سپر بلاي امام (1)
گفتگو با حجت الاسلام سيد مهدي امام جماراني درباره مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی
امام (ره) در جرياناتي قرار گرفته بودند كه فقط يك اعجاز الهي مي توانست ايشان را سالم نگه دارد. ايشان از آن موقعي كه در سال 42 به زندان افتاد، در اختيار شاه بود و تحت نظر مأمورين شاه، چه آن موقعي كه امام (ره) تبعيد شدند به تركيه و چه موقعي كه در قم بودند، كافي بود كه يك نفر يا يك دست نشانده اي از طرف شاه بيايد و سوء قصدي به امام (ره) تبعيد شدند به تركيه و چه موقعي كه در قم بودند، كافي بود كه يك نفر يا يك دست نشانده اي از طرف شاه بيايد و سوء قصدي به امام (ره) كند، اما خدا در تمام اين مواقع امام (ره) را حفظ كرد تا موقعي كه با دسيسه اي روبرو شدند، كه آن هم ناكام ماند و آن دسيسه اين بود كه مي ديدند امام (ره) در تركيه هم مورد توجه مردم است. سفير ايران در عراق پيشنهاد كرد، «اگر مي خواهيد امام (ره)، هيچ بشود و محو بشود، او را بفرستيد نجف، چون نجف مهد علم و روحانيت و مرجعيت است و امام (ره) كسي نيست كه بتواند آنجا عرض اندام بكند. اگر امام (ره) بيايد آنجا، محو مي شود.» البته غافل از اينكه اگر امام (ره) برود در آن مركز، رشد امام (ره) در دامن دشمن دوم ايشان كه صدام است صورت مي گيرد. چنانكه خداوند در دامن صدام، امام (ره) را حفظ كرد. آنجا خطرات زيادي متوجه امام (ره) بود، اما همة اين خطرات را خدا از امام (ره) دفع كرد. در اينجا توصيه شده بود كه از امام (ره) مراقبت بشود. اطرافيان امام (ره) مي خواستند محافظ دنبال امام (ره) بفرستند. امام (ره) هم هميشه اخلاقشان اين طور بود كه وقتي حركت مي كردند، مواظب بودند كسي دنبالشان راه نيفتد. حتي اگر شاگردان بعد از درس دنبال امام (ره) حركت مي كردند، به آنها مي گفتند، « شما كاري داريد؟» اگر سئوالي داشتند مي كردند، وگرنه اجازه نمي دادند كسي دنبالشان حركت كند.
از ايران خبر رسانده بودند كه امام (ره) تهديد به قتل شده است. عراقيها گفته بودند كه ما بايد براي شما محافظ بگذاريم. امام (ره) احساس كرده بودند كه اينها دلشان براي ايشان نسوخته است. (در واقع مي خواستند امام (ره) را محصور كنند.) امام (ره) فرموده بودند كه نه، محافظ نمي خواهم. يكي از دوستاني كه در نجف بودند، گفته بود كه من به امام (ره) گفتم كه اجازه بدهيد براي شما محافظ بگذارند زيرا ممكن است خطراتي شما را تهديد كند. امام (ره) فرمودند، «قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا، آن چيزي كه خدا تقدير كرده پيش مي آيد و كسي نمي تواند جلويش را بگيرد براي ما هم همان تقدير است. اين محافظين كاره اي نيستند.» و بالاخره نپذيرفت كه ما محافظي برايش بگذاريم. موقعي كه امام (ره) مي خواهند از پاريس به ايران تشريف بياورند، از يك طرف حكومت ايران به تمام معني ايستاده در مقابل ما، از يك طرف دشمنان، خلاصه سردمداران كفر جهاني، مثل آمريكا و اقمارش، شرق و غرب، همه عليه امام (ره) هستند و در يك شرايطي كه به امام (ره) از همه سو اعلام خطر شده بود كه، «نياييد، اگر بياييد اينجا، امنيت شما را نمي توانيم حفظ بكنيم.» امام (ره) سوار هواپيما مي شوند و با طمأنينه و اطمينان خاطر شگفت انگيزي به ايران مي آيند. در تمام اين مراحل، احمد آقا در كنار امام (ره) و تمام حواسش متوجه اين بود كه خطري متوجه امام نشود و اين حكايت از عواطف عميق، ارادت و اخلاص احمد آقا نسبت به امام (ره) دارد.
گاهي احساس مي كردم كه احمد آقا براي اينكه مثلا حرفي و صحبتي دربارة امام (ره) نباشد، خودش را سپر بلا مي كند. امام (ره) در نامه اي نوشتند، « تو دوست من بودي و محب من، ولي بعضي ها خيال مي كردند كه تو براي آنها ضرري داري در كنار من و من مي ترسم كه بعد از من آنها در صدد اين باشند كه عليه تو كينه اي، چيزي داشته باشند.» اين علاقه اي كه بين احمد آقا و امام (ره) بود، يك مقداري روي عواطف پدري و فرزندي بود و مقدار زيادي هم به ارادت احمد آقا نسبت به امام (ره) بستگي داشت. از دوستان و رفقايي كه در عمرم ديده ام كه در عالم رفاقت، بسيار صميمي، متواضع، دوست داشتني و واقعا رفيق بود، احمد آقا بود. خدا رحمت كند او را. احمد آقا يك خصوصيات اخلاقي فوق العاده و سعه صدر بالايي داشت. در مقابل مسائلي كه پيش
مي آمدند، خيلي بردبار بود. خيلي خوددار بد. هميشه همه كارهاي آدم كه مطلوب نيست، اما او آنچه را كه مطلوب نبود، به صورت مطلوب جلوه مي داد. مثلا اگر يك عيبي در آدم بود و مي خواست آن عيب را تذكر بدهد. در صورتي تذكر مي داد كه هيچگونه در خاطر آدم چيز ناجوري جلوه نكند. براي رفقايش خيلي احترام قائل بود. از رفقا شخصيت مي ساخت. هيچ وقت تحقير نمي كرد. هميشه در صدد تعظيم برادرها و دوستان و رفقايش بود. در محضر خاص و عام احترام به رفيقش مي كرد و هميشه به عنوان يك شخصيت والا از آن طرف اسم مي برد. جوري عمل مي كرد كه هيچ امتيازي براي خودش نسبت به رفيقش قائل نشود. در بين رفقا هيچ تعيين و تشخصي از خودش نشان نمي داد و مسند خاصي براي خودش قائل نبود. خصوصيت بسيار مهم احمد آقا تواضع عجيبش بود. تواضعش گاهي به صورتي در مي آمد كه موجب ملامت هم مي شد. يكي از دوستان ما نقل مي كرد كه آن رفيقشان كه رفيق مشترك ما هم هست، مي گفت، «من در مدرسه «سيد» نجف بودم. يك روز رفته بودم بيرون (ظهر يا بعدازظهري) وقتي وارد مدرسه شدم، ديدم كه احمد آقا لباسهاي نشسته مرا كه دم در حجره بود و بنا داشتم كه بعدا بشويم، شسته و آب كشيده و دارد روي بندي كه توي مدرسه آويزان بود، باد مي دهد. وقتي من وارد شدم و اين صحنه را ديدم، گفتم كه، «حاج آقا چه كار مي كني؟» گفت، «نبودي، من ديدم كه كاري ندارم، لباسهايت را شستم.» اين رفيق ما مي گفت من هر موقع اين جريان يادم مي آمد، خجالت مي كشيدم. ببينيد تواضع وي تا چه حد بود، به هيچ وجه رفيق را نمي رنجاند. بسيار كم اتفاق مي افتاد كه درصدد رنجش رفيقش باشد. اگر يك موقعي تصادفا احتمال مي داد كه در رفيقش رنجشي پيدا شده، مي آمد با يك تواضع خاصي حتي در حد دست بوسي از رفيقش عذرخواهي مي كرد. هيچ رفيقي سري را از او پنهان نمي كرد و اسرارش را به او مي گفت و او هم بهترين سر نگه دار بود.
بسياري از رفقا از هم دلخور مي شدند. اما او آنها را اصلاح مي داد و نمي گذاشت كه اين دلخوري ادامه پيدا كند. هميشه درصدد بود كه رفقا را با هم صميمي و گرم نگه دارد. از آن طرف هم بسيار آدم بدون تكلفي بود. بسيار ساده زيست بود، چه از نظر سياسي و چه از نظر مسكن و چه از نظر غذا. در تمام اوقات يك پيكان سوار مي شد و اكثر شبها با همان ماشين به قم مي رفتيم، آن موقعها كه هنوز منافقين و اينها، كاري نكرده بودند كه ناامن بشود، هيچ گاه حاضر نبود از ماشين بنز استفاده كند. اين اواخر مي گفت، « شما توي بنز كه مي نشينيد، خجالت نمي كشيد؟ من بسيار خجالت مي كشم.» از اين نظر اظهار شرمندگي مي كرد و مي گفت، «من چاره ندارم. محافظين مي گويند حتما بايد مراقب اوضاع و احوال و امنيت باشيم.»
من احساس مي كنم زندگي احمد آقا، موقعي كه امام (ره) به تركيه و نجف تبعيد شده بودند. با زماني كه امام (ره) حكومت داشت، هيچ فرقي نكرده بود. هيچ اهل جمع آوري مال نبود و اينكه پولي روي هم بگذارد، ابدا اهلش نبود. پولهاي زيادي از امام (ره) باقي مانده بود، بعد از رحلت امام (ره) تمام اينها را يك مقدار هم كه هيچ كس به جز شخص احمد آقا اطلاع نداشت. بدون كم و كاست تحويل حوزه داد. كمترين تمايلي به نگهداري آن پولها و امثال اينها نداشت. بعد از رحلت حضرت امام (ره)، احمد آقا يك حركت بسيار جالب و پسنديده كه كرد و آن اين بود كه بلادرنگ اعلام كرد دفتر امام (ره) تعطيل است و وجوهات از احدي گرفته نمي شود كسي حق ندارد به نام دفتر امام (ره) از كسي پول بگيرد. اين حركت احمد آقا حكايت از روح آزاد و طبع منيع ايشان داشت. اين از خصوصيات احمدآقا بود كه اهل مال دنيا و زندگي و اين حرفها نبود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش 17
درآمد
نحوة آشنايي خود را با حاج احمد آقا (ره) بيان كنيد.
از سابقه مبارزات سايسي ايشان را قبل از انقلاب نكاتي را ذكر كنيد.
در دوران ستم شاهي چه افراد و گروههايي در عرصه مبارزه، با حاج احمد آقا در ارتباط بودند؟
بعد از شهادت حاج آقا مصطفي، حاج احمد آقا چه نقشي در پيشرفت مبارزات داشتند؟
از ارتباط عاطفي حضرت امام (ره) و حاج احمد آقا برايمان بگوييد.
امام (ره) در جرياناتي قرار گرفته بودند كه فقط يك اعجاز الهي مي توانست ايشان را سالم نگه دارد. ايشان از آن موقعي كه در سال 42 به زندان افتاد، در اختيار شاه بود و تحت نظر مأمورين شاه، چه آن موقعي كه امام (ره) تبعيد شدند به تركيه و چه موقعي كه در قم بودند، كافي بود كه يك نفر يا يك دست نشانده اي از طرف شاه بيايد و سوء قصدي به امام (ره) تبعيد شدند به تركيه و چه موقعي كه در قم بودند، كافي بود كه يك نفر يا يك دست نشانده اي از طرف شاه بيايد و سوء قصدي به امام (ره) كند، اما خدا در تمام اين مواقع امام (ره) را حفظ كرد تا موقعي كه با دسيسه اي روبرو شدند، كه آن هم ناكام ماند و آن دسيسه اين بود كه مي ديدند امام (ره) در تركيه هم مورد توجه مردم است. سفير ايران در عراق پيشنهاد كرد، «اگر مي خواهيد امام (ره)، هيچ بشود و محو بشود، او را بفرستيد نجف، چون نجف مهد علم و روحانيت و مرجعيت است و امام (ره) كسي نيست كه بتواند آنجا عرض اندام بكند. اگر امام (ره) بيايد آنجا، محو مي شود.» البته غافل از اينكه اگر امام (ره) برود در آن مركز، رشد امام (ره) در دامن دشمن دوم ايشان كه صدام است صورت مي گيرد. چنانكه خداوند در دامن صدام، امام (ره) را حفظ كرد. آنجا خطرات زيادي متوجه امام (ره) بود، اما همة اين خطرات را خدا از امام (ره) دفع كرد. در اينجا توصيه شده بود كه از امام (ره) مراقبت بشود. اطرافيان امام (ره) مي خواستند محافظ دنبال امام (ره) بفرستند. امام (ره) هم هميشه اخلاقشان اين طور بود كه وقتي حركت مي كردند، مواظب بودند كسي دنبالشان راه نيفتد. حتي اگر شاگردان بعد از درس دنبال امام (ره) حركت مي كردند، به آنها مي گفتند، « شما كاري داريد؟» اگر سئوالي داشتند مي كردند، وگرنه اجازه نمي دادند كسي دنبالشان حركت كند.
از ايران خبر رسانده بودند كه امام (ره) تهديد به قتل شده است. عراقيها گفته بودند كه ما بايد براي شما محافظ بگذاريم. امام (ره) احساس كرده بودند كه اينها دلشان براي ايشان نسوخته است. (در واقع مي خواستند امام (ره) را محصور كنند.) امام (ره) فرموده بودند كه نه، محافظ نمي خواهم. يكي از دوستاني كه در نجف بودند، گفته بود كه من به امام (ره) گفتم كه اجازه بدهيد براي شما محافظ بگذارند زيرا ممكن است خطراتي شما را تهديد كند. امام (ره) فرمودند، «قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا، آن چيزي كه خدا تقدير كرده پيش مي آيد و كسي نمي تواند جلويش را بگيرد براي ما هم همان تقدير است. اين محافظين كاره اي نيستند.» و بالاخره نپذيرفت كه ما محافظي برايش بگذاريم. موقعي كه امام (ره) مي خواهند از پاريس به ايران تشريف بياورند، از يك طرف حكومت ايران به تمام معني ايستاده در مقابل ما، از يك طرف دشمنان، خلاصه سردمداران كفر جهاني، مثل آمريكا و اقمارش، شرق و غرب، همه عليه امام (ره) هستند و در يك شرايطي كه به امام (ره) از همه سو اعلام خطر شده بود كه، «نياييد، اگر بياييد اينجا، امنيت شما را نمي توانيم حفظ بكنيم.» امام (ره) سوار هواپيما مي شوند و با طمأنينه و اطمينان خاطر شگفت انگيزي به ايران مي آيند. در تمام اين مراحل، احمد آقا در كنار امام (ره) و تمام حواسش متوجه اين بود كه خطري متوجه امام نشود و اين حكايت از عواطف عميق، ارادت و اخلاص احمد آقا نسبت به امام (ره) دارد.
گاهي احساس مي كردم كه احمد آقا براي اينكه مثلا حرفي و صحبتي دربارة امام (ره) نباشد، خودش را سپر بلا مي كند. امام (ره) در نامه اي نوشتند، « تو دوست من بودي و محب من، ولي بعضي ها خيال مي كردند كه تو براي آنها ضرري داري در كنار من و من مي ترسم كه بعد از من آنها در صدد اين باشند كه عليه تو كينه اي، چيزي داشته باشند.» اين علاقه اي كه بين احمد آقا و امام (ره) بود، يك مقداري روي عواطف پدري و فرزندي بود و مقدار زيادي هم به ارادت احمد آقا نسبت به امام (ره) بستگي داشت. از دوستان و رفقايي كه در عمرم ديده ام كه در عالم رفاقت، بسيار صميمي، متواضع، دوست داشتني و واقعا رفيق بود، احمد آقا بود. خدا رحمت كند او را. احمد آقا يك خصوصيات اخلاقي فوق العاده و سعه صدر بالايي داشت. در مقابل مسائلي كه پيش
مي آمدند، خيلي بردبار بود. خيلي خوددار بد. هميشه همه كارهاي آدم كه مطلوب نيست، اما او آنچه را كه مطلوب نبود، به صورت مطلوب جلوه مي داد. مثلا اگر يك عيبي در آدم بود و مي خواست آن عيب را تذكر بدهد. در صورتي تذكر مي داد كه هيچگونه در خاطر آدم چيز ناجوري جلوه نكند. براي رفقايش خيلي احترام قائل بود. از رفقا شخصيت مي ساخت. هيچ وقت تحقير نمي كرد. هميشه در صدد تعظيم برادرها و دوستان و رفقايش بود. در محضر خاص و عام احترام به رفيقش مي كرد و هميشه به عنوان يك شخصيت والا از آن طرف اسم مي برد. جوري عمل مي كرد كه هيچ امتيازي براي خودش نسبت به رفيقش قائل نشود. در بين رفقا هيچ تعيين و تشخصي از خودش نشان نمي داد و مسند خاصي براي خودش قائل نبود. خصوصيت بسيار مهم احمد آقا تواضع عجيبش بود. تواضعش گاهي به صورتي در مي آمد كه موجب ملامت هم مي شد. يكي از دوستان ما نقل مي كرد كه آن رفيقشان كه رفيق مشترك ما هم هست، مي گفت، «من در مدرسه «سيد» نجف بودم. يك روز رفته بودم بيرون (ظهر يا بعدازظهري) وقتي وارد مدرسه شدم، ديدم كه احمد آقا لباسهاي نشسته مرا كه دم در حجره بود و بنا داشتم كه بعدا بشويم، شسته و آب كشيده و دارد روي بندي كه توي مدرسه آويزان بود، باد مي دهد. وقتي من وارد شدم و اين صحنه را ديدم، گفتم كه، «حاج آقا چه كار مي كني؟» گفت، «نبودي، من ديدم كه كاري ندارم، لباسهايت را شستم.» اين رفيق ما مي گفت من هر موقع اين جريان يادم مي آمد، خجالت مي كشيدم. ببينيد تواضع وي تا چه حد بود، به هيچ وجه رفيق را نمي رنجاند. بسيار كم اتفاق مي افتاد كه درصدد رنجش رفيقش باشد. اگر يك موقعي تصادفا احتمال مي داد كه در رفيقش رنجشي پيدا شده، مي آمد با يك تواضع خاصي حتي در حد دست بوسي از رفيقش عذرخواهي مي كرد. هيچ رفيقي سري را از او پنهان نمي كرد و اسرارش را به او مي گفت و او هم بهترين سر نگه دار بود.
بسياري از رفقا از هم دلخور مي شدند. اما او آنها را اصلاح مي داد و نمي گذاشت كه اين دلخوري ادامه پيدا كند. هميشه درصدد بود كه رفقا را با هم صميمي و گرم نگه دارد. از آن طرف هم بسيار آدم بدون تكلفي بود. بسيار ساده زيست بود، چه از نظر سياسي و چه از نظر مسكن و چه از نظر غذا. در تمام اوقات يك پيكان سوار مي شد و اكثر شبها با همان ماشين به قم مي رفتيم، آن موقعها كه هنوز منافقين و اينها، كاري نكرده بودند كه ناامن بشود، هيچ گاه حاضر نبود از ماشين بنز استفاده كند. اين اواخر مي گفت، « شما توي بنز كه مي نشينيد، خجالت نمي كشيد؟ من بسيار خجالت مي كشم.» از اين نظر اظهار شرمندگي مي كرد و مي گفت، «من چاره ندارم. محافظين مي گويند حتما بايد مراقب اوضاع و احوال و امنيت باشيم.»
من احساس مي كنم زندگي احمد آقا، موقعي كه امام (ره) به تركيه و نجف تبعيد شده بودند. با زماني كه امام (ره) حكومت داشت، هيچ فرقي نكرده بود. هيچ اهل جمع آوري مال نبود و اينكه پولي روي هم بگذارد، ابدا اهلش نبود. پولهاي زيادي از امام (ره) باقي مانده بود، بعد از رحلت امام (ره) تمام اينها را يك مقدار هم كه هيچ كس به جز شخص احمد آقا اطلاع نداشت. بدون كم و كاست تحويل حوزه داد. كمترين تمايلي به نگهداري آن پولها و امثال اينها نداشت. بعد از رحلت حضرت امام (ره)، احمد آقا يك حركت بسيار جالب و پسنديده كه كرد و آن اين بود كه بلادرنگ اعلام كرد دفتر امام (ره) تعطيل است و وجوهات از احدي گرفته نمي شود كسي حق ندارد به نام دفتر امام (ره) از كسي پول بگيرد. اين حركت احمد آقا حكايت از روح آزاد و طبع منيع ايشان داشت. اين از خصوصيات احمدآقا بود كه اهل مال دنيا و زندگي و اين حرفها نبود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش 17
/ج