بازانديشي نهضت پانزده خرداد در پرتو تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي دوران معاصر ايران (3)

دکتر نامدار: يک سؤال مهم ديگر؛ آيا يکي از دلايل نقطه عطف بودن 15 خرداد در تاريخ تحولات و در تاريخ جنبش هاي اجتماعي ايران اين نيست که با 15 خرداد امام نشان داد که عمر ايجاد دگرگوني در ايران با تکيه بر مشروطه سلطنتي و ساير ايدئولوژي هاي غربي به پايان رسيده است؟ اگر در جامعه ايراني قرار است جنبش هاي اجتماعي اتفاق
چهارشنبه، 12 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازانديشي نهضت پانزده خرداد در پرتو تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي دوران معاصر ايران (3)

بازانديشي نهضت پانزده خرداد
بازانديشي نهضت پانزده خرداد در پرتو تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي دوران معاصر ايران (3)


 






 


 

دکتر نامدار: يک سؤال مهم ديگر؛ آيا يکي از دلايل نقطه عطف بودن 15 خرداد در تاريخ تحولات و در تاريخ جنبش هاي اجتماعي ايران اين نيست که با 15 خرداد امام نشان داد که عمر ايجاد دگرگوني در ايران با تکيه بر مشروطه سلطنتي و ساير ايدئولوژي هاي غربي به پايان رسيده است؟ اگر در جامعه ايراني قرار است جنبش هاي اجتماعي اتفاق بيفتد (به دليل مسائلي که در مورد نهضت ملي نفت اتفاق افتاد و به کودتا منجر شد) ديگر از طريق وابستگي به آرمان هاي مشروطه سلطنتي (که آرمان جنبش مشروطه بود) نمي توانيم در ايران دگرگوني ايجاد کنيم؛ يعني در حقيقت کودتاي 28 مرداد آخرين ضربه را به اين شيوه اصلاح طلبي در ايران زد. 15 خرداد به اين اعتبار نقطه عطف است که پايان عصر مشروطه خواهي و آغاز يک عصر جديد براي ايران است. اين عصر ديگر عصر مشروطه خواهي نيست براي همين هم است که جريان هاي مذهبي، ديگر نمي خواهند به همان روش مشروطه سلطنتي مبارزه کنند و آرام آرام دارند به سمت انديشه هاي جديدي که امام مطرح مي کند، مي روند و جريان هاي غيرمذهبي هم دارند از روش هاي گذشته عدول مي کنند. آيا شکل گيري جريان هاي چريکي تحت تأثير همين ديدگاه نيست؟
دکتر روحاني: اين هم از دستاوردهاي 15 خرداد و آن برخورد خشن و کشتاري است که رژيم از خودش نشان داد. تقريباً براي همه اين موضوع روشن شد که ديگر دوران مبارزات پارلمانتاريستي پايان يافته و نتيجه اي ندارد. در ميان همه قشرهاي جامعه اين فکر مطرح شده بود که با رژيم شاه فقط مي شود با زبان خودش حرف زد. لذا مي بينيد از بازار گرفته تا دانشگاه و حوزه، همه انديشه حرکت مسلحانه را مطرح مي کنند. شهيد صادق اماني که يک پارچه فروش بازاري بود زمينه حرکت مسلحانه را فراهم کرد.
دکتر نامدار: آيا به نظر شما براي بعضي از گروه هايي که عموماً مرجعيت تحول انديشه سياسي آنها غرب است مبارزه مسلحانه بيش از اينکه يک امر ضروري ناشي از شرايط بعد از پانزده خرداد باشد، يک مد نبود؟ چون عموماً چنين گروه هايي که مبارزه را تحت تأثير غرب ادامه مي دهند به اين نگاه مي کنند که در غرب چه چيزي مد شده است. اين دوره دوره اي است که جنبش هاي چپ در دنياي غرب به رهبري جريان هاي مارکسيستي و مائوئيستي شدت دارد. اين هيجان دارد بخشي از اروپا، امريکاي مرکزي و امريکاي لاتين، آفريقا و بخش قابل توجهي از آسيا را در بر مي گيرد يعني اين براي آنها يک مد بود.
دکتر روحاني: قبول دارم ولي در عين حال بين گروه هاي سنتي اين مد پذيرفته نشد.
دکتر نامدار: در گروه هاي مذهبي مبارز درست مي فرماييد ولي در گروه هاي غربي و غربگرا يک مد جديد بود.
دکتر روحاني: در بين نسل جوان اگر مد هم بود در ايران زمينه اش فراهم شده بود يعني 15 خرداد شرايطش را فراهم کرده بود اما در ميان سران گروه هايي مثل جبهه ملي يا نهضت آزادي حرکت مسلحانه به هيچ نحوي مورد تأييد قرار نگرفت.
دکتر نامدار: بله؛ درست است. يک سؤال مهم ديگر اين است که در دوراني که همه تبليغ مي کردند و باور داشتند که خطر اصلي براي جوامع اسلامي و اسلام، خطر کمونيسم است چرا امام روي ليبراليسم متمرکز شد؟ اين خيلي براي ما مهم است. چه تصويري در ذهن امام بود؟ چه چشم اندازي در اين دوران براي امام مطرح بود که خطر اصلي را بيش از اينکه کمونيسم و شوروي بداند اسراييل و امريکا مي داند؟ براي امام، دايره خطر براي ايران و اسلام هيچ وقت در محدوده دايره کمونيسم قرار نمي گيرد.
دکتر روحاني: حقيقت اين است که امام به اعتقادات مردم خيلي باورمند بود و مي دانست اعتقادات ديني مردم عميق و ريشه دار است. شما اگر سخنراني حضرت امام را نگاه کنيد در جاي جاي آن مي گويد که مردم به اسلام اعتقاد دارند و هيچ جريان غير اسلامي اي را نمي پذيرند. به رژيم توصيه و نصيحت مي کند که شما فکر نکنيد مي توانيد با کارهاي ضد اسلامي بين مردم اعتباري کسب کنيد؛ اعتقادات مردم به دين عميق است به همين دليل امام معتقد بود که مردم مسلمان هيچ وقت از ايمان و اعتقادات ديني دست برنمي دارند و راه الحاد در پيش نمي گيرند و گروه هاي ملحد کمونيست و مارکسيست و احزاب توده و چريک هاي مارکسيست و مائوئيست نمي توانند در ميان مردم مسلمان پايگاه و جايگاهي به دست بياورند.
دکتر نامدار: يعني امام مي دانست که بي ديني نمي تواند دين را ابطال کند؛ اگر قرار است با دين مبارزه کنند در پوشش دين مي آيند نه بي ديني.
دکتر روحاني: درست است. امام اين مسئله را کاملاً باور داشت که انديشه هاي الحادي نمي تواند در ميان جامعه اسلامي نفوذ پيدا کند و جلو برود، اما جريان ليبراليسم خطري بود که کادوپيچ ظاهر فريبي روي آن وجود داشت يعني رسماً عليه اسلام موضع گيري نمي کرد تا مردم از آن فرار کنند. همچنان که امام در نجف به حاج آقا جمال موسوي مي گويد ما در اينجا با کساني مواجه هستيم که امريکا و انگليس را حاميان اسلام مي دانند؛ يعني انديشه ليبراليستي تا اين حد در جامعه ما جا باز کرده بود که خيلي ها فکر مي کردند اين انديشه مي تواند با مسائل اسلامي، آيين الهي و با مکاتب قرآني تا حدي همخواني داشته باشد؛ مثلاً ببينيد در لبنان آقا موسي صدر به شدت طرفدار ليبراليسم بود و به شدت هم ضد کمونيسم بود بعد از آنکه فالانژها و عوامل صهيونيسم، لبنان را به حمام خون تبديل کردند و بعد از آنکه يک آتش بسي به وجود آمد ايشان در اولين نطقش گفت خدا را شکر که لبنان از خطر کمونيسم نجات پيدا کرد. تمام مصيبت هاي جهان اسلام را در کمونيسم مي ديدند و انديشه ليبراليسم را به عنوان چيزي که مي تواند براي جامعه اسلامي مفيد باشد و مضر نباشد مي دانستند. امام با ديد عميقي که داشتند دريافتند که خطر اصلي براي جهان اسلام همين غرب، انديشه هاي غربي و انديشه هاي ليبراليستي است که مي تواند به ظاهر با شعار همخواني با دين جلو بيايد و بدترين ضربه ها را به دين وارد کند. بحث همان جريان کفر و نفاق است. هميشه خطر نفاق بيشتر از کفر است. آن مقداري که نفاق مي تواند به اسلام ضربه بزند و در طول تاريخ ضربه زده است، کفر نتوانسته است ضربه بزند.
