به سبک کله خواري
نويسنده:عيسي محمدي
راه هاي نرفته براي کله پاچه خواري
به نظر مي رسد که اولين بار، اين ايراني ها بودند که حتي از کله و چشم و گوش و بناگوش گوسفندها و گاوها هم بي تفاوت عبور نکردند و موفق به ابداع غذايي به نام کله پاچه شدند. حالا حتي در نروژ و آمريکا و جاهاي ديگر هم مي توانيد اين غذا را پيدا کنيد و کار به جايي رسيده که حتي کنسرو آن را هم تهيه کرده اند تا خلق الله، بابت پيدا کردنش زياد اذيت نشوند.
قديم ترها، کله پاچه غذاي قشر ضعيف و کم درآمد جامعه حساب مي شد اما الان تبديل به غذايي لوکس شده که بيشتر، قشر متوسط و مرفه جامعه از آن استفاده مي کنند. اقبال جوان ترها هم به اين غذا، بيشتر از گذشته شده و طباخي ها و کله پزي هاي مدرن هم، حسابي توي چشم هستند و حالا سؤال اين است کله پاچه چيست و چگونه مي توان آن را صرف کرد؟
چند کليد طلايي براي پيدا کردن طباخي مورد نظر
از همه قشر هم مشتري مي آمد؛ البته بيشترشان کارگرها و راننده ها و قشرهاي معمولي و ضعيف جامعه بودند. مردم آن موقع، بيشترشان کارگر بودند. خانواده ها هم 15-10 نفري کنار هم زندگي مي کردند. اگر کله پاچه هم مي خواستند، يک دست کامل مي بردند و مثلاً آبش را زياد مي ريختند که به همه اعضاي خانواده برسد.
40 سال پيش، تهيه کله پاچه و بار طباخي، سخت تر از الان بود. يک طباخ، صبح زود بايد مي رفت براي تهيه کله و بعد از کلي اين در و آن در زدن، سه، چهار تا کله تهيه مي کرد. آن چند تا را هم با کله گاو يا استخوان کله گاو قاتي مي کردند که مزه آب و کله پاچه ها، بهتر در بيايد. مشتري ها، روي نيمکت ها و صندلي هاي چوبي مي نشستند؛ از همين نيمکت هايي که الان بچه ها توي مدرسه روي آنها مي نشينند. کف مغازه ها موزاييک نبود. ديوارهاشان، گچي بود که رويش را سنگ کرده بودند. صبح ها، کف مغازه را آبپاشي مي کردند تا خاک بلند نشود.
خاطرات حاج حسين رواسي و حاج داوود آزاد؛ هر دو 60 سال، پدرانشان طباخي مي کردند.
بعد از تهران، نوبت به شهرهاي بزرگ ديگر هم مي رسد. معمولاً توي هر شهري، مي توانيد چند تايي طباخي و کله پزي خوب پيدا کنيد اما اين جوري نيست که بگوييم فلان شهر، حتماً بيشتر طباخي هايش خوب هستند و بهمان شهر، اصلاً طباخي خوبي ندارد. اگر هم مي گوييم فلان شهر، يعني حتماً دو، سه تا طباخي خوب مي توانيد در آنها پيدا کنيد. تبريز و اصفهان و مشهد، جزو اين شهرها هستند که اتفاقاً بيشترشان هم توريستي اند. البته فراموش نکنيد چيزي را که گفتيم؛ توي اين شهرها، حتماً چند تايي طباخي خوب هم پيدا مي شوند ولي جوري نيست که بشود گفت کله پاچه هاي اين شهرها کلاً خوبند. جدا از اين شهرها، در بيشتر نقاط شهري ايران هم مي توان يکي، دوتايي طباخي خوب و به قول تهراني هاي قديمي، متاع را هم پيدا کرد.
از نقاط ديگري که سفر خيز است و بيشتر ايراني ها، تعطيلات را به آنجا مي روند، شمال است. ظاهراً مي گويند که شمال، کله پزي خوبي ندارد و نمي توانند کله ها را خوب به عمل بياورند. به قول يکي از قديمي ها، «شمالي ها از صبح تا شب با دل و جگر و اين جور چيزها دمخورند و زياد اهل کله پاچه نيستند». راست هم مي گويند؛ شمال اگر چه کله پاچه هاي خوبش کم است ولي غذاهاي محلي و بومي دل و جگر شان، حرف ندارد.
منبع:همشهري جوان، شماره 149
به نظر مي رسد که اولين بار، اين ايراني ها بودند که حتي از کله و چشم و گوش و بناگوش گوسفندها و گاوها هم بي تفاوت عبور نکردند و موفق به ابداع غذايي به نام کله پاچه شدند. حالا حتي در نروژ و آمريکا و جاهاي ديگر هم مي توانيد اين غذا را پيدا کنيد و کار به جايي رسيده که حتي کنسرو آن را هم تهيه کرده اند تا خلق الله، بابت پيدا کردنش زياد اذيت نشوند.
قديم ترها، کله پاچه غذاي قشر ضعيف و کم درآمد جامعه حساب مي شد اما الان تبديل به غذايي لوکس شده که بيشتر، قشر متوسط و مرفه جامعه از آن استفاده مي کنند. اقبال جوان ترها هم به اين غذا، بيشتر از گذشته شده و طباخي ها و کله پزي هاي مدرن هم، حسابي توي چشم هستند و حالا سؤال اين است کله پاچه چيست و چگونه مي توان آن را صرف کرد؟
چند کليد طلايي براي پيدا کردن طباخي مورد نظر
جدال با کله ها
تنها برند است که مي ماند
شايد به چشم تون نياد
از اين کله تا اون کله فرجه!
از هول کله نيافتي توديگ
در جست و جوي طباخي مورد نظر
تا باشه شيشک باشه
گوش تا گوش بنا گوش
کله پزي هاي تهران قديم چه شکلي بودند؟
ياد باد آن کله پزها، ياد باد
از همه قشر هم مشتري مي آمد؛ البته بيشترشان کارگرها و راننده ها و قشرهاي معمولي و ضعيف جامعه بودند. مردم آن موقع، بيشترشان کارگر بودند. خانواده ها هم 15-10 نفري کنار هم زندگي مي کردند. اگر کله پاچه هم مي خواستند، يک دست کامل مي بردند و مثلاً آبش را زياد مي ريختند که به همه اعضاي خانواده برسد.
40 سال پيش، تهيه کله پاچه و بار طباخي، سخت تر از الان بود. يک طباخ، صبح زود بايد مي رفت براي تهيه کله و بعد از کلي اين در و آن در زدن، سه، چهار تا کله تهيه مي کرد. آن چند تا را هم با کله گاو يا استخوان کله گاو قاتي مي کردند که مزه آب و کله پاچه ها، بهتر در بيايد. مشتري ها، روي نيمکت ها و صندلي هاي چوبي مي نشستند؛ از همين نيمکت هايي که الان بچه ها توي مدرسه روي آنها مي نشينند. کف مغازه ها موزاييک نبود. ديوارهاشان، گچي بود که رويش را سنگ کرده بودند. صبح ها، کف مغازه را آبپاشي مي کردند تا خاک بلند نشود.
خاطرات حاج حسين رواسي و حاج داوود آزاد؛ هر دو 60 سال، پدرانشان طباخي مي کردند.
در کدام شهرستان ها برويم سراغ کله پزي
کله شهر
بعد از تهران، نوبت به شهرهاي بزرگ ديگر هم مي رسد. معمولاً توي هر شهري، مي توانيد چند تايي طباخي و کله پزي خوب پيدا کنيد اما اين جوري نيست که بگوييم فلان شهر، حتماً بيشتر طباخي هايش خوب هستند و بهمان شهر، اصلاً طباخي خوبي ندارد. اگر هم مي گوييم فلان شهر، يعني حتماً دو، سه تا طباخي خوب مي توانيد در آنها پيدا کنيد. تبريز و اصفهان و مشهد، جزو اين شهرها هستند که اتفاقاً بيشترشان هم توريستي اند. البته فراموش نکنيد چيزي را که گفتيم؛ توي اين شهرها، حتماً چند تايي طباخي خوب هم پيدا مي شوند ولي جوري نيست که بشود گفت کله پاچه هاي اين شهرها کلاً خوبند. جدا از اين شهرها، در بيشتر نقاط شهري ايران هم مي توان يکي، دوتايي طباخي خوب و به قول تهراني هاي قديمي، متاع را هم پيدا کرد.
از نقاط ديگري که سفر خيز است و بيشتر ايراني ها، تعطيلات را به آنجا مي روند، شمال است. ظاهراً مي گويند که شمال، کله پزي خوبي ندارد و نمي توانند کله ها را خوب به عمل بياورند. به قول يکي از قديمي ها، «شمالي ها از صبح تا شب با دل و جگر و اين جور چيزها دمخورند و زياد اهل کله پاچه نيستند». راست هم مي گويند؛ شمال اگر چه کله پاچه هاي خوبش کم است ولي غذاهاي محلي و بومي دل و جگر شان، حرف ندارد.
منبع:همشهري جوان، شماره 149
/ج