تفسير سوره‌ي انفال ( آيات 46 تا 51 )

در آيه‌ى قبل، به دو عامل از عوامل پيروزى مؤمنان يعنى «پايدارى» و «ياد خدا» اشاره شد، و در اين آيه، عامل اطاعت و وحدت مطرح است، چنانكه در آيه‌ى قبل به ثبات قدم از جهت جسم وظاهر اشاره شد و در اين آيه، از صبر در جنبه‌ى روانى و باطنى ياد شده است.
يکشنبه، 9 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفسير سوره‌ي انفال ( آيات 46 تا 51 )

تفسير سوره‌ي انفال ( آيات 46 تا 51 )
تفسير سوره‌ي انفال ( آيات 46 تا 51 )


 





 
«46» وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُواْ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ‌
و از خداوند و فرستاده‌اش اطاعت كنيد و با يكديگر نزاع نكنيد، كه سست مى‌شويد ومهابت و قوّتتان از بين مى‌رود، و صبر كنيد، همانا خداوند با صابران است.

نكته‌ها:

در آيه‌ى قبل، به دو عامل از عوامل پيروزى مؤمنان يعنى «پايدارى» و «ياد خدا» اشاره شد، و در اين آيه، عامل اطاعت و وحدت مطرح است، چنانكه در آيه‌ى قبل به ثبات قدم از جهت جسم وظاهر اشاره شد و در اين آيه، از صبر در جنبه‌ى روانى و باطنى ياد شده است.
«ريح» باد، كنايه از قدرت و شوكت است، همچون بادى كه پرچم‌ها را به اهتزاز در مى‌آورد و نشانه‌ى برپايى، كامروايى و عظمت است. اگر در سايه‌ى اختلاف و نزاع، اين عظمت بر باد رود، خوار و حقير مى‌شويد. همان گونه كه اگر باد لاستيك ماشين و يا توپ ورزشى خارج شود، بسيارى از حركت‌ها، سفرها و ورزشها تعطيل مى‌شود.
اتّحاد و يكپارچگى و دورى از اختلاف و تفرقه، از دستورات اكيد الهى است كه در آيات متعدّد به آن فرمان داده است و اين فرمان بايد در تمام زمينه‌ها رعايت شود، مخصوصاً در حال جنگ و درگيرى با دشمن كه ضرورت بيشترى دارد، چنانكه خداوند در سوره صف از اتحاد، نظم و هماهنگى مجاهدان تعريف كرده است. «انّ اللّه يحبّ الّذين يقاتلون فى سبيله صفّاً كانّهم بنيان مَرصوص»(163)

پيام‌ها:

1- جهاد، بايد با فرماندهى رهبر مسلمانان و به فرمان خدا و رسول (و جانشينان بر حقّ) او باشد. «اذا لقيتم فئة فاثبتوا... و اطيعوا اللّه و رسوله»
2- قانون و رهبر الهى، محور وحدت و اتحاد است. «اطيعوا اللّه و رسوله» («اطيعوا» به قوانين الهى و «رسوله» به رهبر آسمانى اشاره دارد)
3- نزاع، شما را از درون پوك ساخته و از بيرون، بى‌آبرو مى‌كند. «فتفشلوا و تذهب ريحكم» (در طول تاريخ، چه ضعف‌ها و شكست‌هايى كه به خاطر عمل نكردن به اين آيه، نصيب مسلمانان شده است!)
4- در اطاعت و وحدت، پايدار باشيم و اگر چيزى بر خلاف ميل ما بود، يا بر خلاف ميل ما عمل شد، صابر باشيم و يكديگر را تحمّل كنيم. «واصبروا»
5 - ايمان به اينكه خداوند با صابران است، انسان را به صبر و پايدارى سوق مى‌دهد. «واصبروا انّ اللّه مع الصابرين»
6- نصرت و امداد الهى، با صابران است. «ان اللّه مع الصابرين»

وحدت و دورى از تفرقه‌

قرآن مى‌فرمايد: خداوند هرگز تسلّط كفار بر مؤمنان را اجازه نداده(164) و زمانى مؤمنان تحت سلطه قرار نمى‌گيرند كه با هم متّحد باشند.
قرآن مى‌فرمايد: مشرك نباشيد. سپس فرمود: مشرك تنها خورشيدپرست و ماه‌پرست نيست، بلكه آنانى كه در مكتب تفرقه ايجاد مى‌كنند نيز مشرك هستند. «لا تكونوا من المشركين من الذين فرّقوا دينهم»(165)
امام على عليه السلام فرمود: اگر كسى مردم را به تفرقه دعوت كند، بايد نابود شود. گرچه زير عمامه من باشد.(166)
قرآن مى‌فرمايد: گاهى عذاب از بالاى سر و گاهى از پائين پاى انسان فرامى‌رسد و گاهى با تفرقه. «عذاباً من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعاً»(167)
قرآن مى‌فرمايد: حتى با يهوديان و مسيحيان در مشترك از قبيل ايمان به خدا و معاد بايد كنار بيائيم. «تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم»(168)
در اسلام به هر كارى كه دلها را به هم نزديك و مهربان مى‌كند، از قبيل عيادت بيماران، ديد و بازديد مؤمنان، هديه و انفاق وگذشت، شركت در نمازجمعه، كمك‌رسانى و... سفارش شده و از هر كارى كه باعث تفرقه شده و اتحاد را كم مى‌كند، مانند سوء ظن، تجسس، غيبت، حيله، قمار، حسد، تكبر، تمسخر، القاب زشت، ظلم، پيروى از هوسها، خيالها، آرزوها، توقعات نابجا و پيروى از خبرهاى فاسقان، منع شده است.
برنامه‌هاى اسلام در عمل ما را به وحدت سوق مى‌دهد مثلاً سفارش كرده است: همه در يك مكان جمع شويم. (مسجد) پست سر يك امام و همه به يك سو و يك نواخت تكبير بگوئيم و در كمال سكوت با هم خم شده و ركوع و سجده كنيم. بدنها در كنار هم در صفوفى منظم. اين دستورات تمرين عملى وحدت است.
در مراسم حج نيز مسلمانان از هر جاى دنيا همه با لباسى يك شكل و شعارى واحد به گرد محورى واحد (كعبه) طواف مى‌كنند و اعمال عبادى حج را انجام مى‌دهند.
قرآن مى‌فرمايد: سياست فرعون براى تسلط بر مردم اين بود كه با تفرقه ميان مردم آنها را در گروه‌هايى جدا از هم قرار مى‌داد. «جعل اهلها شيعاً»(169)
«47» وَلَا تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ بَطَراً وَ رِئَآءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ
و مثل كسانى نباشيد كه از روى سرمستى و خودنمايى و غرور و ريا در برابر مردم، از خانه‌هاى خود (به سوى جبهه) خارج شدند و مردم را از راه خدا بازمى‌داشتند وحال آنكه خداوند، به آنچه انجام مى‌دهند احاطه دارد.

نكته‌ها:

چون كاروان تجارتى ابوسفيان - از دست مسلمانان - سالم به مكّه رسيد، ابوسفيان به ابوجهل پيغام داد كه ما به سلامت به مكّه رسيديم، شما كه براى يارى ما رفته‌ايد، برگرديد. ابوجهل مغرورانه گفت: تا مسلمانان را سركوب نكنيم و به افتخار پيروزى شراب ننوشيم و قدرت خود را نشان ندهيم، برنمى‌گرديم. امّا سرانجام شكست خوردند و ابوجهل در آن جنگ، جام مرگ را نوشيد.
در اين آيه و دو آيه‌ى قبل، عوامل موفقيّت چنين بيان شده است: ثبات قدم، ياد خدا، اطاعت از رهبرى، پرهيز از اختلاف، صبر، پرهيز از غرور، ريا و دنياطلبى.

پيام‌ها:

1- غرور و ريا، از آفات قدرت در جبهه‌ى جنگ است. «خرجوا من ديارهم بطراً ورئاء الناس»
2- تفاوت اصولى جنگ‌هاى اسلامى و غيراسلامى در هدف است؛ هدف مسلمانان از جنگ، رفع فتنه است (آيه‌ى 39)، امّا هدف ديگران، سلطه‌جويى و قدرت‌نمايى است. «بطراً و رئاء النّاس»
3- هنگام عزيمت به جبهه، نيّت خود را خالص سازيد و به فكر خودنمايى نباشيد. «رئاء النّاس» (گرچه سياق آيات، به جنگ بدر مربوط مى‌شود، امّا شامل منافقان كه رياكارانه و براى خودنمايى و ياشايعه‌پراكنى و تضعيف روحيه به جبهه مى‌روند نيز مى‌شود.)
4- جبهه‌ى باطل براى بستن راه حقّ و جلوگيرى از حركت معنوى و الهى جامعه، تلاش مى‌كند. «و يصدّون عن سبيل اللّه»
5 - دشمنان بدانند با همه تلاشى كه در برابر خدا مى‌كنند، هرگز از تحت قدرت الهى خارج نمى‌شوند. «واللّه بما يعملون محيط»
«48» وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّى جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَآءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى‌ عَقِبَيْهِ وَ قَالِ إِنِّى بَرِى‌ءٌ مِّنكُمْ إِنِّى أَرَى‌ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّى أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ
و (به يادآور) زمانى كه شيطان، كارهاى آنان (مشركان) را در نظرشان زيبا جلوه داد و گفت: امروز هيچ كس از مردم، بر شما غالب نخواهد شد و من ياور شمايم. امّا همين كه دو لشكر با هم درآويختند (و فرشتگان به يارى سپاه اسلام آمدند،) شيطان به عقب برگشت و گفت: هر آينه من از شما بيزارم، من چيزى را مى‌بينم كه شما نمى‌بينيد، همانا من از خدا بيم دارم و خداوند سخت عقوبت است.

نكته‌ها:

كلمه‌ى «جار» به معناى ياور، شريك، همسايه و هم‌سوگند آمده كه در اينجا معناى اوّل مناسب‌تر است. «نَكَص» به معناى خوددارى و برگشت است و «عَقِب» به معناى پاشنه پا و «نَكَص على عقبيه» يعنى بر پاشنه‌هاى پا چرخيد (زيركانه به عقب برگشت) و پشت كرد.
گفتگوى شيطان با طرفدارانش كه در اين آيه مطرح شده، ممكن است همان وسوسه‌هاى شيطانى باشد، يا آنكه شيطان در قالب انسان، اهداف خود را دنبال كند و در قيافه‌ى انسان، به اغوا و وسوسه بپردازد كه روايات هم در اين باره وارد شده است.(170) چنانكه شيطان در جنگ بدر، به صورت سراقةبن مالك (از سرشناسان قبيله‌ى بنى‌كنانه) درآمد و مشركان را تشويق و ترغيب مى‌كرد و به آنان وعده‌ى همراهى و پيروزى مى‌داد، امّا با حضور فرشتگان در آستانه‌ى پيروزى سپاه اسلام، پا به فرار گذارد. پس از شكست كفّار، در مكّه به او مى‌گفتند: تو سبب شكست ما شدى! و او قسم مى‌خورد كه حتّى از مكّه بيرون نيامده است. پس معلوم شد كه شيطان در قيافه‌ى سراقه، به آنان وعده‌ى پيروزى داده، سپس فرار كرده است.
شيطان براى جبهه‌ى باطل كار تبليغاتى مى‌كند و در آغاز مبارزه به آنان روحيّه مى‌دهد، ولى به هنگام ديدن امدادهاى الهى، آنان را رها كرده و عقب‌نشينى مى‌كند.

پيام‌ها:

1- يكى از راه‌هاى فريب شيطان، زيبا جلوه‌دادن بدى‌هاست. «زَيّن لهم الشطان» آرى، نيكو پنداشتن كارهاى بد وناهنجارى‌ها، نشانه‌ى نفوذ شيطان در افكار انسان است.
2- شيطان و شيطان‌صفتان، ديگران را براى فساد، توجيه وتحريك مى‌كنند. «زيّن، لا غالب، جار لكم»
3- ايمان، حمايت فرشتگان را به دنبال دارد و كفر، حمايت شيطان را. «جار لكم»
4- شيطان، منافق، فريب‌كار، دروغگو و بى‌وفاست. «جار لكم... برى‌ء منكم»
5 - شياطين، آتش فتنه را روشن مى‌كنند، ولى خود را در معركه قرار نمى‌دهند. «انّى برى‌ء منكم»
6- توكّل بر غير خدا، سبب رها شدن انسان در مشكلات مى‌شود. «انّى جار لكم... انّى برى‌ء منكم»
7- روابط غيرالهى، ناپايدار وغير قابل اطمينان است. «قال انّى برى‌ء منكم»
8 - شيطان، از قدرت فرشتگان آگاه است. «انّى أرى ما لاترون» و مشاهده‌ى قدرت فرشتگان، سبب عقب‌گرد او شد. «قال انّى برى‌ء منكم»
9- شيطان، قادر بر مشاهده‌ى برخى امور پنهانى است. «انّى أرى ما لاترون»
10- شيطان، به خداوند معتقد و به شدّت عقوبت او آگاه است. «انّى اخاف اللّه و اللّه شديد العقاب» به گفته ابن عباس: «شيطان به دروغ ادّعاى ترس از خدا را داشت، وگرنه كار او به اينجا نمى‌كشيد».(171)
«49» إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلَآءِ دِينُهُمْ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
(به يادآور) زمانى كه منافقان و بيماردلان مى‌گفتند: آنان (مسلمانان را) دينشان مغرورشان كرده است، (كه بى‌ترس حمله مى‌كنند. غافل از آنكه مسلمين بر خدا توكّل نموده‌اند.) وكسى كه بر خدا توكّل كند، پس (بداند) قطعاً خداوند شكست‌ناپذير حكيم است.

نكته‌ها:

منافقان و افراد سست ايمان و بى‌اعتقاد به نصرت الهى، تصوّر نمى‌كردند مسلمانان با جمعيّت و سلاح اندك پيروز شوند و آنان را فريب‌خورده مى‌پنداشتند.

پيام‌ها:

1- كسانى كه روحيه ناسالم دارند، با منافقان همصدا مى‌شوند. «اذ يقول المنافقون والّذين فى قلوبهم مرض»
2- منافقان، مسلمانان را فريب‌خورده و مغرور مى‌پندارند. (و مى‌گويند: مگر مى‌توان با «اللّه اكبر» و با دست خالى به جنگ سلاح رفت؟! مگر مى‌شود...) «غرّ هؤلاء دينهم»
3- بايد بر كسى توكّل و اعتماد كرد كه شكست ناپذير و تمام كارهايش حكيمانه است. «عزيز حكيم» (قدرت خداوند، همراه با عزّت وحكمت است)
«50» وَلَوْ تَرَى‌ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ «51» ذَ لِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِّلْعَبِيدِ
و (اى پيامبر!) اگر ببينى آن هنگام كه فرشتگان جان كافران را مى‌گيرند، بر چهره‌ها وپشت‌هاى آنان ضربه مى‌زنند (و مى‌گويند:) بچشيد عذاب سوزان را. اين (كيفر،) دستاورد كارهاى پيشين شماست و (گرنه) شكّى نيست كه خداوند بر بندگانش ستمگر نيست.

پيام‌ها:

1- خداوند با قهر و عذاب كفّار، پيامبر و مؤمنان را دلدارى مى‌دهد. «و لوترى...»
2- فرشتگان الهى، مؤمنان و كافران و عقايد افراد را مى‌شناسند. «اذ يتوفّى الّذين كفروا»
3- قهر اخروى خداوند به كافران، از لحظه‌ى جان دادن آغاز مى‌شود. «اذ يتوفّى... يضربون وجوههم...»
4- در برزخ نيز عذاب هست. «ذوقوا عذاب الحريق»
5 - مجازات‌هاى الهى، كيفر كارهاى خود انسان است، نه انتقام خداوند. «ذلك بما قدّمت ايديكم...»
6- كوچك‌ترين ظلمى از جانب خداوند، ستمى بسيار بزرگ است و او منزّه از آن است. «ليس بظلاّم للعبيد»
7- كيفرهاى الهى، براساس عدل است. «ليس بظلاّم للعبيد»

پي نوشت ها :
 

163) صفّ، 4.
164) نساء، 141.
165) روم، 31 و 32.
166) نهج‌البلاغه، خطبه 127.
167) انعام، 65.
168) آل‌عمران، 64.
169) قصص، 4.
170) تفاسير مجمع‌البيان ونورالثقلين.
171) تفسير اثنى‌عشرى.
 

منبع: مركز فرهنگى درسهايى از قرآن



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط