مباني انسان شناختي اخلاق سکولار (2)

فردگرايي يا مذهب اصالت فرد، يکي از گرايش هاي اومانيستي است که در آن اومانيسم به صورت فردگرايي ظهور يافته است. به همين دليل، فردگرايي را بايد يکي از مباني اخص اخلاق سکولار دانست که تنها گروهي از سکولارها بدان معتقدند و در برابر آنها، جامعه گرايان گروه ديگر را تشکيل مي دهند. با اينکه جامعه گرايي(سوسياليسم) را
دوشنبه، 24 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مباني انسان شناختي اخلاق سکولار (2)

مباني انسان شناختي اخلاق سکولار (2)
مباني انسان شناختي اخلاق سکولار (2)


 

نويسنده: محمد سربخشي




 

فردگرايي
 

فردگرايي يا مذهب اصالت فرد، يکي از گرايش هاي اومانيستي است که در آن اومانيسم به صورت فردگرايي ظهور يافته است. به همين دليل، فردگرايي را بايد يکي از مباني اخص اخلاق سکولار دانست که تنها گروهي از سکولارها بدان معتقدند و در برابر آنها، جامعه گرايان گروه ديگر را تشکيل مي دهند. با اينکه جامعه گرايي(سوسياليسم) را بايد يکي ديگر از مباني اخص اخلاق سکولار تلقي کرد، اما از آنجا که سوسياليسم طرفداران چنداني ندارد و تنها مکتب سياسي طرفدار آن، يعني کمونيسم نيز دچار فروپاشي شده است، بنابراين به بررسي آن نخواهيم پرداخت و در اين حوزه تنها به بررسي فردگرايي مي پردازيم.
فردگرايي از مؤلفه هاي اصلي مدرنيسم محسوب مي شود و اين دو از مهم ترين شالوده هاي فکري عرصه هاي مختلف فلسفي، علمي، سياسي، اجتماعي، اخلاقي و ديني دوران جديد به شمار مي آيند. اين واژه را اولين بار آلکسي دوتوکويل(20)(1808ــ 1859) جامعه شناس فرانسوي، در توصيف جامعه ي امريکايي به کار برد. جامعه ي امريکايي با اين ويژگي که دموکراسي پيوندهاي سنتي موجود در بين مردم را گسسته و سازمان جديدي ايجاد کرده بود، از ساير جوامع به ويژه جوامع سنتي متمايز مي شود. از نگاه دوتوکويل، فردگرايي ويژگي مهم اين گونه جوامع است و پيوند نزديکي با دموکراسي و ليبراليسم دارد.
به طور کلي، فردگرايي به ديدگاهي گفته مي شود که علايق، اميال و منافع فرد را معيار همه چيز مي داند و عقل و خرد شخصي، رکن اساسي و مستقل کمال و نيک بختي آن به شمار مي رود. بر اساس اين ديدگاه، فرد بسيار واقعي تر و بنيادي تر از جامعه، نهادها و ساختارهاي اجتماعي بوده، و در مقايسه با آنها، ارزش اخلاقي و حقوقي بالاتري دارد. از اين روي، اميال، اهداف و کاميابي هاي فرد مقدم بر مصالح جامعه دانسته شده است به طور خلاصه، خواست و اراده ي فرد بر مصالح اجتماعي و جمعي مقدم داشته مي شود. فردگرايي را مي توان قرائتي از اومانيسم دانست که بر قرائت هاي جمع گرايانه ي آن، غالب شده است.(21)
فردگرايي در حوزه هاي مختلفي نفوذ کرده و اثرات مخرب خود را بر جاي گذاشته است؛ حوزه ي علم و فلسفه، ارزش ها و اخلاق، دين و مذهب از مهم ترين آنها مي باشند.

فردگرايي در حوزه ي علم و فلسفه
 

دکارت را مي توان عامل نفوذ فردگرايي در حوزه ي فلسفه و علم دانست. او با طرح مسئله ي کوجيتو، شناخت شناسي و فلسفه را بر انديشه ي فردي و شناخت شخصي استوار ساخت و بدين ترتيب، پايه ي معرفت بر شناخت فردي گزارده شد. بر اين اساس، اين تجربه و انديشه ي فرد است که معيار معرفت و ارزش گذاري علوم مي شود. از اين روي، گزاره هاي علمي و فلسفي ارزش شخصي پيدا کرده، کليت و عموميت خود را از دست مي دهند. به تعبير ديگر، ديدگاه هاي علمي و فلسفي چون از انديشه ي شخصي ناشي شده اند، فقط براي خود او ارزش داشته و ديگران نيز به نوبه ي خود داراي گزاره ها و نظريه هاي علمي و فلسفي شخصي مخصوص به خود خواهند بود.(22)
چنين نگرشي راه را براي نسبي گرايي و شکاکيت فلسفي باز مي کند؛ بنابراين، دکارت را يکي از تقويت کنندگان موج شکاکيت در غرب مي توان به شمار آورد. جالب آنکه هدف دکارت پايه گذاري معرفت يقيني بود و قصد داشت با طرح «شک دستوري» از «شک ناگزيري» که مونتني در همه ي عرصه هاي معرفت بشري مطرح ساخته بود، نجات يابد؛ اما خود يکي از موجبات گسترش شکاکيت در غرب شد.

فردگرايي در حوزه ي دين و مذهب
 

جنبش «اصلاح ديني» را خاستگاه فردگرايي در حوزه ي دين دانسته اند. با شروع اين جنبش، گرايش هاي فردگرايانه در تعيين معيار تشخيص خوب و بد و نيز تفسير متون مذهبي اشاعه يافت و مسئله ي ارتباط انسان با خدا به مثابه امري فردي و امکان پذير براي تک تک افراد مطرح، و واسطه بودن کليسا و ارباب کليسا بين انسان و خدا نفي شد. فردگرايي در اين حوزه سرانجام به پديده ي اصلاح ديني منجر شد و در ايجاد فرقه ي پروتستانتسيم نقش ايفا کرد.(23)

فردگرايي در حوزه ي ارزش ها و اخلاق
 

تأثير فردگرايي براصول و ارزش هاي اخلاقي، بيشترين ارتباط را با موضوع مورد بحث ما دارد. با توجه به آنکه در مذهب اصالت فرد، فرد و انديشه ي او ــ و نه جامعه و نه هيچ چيز ديگري ــ معيار و ملاک همه چيز به شمار مي آيند، ارزش ها و ايدئال هاي مطلق و ثابتي که بيرون از فرد فرض مي شوند، انکار شده و «اخلاقيات» تابعي از انتخاب هاي فردي و سليقه ي شخصي تعريف مي شوند. بدين ترتيب، ارزش ها به فرد و تجربه و شناخت فردي و اراده ي دل بخواهانه ي او متصل شده، حقايق و واقعيت هاي بيرون از او که ارزش ها براساس آنها سنجيده مي شوند، به کلي ناديده گرفته مي شوند.
بنا بر مذهب اصالت فرد، هيچ نهاد و قدرتي غير از خود فرد، حق قانون گذاري و تعيين ارزش اخلاقي براي او را ندارد. خدا و باورهاي مذهبي نيز از اين قاعده مستثنا نيست و اين انسان است که تصميم مي گيرد چه ارزش ها و هنجارهايي را به منزله ي ارزش هاي اخلاقي خود برگزيده و به آنها پايبند باشد.(24)
چنين رويکردي موجب مي شود لذت و رنج فردي مبدأ خير و شر اخلاقي شود و اميال شخصي سيطره ي خود را بر ارزيابي اخلاقي اعمال کند. بنابراين ديدگاه، فرد ملزم به پيروي از الزامات اخلاق ديني نيست و آنچه که خود براساس سليقه ي شخصي و هواهاي نفساني خود آن را خوب تلقي مي کند، معيار اخلاقي او را تشکيل مي دهد. اين گونه مواجهه با اخلاق و ارزش هاي اخلاقي، موجب نسبي شدن مطلق اخلاقيات و نفي اخلاق ديني مي گردد؛ زيرا اخلاق ديني هيچ سنخيتي با نسبيت مزبور ندارد و دقيقاً مقابل آن قرار دارد.

نقد و بررسي
 

آشکار است که فردگرايي در حوزه ي علم و فلسفه، موجب نسبيت گرايي در حوزه ي معرفت مي شود و اشکالاتي که بر نسبيت گرايي و شکاکيت معرفتي وارد است، بر آن نيز وارد خواهد بود. فردگرايي در حوزه ي اخلاق نيز به نسبي گرايي اخلاقي مي انجامد و اشکلات نسبي گرايي اخلاقي بر آن وارد است. افزون بر اين، به اعتقاد خود غربيان، فردگرايي با وارد آوردن آثار منفي و زيان بار بر زندگي بشر جديد، او را با بحران هاي متعددي مواجه ساخته است.
آلکسي دوتوکويل که خود اولين بار اين واژه را به کار برد، خودخواهي هاي فردي و پشت کردن به منافع عمومي و فضيلت هاي اجتماعي را از پيامدهاي منفي فردگرايي مي داند. هگل نيز فرد را در جوامعي که از ديدگاه فردگرايانه و ليبراليستي متأثرشده است، همچون درختي بي ريشه مي داند که جامعه را صرفاً ظرفي براي تحقق خواسته هاي شخصي خود تلقي کرده و طبيعتاً روابط خود را براساس سود شخصي تنظيم مي کند. چنين روشي موجب تجاري شدن روابط بين انسان ها شده، علاقه و هويت مشترک بين اعضاي جامعه را از بين مي برد. نتيجه ي اين امر، انزواي فرد و محصور شدن او در خودپرستي خويش خواهد بود.
در جوامعي که فردگرايي سنت غالب افراد آن است، پيوندهاي عاطفي، سنتي و مذهبي از هم گسسته شده و روابط فقط براساس سود شخصي، آن هم در بعد مادي تنظيم، و همين امر موجب خلأ عاطفي و بحران روحي انسان مي شود.(25)
منبع:معرفت اخلاقي(2)
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط