اساس آموزش وپرورش امروز ونسبت آن با تربيت ديني
درگفت وگو با آيت الله محي الدين حائري شيرازي(دام عزه)
اشاره
گروه علوم تربيتي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) حدود بيست سال است که فعاليت مي کند. درسال هاي اخير،بخش هاي آموزشي و پژوهشي اين گروه، درصدد توسعه رشته ها وگرايش هاي موجود برآمدند؛رشته هايي که مخصوص خود حوزه است وحوزه بايد در آنجا نقش داشته باشد. به همين منظور، سه رشته جديد ايجاد شد : الف) تربيت ديني؛ ب) فلسفه تعليم وتربيت اسلامي ؛ ج) تعليم وتربيت ارزش ها . گرايش تربيت ديني از دوسال پيش راه اندازي شده است وحدود هفت نفر دانشجو در مقطع کارشناسي ارشد دراين رشته مشغول به تحصيل هستند.
اين رشته سابقه اي دردانشگاه هاي کشور ندارد. يعني درحال حاضر کتابي نداريم که اين رشته را پشتيباني کند. دوستان با تلاش خود سرفصل ها را نوشتند ومشغول به کار شدند. درطي اين دوسال، چهار ترم از اين دوره در مقطع کارشناسي ارشد گذشته است.براي اينکه بتوانيم از نظر فکري و پشتيباني علمي منابع قوي تري داشته باشيم،به نظر دوستان آمد که همايشي باحضور استادان دانشگاهي وحوزوي در زمينه تربيت ديني درکشور برگزارکنيم.اين همايش هم مي تواند موضوعاً به بحث تربيت ديني درکشور کمک کند وهم اينکه فضايي براي پشتيباني علمي از اين رشته ايجاد کند.درکنار دريافت مقالات، تصميم براين شد که بتوانيم در قالب مصاحبه از بزرگاني که دراين زمينه قلم زده يا فعاليتي داشته اند، استفاده کنيم.
از اين رو، هم اکنون درخدمت شما هستيم تا از محضرتان استفاده کنيم.
آيت الله حائري:
بسم الله الرحمن الرحيم. من براي اينکه نقطه شروعي داشته باشيم عرض مي کنم که غرب تجارب خوبي دارد؛ اما نظريه خوبي درباره انسان شناسي ندارد. شما تجارب آنها را بگيريد وبراساس مباني نظري خودتان آن را تحليل کنيد. چيز ديگري از آب درمي آيد. حوزه علميه نظريه خوبي دارد؛ ولي تجربه ندارد. پرسش داشتن وطرح آن کار است ومرتبط کردن اين پرسش ها با هم نيز کار است. پس نکته ي اول اينکه نظريه را از حوزه و تجارب آن را از کتاب هاي خارجي بگيريد تا ان شاء الله کار بشود.
لزوم طرح مسئله ها به صورت طولي ودرختي
ازريشه شروع کنيد.
پايه واساس تعليم وتربيت امروز
شروع تربيت ديني از توحيد
اگر هدايت بايد منتشر شود، بايد همه اين ها از پايه درست بشود. آيا وقتي زلزله مي آيد نمي گوييد خشم طبيعت. وقتي باران نمي آيد نمي گويند خشک سالي؟ به همين دليل ، کسي جرئت نمي کند نماز باران بخواند. تشنگي مي آيد تا محدوديت در آب آشاميدني، اما جرئت نماز باران رفته است. چرا؟ چون مي ترسيم همين مقدار ديني هم که مردم دارند از بين برود. ممکن است نماز باران بخوانيم وباران نيايد بعد مردم اعتقادشان هم به نماز باران وهم به ما از بين برود. اين يعني چه؟ مشکل از کجاست؟ از اينکه ما گفتيم آفتاب به سطح دريا مي تابد وآب بخار مي شود .با اختلاف درجه حرارت ، باد به وجود مي آيد؛ باد ابرها را حرکت مي دهد.بعدازاينکه ابرها فشرده شدند،باران به وجود مي آيد.بعد هم مي گوييم اين مطالب علمي است.
درآموزش و پرورش امروز جاي علم ودين بايد مشخص شود.
علت کفر،درعلت دين داري است.
قرآن مي گويد: قلنا يا نارکوني برداً وسلاماً علي ابراهيم؛(7)
بني اميه نگذاشتند معناي شرک معلوم شود تا معناي توحيد معلوم نگردد
اگر کسي بخواهد از اين حالت بيرون بيايد، بايد سوره ي مبارکه قدر يا دخان را هر شب ماه رمضان هزار مرتبه خوانده باشد تا در شب بيست وسوم يک کشفي بکند.اين امر براي آقاي خويي واقع شده است. ايشان شاگرد آقاي قاضي بوده واين دستور را عمل کرده است. واين حال هم براي آقاي خويي واقع شده است.ايشان بعد ازعمل به اين دستور گفت، ديدم که گربه روي تيغه ديوار مي پريد،خود گربه لا اله الا الله مي گفت وپريدنش هم لا اله الا الله مي گفت. چون خودش يک وجود و حرکتش هم يک وجود است.بعد، با بررسي متوجه مي شويد درست فهميده است.همه اين ها لا اله الا الله مي گويند.يعني «کن» در هر دو وجود دارد هم دروجود گربه وهم در پريدنش واين معناي لا حول ولا قوه الا بالله است.
اگر انسان چنين حالتي را ديد، چقدر راحت مي تواند نماز باران بخواند. چقدر راحت مي تواند منتظر باران باشد.شما مي گوييد اين آب است. اين وجود آب خودش يک چيزي است وصفت آب که حرکت مي کند وجاري است هم يک چيز ديگري است. وصفت آب که حرکت مي کند جاري است هم يک چيزديگري است. مي گويد من به آب گفتم جاري باش، جاري است. به موسي گفتم عصايت را به آب بزن. اين آب ها روي هم بالا رفتند وايستادند. من گفته بودم بايست که ايستاد و وقتي گفتم برو، رفتند. توپنداشتي خودش رفته است؟ من به او گفته بودم برو.حالا من به اوگفتم نرو وايستاد. آب از اين طرف مي آمد وبه جاي اينکه در اين گودال برود، مانند اينکه ديوار جلويش باشد بالا مي آمد.موسي دوازده تا ضربه به آب زد ودوازده راه و کانال در آب ايجاد شد. اين طرف جلويش سد شد وآن طرف هم جلويش سد شد واين ديوارهاي وسط نيز همين طوري ايستادند.اين آب هايي که مي رفتند و آب هايي که مي آمدند همين طور روي هم ايستادند.آب ضخيم شدومانند ديوار بالا آمد؛مانند اينکه يک ستون بتوني ايجاد کنيد که آب پشت آن مي ايستد.شايد بگوييد اگرآنجا پرده وديوار باشد، مي بينم؛اما با عصايي که به آب زد چه کارکرد؟
پيامبران با انجام دادن چنين کارهايي توحيد را آموزش مي دهند.اينکه بگوييد طبيعت خودش اين کار را مي کند،اول شرک است. طبيعت بي طبيعت.اين مشيت و خلقت است که موثر است.حالا شما توقع داشتيد که دانشگاه ها بخشي باعنوان تربيت ديني داشته باشند؟ از کدام راه وبا چه چيزي ؟ گفت: مرا به خير تواميد نيست،شرمرسان.
درتربيت ديني، اول کفر به طاغوت است وبعد ايمان به الله
روح دين، ولايت است
ببينيد مسئله طاغوت چگونه است.کسي که چهل روز، چهل سال يا هشتاد سال در کشتي نشسته است. اين کاپيتان کشتي مي خواهد شما را به مکه ببرد.فرض کنيد دين،مسافرت براي رفتن به مکه است. فرض کنيد سفرحج دين ورسيدن به کعبه متدين شدن است.مگر نمي گوييم انسان بايد تقرباً وقربه الي الله سير کند؟ اين بيت الله است؛ بيت الله را خود الله فرض کنيد.مگر نمي خواهيد سير کنيد؟ درکشتي نشسته ايد که به سمت دين بياييد. کاپيتان کشتي درکابين کشتي نشسته ودر را هم بسته است ومي گويد شما دخالت نکنيد.ما مجموعه نماز، روزه، حج جهاد، امر به معروف ونهي از منکر را دين تعريف کرده ايم. کسي که اينجا هست مي گوييم تمام اين فرايض ديني را انجام بدهد.به منزله ي وظيفه ي کسي که در اين کشتي است.اگر کسي چهل سال دراين کشتي طي طريق کرد ويک رکعت نمازش هم قضا نشد وهيچ کدام از فروع دين را رها نکرد، اين وظايف نظم داخل کشتي را انجام داده است.حالا اينکه کشتي از مقصد دور شده يا به آن نزديک شده، اول کلام است.دين مقررات داخل کشتي است ياجهت حرکت کشتي؟
قرآن مي گويد دين مسئله اي است ومقررات ديني مسئله اي ديگر است.مجموعه نماز، روزه، حج، جهاد ، امر به معروف ونهي از منکر وظايف سرنشين است؛ اما دين آن چيزي است که قرب مي آورد .دين مقدار طي مسافت کشتي است که کشتي به مقصد نزديک مي شود يا از مقصد دورمي شود، نه مقررات داخل کشتي. حال به اين آيه توجه کنيد: الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور؛ ( 8) يعني من کشتي بان هستم وکشتي ام ولايت است.اين طي طريق از ظلمت به سوي نور دين است.نماز، روزه، خمس،زکات، حج وجهاد وظايف سرنشين کشتي است ومقررات حضور در کشتي است؛ اما روح دين که انسان را از ظلمات به سوي نور مي برد، ولايت است.الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور. تقرب به وسيله عبور کشتي ايجاد مي شود .اين عبادات، وظايف حضور درکشتي هستند.وظايف حضور، مقدمه عبور است.روح دين وخروج از ظلمت به سوي نور که حقيقت دين است، با اين عبور واقع مي شود.حالا کسي که به شما مي گويد در سياست دخالت نکن و وارد معقولات نشو يعني چه؟ يعني آن کسي که سياست را اداره مي کند، کاپيتان کشتي است. شما در آن دخالت نکن،وظايفت را اينجا درداخل کشتي انجام بده؛ يعني به جهت حرکت کشتي کاري نداشته باش. ببين دين را چگونه برايت معنا کرد. دلت را خوش مي کني که 40 سال يک رکعت نمازت قضا نشده است.بعد چشمت را باز مي کني ومي بيني در ولايت بودي که تورا از مقصد دور مي کرد.
تمام عنايت ها به ولايت است. گريه فاطمه زهرا(س) واينکه اعلام کرد قبر من پيدا نشود، بدين معناست که کاپيتان ومسير کشتي عوض شد. حالا هر چه مي خواهند نماز بخوانند.بخوانند تا خسته شوند. گفت ولايت يخرجهم؛ ولايت آنها را از ظلمت به سوي نور خارج مي کند؛ الله يخرجهم، نه اينکه نماز يخرجهم . الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات .خدا خارج کننده است؛ آن هم با ولايت مخرج است.مخرج فقط ولايت الله است و ولايت الله هم يعني حضور درکشتي . مثل اهل بيتي کمثل سفينه نوح؛
«مثل اهل بيت من مثل کشتي نوح است». همان است که ابتدا بيان کردم: اللهم عرفني نفسک فانک ان لم تعرفني نفسک لم اعرف نبيک اللهم عرفني رسولک فانک ان لم تعرفني رسولک لم اعرف حجتک. اللهم عرفني حجتک فانک ان لم تعرفني حجتک ظللت عن ديني. يعني چه؟ يعني او کشتيبان است.اگر در کشتي اش ننشينم، ظللت عن ديني، از سيرش محروم مي شوم. دين يعني آمدن تحت اين ولايت.
قالب اين خشت توبرهم بزن
خشت نو از قالب ديگر بزن
بايد دين را از نوشناخت. دراين راه توکل به خدا کنيد تا درست شود.
خروجي ساختاري که امروز در آموزش وپرورش داريم، آن چيزي نيست که ما در پي آن هستيم.براي حل اين مسئله چه بايد کرد؟
آيت الله حائري: مگر ساختار حوزه درست است؟
مسئله اول در دين، «لااکراه» است.
درمسائل ديني، مسئله اول «لااکراه» است. در آموزش دين، وقتي حضور وغياب مي آيد، «اکراه» است.وقتي اکراه بود، انسان خودش و فطرتش نمي آيد، طبيعتش مي آيد.ازاينجا به عالم ديگري وارد مي شوم. تاکنون بحث در مقدمات بود،حالا به بحث انسان شناسي مي پردازيم. دين را با طبيعت انسان نمي توان به دست آورد.دين بايد با فطرت باشد وفطرت،زماني فعال مي شود که هيچ گونه حالت رودربايستي نباشد. هر حالت غير آزادي براي فطرت ايجاد شود،فطرت قهر مي کند و نوکرش را که طبيعت است به جلسه مي فرستد. اينکه مي گويم نوکرش، فاصله خيلي بيشتر از اين است مثل اين است که کسي خودش نيايد اسبش را بفرستد.علت اينکه انسان گاهي نماز مي خواند و جواب نمي دهد، اين است که شما اسبتان درنماز شيهه مي کشيد ومي پنداشتيد خودتان مي خوانيد. طبيعت وقتي مي خواند، جواب ندارد.قل ادعوا ومادعا الکافرين الا في ضلال.«انسان» بايد دعا کند تا مستجاب شود.طبيعت که «انسان » نيست، بلکه جانور است.شما وقتي حضور وغياب مي کنيد، اين جانور سرکلاس مي آيد.فطرت پرواز مي کند ومي رود.اگر مي خواهد بحث ديني بشود،بايد درخارج از ساعت هاي درسي، کلاس آزاد وبدون امتحان برگزار شود. وشخص براي فهميدن بيايد.تمام بچه هايي که متدين مي شوند، درجلساتي متدين مي شوند که هيچ حضور وغيابي ندارد.اصل آمدن بايد با نيت فطرت باشد تا فطرت سر جلسه حضور پيدا کند.شما بايد اين انسان را مانند سکه اين رو و آن رو کنيد وببينيد شيرش آمده است يا خط. انسان شير وخط است.شير فطرت وخط طبيعت است. به مجرد اينکه حضور وغياب مي کنيد، اين روي خطش مي ايستد .فقط براي تشريفات ، نمره ومدرک مي آيد.براي اتصاف نيست.از اين روي ، خدا مي فرمايد: مثل الذين حملوا التوراه ثم لم يحملوها کمثل الحمار يحمل اسفاراً.(9) مي خواهد بگويد محتواي اين کتاب با اين حمار هيچ نسبتي ندارد.مي گويد محتواي دين هم با اين شخص هيچ نسبتي ندارد.چرا؟ مي گويد حمارش دين را گرفته است.بايدحملوا (بار شدند ومکلف شدند)، پشت سرش يحملوا (حمل کردند وبه کار بستند )باشد.اگر يحملوا نبود بلکه لم يحملوا بود،يعني دين را نگرفته است.
اول بايد کفر را شناخت
ببينيد چه برسر ما آوردند. در آخر کتاب برهنگي فرهنگي وفرهنگ برهنگي از آقاي غلامعلي حداد عادل سناريوي هست.اين سناريوي آقاي حداد عادل،سناريوي جامعه انساني است.دو خياط آمده اند ادعا کرده اند که ما زيباترين لباس هاي عالم را مي دوزيم؛اما يک اشکال دارد؛ حلال زاده اين لباس را مي بيند وحرام زاده نمي بيند.بعد مدعي شدند چنين لباسي براي پادشاه دوخته اند وآن را برتن شاه کردند وسپس پادشاه لخت مادر زاد را در برابر آينه هاي بلند قامت نشاندند وگفتند چه لباس قشنگي.
اين سر دو راهي ماند، اگر بگويد من لختم يعني لباس را نديده پس قبول کرده که حرام زاده است واگر بگويد من حلال زاده هستم بايد بگويد عجب لباس قشنگي. درنهايت، نتوانست قبول کند حرام زاده است. گفت عجب لباس قشنگي. صدراعظم هم گفت عجب لباس قشنگي و وزرا نيز گفتند .يک روزشاه خواست با همان لباس قشنگ نمايش بدهد. همه آمدند کف زدند عجب لباس قشنگي ويک بچه خردسالي نزد مادرش بود که هنوز حرام وحلال نمي فهميد؛حرام زاده وحلال زاده کيست؟ اين بچه گفت مادر چرا شاه لخت است.تا خواستند صداي او را قطع کنند، يکي ديگر نيز همين را گفت. تا اينکه يک دفعه همه گفتند چرا شاه لخت است.نيرنگ آن دو خياط فاش شد. مثل آموزش وپرورش امروز مثل لباس آن پادشاه است.الان چه کسي حاضر است. بگويد چرا شاه لخت است؟ تا حالا مي گفتيم عجب لباس قشنگي.
بچه ها که مي خواهند حافظ قرآن بشوند،بايد ديد اين چه چيزي است که مي خواهد حافظ قرآن بشود. مگر حفظ قرآن تعليم ايمان نيست؟ مگر شما نمي گوييد: «لااکراه في الذن قد تبين الرشد من الغي فمن يکفر بالطاغوت...»(10) اين انساني که حافظ قرآن است کفر به طاغوتش کجاست؟ که اين حفظ قرآن را در بستر آن بکارد .آيا ما به اينها بستر کفر به طاغوت را داده ايم؟ کسي حافظ قرآن است، ولي بعد ممکن است هروئيني شود.مگر حافظ قرآن شدن به او مصونيت مي دهد؟ هر آنچه ديگران را هروئيني مي کند، اورا نيز به اين راه ها مي کشاند؛زيرا ولايتش را تضمين نکرديد.آداب ومقررات ديني برايش درست کرديد.نکته اش اينجاست: جهت حرکت.
اين نکته ها همه در آيت الکرسي هست. من ديدم همه چيز در آيت الکرسي وجود دارد وبعد از اين روايت را ديدم که آيت الکرسي ذروه (11) القران است.چطور به يک قله که مي رويد کل زمين ها،مزارع ونقشه را مي بينيد.مي گويد اين آيه قمه القرآن است.بروبالاي آن وهمه قرآن را از آنجا نگاه کن. هر کس بالاي آيت الکرسي برود اثر هر سوره اي را مي بيند؛ اين سوره وآيه براي چيست؟ رسالتش چيست؟ عملش چيست؟ حرکتش چيست؟
بنابراين،درباره پژوهش هاي مرحله به مرحله خيلي دقت کنيد.ما بايد با اهل سنت درباره ي نبوت بحث کنيم نه امامت. اينکه بحث به نتيجه نمي رسد.به همين دليل است. طرف غذا را نجويده نجويده فرو داده است وبعد دلش درد گرفته است.مشکل دل درد به خاطراين است.گفته بود زخم اثني عشر دارم. گفتند مشکل در دندان هايتان است.گفت چرا؟ گفتند غذايت را نمي جوي.وقتي نبوت رانجويده پايين مي برد.در امامت سر در مي آورد ومي گويد امامتم درد مي کند.درحالي که اشکال در نبوتش است.نبوتش را خوب نجويده ، امامتش درد گرفته است.اگر نبوتش را خوب بجود، امامتش درد نمي کند.
پي نوشت ها :
4-بني اميه مردم را در تعليم ايمان آزاد گذاشتند وآنان را از تعليم شرک منع کردند تا اينکه وقتي ايشان را به سوي شرک مي رانند آن را نشناسند.
5-ما را بر شرک وادار کردند وآن را نشناختيم.
6-وبيشترشان به خدا ايمان نياوردند بلکه همچنان مشرکند. يوسف (12)، 106.
7-انبياء (21)،69.
8-بقره (2)،257.
9-«مثل کساني که [عمل به]تورات بر آنان با رشد [وبدان مکلف گرديدند] آن گاه آن را به کارنيستند. همچون مثل خري است که کتابهايي را برپشت مي کشد...»، جمعه(62)،5.
10-بقره (2)،256
11-ذروه به معناي بالاي کوهان شتراست.