کنکور و دوستان خدا

نتايج کنکور اعلام شد و با همه تلاش ها و مطالعاتم رد شده بودم! نمي دانم کجاي کارم اشتباه بوده؟! روش مطالعه، ترس از تعداد شرکت کنندگان، يا عدم مهارت استفاده از زمان و يا...؟! بالاخره به هر دليلي که بوده نتيجه اين که يکسال ديگر من بايد درس بخوانم و تا پايان عمر يکسال از کاروان پيشرفت عقب بمانم.
چهارشنبه، 23 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کنکور و دوستان خدا

کنکور و دوستان خدا
کنکور و دوستان خدا


 

نويسنده: سوسن ميرزا
يوسف جديد




 
نتايج کنکور اعلام شد و با همه تلاش ها و مطالعاتم رد شده بودم! نمي دانم کجاي کارم اشتباه بوده؟! روش مطالعه، ترس از تعداد شرکت کنندگان، يا عدم مهارت استفاده از زمان و يا...؟! بالاخره به هر دليلي که بوده نتيجه اين که يکسال ديگر من بايد درس بخوانم و تا پايان عمر يکسال از کاروان پيشرفت عقب بمانم.
خيلي غمگين و ناراحت بودم، کاش زمان چند ماه به عقب برمي گشت تا من با اصلاح شيوه درس خواندنم مي توانستم در کنکور قبول شوم! اما زمان هميشه شتابان رهرو پيش است. مرغ دلم در سينه بال بال مي زد، نه شب خواب و نه روز آرام داشتم. سرزنش هاي پي در پي ديگران، ملامت هاي دروني ام را آتش به دامن مي زد. تا صبح نخوابيدم، پيوسته از اين پهلو به آن پهلو مي شدم براي اولين بار طعم نااميدي را مي چشيدم، چقدر تلخ!! به يکسال آينده مي انديشيدم که چگونه باز بايد اين همه کتاب را بخوانم؟! و تازه آخرش...؟! در اين فکرها بودم که صداي مؤذن مرا به خود آورد، گويي صدايي از ژرفاي بهشت بود. احساس نياز تازه اي به خداوند مهربان داشتم، احساسي سرشار از زيبايي. نياز فقط به خداوند شايسته است و بس. همچون پروانه اي سبکبال از جا جستم و وضو گرفتم و پس از نماز صبح همچون هميشه، و خصوصاً هنگام بروز مشکلات و مصائب، به قرآن پناه بردم. از خداوند تمناي راهنمايي و آرامش کردم. قرآن کريم را گشودم، الله اکبر! سوره مبارکه يونس آمد:« آگاه باشيد که دوستان خدا هرگز هيچ ترس( از حوادث آينده عالم) و هيچ اندوهي( از وقايع گذشته جهان) در دل آن ها نيست آن ها اهل ايمان و خدا ترسند آن ها را پيوسته از خدا بشارت است هم در حيات دنيا( به مکاشفات در عالم خواب) و هم در آخرت به نعمت هاي بهشت، سخنان خدا را تغيير و تبديلي نيست که اين پيروزي بزرگ نصيب دوستان خداست»( 62-64)
« دوستان خدا»، همين دو کلمه چنان آرامشي را تا بيکرانه هاي روحم بوجود آورد که بر آن شدم تا زنده ام از« دوستان خدا» باشم، نه ترسي از حوادث آينده و نه اندوهي از گذشته، در دل راه دهم. آرامش دلپذيري که اينک مرا غرق در لذت کرده بود و روح طوفان زده ام را در احاطه خود داشت، از هيچ قدرتي جز حضرت حق، ساخته نبود. ده ها روانشناس و مشاوره نمي توانستند به اين فوريت چنين تحولي را در من پديد آورند مگر فقط خداي مهربان. هيچ داروي آرام بخشي هم نمي توانست با اثر روح نوازي و دل انگيز آيات خداوند برابري کند. گويي جان تازه اي به من داده شده بود تا تازه نفس تر و مصمم تر به راه خود ادامه دهم. به ياد توصيه هاي قرآني مرحوم پدر بزرگ افتادم که در تمامي دوران کودکي، ما را با رويي خوش و لبي خندان به درک مفاهيم آيات روح نواز قرآن شريف، تشويق مي نمود. بويژه هرگاه که در مقابل مشکلات و مسايل زندگي با بي تجربه گي هاي کودکانه دچار نااميدي مي شديم، او آيه 87 سوره مبارکه يوسف را با زبان شيرين و کودک پسند براي ما زمزمه مي کرد:
« اي فرزندان من برويد و از حال يوسف و برادرش تحقيق کرده و از رحمت خدا نوميد نباشيد که هرگز جز کافر هيچکس از رحمت خدا نوميد نيست.»
خدايش بيامرزد! او روح و جان مرا با اميد به خدا پيوند مي زد. امروز يک بار ديگر مفهوم اين آيه مبارکه، قلبم را روشني بخشيد. چه لذتي دارد از « دوستان خدا» بودن آن هم از « دوستان اميدوار به خدا»!... يادم هست مرحومه مادرم مي گفت: مگر فراموش کردي که به ديگران هميشه مي گفتي: از غصه و نااميدي چه حاصل؟! و به کساني که مشکلي داشتند و يا شکست خورده بودند، معني آيه مبارکه 23 سوره حديد را يادآوري مي کردي که :« ( اين را بدانيد) تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ و ملول نشويد و به آنچه به شما مي رسد دلشاد نگرديد و خدا دوستدار هيچ متکبر خودستايي نيست.»
دخترم آيا اين توصيه را فقط براي ديگران داشتي يا خودت هم بايد به آن عمل کني؟! و... آن روز پندهاي نغز و مهم و شيرين آنها ناگهان مرا از جا کند، در قلبم اميد فراواني را حس کردم، « تو مي تواني»، بارها اين دو کلمه در گوش جانم خورشيد اميد مي افروخت و بالاخره با تعيين سهم هر ساعت چند صفحه مطالعه، کار را شروع کردم از همان ساعات اوليه. و به پروردگار مهربان عرض کردم که خدايا به تو توکل و به 14 معصوم(ع) توسل مي جويم و نذر مي کنم که يک دور قرآن کريم را ختم کنم و يک سفره حضرت ابوالفضل(ع) هم بيندازم، خدايا تو هم فقط يک صندلي در دانشگاه در رشته ... به من عطا فرما، فقط يک صندلي و نه بيشتر!!!....
روزها و شب ها از پي هم شتابان مي گذشتند و من با شوقي تازه قدر يکايک لحظه هايش را مي دانستم، روز موعود کنکور نيز به سرعت گذشت و روز جواب آن رسيد...
سيل تبريکات دوستان و آشنايان و اقوام، شادي فراواني را براي من و خانواده ام به ارمغان مي آورد، نمي دانستم چگونه شکر قبولي در رشته دل خواهم را، آن هم در زادگاهم، بجاي آورم؟! امروزه اينها را مديون آيه هاي قرآن کريم ائمه معصومين نصايح و تجربه هاي پدر و مادرم هستم...
منبع: نشريه بشارت شماره 75




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.