نگاهی به ماهیت مسأله بدحجابی در کشــور
بی گمان، برای مقابله با یک جریان، پدیده، بیماری یا هر چیز دیگری، عنصر مقابله کننده باید متجانس با آن باشد؛ این قول قدما که گفته اند: نمی شود همه را به یک چوب راند، به ویژه درباره پدیده های اجتماعی و فرهنگی معنا پیدا می کند؛ پدیده هایی که با موجودی به نام انسان سر و کار دارند؛ موجودی که هم به واسطه ابعاد درونی (اجزای شخصیت) و هم از جهت ابعاد بیرونی (اجتماع و محیط)، موجودی پیچیده و چند بعدی است؛ بنابراین، شناخت درست و تحلیل و تبیین چنین مسائلی لازمه برنامه ریزی و تدارک درست برای مقابله با آن است.
پدیده بدحجابی هرچند چند سالی بیش نیست که جدی توجه صاحبنظران و متولیان فرهنگی را به خود معطوف کرده، پدیده ای دیرپاست که ریشه در یک حرکت و خزیدنی صد ساله دارد؛ جریان سیالی که نخست در قالب روشنفکری وارد جامعه شد و با ریشه دواندن در خرده فرهنگ ها به پدیده ای اجتماعی، سنتی و سرانجام عرفی بدل شد.
بررسی عینی این پدیده در میان خرده فرهنگ ها و اقوام گوناگون در سراسر کشور و طیف های گوناگون فکری و طبقات اجتماعی، می تواند به شناخت انواع علل و در نهایت علت و العلل این پدیده بینجامد.
این نوشته، حاصل جستار چند ماهه نویسنده است ـ البته در حد بضاعت خویش ـ برای شناخت و دسته بندی ریشه های پدیده بدحجابی در کشور؛ امید است این تلاش نقطه آغازی باشد برای تحقیقات گسترده تر و جامع تر که راهگشای تصمیم سازان و مسئولان شود.
در یک نگاه کلی، عمل نکردن به یک فریضه دینی در میان پیروان همان دین، می تواند به دو علت باشد:
1 ـ عناد
2 ـ جهالت
اما این نگاه و تقسیم بندی، هنگامی کارگشاست که بنای قضاوت و عقوبت داشته باشیم، بدین معنا که اگر بنا باشد برخورد با بدحجابی را در جامعه نه برای اصلاح بلکه برای تنبیه مرتکبین انجام دهیم، همین نگاه و تقسیم بندی کافی و جامع است، اما اگر قرار باشد برخورد ها با هدف اصلاح و همان گونه که رسالت جمهوری اسلامی ایجاب می کند، برای رسیدن به مدینه فاضله و انسان متعالی صورت گیرد، باید عوامل دقیق تر و ملموس ترو ریشه های عینی و اصلی بدحجابی که بی واسطه یک فرد در جامعه آن را حس می کند، در نظر گرفته شود، به نظر می رسد نوع از بدحجابی در جامعه امروز وجود دارد که اگر بر پایه ریشه ها و دلایلش بخواهیم آن را دسته بندی کنیم، عبارتند از:
1 ـ بدحجابی فلسفی و ایدئولوژیک
2 ـ بدحجابی جاهلانه
3 ـ بدحجابی اجباری ( محیطی)
بدحجابی فلسفی: سابقه تاریخی این بدحجابی ـ که واژه بی حجابی برای آن مناسب تر است ـ به زمان قاجار برمی گردد، زمانی که نخستین بار جامعه مسلمان ایران با غرب و اندیشه ها و جلوه های پرزرق و برق آن آشنا شد و با تبادل فرهنگی و رفت و آمد دانشجویان و دیپلمات های ایرانی به فرنگستان، ایدئولوژی های غربی نیز وارد کشور شد.
بحران های ناشی از حکومت فاسد و مستکبر قاجار از یک سو و پیشرفت های و دستاورد های انقلاب های اخیر اروپا از سوی دیگر، باعث شد روشنفکران ایرانی همه پیشرفت و توسعه غرب و جمیع عقب ماندگی و فلاکت ایران را به ایدئولوژی و دین ربط داده و بی هیچ مقاومتی، همه مظاهر تمدن غرب را به جان پذیرا باشند؛ بنابراین، حضور دوباره این روشنفکران در کشور و راه اندازی تشکل های فراماسونری و روشنفکری در بحبوحه انقلاب مشروطیت و اقبال مردم و قشر انقلابی به این تشکل ها به ترویج ایدئولوژی غربی ـ که کشف حجاب یکی از بارزترین مظاهر آن بود ـ دامن زد.
در دوره های پس از مشروطه و استبداد صغیر نیز فعالیت های انقلابی روشنفکران و اقبال مردم بدانها ادامه پیدا کرده و به جایی رسید که خانواده افرادی چون ملک الشعرای بهار که در ابتدا طلبه حوزه علمیه بود به کشف حجاب کنندگان پیوستند.
البته در این میان، تلاش های بهائیت در گسترش دین بروز و معاصر مطابق با فلسفه غرب در اشاعه بی حجابی و سایر مظاهر غربی بی تأثیر نبود، به ویژه که بهائیت به واسطه قدرت مالی و حمایت های انگلستان سلطه بی حد و حصری بر عرصه فرهنگ و رسانه در دوره پهلوی داشته که گواه آن حضور طولانی مدت یک بهائی در مدیریت صدا و سیمای یک کشور شیعه مسلک است.
با پیروزی انقلاب اسلامی برای چند سال، این پدیده به قهقرا رفت، لکن پس از پایان جنگ و آغاز دوره سازندگی، باز هم حلقه های روشنفکری مانند حلقه کیان شکل گرفت و مجلاتی که اشاعه دهنده این اراجیف فلسفی ـ ایدئولوژیک بودند به لطف وزارت ارشاد جناب آقای خاتمی دوباره جان گرفتند و ماجرا به جایی رسید که نشریه ای به نام دنیای سخن در پرسش و پاسخی بانام «تلقی شما از معاصر بودن» داد سید شهیدان اهل قلم را درمی آورد، تلقی این روشنفکران از معاصر بودن همان تلقی بهائیت و پروتستانتیسم از دین است؛ یعنی به کنار نهادن همه محدودیت هایی که دین و اخلاق برای جامعه و انسان قائل شده و رسیدن به انسانی معادل حیوان ناطق یا بوزینه متکامل.
بدحجابی فلسفی از یک سو، مستقیم تحت تأثیر جریان روشنفکری غربی است که حجاب را عامل عقب ماندگی زن می داند؛ اما این بخش نه چندان بزرگی از بدحجابی فلسفی ایدئولوژیک را تشکیل می دهد. شکل دوم بدحجابی فلسفی، پنهان و ناخوداگاه است.
رسوخ ماتریالیسم و به دنبال آن، مکتب اصالت سود در میان جامعه و فرد ایرانی از همان سال های ورود جریان روشنفکری آغاز شد و با شکل گیری نشان آموزشی و دانشگاه نوین امروزی سرعت گرفت. در این میان، ترجمه و توسعه کتب علوم نسانی غربی که ولد شوم فلسفه غربی بود، مکتب اصالت سود یا پراگماتیسم را در خودآگاه و ناخودآگاه جامعه ایرانی به گونه ای رسوخ داد که وقتی برای یک مسلمان زاده ایرانی حکم خدا را هم بخواهی بیان کنی، باید دنبال یک دلیل منطقی و پراگماتیستی باشی.
روشنترین مثال این پدیده، همین حجاب است که نمیتوان رعایت آن را برای نسل جدیدتر، بدون دلایل منطقی و ملموس که ناظر بر نفع مادی باشد، توضیح داد؛ نسلی که متأثر از فلسفه پنهان و ناخودآگاه اصالت سود تربیت یافته برای رعایت حجاب، پرسش پراگماتیستی از خود و دیگران میکند، آیا حجاب باعث می شود در جامعه امنیت بیشتری داشته باشیم؟ در محیط کاری و دانشگاه با حجاب بیشتر مورد احترام هستیم یا بی حجاب؟ آیا حجاب باعث موفقیت اجتماعی من است یا نه؟
اما وحشتناک ترین نتیجه این فلسفه ناخودآگاه خود اجتهادی نسل جدید است؛ نسلی که به جای مراجعه به مجتهد فقیه خود بر اساس نفع مادی، تفکرات غربی، و مشاهدات و مشهودات اجتهاد کرده و از آیه حجاب و احادیث آنچه را خود دوست دارد و به عقل غرب زده اش می رسد، برداشت می کند؛ اجتهادی که بر پایه فلسفه غرب است. برخورد با دختران بدحجابی که نماز و روزه و واجبات را رعایت کرده، ولی حجاب و عفت و حجاب را طبق میل خود معنا می کنند، گواه و نمود این تأثیر ناخود آگاه فلسفه غربی است.