دکتر نامدار: اين ديدگاه همان دوره هم تفسير شد يا امروز ما تفسيرش را خيلي راحت تر مي فهميم؟
دکتر روحاني: آن روز وضع به اين شکل نبود؛ امام فقط خطر غرب را به شدت مطرح مي کردند و موضع گيري شان عليه غرب بود و خطر استکبار جهاني را مطرح مي کردند نهايتاً اين بود که در کنارش اعلام مي کردند که هم شوروي و هم امريکا همه اينها دشمنان ما هستند يا اين تعبير جالب را به کار مي بردند که امريکا از انگليس بدتر، انگليس از امريکا بدتر، شوروي از هر دو بدتر، همه از هم بدتر همه از هم پليدتر؛ ولي امروز سر و کار ما با امريکا است؛ به اين نحو خطر اصلي و دشمن اصلي را نشان مي دادند اما در سال هاي اخير رسماً خطر ليبراليسم را گوشزد مي کردند.
دکتر نامدار: ولي نهايتاً اين ديدگاه تفسير شد؛ عملاً در دوره اي که ما واقع شده ايم فهميديم که اين درست بود، آن ديدگاهي که امام 40 سال پيش داشتند امروز تفسير شد.
دکتر روحاني: و امروز مي بينيم خطري که ما کاملاً با آن مواجه هستيم، خطر ليبراليسم است.
دکتر حقاني: به نظر من همانند ديدگاه امام که حاج آقا بيان کردند همه اينها خطرناک هستند؛ يعني هم کمونيسم خطرناک است هم ليبراليسم. با اين تفاوت که براي جوامعي نظير جامعه ايران با توجه به سابقه تاريخي اش، امريکا و جريان ليبراليستي خطرناک تر است؛ به ويژه از دوره اي که انقلاب اسلامي در ايران موفق مي شود و مسائلي که منجر به فروپاشي اعتبار جهاني شوروي مي شود، شايد چيزي که عملاً دنيا را تهديد مي کند همين تفکرات ليبراليستي باشد. اساساً امام اين را خوب فهميده بود که در ايران کمونيست ها نيستند که صحنه گردان هستند؛ همه کار دست غربي هاست؛ يعني از مشروطه اين ماجرا شروع مي شود يکي، دو بار هم که اينها تلاش کردند کاري در ايران بکنند عملاً به خاطر اينکه اصلاً جامعه ايراني زير بار آن حرف ها نمي رفت خيلي موفق نشدند. در طول دوران رضاخان شما مي بينيد که به اصطلاح تجدد خواهان که ريشه هاي غربي و ليبراليستي دارند حرف اول و آخر را مي زنند و اتفاقاً شديدترين لطمات را هم به جامعه ديني با ترفندهاي مختلف وارد کردند. بعد از 28 مرداد هم ايران عملاً دست اينها است. اينها همه کارها را در ايران انجام مي دهند، اتفاقاً به نظر من اين هوشمندي حضرت امام را نشان مي دهد که کمونيست ها را خطرناک نمي بيند. البته اين طور نيست که خطري را از آن سو نبيند. وقتي مي گويد شوروي از اين بدتر آن از اين بدتر، ولي همه کارها را در دست گرفته است، حالا اينکه بعد از يک دوره خطر کمونيسم عملاً مرتفع شد. به نظر من اين يک بحث ديگر است؛ شايد شرايط خود ايران بود و يک نکته ديگر که حاج آقا هم اشاره کردند باور و شناخت امام از جامعه ايراني است که اين جامعه به سمت کمونيسم نمي رود. البته اين نکته را خدمتتان عرض کنم که عاملي که معمولاً علما را مي ترساند از اينکه کار جدي در صحنه سياسي ايران انجام بدهند همان بزرگ کردن خطر کمونيسم بود که امام متوجه شده بود که اين براي جامعه ما خطر نيست و با توجه به عمق شناخت ديني مردم يا نفوذ دين در اعماق وجود آنان اين نمي توانست در ايران پيش برود.
دکتر نامدار: اصلاً در نوشته هاي حضرت امام، ما چيزي داريم که کمونيسم را به عنوان يک خطر ديده باشد؟ در فرمايشات امام، من با چنين چيزي برخورد نکرده ام.
دکتر حقاني: چرا؛ همين که مي گويد اين از آن بدتر، آن از اين بدتر.
دکتر نامدار: اين صرفاً براي اين است که مي خواهد بفرمايد استعمارگران، جهانخواران و استکبار جهاني با هر مرام و مشروبي و در هر کشوري همه سر و ته يک کرباس اند.
دکتر روحاني: نمي توانم قاطعانه بگويم نداريم ولي در مصاحبه اي که روزنامه لوموند با ايشان انجام داد اين سؤال را مطرح کرد که اگر شما در ايران به قدرت برسيد با کمونيست ها چه کار خواهيد کرد؟ امام جواب داد کمونيست ها در اظهار نظر آزاد هستند اما در توطئه آزاد نيستند بعد اين را مي گويد که اسلام قدرت اين را دارد که به حرف ها و نظريات آنها پاسخ بدهد...
دکتر نامدار: يعني کمونيسم را هيچ حساب مي کند و شأني براي آن در ايران قائل نيست.
دکتر روحاني: مشکلي از ناحيه کمونيست ها احساس نمي کند و با اعتماد و اطمينان کامل مي گويد کمونيست ها در اظهار نظر آزادند؛ البته در همين مصاحبه با لوموند امام هرگونه همکاري با مارکسيست ها را رد مي کند و مي گويد که آنها از پشت به ما خنجر مي زنند ليکن آزادي آنها را در اظهار نظر رد نمي کند و صريحاً اعلام مي دارد که ما اطمينان داريم اسلام قادر است با ايدئولوژي آنها مقابله کند.
دکتر نامدار: عجيب است؛ يعني درست در آن دوراني که همه ما را از کمونيسم مي ترسانند يک آدمي نشسته آنجا مي گويد اينها در برابر عقايد خود آزاد هستند. اسلام خيلي قدرت دارد جواب بدهد اينها نمي توانند توطئه بکنند؛ اين يعني اينها خيلي بي اهميت هستند.
دکتر روحاني: يکي از دانشمندان مي گويد (هر چه فکر مي کنم يادم نمي آيد در چه کتابي خوانده ام) که جوان ها در سن 17 ــ 16 سالگي کمونيست مي شوند، در سن 30 سالگي ضد کمونيست مي شوند و در مقابل قدرت حاکم سر تسليم فرود مي آورند. شما ببينيد اکثر شکنجه گران ساواک يک دوره اي کمونيست بوده اند.
دکتر نامدار: الان هم زياد داريم. در خود رژيم شاه افراد زيادي بودند. خود فرح در دوره اي سابقه شرکت در راهپيمايي هاي کمونيست ها در فرانسه را دارد و کسان ديگري که مي توان پيرامون آنها صحبت کرد و از ارکان رژيم ارتجاعي پهلوي بودند.
يکي از بحث هايي که اکنون در پاره اي از تاريخ نگاري هاي دوران جديد آمده و به عنوان يک سؤال در ذهن نسل جوان مطرح مي شود اين است که از زماني که حضرت امام وارد صحنه مبارزات سياسي در تاريخ تحولات ايران شد از همان ابتدا قصد براندازي نظام سلطنتي را داشت يا ابتدا به دنبال اصلاح اين نظام بوده است و بعدها به اين نتيجه رسيده که اين نظام يک نظام اصلاح پذير نيست و ديگر بايد برود؟ اين سؤالي است که در ذهن خيلي ها وجود دارد. نظرتان را بفرماييد.
دکتر روحاني: در مورد اينکه آيا حضرت امام از آغاز نهضت در انديشه براندازي بودند يا مسئله براندازي در طول مبارزه کم کم مطرح شد و در آغاز، مبارزه جنبه اعتراض و اصلاح داشت من فقط يک نکته از خاطراتم را بگويم؛ روز 16 مهر 1341 که روز آغاز نهضت امام بود امام رفتند در منزل بنيانگذار حوزه علميه قم آقاي حائري «اعلي الله مقامه» نشستند و مراجع را هم دعوت کردند. خيلي جالب بود که نه مراجع را به خانه خودشان دعوت کردند و نه به منزل يکي از آنان رفتند که ديگران گله مند شوند. ايشان در آنجا گفتند اگر ما مي خواهيم اسلام و ايران از اضمحلال نجات پيدا کند بايد اين دودمان پهلوي را از بين ببريم، استعمار انگليس اينها را در ايران به قدرت رسانده است که به دست اينها هم اسلام را از بين ببرد و هم ايران را به روز سياه بکشاند؛ اين سخن امام با شگفتي مواجه شده بود. آقاي شريعتمداري گفته بود ما با کدام قدرت و نيرو مي توانيم چنين هدفي را بر زبان بياوريم. ما که بمب در جيبمان نيست که بيرون بياوريم و تو کله شاه بکوبيم. امام پاسخ داده بود ما قدرتي داريم که از بمب قوي تر است. گفتند چه قدرتي؟ فرمود مردم؛ اين سخن امام به بيرون درز کرد و به ساواک رسيد؛ سندي دارم که آن را در کتاب نهضت هم چاپ کرده ام. سازمان امنيت گزارش مي دهد که آيت الله خامنه اي در جمع علما گفته است من براي سرنگوني سلطنت اقدام مي کنم حتي حاضرم در اين راه زنداني و تبعيد شوم. خيلي جالب است نمي گويد کشته شوم مي گويد حتي حاضر هستم در اين راه زنداني و تبعيد شوم و همان طور اتفاق افتاد و امام در راه اهداف مقدس خود به زندان و تبعيد کشيده شد؛ اين را از روز آغاز نهضت پيش بيني کرده بود. اين نشان دهنده اين است که امام از همان آغاز در جهت براندازي حرکت مي کردند. علاوه بر اين اگر به سوابق هم نگاه کنيد مي بينيد که امام در کتاب کشف اسرار که در سال 1322 منتشر شده است و مانيفست انديشه هاي ايشان است، نه تنها بحث حکومت اسلامي را با استدلال قرآن و غيره ثابت مي کند، نه تنها سلطنت را از نظر اسلام مطرود اعلام مي کند حتي مسئله آن بسيج 20 ميليوني را که بعد از انقلاب مطرح شد امام در آنجا مطرح کرده است؛ با اين مضمون که بايد همه افراد ايراني دوره و آموزش نظامي ببينند و براي جنگ آمادگي داشته باشند؛ از اينها گذشته امام در مبارزه در جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي سعي مي کند مبارزه را به هر نحوي است به سمت شاه بکشاند. شما اگر سخنراني امام را در اسفند سال 1341 ملاحظه کنيد مي بينيد در آنجا امام کاملاً شاه را مورد حمله قرار مي دهد. در روز عيد فطر 1341، امام باز هم شاه را مورد حمله قرار مي دهد و ساواک در گزارشاتش آورده است که امام به شخص شاه حمله کردند. بعد از جريان حمله به مدرسه فيضيه امام آن اعلاميه تاريخي را صادر مي کند که در آن مي گويد شاهدوستي يعني غارتگري، شاهدوستي يعني آدمکشي، شاهدوستي يعني هدم اسلام و آثار رسالت؛ اين کاملاً نشان دهنده اين موضوع است که امام لبه تيز حمله را متوجه شاه مي کند يا آن سخنراني ديگرشان بعد از همين جريان مدرسه فيضيه که مي گويد با هر که صحبت مي کنيم مي گويند اينهايي که شده به دست اعليحضرت است، او دستور داده است، اين است وضع ما با اين اعليحضرت، ايشان کاملاً سعي مي کند ماهيت اصلي و چهره حقيقي شاه را مشخص کند چون در خيلي از موارد اين مسائل را مطرح مي کردند که شاه خبر ندارد اطرافيان هستند که اين کار را مي کنند و در ادامه در چهلم فاجعه فيضيه مي گويند اشکال بزرگ آن است، به هر دستگاهي که رجوع مي شود مي گويند اينهايي که شده است به امر اعليحضرت است؛ از نخست وزير تا رئيس شهرباني تا فرماندار قم همه مي گويند فرمان مبارک است، مي گويند به دستور ايشان مدرسه فيضيه قم را کوبيدند، دستور ايشان است؛ به دانشگاه مي ريزند و دانشجو را مي کوبند. اگر اينها درست است پس بايد فاتحه اسلام، ايران و قوانين را خواند همان تعبير حضرت اباعبدالله الحسين که «و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد» و اگر دروغ است چرا ايشان از خودشان دفاع نمي کنند تا مردم عوامل جرم را بشناسند و در موقع مناسب به سزاي عمل خود برسانند، امام با اين پرسش معني دار در واقع شاه را کاملاً خلع سلاح مي کند و بعد هم در سخنراني 13 خرداد 42، که به تعبير بسياري از سياستمداران، شمارش معکوس سقوط شاه از همان سخنراني تاريخي شروع شد، فرمودند بدبخت! بيچاره! 45 سال از عمرت مي رود هر چه به تو ديکته مي کنند و دستور مي دهند بر زبان نيار. الان کساني که اينجا مي خواهند توجيه کنند مي گويند امام آنجا شاه را نصيحت کرد معنايش اين است که امام مي خواست شاه بماند. در صورتي که امام همراه با بت شکني و زمينه سازي براي کشاندن مبارزه به سمت شاه و دربار، از تاکتيک پيشگيري از متهم شدن به مخالفت با اساس سلطنت غافل نيست و چنين وانمود مي کند که اين سخنان کوبنده جنبه نصيحت دارد! از اين رو مي بينيم وقتي رئيس سازمان امنيت، تيمسار پاکروان، اين ندا را در زندان به امام مي دهد که سخنراني شما در روز عاشورا خيلي تند بود، شما در دنيا هيچ کشوري را پيدا نمي کنيد چه جمهوري باشد چه پادشاهي که نسبت به رئيس مملکتشان چنين حرف هاي اهانت آميزي را بزنند، امام بلافاصله مي گويد ممکن است تند بوده باشد ولي نصيحت بود، شما هم شاه را نصيحت کنيد يعني کاملاً جواب را در آستين دارد که دشمن اگر يک وقتي بخواهد که ايشان را به اصطلاح به محاکمه بکشاند نتواند آتويي از ايشان بگيرد و ايشان را به انجام حرکتي غيرقانوني متهم سازد؛ در واقع اين برنامه کاملاً نشان دهنده اين است که امام نقشه براندازي را داشتند و در همين مسير حرکت مي کردند.
دکتر نامدار: ولي آقاي دکتر باز اين سؤال در نوشته هاي بعضي از آقايان است که مي گويند امام با نظام سلطنتي مخالف نبود با اين خانواده مخالف بود، سؤال را اين طوري طرح مي کنند؛ مي گويند با نظام سلطاني مخالف نبود ولي با اين خانواده مخالف بود.
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما