تفسير سورهي انفال ( آيات 61 تا 65 )
«61» وَ إِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
و اگر (دشمنان) به صلح تمايل داشتند، (تو نيز) تمايل نشان بده و بر خداوند توكّل كن، همانا او شنوا و داناست.
2- اسلام، جنگطلب نيست. «وان جنحوا... فاجنح»
3- فرمان جنگ و پذيرش صلح، با پيامبر خدا و از اختيارات رهبرى جامعه اسلامى است. «فاجنح» نفرمود: «فاجنحوا»
4- در پذيرش صلح، هم احتمال خطر و توطئه است، هم زخم زبان برخى دوستان، ولى بايد بر خدا توكّل كرد. «توكّل على اللّه»
5 - ايمان به شنوايى مطلق و علم فراگير خداوند، زمينهساز توكّل انسان به اوست. «توكّل على اللّه انّه هو السميع العليم»
«62» وَ إِن يُرِيدُواْ أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِى أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ
و اگر (دشمنان) بخواهند با تو نيرنگ كنند، قطعاً خداوند تو را بس است، اوست كه با امدادهاى خويش و حمايت مؤمنان، تو را يارى كرده است.
در برخى روايات، نصرت الهى، به پشتيبانى حضرت علىعليه السلام از آن حضرت تفسير شده است. در كتاب ابن عساكر از ابوهريره روايت شده كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرمودند: «بر عرش الهى نوشته شده است: «لا اله الاّ أنا وحدى لا شريك لى، محمّد عبدى و رسولى، ايّدته بعلىّ» معبودى جز من نيست و شريكى ندارم و محمّد بنده و فرستادهى من است، او را به وسيلهى علىعليه السلام يارى كردهام. و اين همان سخن خداست كه فرمود: ««هو الّذى ايّدك بنصره و بالمؤمنين» فكان النّصر عليّاً».(183)
2- اگر مردم آماده باشند و لطف خدا شامل شود، همهى توطئههاى دشمن خنثى مىشود. «فانّ حسبك اللّه»
3- اگر ما به وظيفهى خود عمل كنيم، نبايد از مشكلات بترسيم، چون خداوند، گشايندهى مشكلات است. «أيّدك بنصره»
4- امدادهاى الهى و حمايتهاى مردمى، به ارادهى خداوند در جهت يارى شماست. «ايّدك بنصره و بالمؤمنين»
5 - حمايت مردم، با اراده و خواست الهى كارساز است. «فانّ حسبك اللّه هو الّذى ايّدك... بالمؤمنين»
6- استمداد از مردم، بدون غفلت از خداوند، شرك نيست. «ايّدك بنصره و بالمؤمنين»
7- مردم، بازو و پشتيبان رهبرند. «ايّدك... بالمؤمنين»
«63» وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً مَّآ أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و (خداوند) ميان دلهاى آنان (مؤمنان) اُلفت داد، اگر تو همهى آنچه را در زمين است خرج مىكردى، نمىتوانستى ميان قلوبشان محبّت و اُلفت پديد آورى، ولى خداوند ميان آنان پيوند داد، چرا كه او شكستناپذير و حكيم است.
2- وحدت و اُلفت و محبّت، از نعمتهاى الهى است كه خدا از آن ياد كرده و آن را بر مردم و پيامبر، منّت نهاده است. «و ألّف بين قلوبهم»
3- مهمتر از اتّحاد ظاهرى، پيوند قلبى و باطنى است، «و ألّف بين قلوبهم» وگرنه كافران هم در ظاهر متّحدند، ولى دلهايشان پراكنده است. «تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتىّ»(184)
4- زمانى مردم بازوى رهبرند كه با هم متّحد باشند، وگرنه كمر رهبر را مىشكنند. «ايّدك بنصره و بالمؤمنين و ألّف بين قلوبهم»
5 - قبايل عرب تا پيش از گرايش به اسلام، گرفتار دشمنى عميق با يكديگر بودند. «الّف بين قلوبهم... ما الّفتَ بين قلوبهم»
6- ثروت و مقام، همه جا محبّتآور نيست. «لو أنفقت... ما ألّفت»
7- ايجاد محبّت و پيوند بين مؤمنان، پرتوى از عزّت و حكمت خداوند است. «و ألّف بين قلوبهم... عزيز حكيم»
«64» يَآ أَيُّهَا النَّبِىُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
اى پيامبر! براى تو (حمايت) خداوند و پيروان با ايمانت كافى است (و نيازى به حمايت گرفتن از ديگران ندارى).
برطبق معناى اوّل، مؤمنان در سايهى خداوند، حامى پيامبرند و بر طبق معناى دوم، مؤمنان در كنار پيامبر، تحت حمايت الهى هستند.