این نوع بدحجابی، خطرناک ترین نوع آن است که بر دو نوع دیگر که خواهد آمد، تأثیر غیر مستقیم داشته و در دراز مدت، باعث رنگ باختن حساسیت های اجتماعی و عرفی در مقابل بدحجابی می شود.
بدحجابی جاهلانه: غفلت دستگاه های فرهنگی از تبلیغ درست و گسترده مبانی و احکام دینی، تضعیف نهاد روحانیت در دوره سیاه پنجاه ساله حکومت پهلوی و نداشتن دسترسی اقشار وسیعی از جوامع روستایی و حتی شهری به مبلغ دینی، پدیده بی سوادی که تا سال های اخیر، فراوانی چشمگیری در کشور داشت و در سالهای اخیر کم کاری نهادهای فرهنگی انقلاب در تبلیغ درست حجاب و جدایی مشهود نهاد حوزه از رسانه و محدود شدن حضور دین در رسانه ملی به اعیاد و مناسبت ها که باعث شده زبان نهاد تبلیغی همپای رسانه و اجتماع رشد نکند و با زبان روز جامعه تفاوت چشمگیری داشته باشد و دلایلی از این دست، باعث شده در کمال تعجب، در همین کشور و در روستاها، شهرها و حتی همین تهران خودمان، افرادی باشند که آگاهی درستی از حجاب و احکام مربوط به آن نداشته باشند؛ تفاوت های لباس و رفتار و مراسم و آیین های اقوام گوناگون که در بسیاری از آنها تعریف حجاب بیشتر از آن که دینی باشد، سنتی است، گواه این غفلت است.
هنوز هم در بسیاری از فرهنگ ها، دست دادن با نامحرم، محرم دانستن فامیل درجه دو مانند پسر عمو دختر عمو یا خواهر زن و برادر شوهر، بسیار عادی هست. در بسیاری از مناطق اندازه های پوشش سلیقه ای و سنتی است و حتی در شهرهای بزرگ نیز فرزندان بسیاری از خانواده ها، وقتی به سنین سربازی می رسند، احکام مربوط به نامحرم و حجاب را نمی دانند و در مقابل آموزش های عقیدتی دوره سربازی شوکه می شوند؛ شاید فاجعه ای بزرگتر از این نباشد که در برخی اقوام، ازدواج هایی حرام رخ داده و تا به دنیا آوردن فرزند یا فرزندانی پیش می رود.
متأسفانه آموزش احکام دین، نه در مدارس و نه در دانشگاه و رسانه جدی گرفته نمی شود و به احکام دینی که اساس زندگی یک مسلمان است، چنانچه باید پرداخته نمی شود. هنگامی که پذیرفتیم حکومت اسلامی برای اجرای احکام دین تشکیل می شود، یعنی باور داریم که احکام دین، اصلی ترین مسأله زندگی اجتماعی است، چرا که با همه اجزای زندگی سروکار دارد و هیچ لحظه ای از زندگی روزانه یک فرد نیست که دین برای آن دستوری نداشته باشد.
آیا رسانه ملی و نهادهای فرهنگی، اجتماعی و آموزشی به اندازه ای که در شأن و اندازه زندگی دینی باشد، به این مسأله توجه دارند؟ کدام فیلم سینمایی، یا سریال قوی درباره رعایت حجاب ساخته و در معرض دید مردم قرار گرفته است؟ کدام برنامه تلویزیونی است که روابط محرم و نامحرم چنانچه در نص دین آمده در آن رعایت می شود؟
متأسفانه بخش گسترده ای از پدیده بدحجابی، بدحجابی جاهلانه است؛ یعنی فرزندان خانواده هایی که شناخت درستی از احکام دین و حجاب ندارند و در بطن ام القرای جهان اسلام در ناآگاهی تام و تمام به سن بلوغ رسیده اند، در حالی در مقابل برخوردهای سلبی نیروی انتظامی قرار می گیرند که اصلا نمی دانند برای چه مورد عتاب و تذکر قرار می گیرند!
امروزه بسیاری از محیط های اجتماعی به واسطه بی توجهی و نبود مدیریت در سال های گذشته حجاب کامل اسلامی را از دایره هنجارهای خود خارج کرده و با کمال تأسف در بسیاری موارد بد پوششی، آرایش و روابط غیر شرعی بین زن و مرد در آنها هنجار تلقی می شود، این محیط ها بزرگترین عوامل ترویج بدحجابی در بین دختران جوان جامعه است؛ دخترانی پاک و بیگناه که به واسطه نبود ساختارهای اجتماعی ناخواسته در این هنجارها مستحیل می شوند.
متأسفانه این قصه، قصه تکراری همه کلاس های درسی دانشگاه است. قرار گرفتن افراد گوناگون از طبقات گوناگون اجتماع در کنار هم و همچنین نخستین رویارویی و ارتباط مستقیم با جنس مخالف، آن هم بدون هیچ گونه فرهنگسازی و کنترل درستی، باعث می شود برخی از دختران که در خانواده هایی بزرگ شده اند که هم محیط بسته از لحاظ تعامل با جنس مخالف داشته و هم از پشتوانه اعتقادی محکمی برخودار نیستند، در برخورد با محیط و هنجار جدید، کم کم سپر انداخته و تسلیم آن شوند.
اما اینکه چرا باید دانشگاه جوی اینچنین داشته باشد که نه تنها بر افزایش بینش دینی و فرهنگی منجر نمی شود، بلکه بر ناهنجاری دامن می زند، خود قصه ای مفصل دارد که شاید مهمترین آن، مسأله علوم وارداتی است؛ علومی که بر پایه متدولوژی فلسفه جدید غرب شکل گرفته و فلسفه ای سراسر مادی و اومانیستی.
در کتب و محتوای علوم انسانی تدریسی، یا خبری از دین نیست یا اگر هست از آن به عنوان یکی از عوامل فرعی تأثیر گذارنده بر رفتار انسان یاد می شود. در چنین فضایی، دین و احکام دین، الفتی با پوز روشنفکری دانشجوی جوان و پر سودا ندارد، دینداری و حرف زدن از حدیث و کلام و فقه عقب ماندگی و تحجر تلقی می شود و هر که با این روند مخالف باشد، انگشت نما و مغضوب است.
اما قشر جوان با مشکل دیگری نیز روبه رو هستند که به دوری جوانان از دین دامن می زند؛ آن هم تفاوت شدید زبان نهاد تبلیغ دین با زبان دانشگاه است. متأسفانه، به جز مواردی اندک، بیشتر مبلغین تلاش نکرده اند زبان خود را به زبان روز جامعه به ویژه قشر جوان نزدیک کنند. زبان مبلغین، زبانی پر از اصطلاحات سنگین عربی است که تنها اهل فن از آن سر در می آورند و گفتمان حاکم بر محتوای کلامشان نیز با گفتمان جهان معاصر بیگانه است. منظور از گفتمان این نیست که نهاد دین باید گفتمان جهان معاصر یعنی اومانیسم را بپذیرد، بلکه باید به گفتمان جهان معاصر با ادبیات خودش رو و آن را نقد کند؛ یعنی با گفتمان خود غرب، به جنگ اندیشه هایش رفت، نه با گفتمانی که از جنس جهان پیش از مدرنیته است... حتی کتب معارف و اخلاق نیز چنانچه باید به زبان و گفتمان روز مسلح نیستند و بیشتر دانشجویان در این دروس که چندان امتحانات سختی هم ندارند، نمره پایین تری می گیرند، چرا که زبان و گفتمانش را نمی فهمند.
پرداختن به موضوع دانشگاه بعنوان مروج بدحجابی و بی توجهی به احکام فقهی زمان، فرصتی دیگر می خواهد، اما آنچه هست، این نکته تلخ است که اگر قرار باشد با ریشه های بدحجابی مبارزه کنیم، ریشه این نوع از بدحجابی در دانشگاه عمیق تر از آن چیزی است که در وهله نخست به ذهن راه می یابد و آن ریشه عمیق و پر مقاومت علوم انسانی غربی است.
پس از دهه نخست انقلاب که قوانین و نظارت های سختگیرانه ای برای شرکت های خصوصی وجود داشت، کم کم این قوانین به کناری نهاده شده و نظارت ها رنگ باخت و انبوه شرکت های خصوصی که به واسطه دستمزد پایین تر خانم ها، آنان را استخدام می کردند، شروع به تعریف فرهنگ سازمانی خاص خود برای استخدام و به کارگیری زنان کردند؛ فرهنگ و قوانین نانوشته ای که بر سوءاستفاده از زنان و به ویژه منشی زن استوار بود؛ الگوگیری مستقیم از غرب در بهره از جذابیت های زنانه در جذب مشتری.
البته رقابت دختران جوان برای به دست آوردن شغل با خودنمایی، رعایت نکردن قوانین و عرف جامعه در محیط های بسته و نیمه خصوصی شرکت ها که هیچ کنترل و نظارتی بر آن ها نمی شد، هنجاری را پدید آورد که پس از آن، هر زنی بخواهد در این شرکت ها کار بکند مجبور به رعایت آن هنجار باشد.
این هنجار شکل رقیق شده فرهنگ غربی است که رعایت کمترین حجاب برای در امان ماندن از خطرات نظارت احتمالی اداره اماکن نیروی انتظامی، تنها تفاوت آن یا عرف فرهنگ سازمانی غرب است. بروز دوره های بحرانی اقتصادی به ویژه در دوره سازندگی و اصلاحات و خانواده و زنان نیازمندی که مجبور به کار در بیرون از خانه هستند، باعث شد مقاومتی در میان جویندگان کار در برابر این عرف زشت رخ نداده و هر روز ارزش های اخلاقی در این گونه محیط ها کمرنگتر بشود.
برای مقابله با بی حجابی فلسفی که آگاهانه است، هرچند برخود سلبی درست و منطقی است، مقابله عمیق فلسفی و فکری در سطح دانشگاه و رسانه ها و به ویژه مجامع هنری و ادبی، بی شک نیاز اصلی جامعه است؛ بی گمان پدیده ای که ریشه صد ساله و بیشتر دارد نمی تواند بدون یک جهاد علمی از سوی نخبگان کمرنگ شود. برای همین، برخوردهای سطحی و استدلال کلامی به معتقدین به این افکار کارگر نیست، بلکه می بایست از توسعه پدیده روشنفکری غربی و انتقال آن به نسل جدید پیشگیری کرد و نباید در نتیجه دادن اقدامات احتمالی عجول بود که اندیشه ای که ریشه صد ساله دارد، دست کم چند دهه فرصت نیاز دارد تا از بین برود.
بی حجابی جاهلانه که ریشه در عدم فرهنگ سازی برای قشرهای گوناگون جامعه دارد، تنها درمانش آموزش عمومی و گسترده جامعه است که رسانه های عمومی، نهاد آموزش و پرورش، نهادهای فرهنگی هنری و به ویژه سینما می تواند عرصه این آموزش باشد، برای این منظور نیاز به جامعه در حال یادگیری داریم که همواره در معرض آموزش احکام و عقاید اسلامی باشد تا این کمبود چندین ساله جبران شود.
گویا در دهه اخیر، با گسترش رسانه های دیداری و شنیداری و ظهور رسانه های نوین هم عرصه تبلیغ شعایر دینی گسترده شده و هم عرصه تهاجم به این فرهنگ گسترش یافته لکن اگر با رجوع به نصوص اسلامی و روش فطری اسلام در برقراری ارتباط با فطرت بشر مورد استفاده قرار گیرد، می شود آسیب های رسانه ها را به فرصت تبدیل کرد و از این محصول تمدن غرب برای نابودی و افول خود این تمدن شوم سود جست.
درباره بدحجابی هنجاری هم با فرهنگسازی درست در طول زمان نهاد خانواده می تواند از آسیب به فرصت تبدیل شود، لکن در دانشگاه کار سخت تر است، چرا که تا زمانی جهاد علمی برای اسلامی سازی دانشگاه و علوم انسانی به ثمر ننشیند، نمی توان انتظار داشت درباره مقابله با بدحجابی که یکی از صدها فرزند شوم اندیشه غربی است، اتفاق جدید رخ دهد.
درباره محیط های کار و فعالیت و دیگر محیط های اجتماعی، بی گمان، برخورد سلبی و انتظامی نیاز هست، ولی تعریف قوانین و ساختارهای نظارتی برای این اماکن، می تواند زمینه اصلی بروز پدیده بدحجابی در این محیط ها را از بین ببرد و آن را برای حضور زنان جامعه سالم سازی کند. اصولا جوامع در حال گذار از سنتی به صنعتی با پدیده نابسامانی فضای اشتغال روبه رو هستند، ورود بی برنامه زنان به بازار کار و محیط های کاری بدون فرهنگ سازی و تعریف شغل مناسب برای زنان، سوءاستفاده از اضطرار زنان سرپرست خانوار و نیازمند که به هر شرایطی برای به دست آورد شغل تن در می دهند و پایین بودن دستمزد زنان نسبت به مردان حتی در قانون کار، باعث شده اقبال شرکت های خصوصی به استخدام کارکنان زن افزایش یابد و این حضور بی برنامه و بی سامان بسیاری از آسیب های اجتماعی را دامن می زند که بدحجابی، یکی از آنهاست.
منبع:www.tabnak.ir
ارسال توسط کاربر محترم سایت :majidshehneh
پدیده بدحجابی هرچند چند سالی بیش نیست که جدی توجه صاحبنظران و متولیان فرهنگی را به خود معطوف کرده، پدیده ای دیرپاست که ریشه در یک حرکت و خزیدنی صد ساله دارد؛ جریان سیالی که نخست در قالب روشنفکری وارد جامعه شد و با ریشه دواندن در خرده فرهنگ ها به پدیده ای اجتماعی، سنتی و سرانجام عرفی بدل شد.
بررسی عینی این پدیده در میان خرده فرهنگ ها و اقوام گوناگون در سراسر کشور و طیف های گوناگون فکری و طبقات اجتماعی، می تواند به شناخت انواع علل و در نهایت علت و العلل این پدیده بینجامد.
این نوشته، حاصل جستار چند ماهه نویسنده است ـ البته در حد بضاعت خویش ـ برای شناخت و دسته بندی ریشه های پدیده بدحجابی در کشور؛ امید است این تلاش نقطه آغازی باشد برای تحقیقات گسترده تر و جامع تر که راهگشای تصمیم سازان و مسئولان شود.
در یک نگاه کلی، عمل نکردن به یک فریضه دینی در میان پیروان همان دین، می تواند به دو علت باشد:
1 ـ عناد
2 ـ جهالت
اما این نگاه و تقسیم بندی، هنگامی کارگشاست که بنای قضاوت و عقوبت داشته باشیم، بدین معنا که اگر بنا باشد برخورد با بدحجابی را در جامعه نه برای اصلاح بلکه برای تنبیه مرتکبین انجام دهیم، همین نگاه و تقسیم بندی کافی و جامع است، اما اگر قرار باشد برخورد ها با هدف اصلاح و همان گونه که رسالت جمهوری اسلامی ایجاب می کند، برای رسیدن به مدینه فاضله و انسان متعالی صورت گیرد، باید عوامل دقیق تر و ملموس ترو ریشه های عینی و اصلی بدحجابی که بی واسطه یک فرد در جامعه آن را حس می کند، در نظر گرفته شود، به نظر می رسد نوع از بدحجابی در جامعه امروز وجود دارد که اگر بر پایه ریشه ها و دلایلش بخواهیم آن را دسته بندی کنیم، عبارتند از:
1 ـ بدحجابی فلسفی و ایدئولوژیک
2 ـ بدحجابی جاهلانه
3 ـ بدحجابی اجباری ( محیطی)
بدحجابی فلسفی: سابقه تاریخی این بدحجابی ـ که واژه بی حجابی برای آن مناسب تر است ـ به زمان قاجار برمی گردد، زمانی که نخستین بار جامعه مسلمان ایران با غرب و اندیشه ها و جلوه های پرزرق و برق آن آشنا شد و با تبادل فرهنگی و رفت و آمد دانشجویان و دیپلمات های ایرانی به فرنگستان، ایدئولوژی های غربی نیز وارد کشور شد.
