بازتاب حمايت و دفاع حضرت فاطمه زهراعليها السلام از مقام ولايت در شعر معاصر فارسي(2)

در شب ترين شام تاريخ که خفاش صفتان آفتاب کش، هزار پرده از زور و دروغ و تزوير را پيش روي شعاع خورشيد حقيقت گرفته بودند و دست ترس و طمع و جهل، مهر سکوت بر صفحه زبان ها حک کرده بود و همه مي پذيرفتند که جام باطل سر کشند و بر سر سفره ي سفاهت بنشينند، از حراي هميشه منور خانه ي نبوت و بر بلنداي قله حق
سه‌شنبه، 8 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازتاب حمايت و دفاع حضرت فاطمه زهراعليها السلام از مقام ولايت در شعر معاصر فارسي(2)

بازتاب حمايت و دفاع حضرت فاطمه زهراعليها السلام از مقام ولايت در شعر معاصر فارسي(2)
بازتاب حمايت و دفاع حضرت فاطمه زهراعليها السلام از مقام ولايت در شعر معاصر فارسي(2)


 

نويسندگان:دکتر سيده مريم روضاتيان*
طاهره اسکندري**




 

 

2. قيام و خواندن خطبه در راه احقاق حق ولايت
 

در شب ترين شام تاريخ که خفاش صفتان آفتاب کش، هزار پرده از زور و دروغ و تزوير را پيش روي شعاع خورشيد حقيقت گرفته بودند و دست ترس و طمع و جهل، مهر سکوت بر صفحه زبان ها حک کرده بود و همه مي پذيرفتند که جام باطل سر کشند و بر سر سفره ي سفاهت بنشينند، از حراي هميشه منور خانه ي نبوت و بر بلنداي قله حق گويي و باطل کوبي آفتاب وجود زهرا درخشيدن گرفت و آيه هاي بيداري تلاوت کرد. سوره هاي نور و روشنايي خواند و در روزي که شهادت دادن بر حق، از شهيد شدن در راه حق سنگين تر بود بانگ رساي «علي ولي الله» را صاعقه وار فرياد زد و باراني از حماسه و رشادت در کويرستان ترس و سکوت دنياطلبان، جاري و شعله ي در آستانه ي خاموشي بيداري و آگاهي را در حصار ايثار و جان فشاني خود احيا کرد. آنان که از باده ي جاه طلبي، در سرمستي ابدي فرو رفته بودند و با خشت خشت غرور و نخوت، خانه اي سنگ، بلکه سخت تر از سنگ، به جاي دل در وجودشان برمي افراشتند، پله ي ديگري را از نردبان رسيدن به خلافت يا غضب فدک فتح کردند. فدک و صاحبش، شهره تر از آن بودند که کسي داستان آن را نشنيده باشد. همه کساني که در فضاي نزول قرآن نفس کشيده و در گلستان حضور پيامبر گلي از کلام ايشان را بوييده بودند مي دانستند دنباله ي نزول «و آت ذالقربي حقه» اين بود:لما نزل قوله تعالي «و آت ذالقربي حقه» اعطي رسول الله صلي الله عليه و آله فاطمة فدکاً. (مکارم شيرازي، 1383، ص109)
کساني که به اين امر پرحکمت نبوي واقف بودند و بر اهداف بلند آن اشراف داشتند، خوب مي دانستند غصب خلافت بدون فدک، يعني عدم ثبات کرسي
حکمراني شان. پس دنباله ي پرده ي فراموشي خود را که بر آيات و احاديث ولايت افکنده بودند، بر حکم قرآني و نبوي فدک انداختند و از حديث مجعول و ساخته ي ذهن خود با مضمون «ان الانبياء لا يورثون» (ابن ابي الحديد، 1425ق، ج16، ص348) طبل رسوايي خود را بلندتر نواختند.
اما چشم بصير فاطمه و جان همواره بيدار او با لشکري از استدلال و سپاهي از صداقت در مقابل حکومت جعلي و پوشالي غاصبان، قامت برافراشت:
لمّا بلغ فاطمه اجماع ابي بکر علي منعها فدک، لا نت خمارها واقبلت في لمة من حفدتها و نساء قومها، تطأ في ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول الله... (همان، ص345)
شيوه ي آمدن او به سوي مسجد، چنان عفيفانه بود که سراسيمگي و آزرم را در هم آميخته بود و عظمت روح و صلابت و وقار را يکجا به نمايش مي گذاشت؛ گويي پيامبر است که از کوه حرا سرازير گشته تا پيام کوبنده و بيدار کننده ي «قم فانذر» را به گوش مردم برساند. گويا مي خواهد براي بار ديگر در عرصه ي توحيد با جاهليت شرک و نفاق دست و پنجه نرم کند. (خلجي، 1380، ص16)
خطبه فدکيه منبري شد که تا هميشه زمان، فرياد حقيقت از آن به گوش مي رسد. ستوني جاودانه شد که تا ابد احکام الهي بدان تکيه دارد؛ منشوري خدشه ناپذير در ردّ حکومت نااهلان و قطعنامه اي استوار در حمايت از حقانيت علي بود. فدک يک نام بود، يک بهانه تا مسير جهاد عليه ظلم و بيداد گم نشود، و گرنه بانويي را که مالکيت کون و مکان در دست ولايي اوست با فدک و امثال فدک چه کار؟

 

فدک چه جلوه اي کند به پيشگاه دولتم
که مالکيت جنان به کف بود چو حيدرم

عليه غاصب فدک از آن قيام کرده ام
که راه پر جهاد حق نشان دهم به دخترم
(چايچيان، 1365، ص115)

فرياد زهرا عليها السلام احياي عشق است؛ زنده کردن سايه حق بر زمين. کلامش از جنس روز است در شب خانه ي ظلم و جهالت. اين تفسيري است که عبدالعظيم صاعدي از قيام فاطمه ارائه مي کند:
... و فريادش قوس بلند و بليغ عشق_ با بهانه عظيم اعاده فدک- بر فراز آمده تنها- تا در آسمان و زمين- سايه هاي حق را جاودانه نشاء کند و بيهوده نيست سجده تاريخ بر آستان او- زهرا - بر ضخامت اين يلدا دريچه اي از جنس روز بود.
(طاهريان، 1385، ص147)
زهرا همان زماني که به اشتران سرخ موي و کيسه هاي درهم و دينار بزرگان دست رد زد و با جاني عاشق و شيدا، بزرگي و عظمت و سفره ي تهي علي را پذيرفت، به همه فهماند ناز و عشوه ي دنيا ارزاني سينه چاکانش، اما غصب فدک حکايت از نقشه هاي شوم نامردان در تضعيف موقعيت تنها مرد ميدان خلافت و ولايت بود:

در مسجد مدينه چو آغاز خطبه کرد
گوهر فشاند از سخنان چو تندرش

گفتي پيمبر است که در مسجد النبي
سرگرم خطبه است فرا روي منبرش

گفت از فدک که بازستاندند از او به جور
گفت از علي که خيره ربودند افسرش

اينها فريضه بود که حجّت کند تمام
ور نه نخواست زين سخنان ديني و زرش

او را چه حاجتي به فدک يا مگر علي
بي اشتر خلافت گم بود اخترش
(رسول زاده، 1376، ص10)

آنها با اعتراض حضرت فاطمه خوب فهميدند در مقابلشان نهضتي بسيار ظريف- به ظرافت روح بزرگ فاطمه- قرار گرفته است. حساب اين را نکرده بودند که اين بار يک زن، آن هم زني به قداست فاطمه، نغمه هاي نهضتي را در مقابل آنها به صدا درخواهد آورد. (طاهرزاده، 1386، ص206)
بيان فاطمه، فصاحت و بلاغت آميخته به علم و آگاهي عميق او تيرهاي انتقاد را يکي پس از ديگري به سمت مرکز خلافت نشانه مي گرفت. فاطمه تنها وارث تماميت پدر با شجاعت و صلابت محمّدي اش ترس و سستي اشباه الرجال را به تمسخر گرفت و قصيده غرّاي فضايل علي را با زباني استوار و کلامي کوبنده در ديوان آفرينش ماندگار ساخت و کوچکي و ذلّت امير نمايان را در مقابل اميرمؤمنان به نمايش گذاشت و بر فراز ماجراي فدک ايستاد، اما شعار برتري علي را سر داد:

نظير او زني مدان شجاع در مناظره
عديل او کسي مبين دلير در مکالمه
(رسول زاده، 1376، ص15)

تنها مروري کوتاه بر مضمون خطبه ي حضرت زهرا عليها السلام بر همگان آشکار خواهد کرد که در واژه واژه ي کلام فاطمه هدفي والاتر و بالاتر از فدک دنبال مي شود؛ هدفي که جز اثبات حقانيت علي و نفي غاصبان نيست. جملات ابن ابي الحديد در اين باره ما را از شرح و تفصيل بيشتر بي نياز مي کند:
من به استناد گفتم:آيا زهرا در ادعاي خود راستگو بوده است؟ گفت:بلي. گفتم: خليفه مي دانست که او زني راستگوست؟ گفت:بلي. گفتم:چرا خليفه حق مسلّم او را در اختيارش نگذاشت؟ در اين موقع استاد لبخندي زد و با کمال وقار گفت:اگر در آن روز سخن او را مي پذيرفت و به اين جهت که او زني راستگوست، بدون درخواست شاهد، فدک را به وي باز مي گردانيد، فردا او از اين موقعيت به سود شوهر خود علي استفاده مي کرد و مي گفت که خلافت متعلق به علي است و در آن صورت، خليفه ناچار بود خلافت را به علي تفويض کند؛ چرا که او را راستگو مي دانست. ولي براي اينکه باب تقاضا و مناظرات بسته شود او را از حق مسلّم خود ممنوع ساخت. (ابن ابي الحديد، 1425ق، ج16، ص48)

راه خطا که مبدأ آن از سقيفه بود
شد منتهي به غصب فدک تا خبر شدم

فرياد اعتراض من آن احتجاج بود
حق گفتم و مبارز اين رهگذر شدم
(رسول زاده، 1376، ص147)

گل سخن فاطمه با حمد و ستايش خدا شکفت و رايحه ي آيات قرآن در آن پيچيد. تصويري از مقام پيامبر در ذهن ها تداعي کرد و با نام علي به اوج خود رسيد و ذوالفقارگونه باز هم علي را فاتح ميدان بزرگي و فضايل کرد. جواد زماني حماسه ي بانو را تکرار دوباره ي بت شکني ابراهيم مي داند و خطبه ايشان را فتح مکرر عرصه حق جويي:

هنگامه را به خطابه خود گرم کرده اي
آري کليد فتح مکرر به دست توست

با خطبه حماسي خود در سخن شدي
نسل خليل بوده اي و بت شکن شدي
(لطيفيان، 1386، ص183)

خطبه ي فاطمه فرياد دردآلودي بود در حمايت از اميرمؤمنان علي، وصي و جانشين پيامبر اکرم که گروهي از بازيگران سياسي، آيات قرآن و توصيه هاي مؤکد رسول الله را درباره او ناديده گرفته بودند. صاعقه ي مرگباري بود که بر سر دشمنان اسلام فرود آمد و آنها را سخت غافلگير ساخت. (نک. مکارم شيرازي، 1383، ص141)

پهلوانان عرب پشت قيامي پر شور
خطبه خطبه سخن خط شکنش را ديدند
(لطيفيان، 1386، ص152)

تيغ سخن زهرا بر گلوي حکومت غاصب نهاده شده و نفس غاصبان را به شماره انداخت. تصوير زيباي اين بيان را در شعر استاد محمد علي مجاهدي به تماشا مي نشينيم:

ذوالفقار برهنه سخنش
کرد کاري به دشمنان علي

که دگر تا ابد به زنهارند
از دم تيغ جانستان علي
(شاخرهي و کاشاني مشفق، [بي تا]، ص186)

در روزگار تنهايي علي که دست تقدير، خار در چشم و استخوان در گلوي عدالت و حق مجسّم کرده و حفظ اصول دين، امام و حجّت خدا را مأمور به سکوت ساخته است، اين نداي آسماني کفو همتاي علي است که با بانگ رسا و قيام جاودانه اش اجازه نمي دهد چهره ي سرخ حقيقت در پس طوفان نيرنگ ها و سکوت راحت طلبان مخفي بماند. سروده ي حبيب چايچيان جلوه ي ديگري از جلوات قيام فاطمي را براي ما آشکار مي کند:

جلوه گر صبر خدا تيغ يدالله در نيام
رفته خيرالمرسلين و مرتضي مانده است تک

در چنين دور خطرناک و زمان فتنه بار
نطق زهرا کرد رسوا خائنان را يک به يک
(چايچيان، 1376، ص95)

خطبه ي فاطمه با يادآوري صحنه هاي رشادت علي و بازخواني پرونده ي فتوحات حيدر کرّار جامه اي از خفّت و خواري بر قامت ناساز مدعّيان امروز خلافت و گريزپايان ديروز عرصه ي جهاد پوشاند و بزرگي خيالي آنها را زير گام هاي جلالت و شکوه علي افکند. از زبان استاد شهريار، شاعر شهره شعر «علي اي هماي رحمت» مدد مي گيريم تا در مدح قيام مردانه بزرگ بانوي اسلام زبان به ستايش گشوده و هم صدا با او بسراييم:

گرچه زن بود، ليک مردانه
از قيام آتشي عظيم افروخت

شعله اي بر کشيد از دل خويش
که سينه خرمن ستم را سوخت

درس احقاق حق و دفع ستم
به جهان و جهانيان آموخت

مردم خفته را ز خواب انگيخت
آبروي ستمگران را ريخت
(شاهرخي و کاشاني و مشفق، [بي تا]، ص123)
 

پي‌نوشت‌ها:
 

* استاديار دانشگاه اصفهان
** دانشجوي کارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه اصفهان
 

منبع:نشريه بانوان شيعه، شماره 21.
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.