گروهى از يهوديانِ بنىقريظه و بنىنضير، به دروغ به پيامبرصلى الله عليه وآله پيشنهاد يارى دادند، آيه نازل شد كه مؤمنان براى تو كافى هستند. در ضمن اين آيه مقدّمهى فرمان جهاد در آيهى بعد است.
در كتاب «فضائل الصحابه» از حافظ ابونعيم، از علماى اهلسنّت آمده كه مراد از «مؤمنان» در اين آيه، علىّابنابىطالبعليهما السلام است.(185)
اگر استمداد از مردم و دلگرمى به حمايتشان با توجّه به خواست خدا باشد، منافاتى با توحيد ندارد. شرك آنجاست كه در برابر قدرت و خواست خدا، تكيه به ديگران شود. امّا تا وقتى كه دلها و انديشهها و حمايتها را شعاعى از ارادهى الهى بدانيم، در مدار توحيد قرار داريم. «حسبك اللّه و من اتّبعك»
«65» يَآ أَيُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُون صَابِرُون يَغْلِبُواْ مِاْئَتَيْنِ وإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ
اى پيامبر! مؤمنان را بر پيكار (با كفّار) تشويق كن، اگر بيست نفر از شما پايدار باشند، بر دويست نفر پيروز مىشوند واگر از شما صد نفر (مقاوم) باشند، بر هزار نفر از كافران غلبه مىيابند، زيرا آنان گروهى هستند كه (آثار ايمان را) نمىفهمند.
در جنگهاى صدر اسلام، هرگز موازنهى آمارى بين مؤمنان و كفّار نبوده است. در جنگ بدر، 313 نفر در برابر هزار نفر، در اُحد، 700 مسلمان در مقابل 3000 كافر، در جنگ خندق، سه هزار نفر در برابر ده هزار نفر و در جنگ موته، ده هزار مسلمان در مقابل صد هزار نفر از كفّار قرار داشتند.
امام صادقعليه السلام فرمودند: «در آغاز كار، يك مؤمن مأمور بود كه با ده مشرك جهاد كند و حقّ فرار و پشت كردن نداشت».(186)
2- كارهاى دشوار، نياز به تشويق، ترغيب و تلقين دارد. «حَرِّض»
3- در جنگ و جهاد، تبليغات ضرورى است. «حَرِّض»
4- عامل تعيين كننده در جبهههاى نبرد، ايمان و پايدارى است، نه تنها تعداد نفرات و موازنهى ظاهرى نيروها. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين»
5 - در آغاز اسلام، حكم جهاد با وجود يك دهم نيروهاى دشمن، محقّق مىشد. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين» مسلمانان صدر اسلام داراى چنان ايمان، معرفت و يقينى بودند كه پيروزى آنان بر ده برابر خود، قطعى و تضمين شده بود. («يغلبوا»، بيانگر تضمين بودن پيروزى است)
6- سرباز اسلام بايد سه ويژگى داشته باشد: ايمان، صبر و آگاهى. («مؤمنين»، «صابرون»، و در بارهى كفّار مىفرمايد: «لايفقهون»).
7- تكاليف خداوند، بر اساس توانايىهاى فكرى و جسمى انسان است. (در برههاى از زمان، يك نفر بايد با ده نفر مبارزه مىكرد كه اين آيه به آن اشاره دارد، ولى در برههاى ديگر، يك نفر در برابر دو نفر كه در آيه بعد اشاره شده است.)
و اگر (دشمنان) به صلح تمايل داشتند، (تو نيز) تمايل نشان بده و بر خداوند توكّل كن، همانا او شنوا و داناست.
نكتهها:
حضرت علىعليه السلام به مالك اشتر مىنويسد: «لاتدفعنّ صُلحاً دعاك اليه عَدوّك و للّه فيه رضا فانّ فى الصلح دعة لجنودك و راحةً من همومك و أمناً لبلادك و لكن اَلحذَر كل اَلحذَر من عدوّك بعد صُلحِه، فان العدوّ ربّما قارب ليتغفّل»(182) صلح پيشنهادى دشمن را رد مكن، ولى پس از صلح هوشيار باش و از نيرنگ دشمن برحذر باش، چون گاهى نزديكى دشمن، براى غافلگير كردن است!پيامها:
1- مسلمانان بايد در اوج قدرت باشند تا تقاضاى صلح، از سوى دشمن باشد. «و ان جنحوا»2- اسلام، جنگطلب نيست. «وان جنحوا... فاجنح»
3- فرمان جنگ و پذيرش صلح، با پيامبر خدا و از اختيارات رهبرى جامعه اسلامى است. «فاجنح» نفرمود: «فاجنحوا»
4- در پذيرش صلح، هم احتمال خطر و توطئه است، هم زخم زبان برخى دوستان، ولى بايد بر خدا توكّل كرد. «توكّل على اللّه»
5 - ايمان به شنوايى مطلق و علم فراگير خداوند، زمينهساز توكّل انسان به اوست. «توكّل على اللّه انّه هو السميع العليم»
«62» وَ إِن يُرِيدُواْ أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِى أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ
و اگر (دشمنان) بخواهند با تو نيرنگ كنند، قطعاً خداوند تو را بس است، اوست كه با امدادهاى خويش و حمايت مؤمنان، تو را يارى كرده است.
نكتهها:
اين آيه را بايد در كنار آيهى 58 در نظر گرفت كه اگر رهبر مسلمانان با شواهد و قرائنى، يقين به خدعهى دشمن در سايهى صلح داشت، حساب ديگرى دارد، ولى در صورت احتمال حسن نيّت، بايد با هوشيارى آن را بپذيرد.در برخى روايات، نصرت الهى، به پشتيبانى حضرت علىعليه السلام از آن حضرت تفسير شده است. در كتاب ابن عساكر از ابوهريره روايت شده كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرمودند: «بر عرش الهى نوشته شده است: «لا اله الاّ أنا وحدى لا شريك لى، محمّد عبدى و رسولى، ايّدته بعلىّ» معبودى جز من نيست و شريكى ندارم و محمّد بنده و فرستادهى من است، او را به وسيلهى علىعليه السلام يارى كردهام. و اين همان سخن خداست كه فرمود: ««هو الّذى ايّدك بنصره و بالمؤمنين» فكان النّصر عليّاً».(183)
پيامها:
1- رهبرى جامعهى اسلامى بايد پيشنهاد صلح دشمن را بپذيرد تا مسلمانان جنگطلب معرّفى نشوند، امّا هوشيار باشد تا فريب نخورد. «ان جنحوا... فاجنح... و ان يريدوا ان يخدعوك» (يعنى احتمال خدعه وجود دارد)2- اگر مردم آماده باشند و لطف خدا شامل شود، همهى توطئههاى دشمن خنثى مىشود. «فانّ حسبك اللّه»
3- اگر ما به وظيفهى خود عمل كنيم، نبايد از مشكلات بترسيم، چون خداوند، گشايندهى مشكلات است. «أيّدك بنصره»
4- امدادهاى الهى و حمايتهاى مردمى، به ارادهى خداوند در جهت يارى شماست. «ايّدك بنصره و بالمؤمنين»
5 - حمايت مردم، با اراده و خواست الهى كارساز است. «فانّ حسبك اللّه هو الّذى ايّدك... بالمؤمنين»
6- استمداد از مردم، بدون غفلت از خداوند، شرك نيست. «ايّدك بنصره و بالمؤمنين»
7- مردم، بازو و پشتيبان رهبرند. «ايّدك... بالمؤمنين»
«63» وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً مَّآ أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و (خداوند) ميان دلهاى آنان (مؤمنان) اُلفت داد، اگر تو همهى آنچه را در زمين است خرج مىكردى، نمىتوانستى ميان قلوبشان محبّت و اُلفت پديد آورى، ولى خداوند ميان آنان پيوند داد، چرا كه او شكستناپذير و حكيم است.
پيامها:
1- دلها و پيوند بين آنها به دست خداست. «و ألّفَ بين قلوبهم»2- وحدت و اُلفت و محبّت، از نعمتهاى الهى است كه خدا از آن ياد كرده و آن را بر مردم و پيامبر، منّت نهاده است. «و ألّف بين قلوبهم»
3- مهمتر از اتّحاد ظاهرى، پيوند قلبى و باطنى است، «و ألّف بين قلوبهم» وگرنه كافران هم در ظاهر متّحدند، ولى دلهايشان پراكنده است. «تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتىّ»(184)
4- زمانى مردم بازوى رهبرند كه با هم متّحد باشند، وگرنه كمر رهبر را مىشكنند. «ايّدك بنصره و بالمؤمنين و ألّف بين قلوبهم»
5 - قبايل عرب تا پيش از گرايش به اسلام، گرفتار دشمنى عميق با يكديگر بودند. «الّف بين قلوبهم... ما الّفتَ بين قلوبهم»
6- ثروت و مقام، همه جا محبّتآور نيست. «لو أنفقت... ما ألّفت»
7- ايجاد محبّت و پيوند بين مؤمنان، پرتوى از عزّت و حكمت خداوند است. «و ألّف بين قلوبهم... عزيز حكيم»
«64» يَآ أَيُّهَا النَّبِىُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
اى پيامبر! براى تو (حمايت) خداوند و پيروان با ايمانت كافى است (و نيازى به حمايت گرفتن از ديگران ندارى).
نكتهها:
ممكن است آيه را اين گونه نيز بتوان معنا كرد: اى پيامبر! براى تو و پيروان با ايمانت، تنها حمايت خدا كافى است. يعنى خداوند، هم تو و هم پيروانت را يارى مىكند.برطبق معناى اوّل، مؤمنان در سايهى خداوند، حامى پيامبرند و بر طبق معناى دوم، مؤمنان در كنار پيامبر، تحت حمايت الهى هستند.
گروهى از يهوديانِ بنىقريظه و بنىنضير، به دروغ به پيامبرصلى الله عليه وآله پيشنهاد يارى دادند، آيه نازل شد كه مؤمنان براى تو كافى هستند. در ضمن اين آيه مقدّمهى فرمان جهاد در آيهى بعد است.
در كتاب «فضائل الصحابه» از حافظ ابونعيم، از علماى اهلسنّت آمده كه مراد از «مؤمنان» در اين آيه، علىّابنابىطالبعليهما السلام است.(185)
اگر استمداد از مردم و دلگرمى به حمايتشان با توجّه به خواست خدا باشد، منافاتى با توحيد ندارد. شرك آنجاست كه در برابر قدرت و خواست خدا، تكيه به ديگران شود. امّا تا وقتى كه دلها و انديشهها و حمايتها را شعاعى از ارادهى الهى بدانيم، در مدار توحيد قرار داريم. «حسبك اللّه و من اتّبعك»
پيامها:
1- پيروى همراه با ايمان ارزش است، نه پيروى بدون ايمان و نه ايمان منهاى تبعيّت. «اتّبعك من المؤمنين»«65» يَآ أَيُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُون صَابِرُون يَغْلِبُواْ مِاْئَتَيْنِ وإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفاً مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ
اى پيامبر! مؤمنان را بر پيكار (با كفّار) تشويق كن، اگر بيست نفر از شما پايدار باشند، بر دويست نفر پيروز مىشوند واگر از شما صد نفر (مقاوم) باشند، بر هزار نفر از كافران غلبه مىيابند، زيرا آنان گروهى هستند كه (آثار ايمان را) نمىفهمند.
نكتهها:
اين آيه، موازنهى قوا را در عدد نفى مىكند و به روحيّه، ايمان و صبر تكيه مىكند و براى اينكه گمان نشود پيروزى بيست نفر بر دويست نفر مبالغه است، تكرار مىكند كه صد نفر بر هزار نفر چيره مىشوند، به شرط آنكه مؤمن و صابر باشند.در جنگهاى صدر اسلام، هرگز موازنهى آمارى بين مؤمنان و كفّار نبوده است. در جنگ بدر، 313 نفر در برابر هزار نفر، در اُحد، 700 مسلمان در مقابل 3000 كافر، در جنگ خندق، سه هزار نفر در برابر ده هزار نفر و در جنگ موته، ده هزار مسلمان در مقابل صد هزار نفر از كفّار قرار داشتند.
امام صادقعليه السلام فرمودند: «در آغاز كار، يك مؤمن مأمور بود كه با ده مشرك جهاد كند و حقّ فرار و پشت كردن نداشت».(186)
پيامها:
1- از وظايف رهبر، تشويق مردم به جهاد و مبارزه با دشمن است. (نقش سخنان فرماندهى قبل از عمليات). «يا ايّها النّبىّ حَرِّض»2- كارهاى دشوار، نياز به تشويق، ترغيب و تلقين دارد. «حَرِّض»
3- در جنگ و جهاد، تبليغات ضرورى است. «حَرِّض»
4- عامل تعيين كننده در جبهههاى نبرد، ايمان و پايدارى است، نه تنها تعداد نفرات و موازنهى ظاهرى نيروها. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين»
5 - در آغاز اسلام، حكم جهاد با وجود يك دهم نيروهاى دشمن، محقّق مىشد. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين» مسلمانان صدر اسلام داراى چنان ايمان، معرفت و يقينى بودند كه پيروزى آنان بر ده برابر خود، قطعى و تضمين شده بود. («يغلبوا»، بيانگر تضمين بودن پيروزى است)
6- سرباز اسلام بايد سه ويژگى داشته باشد: ايمان، صبر و آگاهى. («مؤمنين»، «صابرون»، و در بارهى كفّار مىفرمايد: «لايفقهون»).
7- تكاليف خداوند، بر اساس توانايىهاى فكرى و جسمى انسان است. (در برههاى از زمان، يك نفر بايد با ده نفر مبارزه مىكرد كه اين آيه به آن اشاره دارد، ولى در برههاى ديگر، يك نفر در برابر دو نفر كه در آيه بعد اشاره شده است.)
پي نوشت ها :
182) نهجالبلاغه، نامه 53.
183) تفسير درّالمنثور، ج3، ص199، ملحقات احقاقالحقّ، ج3، ص194 وبحار، ج27، ص2.
184) حشر، 14.
185) الغدير، ج2، ص51.
186) كافى، ج 5، ص69.