جستارهايي راهبردي درباره اتحاد ملي وانسجام اسلامي (5)
تمثيلي براي درك وحدت اسلامي و اتحاد كفار
در گياهان محتلف مي توان سه شكل متفاوت از رابطه ميان ريشه و تنه و شاخه ها را ديد:
1. بسياري از درختان داراي ريشه اي واحد و انبوه (به طور افقي مثل انجير يا عمودي و عميق مثل كاج و توت) و تنه اي واحد و شاخه هايي متعدد برآنند. وحدت درون مذهبي از اين گونه است: اگر مذهب اصيل و كاملا برخاسته از متون مقدس و آسماني باشد، ريشه اي عمودي و عميق، در نتيجه ماندگاري طولاني خواهد داشت و اگر عوامل بشري نيز علاوه بر عامل وحياني در پيدايش آن دخيل باشند، ريشه اي افقي و با پايداري كمتري دارد و به اجبار و اضطرار بايد براي ماندگاري خود به قدرت و گروه هاي ذي نفوذ و فشار و حتي كاربرد بي رحمانه زور عليه مذاهب هم عرض خود ـ گر چه مستلزم همراهي و همكاري كفار نيز باشدـ متكي گردد.
به باور نگارنده مذهب شيعه اثني عشري از ريشه اي عمودي و مذاهب سني از ريشه اي افقي برخوردارند و نمونه هاي زيادي از صدر اسلام تاكنون و از شمال آفريقا و شبه جزيره عربستان و عراق و شامات و تركيه و آسياي ميانه و شبه قاره هند و حتي ايران پيش و پس از سيطره تشيع، همگي در طول تاريخ و در عرض جغرافيا همين را ثابت مي كند. اخيرا هم با پيدايش موج تشيع گرايي در جوامع سني بر اثر پيروزي حزب الله لبنان بر اسرائيل در جنگ 33 روزه، فورا دولت هاي سني عكس العمل نشان دادند و به تهديد ايران و شيعيان عراق وفتنه انگيزي در لبنان و دفاع از تروريست هاي عراق پرداختند كه رويكردي ناشي از ضعف بنيادين است.
اما به هر حال، هر مذهب با هر درجه اي از اصالت، بايد حتما تنه واحدي داشته باشد و اگر تعارضي در آن وجود دارد، همانند تعدد شاخه هاي فرعي و در فروع باشد نه در اصول و اگر در اصول يعني تنه مذهبي انشقاق و اختلاف رخ دهد حوادثي مهيب و بنيادبرافكن در درون جامعه مذهبي روي مي دهد. نمونه واضح اين وضعيت در ايران عصر قاجار با برخاستن بابيه از درون شيخيه پديد آمد كه به تروريسم و جنگ و بدعت و سرانجام سكولاريزه كردن جامعه و حكومت در ربع آخر حكومت قاجاريه و سپس در دوره پهلوي انجاميد و هنوز هم از عوارض عقيدتي و اخلاقي و سياسي آن رهايي نيافته ايم.
2. بعضي ديگر از گياهان داراي ريشه اي واحد و عميق و گسترده و تنه هاي متعدد و شاخه هاي فراوانند. چنين گياهاني نسبت به گياهان گونه اول، تنه هاي باريك تر و در نتيجه آسيب پذيرتري دارند. اما همه تنه ها ضمن فشردگي و استحكام نسبي بيشتر، از ريشه اي واحد و تغذيه اي همگون برخوردارند و هر عاملي كه موجب خشك شدن يا رشد و طراوت يكي از آنها باشد، براي بقيه آنها نيز همين اثر را دارد. مانند شمشاد و درخت گز.
مي توان گفت كه وحدت ميان مذاهب يك دين از اين گونه است: همه برخاسته از ريشه اي واحدـ كه در اسلام، قرآن و سنت نبوي (ع) است ـ و داراي اختلاف در بعضي از اصول و بسياري از فروع اند. شرط ضروري بقاي اين مذاهب آن است كه مراقب ريشه خود باشند و در آن اختلاف و از آن عدول نكنند و روشن است كه جوهره آن، توحيد و عبوديت است. اين اصل اصيل باور به خداي يگانه ونبوت پيامبر اسلام (ص) و معاد مورد اتفاق مذهب شيعه اماميه و چهار مذهب اصلي سنيان است و همه آنها نسبت به آن پايبندي و حميت و جانبداري بسيار نيرومندي دارند و مخالف آن را مشرك و كافر مي دانند و اگر هر يك از آنها درگيري را به شرك و كفر متهم كند، به ريشه خود ضربه زده است. چون شيعه به خلاف سنيان امامت را اصل مي داند نه فرع، لذا بايد بيشتر مراقب و حامي و پايبند آن باشد.
پس شيعيان و سنيان بايد بالضروره و بر اساس تعاليم ديني خود و براي بقايشان،همديگر را موحد بدانند و نسبت به سرنوشت هم حساس باشند و با محيط خصمانه مشتركا بجنگند و مقابله و در آن تصرف كنند. قطعا آنچه به پيشرفت و تعالي شيعه بينجامد، سنيان را سربلند و عزيز و مترقي مي كند(چنان كه پيروزي انقلاب اسلامي و نيز پيشرفت هاي اخير علمي و سياسي و نظامي ايران موجب شادماني بسياري از جوامع مسلمان سني به خصوص در خاورميانه شده است و مخالف افكار عمومي اهل سنت ـمثلا در اندونزي ـ با تحت فشار قرار دادن اين امري واضح است) و همچنين آنچه به سنيان ـ در افغانستان، فلسطين، لبنان، مصر و هر جاي ديگر جهان ـ آسيب و ضربه وارد كند، شيعه را مجروح و پيشرفتش را كند مي كند. چنان كه روزي نيست كه با كشتار مردم فلسطين، دل هاي شيعيان جريحه دار و دردمند نباشد و دست دعا براي قطع ايادي يهود و نصاراي اسلام ستيز و مسلمان كش به آسمان بلند نكنند. در صدر اسلام هم شهادت فجيع شيعياني مخلص و امام بزرگوارشان در كربلا، دل هاي بسياري از سنيان (عثمانيان) آن زمان را نيز شكست و چشمانشان را اشكبار كرد.
حتي به همين سياق مي توان گفت كه پيروان مؤمن در هر سه دين آسماني ـ اسلام، مسيحيت و يهوديت ـ داراي ريشه مشترك يعني توحيد و آزادگي هستند كه قرآن كريم آنها را در آيه 64 آل عمران به همين دو عنصر مشترك دعوت مي فرمايد: يعني ترك انديشه هاي مشترك ثنويت وتثليث و امثال آن و پذيرش يا بازگشت به توحيد، و ارباب نگرفتن بعضي از آنها بعضي ديگر را (توحيد نظري و عملي) كه اينك دو مشكل اساسي پيروان اديان آسماني در سراسر جهان است.
3. برخي گياهان بسيار سرسبز و بلند قامت و تناور جنگي(در جنگل هاي آسيايي) نيز هستند كه ريشه هاي متعدد و تنه هاي متعدد و شاخه هاي پراكنده دارند و حتي در درونشان درختاني بي ريشه و انگل وار وجود دارد. اما تنه هايشان را چنان به هم پيچانده و تكيه داده اند كه استوار مانده اند و در عين زندگي ناپايدار و سست خويش بسيار محكم و پردوام به نظر مي رسند. هنگامي كه غربي ها خدا را مرده فرض كردند و وحي و نبوت و شريعت را انكار و دست ساز بشر تلقي و با آن قطع پيوند نمودند و به جاي بازگشت به ريشه هاي قدسي وحياني، از ريشه هاي سطحي و كم عمق و مستقل ملي، سياسي و اقتصادي بهره گرفتند، دو جنگ جهاني به ايشان آموخت كه شرط بقا و سيادت ظاهري شان در جهان مادي، اتحاد سياسي، اقتصادي، علمي، فني، مالي، حقوقي و حتي ورزشي (يعني اتحاد و انسجام كامل در حيات مادي) است و البته همه اينها پيوندهايي غير ارگانيك ميان تنه ها و ريشه هاي مستقل و جدا از هم است. گر چه ريشه ها و تنه هاي آنها چنان در هم پيچيده است كه بسياري از عقلاي مسلمين، جدايي و تفرقه و دشمني ميان كفار اروپا و امريكا و از هم گسيختگي و متلاشي شدن قريب الوقوع اتحاد ظاهري و بي بنيادشان را باور نمي كنند!
