال 1317 رضا شاه تصميم گرفت تا شمس و اشرف را شوهر دهد . به همين سبب از برخي رجال و دولت مردان و اشراف خواست تا عکس هايي از پسران خود را به دربار بفرستند، تا در اختيار اشرف و شمس پهلوي قرار گيرد و آنها از هر کس خوششان آمد وي را به شوهري برگزينند تا به دامادي رضا شاه مفتخر شوند . حاج مخبر السلطنه هدايت که سالها مقام نخست وزيري رضا خان را برعهده داشت، در اين باره مي نويسد :
« تجدد برهم زن همه رسوم و آداب است . عروسي فرمايشي هم يکي از آن جمله است . در کابينه محمود جم معروف شد عکس عده اي از جوانان را به شاهدخت ها عرضه دارند، تا که قبول افتد و که در نظر آيد . پسر جم و پسر قوام شيرازي پسند افتادند . چه حاجت به عکس بود، نمي دانم . جم و قوام هر دو در قلهک مي نشينند و عصرها محل گردش آنها و شاهدخت ها در صحراي دروس بود . همديگر را خوب مي شناختند . قوام پس از قضيه اسعد [ منظور قتل سردار اسعد بختياري است ] مورد لطف مخصوص واقع شده و در سفرها ملازم خدمت است . به هر حال مجلس عقد بي مزه اي منعقد شد . با اينکه متارکه داشته، به موجب دعوت در مجلس حاضر شدم . يک طرف تالار، شاه ايستاده بودند و قدري فاصله وزراي سابق ولاحق، طرف ديگر ملکه و شاهدخت ها روي کرسي نشسته بودند، ساکت و صامت . دامادها عبوس زير دست عروسها ايستاده در حال خود فکر مي کردند ... روي هم رفته مجلس خنکي بود و بعد خنکي هاي بيشتري بروز داد، بلکه به برودت کشيد .پسر قوام از اول ناراضي بود، پسر جم را نمي دانم ...»(12)
حسين فردوست که از سالهاي کودکي به دربار رفت و آمد داشت و به عنوان همکلاس در شمار دوستان بسيار نزديک محمد رضا و اشرف پهلوي بود، از اين ماجرا روايت ديگري دارد، وي در کتاب خاطرات خود به ماجراي ازدواج اشرف اشاره مي کند و مي نويسد :
« همان روز خود اشرف با ناراحتي براي من تعريف کرد که پدرم ما را صدا کرد و گفت : موقع ازدواجتان است و دو نفر براي شما در نظر گرفته شده است . شمس چون خواهر بزرگتر است انتخاب اول با او خواهد بود و دومي هم نصيب تو خواهد شد .»(13)
به اين ترتيب رضاخان علي قوام و فريدون جم را براي دامادي خود برگزيد و شمس پهلوي که بزرگتر بود، فريدون جم را که خوش قيافه تر و جذاب تر بود، براي همسري انتخاب کرد و علي قوام نصيب اشرف شد .
زماني که رضا شاه تصميم به شوهر دادن اشرف گرفت، علي قوام در انگلستان بود و در کمبريج يک دوره آموزشي را مي گذراند . وي به تهران احضار شد و پس از انجام مراسم ازدواج به دستور رضا خان به دانشکده افسري اعزام شد و همراه با محمد رضا پهلوي در سال اول اين دانشکده به خواندن دروس نظامي اشتغال ورزيد . وي تا درجه سرهنگي در ارتش بود، اما پس از استعفا از کار نظامي به تجارت روي آورد .
علي قوام شوهر اول اشرف پهلوي پسر ابراهيم قوام الملک شيرازي بود و نسب او به ميرزا ابراهيم خان کلانتر - همان کسي که به لطفعلي خان زند خيانت کرد و دروازه هاي شيراز را به روي آغا محمدخان قاجار گشود - مي رسيد و اجداد وي از يهوديان جديدالاسلام شيراز بودند . ابراهيم قوام الملک پدر علي قوام از ماموران انگليس بود و خاندان اوبه صورت جد اندر جد در خدمت دولت انگليس قرار داشتند .وي مردي بسيار ثروتمند بود و تنها 350 پارچه آبادي در استان فارس داشت . قوام الملک تا آن حد به انگليسي ها نزديک بود که رضا شاه براي ماندگاري براريکه سلطنت از اوياري خواست و وي را به ديدار سفير انگلستان در ايران فرستاد تا نظر موافق او را براي ادامه سلطنتش جلب کند، ولي سر ريدربولارد نپذيرفت و به قوام گفت که رضا خان بايد برود. علي قوام هم به راه پدرش مي رفت و رابطه بسيار نزيکي با مأموران انگليسي مقيم ايران داشت . وي دولت انگلستان را پناهگاه و حامي خود مي دانست تا جايي که پس از وقايع سوم شهريور 1320 و حمله متفقين و سرنگوني رضا خان، علي قوام، همسرش اشرف و پسر خردسالش شهرام را رها کرد و به سفارت انگليس پناه برد و مدتي در محل تابستاني سفارت انگليس در زرگنده زندگي کرد .
زندگي با علي قوام به هيچ وجه مورد علاقه و رضايت اشرف پهلوي نبود . او اين ازدواج را تحميلي مي دانست و دور از چشم رضاشاه، نارضايتي خود را از اين وصلت ابراز مي کرد . وي در خاطراتش به اين بي علاقگي اشاره مي کند و مي نويسد :
« اولين باري که چشمم به دو داماد آينده افتاد هنگامي بود که آنان با برادرم تنيس بازي مي کردند . قرار بود که فريدون جم که افسر ارتش و پسر نخست وزير بود، شوهر آينده من شود و خواهرم با مردي به نام علي قوام که از خانواده هاي سرشناس شيراز بود، ازدواج کند . طبيعتا من درآن روز فقط به مردي که براي همسري من انتخاب شده بود، توجه کردم . بايد اعتراف کنم که هر چند هنوز علاقه اي به ازدواج نداشتم ولي او را جواني بلند بالا، خوش اندام و با سليقه يافتم . اما متأسفانه شمس اظهار نظر کرد که او به نامزد من بيشتر از مردي که پدرمان براي او انتخاب کرده بود، علاقه مند است . چون او خواهر بزرگتر بود، حق تقدم را به او دادند و به اين سبب نامزدهاي ما را رسما عوض کردند . من از همان اول از علي قوام بدم مي آمد . نمي دانم علتش اين بود که او به اندازه فريدون جم جذاب نبود، يا اينکه چون او را به من تحميل کرده بودند، از او بدم مي آمد . يک هفته تمام از اتاقم بيرون نيامدم و گريه کردم ...»(14)
او در قسمتي ديگر از خاطراتش ضمن اشاره به جشن عروسي اش مي گويد :
« درحالي که پيراهن سفيد لاتون به تن داشتم، در مراسم عروسي مشترکي که براي من و شمس بر پا شده بود، تن به ازدواج دادم .اما اگر پيراهن سياه پوشيده بودم مناسب تر بود ...»(15)
اشرف قبل از زدواج زمينه هاي بي بند و باري داشت به اين نکته بسياري از درباريان و افراد نزديک به او اشاره کرده اند . ارتشبد فردوست در اين باره مي نويسد :
« ازدواج اشرف با علي قوام در زندگي اشرف عواقب وخيمي گذارد . البته قبل از ازدواج با علي مي دانستم که اشرف آمادگي زيادي براي فساد دارد ... ازدواج با علي قوام در اشرف يک عقده شديد [ به وجود آورد ] و اين روحيه او را تشديد کرد ...» (16)
روحيات علي قوام هم اين وضعيت را تشديد کرد. زيرا وي به شدت فرصت طلب بود و بيشتر از اينکه به نفس ازدواج و زنا شويي و کانون خانواده بينديشد، در فکر منافعي بود که پيوند با دربار برايش مهيا مي ساخت . اوبه هيچ وجه در انديشه وظايفش به عنوان يک شوهر نبود . اشرف در خاطرات خود به اين نکته اشاره مي کند و مي نويسد :
« شوهرم از اين بي علاقگي و يا از اينکه بين ما هيچگونه محبتي وجود نداشت ، به هيچ وجه ناراحت نبود . چنين مي نمود که او به همين راضي است که رسما شوهر دختر شاه باشد.»(17)
با حمله متفقين به ايران و تبعيد رضا شاه، شمس پهلوي و شوهرش فريدون جم به همراه فاطمه پهلوي و برادرهايش در معيت رضا خان به جزيره موريس در اقيانوس هند رفتند و اشرف به همراه شوهرش در تهران ماند . رفتن پدر و اشتغالات برادرش در کارهاي مملکتي موجب شد تا اشرف از آزادي عمل بيشتري در ارتباط با مردان برخوردار باشد .
اشرف پس از وقايع شهريور 1320 نخستين زمزمه هاي جدايي از علي قوام را سر داد . خودش مدعي است که قبل از اينکه رضاشاه از خاک ايران خارج شود، با او درباره جدايي از شوهرش حرف زده و موافقت پدرش را در اين باره جلب کرده است .(18) اما علي قوام که در انديشه بهره برداري هر چه بيشتر از موقعيت و رانت هايي که داماد دربار بودن برايش ايجاد مي کرد بود، به اين جدايي تن در نمي داد و مي کوشيد تا به هر صورت ممکن از جدايي خود و اشرف جلوگيري نمايد .از اين زمان به بعد روابط اشرف پهلوي و علي قوام به سدي کامل گراييد و اشرف به تلافي ناکامي هاي گذشته اش با مهرپور تيمورتاش، مجددا به وي نزديک شد :
« براثر تبعيد پدرم، تيمورتاش و دوست ديرين من مهرپور توانستند به تهران بازگردند . من براي اولين بار با مهر پور، برادر او هوشنگ و تني چند از دوستان آنان زندگي اجتماعي جديدي را که خارج از خانواده سلطنتي بود، آغاز کردم . کارهايي که ما مي کرديم، از قبيل گوش دادن به موسيقي، رقص و...همه بر اساس ضوابط غربي مناسب و مطلوب شناخته مي شد ... واز چارچوب اخلاق و آداب و رسوم ايراني هم گاه گاه مي شد قدمي فراتر نهاد . مشروط بر آنکه مسأله و سر و صدايي در خانواده سلطنتي به وجود نياورد ... اين روزها در مقايسه با زندگي اي که قبلا داشتم، روزهاي پر ماجرايي بود .»(19)
اصرار اشرف براي جدايي از علي قوام و رابطه جديد او با مهرپور تيمورتاش موجب شد تا شايعه ازدواج قريب الوقوع آنان بر سر زبان ها بيفتد و محمد رضا پهلوي که از مکنونات قلبي خواهر دوقلويش آگاهي داشت، براي زمينه سازي اين وصلت دست به کار شد و فرزندان عبدالحسين تيمورتاش را به دربار فراخواند (20) و رفت و آمد با آنها را از سر گرفت . او حتي تصميم گرفت که با دادن يک شغل مهم به مهر پور تيمورتاش فضا را براي اين ازدواج آماده تر سازد . اما مهر پور تيمورتاش در يک حادثه رانندگي درگذشت و به اين ترتيب کاخ آمال اشرف نابود شد . اشرف در اين مورد مي نويسد:
«در يکي از شب ها هنگامي که من و دوستانم در خانه خواهرم دور هم جمع شده بوديم و در انتظار آمدن مهرپور بوديم، صداي زنگ تلفن بلند شد. مهرپور بود. اوگفت که از بيمارستان تلفن مي کنم، من تصادف اتومبيل داشته ام، اما چيز مهمي نيست. برداشت ما از اين کلمات اين بود که زخمهاي مهرپور جزيي است و بدين جهت چند روز بعد هنگامي که براي رفتن به بيمارستان آماده شده بوديم تا بهبودي او راجشن بگيريم و او را همراه خود به منزل بياوريم بازصداي زنگ تلفن بلند شد .اين باراطلاع پيدا کرديم که مهرپورناگهان به علت لخته شدن خون در گذشته است.»(21 )
با مرگ مهرپور تيمورتاش، اشرف پهلوي به برادر او هوشنگ تيمورتاش دل مي بازد و در اين راه تا آنجا پيش مي رودکه حاضر به چشم پوشي از امتيازات درباري مي شود و تصميم مي گيرد تا با او فرار کند:
« غم مشترک من و هوشنگ به علت مرگ مهرپور، بود. ما دو تن را به طور عجيبي به م نزديک کرد . آرام با هم حرف مي زديم . از گذشته ها ياد مي کرديم و حرفهايي را که معمولا مردم براي تسلي و تسکين خود و ديگران مي گويند، به يکديگر مي گفتيم . مدت زيادي نگذشت که احساس کردم حالت هوشنگ عوض شده است. يک روز قبل از اينکه لب به سخن بگشايد، دانستم که مي خواهد بگويد که دوستم دارد ...»(22)
اشرف ماجراي دلبستگي خود به هوشنگ تيمورتاش را با برادرش محمد رضا در ميان مي گذارد. اما او با اين وصلت مخالفت مي کند و زماني که اشرف اين مخالفت را به اطلاع هوشنگ مي رساند، وي مي گويد :
« پس به نظر من فقط يک راه از پيش داريم .براي من اهميت نداردکه برادرت چه مي گويد و يا نظر خانواده ات چيست. من مي خواهم با تو ازدواج کنم و ما مي توانيم با هم فرار کنيم .»(23)
اشرف اين پيشنهاد را مي پذيرد و به خانه خواهرش همدم السلطنه مي رود و قرار مي گذارند تا هوشنگ به آنجا برود و با يکديگر فرار کنند . اما هوشنگ از ترس محمد رضا سر قرار حاضر نمي شود:
« ساعت ها گذشت و هوشنگ نيامد . انتظار فايده اي نداشت و من به خانه خد بازگشتم . روز بعد هم از هوشنگ خبري نشد و همينطور روز بعد از آن. پيش خود به اين نتيجه رسيدم که نظر هوشنگ تغيير کرده است و او مجددا درباره اين موضوع فکر کرده و متوجه شده است مرا به قدر کافي دوست ندارد . خود را سرزنش مي کردم که رفتار بچه گانه اي داشته ام و بعد زدم زير گريه، گريه به خاطر از دست دادن هوشنگ و همچنين به خاطر روياها و تخيلات عاشقانه جواني ام ...» (24)
اشرف دو سال بعد و پس از ازدواج هوشنگ تيمورتاش با يک زن ديگر در مي يابد که برادرش محمد رضا پهلوي ارنست پرون را به ديدن هوشنگ فرستاده و از او خواسته بود تا اشرف را براي هميشه ترک کند ولي واقعيت اين بود که ايران تيمورتاش، برادرش هوشنگ را از ازدواج با دختر قاتل پدرشان، منصرف ساخته بود.
شايان ذکر اس که اشرف در شرايطي دل به مهرور تيمورتاش مي بندد و تصميم به فرار با هوشنگ تيمورتاش مي گيرد که هنوز از علي قوام جدا نشده بود .
پينوشتها:
1- فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، ص73.
2- پهلوي، اشرف، من و برادرم، خاطرات، تهران نشر علم، تابستان1375، ص 32.
3- همان، ص51.
4- پهلوي، اشرف، من و برادرم، خاطرات، تهران نشر علم، تابستان 1375، ص45 .
5- همان، ص 55 .
6- پهلوي، اشرف، من وبرادرم، ص59 .
7- همان، ص 59 .
8- انصاري، مسعود، احمدعلي، خاطرات،( پس از سقوط )، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي،چاپ اول، بهار 1371، صص 58-59
9- انصاري، مسعود، احمد علي، خاطرات، ( پس از سقوط )، ص 272.
10- انصاري، مسعود، احمد علي، خاطرات، ( پس از سقوط )، صص 271-272 .
11- عبدالحسين تيمور تاش در سال 1260 در بجنورد به دنيا آمد. در 16 سالگي به روسيه اعزام شد و در مدرسه نظامي نيکلا به تحصيل پرداخت. در دوره دوم مجلس شوراي ملي به عنوان نماينده انتخاب شد. در زمان نخست وزيري وثوق الدوله والي گيلان شد و با بي رحمي به سرکوب جنبش جنگل اشتغال ورزيد . در بهمن 1300 به عنوان وزير عدليه به کابينه مشيرالدوله راه يافت و پس از کسب اختيار از مجلس وزارت عدليه را منحل ساخت و کوشيد تا يک عدليه مدرن به وجود آورد، اما دوران وزارتش چهار ماه بيشتر نشد. در سال 1302 بار ديگر به عنوان نماينده به مجلس دوره پنجم راه يافت و در صف اول هواداران رضاخان قرار گرفت. در همين سال به عنوان وزير فوايد عامه به کابينه رضاخان آمد. او در تمام بازي هاي سياسي براي به سلطنت رساندن رضاخان نقش درجه اول را داشت. پس از پادشاهي رضا خان قدرت تيمورتاش افزايش يافت. او تا سال 1310 شخص دوم مملکت بعد از رضاخان بود. او که براي گفتگو پيرامون قرارداد نفت به انگلستان رفته بود، در راه بازگشت کيف دستي خود را گم کرد. مدارک موجود در اين کيف توسط انگليس ها در اختيار رضاخان قرار گرفت و موجب شد تا رضاخان دستور دستگيري او را صادر نمايد. سرانجام در روز نهم مرداد 1312 «تيمورتاش» به دستور رضاخان، توسط «پزشک احمدي» به قتل رسيد.
12- هدايت، مهديقلي، خاطرات و خطرات، ص 416 .
13-فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول،ص 63 .
14- پهلوي، اشرف، «من و برادرم »، نشر علم، تابستان 1375، ص76.
15- همان، ص77 .
16 - فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول، ص 67 .
17- پهلوي،اشرف، من و برادرم، ص78 .
18- همان، صص 97-96 .
19- پهلوي، اشرف، من و برادرم، ص 109 .
20- «مسعود بهنود» در کتاب سه زن ( شرح زندگي « مريم فيروز»، «اشرف پهلوي » و « ايران تيمور تاش ») ياد آور مي شود: يگانه دختر عبدالحسين تيمورتاش بر خلاف پسرانش، عليرغم اصرارهاي « محمدرضاپهلوي » در جهت دلجويي از آنها، نه تنها رغبتي براي حضور مجدد در دربار از خود نشان نداد که حتي برادرانش را نيز به بي غيرتي متهم و آنها را سرزنش مي نمود.
پس از سرنگوني «رضا خان» و فرار پزشک احمدي،«ايران تيمور تاش» در جهت گرفتن انتقام خون پدرش به صورت ناشناس به بغداد رفت و جلاد رضاخان، معروف به پزشک احمدي - که در اين شهر به شغل رمالي و دعا نويسي مشغول بود- را پيدا کرد، سرانجام نيز با ممارست بسيار از طريق سفارت ايران در بغداد،«پزشک احمدي» را به ايران آورده و به محاکمه کشاند.
21- پهلوي، اشرف، من و برادرم، ص 112 .
22- همان، صص 113-112 .
23- پهلوي، اشرف، من و برادرم، ص 114 .
24- همان، ص 115 .
ادامه دارد...
/ج