اما اين كلام صدق حق تعالي از زبان پيامبر صادق مصدق براي ما فرو فرستاده شده است كه :
وحشت از شما در دل هاي آنان بيش از ترس از خداست ؛ اين به خاطر آن است كه آنها گروهي نادانند؛ آنها هرگز با شما به صورت گروهي نمي جنگند جز در دژهاي محكم يا از پشت ديوارها! پيكارشان در ميان خودشان شديد است! آنها را متحد مي پنداريد، در حالي كه دل هايشان پراكنده است ؛ اين به خاطر آن است كه آنها قومي هستند كه تعقل نمي كنند!(1)
در مواردي ديگر هم به سگ هاي جهنم تشبيه شده اند كه بر مردار دنيا با هم نزاع مي كنند.
اميرالمؤمنين (ع) در خطبه قاصعه(192) دو صفت عزت و كبريا را ويژه خدا و جامه خاص او و حريمش اعلام فرموده است كه هر كه در آن دو با خدا منازعه ـ و ادعاي احراز آن دو را ـ كند، خدا لعنتش را بر او قرار مي دهد و كوچك و فرو افتاده و جهنمي اش مي كند و نخستين مدعي و منازع هم دشمن خدا و پيشواي متعصبان و سلف مستكبران و بنيانگذار اساس عصبيت يعني شيطان رجيم است.
مطالعه در سرنوشت دولت هاي بي ريشه مستكبر و متعصب قديم و جديد، از مصر باستان تا بابل و روم و ايران قديم، و از دولت بريتانياي كبير (!) تا اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي همگي گرفتار همين عارضه و سرانجام بوده اند و اينك هم ايالات متحده امريكا در همان مسير گام بر مي دارد و خود را ملاك حق و باطل مي شمرد و طرفدارانش و پيروانش را مؤمن و مخالفانشان را كافر تلقي مي كند. اگر شوروي دچار ثنويت (طرفداري از جهاني دو قطبي) بود، امروزه امريكا مدعي وحدانيت خودش است و دقيقا همين نقطه عطفي خواهد بود كه ريشه هاي سست و تنه هاي متفرق دول و ملل كافره را از امريكا جدا مي كند و آن را به سوي فنا پيش مي راند و تجزيه و اضمحلال آن دور از نظر نيست.
اما مسلمانان به حكومت ايماني كه مدعي آنند، بايد جملگي به ريسمان خدا (به قرآن و سنت) چنگ بزنند و پراكنده نشوند.(2) آيا ريسمان خدا همان ولايت او نيست ؟(3) آيا همان طور كه خدا نور است (4) و ويژگي نور هم هدايت گري و راهنمايي است، چنگ زدن به ريسمان خدا همان راه جستن از او به صراط مستقيم نيست؟(5)
آيا راه راست، همان عبوديت و بندگي محض خدا و عمل به دستورات او ـ قرآن و رسولش ـ نيست ؟(6)
آيا چنگ زدن به ريسمان خدا به مثابه گزينش او براي بيشترين و شديدترين محبت (عشق الهي يا آسماني) و فدا كردن همه خواسته هاي خود و ديگران براي خواسته او و دل نبستن به غير او (تا چه رسد به دشمن او يعني كفار و منافقان و مشركان) و پيوند و پيروي عاشقانه ـ نه تحميلي و كسالت آميز ـ نسبت به او و به جان خريدن همه سختي ها در راه او نيست ؟(7)
اين راهي است كه مردم ايران ـ شيعه و سني و حتي برخي مسيحيان ـ با رهبري امام خميني (قدس سره) پيموده اند و به نتيجه رسيده اند و از همين طريق، هم جوشي و وحدت ميان قشرها و مذاهب ايران پديد آمده است و مسلمانان و موحدان جهان هم براي تحقق جهاني آرماني آينده راهي جز پيمودن آن ندارند.
مسلمانان بايد قرآن را با تدبر بخوانند و با تعبد عمل كنند. كفار و منافقان را با صفاتشان در قرآن بشناسند و در ميان بزرگان و سياستمداران جوامع خويش و جوامع كافره آنها را به اسم و رسم و عمل تشخيص دهند و از آنها ـ به خصوص در نزاع ميانشان ـ نافرماني كنند. علائم نفاق را كه به تفصيل در قرآن ذكر شده است، به خاطر بسپارند و بر اشخاص و گروه هاي مشكوك تطبيق دهند. اگر ديدند روزي صدام را مهدور الدم و غير قابل توبه اعلام كردند و روزي ديگر به خونخواهي او برخاستند؛ روزي شيعيان را كافر و مهدور الدم خواندند و چند روز بعد وحدت شيعه و سني را رحمتي الهي و ضرورتي ديني دانستند! روزي اسرائيلي ها را به حمله عليه حزب الله فرا خواندند و ديگر روز حزب الله را قهرمان مبارزه با اسرائيل و دفاع و حفظ تماميت ارضي لبنان تلقي كردند! واضح مي شود تناقض در گفتارها و رفتارها حاكي از نفاق است.
وحدت شيعه وسني وحدتي سنخي است ؛ همه برخاسته از نوري واحد يعني نور توحيد و نبوت خاتم الانبيا(ص) و قرآن كريم است و حائز حقايقي اشتدادي (داراي درجات شدت و ضعف در عين وحدت سنخي) مي باشد. از همين رو،اگر يكي از آنها به ديگري سلام كرد، او حق ندارد مدعي شود كه تو مؤمن (نه تنها مسلمان!) نيستي (8) و سلام كردنت دروغين است. لزومي ندارد بر ايجاد وحدت شخصي ـ يعني هم مذهب شدن همه مسلمانان در اصول و فروع ـ بكوشيم و اصرار بورزيم كه امري ناشدني است و تنها در صورتي تحقق مي يابد كه همه آنها تحت حكومتي واحد و مورد اتفاق مذاهب شيعه و سني (آخرين خليفه هاشمي موسوم به مهدي موعود عليه السلام) قرار گيرند و بر همه جهان استيلا و سيادت يابند.
همان طور كه قبلا گفته شد، حتي مي توان بر اساس توحيد ونبوت ابراهيمي (ع) به وحدت سنخي اديان سه گانه اسلام و مسيحيت و يهوديت انديشيد و براي تحقق آن در مقابله با كفر سكولاري حاكم بر جهان و شرك فراگير بسياري از ملل كوشيد.
البته اتحاد كفار هم اتحادي سنخي است، همه آنها از سنخ ظلمت اند و پر واضح است كه ظلمت هم درجات اشتداد دارد كه ظلمت محض و شديد، شجره خبيثه و حدت گرايي خدايگاني امريكايي است.
آنها به خوبي دريافته اند كه بزرگ ترين دشمن نابودگر هويت كفر تكبرآميزشان، اتحاد اسلامي است و اگر شيعيان گمان كنند كه سنيان دشمن اصلي ايشانند يا سنيان بپندارند كه شيعيان در تقابل با آنها و درصد سلطه بر ايشانند، سخت در اشتباه ـ البته اشتباهي بسيار نابخشودني و جبران ناپذير ـ خواهند بود و به زعم راقم اين سطور، مهم ترين وظيفه همه مسلمانان ودر اين زمان، اولا درك وحدت سنخي خودشان و مراقبت از آن و پاسداشت حرمت هم و تحمل و حمايت گري نسبت به يكديگر و تشريك مساعي فعال براي چيرگي خدا پرستي و توحيد نظري و عملي در جهان است؛ ثانيا بايد وحدت سنخي كفار را درك و براي ايجاد عيني وحدت بين اديان ابراهيمي و متلاشي كردن وحدت كفار تلاش كنند و در هر دو مورد، بازگشت به قرآن و سيره نبوي و عمل متعبدانه به آن ضروري است.
پي نوشت:
1 ـ قرآن، حشر / 13، 14.
2 ـ همان، آل عمران /103.
3 ـ همان، حج/78.
4 ـ همان، نور /35.
5 ـ همان، آل عمران، /101.
6 ـهمان، هود /112، فصلت /6، تكوير /28، انعام /153، آل عمران /51، نحل 76، مريم /36، ياسين /61 و زخرف /61.
7 ـ همان، آل عمران /31، 119، مائده /54، توبه /24، 108، بقره /165، 177، دهر /، يوسف /33، انسان و...
8 ـ همان، نساء/94.