بحران های ناشی از حکومت فاسد و مستکبر قاجار از یک سو و پیشرفت های و دستاورد های انقلاب های اخیر اروپا از سوی دیگر، باعث شد روشنفکران ایرانی همه پیشرفت و توسعه غرب و جمیع عقب ماندگی و فلاکت ایران را به ایدئولوژی و دین ربط داده و بی هیچ مقاومتی، همه مظاهر تمدن غرب را به جان پذیرا باشند؛ بنابراین، حضور دوباره این روشنفکران در کشور و راه اندازی تشکل های فراماسونری و روشنفکری در بحبوحه انقلاب مشروطیت و اقبال مردم و قشر انقلابی به این تشکل ها به ترویج ایدئولوژی غربی ـ که کشف حجاب یکی از بارزترین مظاهر آن بود ـ دامن زد.
در دوره های پس از مشروطه و استبداد صغیر نیز فعالیت های انقلابی روشنفکران و اقبال مردم بدانها ادامه پیدا کرده و به جایی رسید که خانواده افرادی چون ملک الشعرای بهار که در ابتدا طلبه حوزه علمیه بود به کشف حجاب کنندگان پیوستند.
البته در این میان، تلاش های بهائیت در گسترش دین بروز و معاصر مطابق با فلسفه غرب در اشاعه بی حجابی و سایر مظاهر غربی بی تأثیر نبود، به ویژه که بهائیت به واسطه قدرت مالی و حمایت های انگلستان سلطه بی حد و حصری بر عرصه فرهنگ و رسانه در دوره پهلوی داشته که گواه آن حضور طولانی مدت یک بهائی در مدیریت صدا و سیمای یک کشور شیعه مسلک است.
با پیروزی انقلاب اسلامی برای چند سال، این پدیده به قهقرا رفت، لکن پس از پایان جنگ و آغاز دوره سازندگی، باز هم حلقه های روشنفکری مانند حلقه کیان شکل گرفت و مجلاتی که اشاعه دهنده این اراجیف فلسفی ـ ایدئولوژیک بودند به لطف وزارت ارشاد جناب آقای خاتمی دوباره جان گرفتند و ماجرا به جایی رسید که نشریه ای به نام دنیای سخن در پرسش و پاسخی بانام «تلقی شما از معاصر بودن» داد سید شهیدان اهل قلم را درمی آورد، تلقی این روشنفکران از معاصر بودن همان تلقی بهائیت و پروتستانتیسم از دین است؛ یعنی به کنار نهادن همه محدودیت هایی که دین و اخلاق برای جامعه و انسان قائل شده و رسیدن به انسانی معادل حیوان ناطق یا بوزینه متکامل.
بدحجابی فلسفی از یک سو، مستقیم تحت تأثیر جریان روشنفکری غربی است که حجاب را عامل عقب ماندگی زن می داند؛ اما این بخش نه چندان بزرگی از بدحجابی فلسفی ایدئولوژیک را تشکیل می دهد. شکل دوم بدحجابی فلسفی، پنهان و ناخوداگاه است.
رسوخ ماتریالیسم و به دنبال آن، مکتب اصالت سود در میان جامعه و فرد ایرانی از همان سال های ورود جریان روشنفکری آغاز شد و با شکل گیری نشان آموزشی و دانشگاه نوین امروزی سرعت گرفت. در این میان، ترجمه و توسعه کتب علوم نسانی غربی که ولد شوم فلسفه غربی بود، مکتب اصالت سود یا پراگماتیسم را در خودآگاه و ناخودآگاه جامعه ایرانی به گونه ای رسوخ داد که وقتی برای یک مسلمان زاده ایرانی حکم خدا را هم بخواهی بیان کنی، باید دنبال یک دلیل منطقی و پراگماتیستی باشی.
روشنترین مثال این پدیده، همین حجاب است که نمیتوان رعایت آن را برای نسل جدیدتر، بدون دلایل منطقی و ملموس که ناظر بر نفع مادی باشد، توضیح داد؛ نسلی که متأثر از فلسفه پنهان و ناخودآگاه اصالت سود تربیت یافته برای رعایت حجاب، پرسش پراگماتیستی از خود و دیگران میکند، آیا حجاب باعث می شود در جامعه امنیت بیشتری داشته باشیم؟ در محیط کاری و دانشگاه با حجاب بیشتر مورد احترام هستیم یا بی حجاب؟ آیا حجاب باعث موفقیت اجتماعی من است یا نه؟
اما وحشتناک ترین نتیجه این فلسفه ناخودآگاه خود اجتهادی نسل جدید است؛ نسلی که به جای مراجعه به مجتهد فقیه خود بر اساس نفع مادی، تفکرات غربی، و مشاهدات و مشهودات اجتهاد کرده و از آیه حجاب و احادیث آنچه را خود دوست دارد و به عقل غرب زده اش می رسد، برداشت می کند؛ اجتهادی که بر پایه فلسفه غرب است. برخورد با دختران بدحجابی که نماز و روزه و واجبات را رعایت کرده، ولی حجاب و عفت و حجاب را طبق میل خود معنا می کنند، گواه و نمود این تأثیر ناخود آگاه فلسفه غربی است.
این نوع بدحجابی، خطرناک ترین نوع آن است که بر دو نوع دیگر که خواهد آمد، تأثیر غیر مستقیم داشته و در دراز مدت، باعث رنگ باختن حساسیت های اجتماعی و عرفی در مقابل بدحجابی می شود.
بدحجابی جاهلانه: غفلت دستگاه های فرهنگی از تبلیغ درست و گسترده مبانی و احکام دینی، تضعیف نهاد روحانیت در دوره سیاه پنجاه ساله حکومت پهلوی و نداشتن دسترسی اقشار وسیعی از جوامع روستایی و حتی شهری به مبلغ دینی، پدیده بی سوادی که تا سال های اخیر، فراوانی چشمگیری در کشور داشت و در سالهای اخیر کم کاری نهادهای فرهنگی انقلاب در تبلیغ درست حجاب و جدایی مشهود نهاد حوزه از رسانه و محدود شدن حضور دین در رسانه ملی به اعیاد و مناسبت ها که باعث شده زبان نهاد تبلیغی همپای رسانه و اجتماع رشد نکند و با زبان روز جامعه تفاوت چشمگیری داشته باشد و دلایلی از این دست، باعث شده در کمال تعجب، در همین کشور و در روستاها، شهرها و حتی همین تهران خودمان، افرادی باشند که آگاهی درستی از حجاب و احکام مربوط به آن نداشته باشند؛ تفاوت های لباس و رفتار و مراسم و آیین های اقوام گوناگون که در بسیاری از آنها تعریف حجاب بیشتر از آن که دینی باشد، سنتی است، گواه این غفلت است.
هنوز هم در بسیاری از فرهنگ ها، دست دادن با نامحرم، محرم دانستن فامیل درجه دو مانند پسر عمو دختر عمو یا خواهر زن و برادر شوهر، بسیار عادی هست. در بسیاری از مناطق اندازه های پوشش سلیقه ای و سنتی است و حتی در شهرهای بزرگ نیز فرزندان بسیاری از خانواده ها، وقتی به سنین سربازی می رسند، احکام مربوط به نامحرم و حجاب را نمی دانند و در مقابل آموزش های عقیدتی دوره سربازی شوکه می شوند؛ شاید فاجعه ای بزرگتر از این نباشد که در برخی اقوام، ازدواج هایی حرام رخ داده و تا به دنیا آوردن فرزند یا فرزندانی پیش می رود.
متأسفانه آموزش احکام دین، نه در مدارس و نه در دانشگاه و رسانه جدی گرفته نمی شود و به احکام دینی که اساس زندگی یک مسلمان است، چنانچه باید پرداخته نمی شود. هنگامی که پذیرفتیم حکومت اسلامی برای اجرای احکام دین تشکیل می شود، یعنی باور داریم که احکام دین، اصلی ترین مسأله زندگی اجتماعی است، چرا که با همه اجزای زندگی سروکار دارد و هیچ لحظه ای از زندگی روزانه یک فرد نیست که دین برای آن دستوری نداشته باشد.
آیا رسانه ملی و نهادهای فرهنگی، اجتماعی و آموزشی به اندازه ای که در شأن و اندازه زندگی دینی باشد، به این مسأله توجه دارند؟ کدام فیلم سینمایی، یا سریال قوی درباره رعایت حجاب ساخته و در معرض دید مردم قرار گرفته است؟ کدام برنامه تلویزیونی است که روابط محرم و نامحرم چنانچه در نص دین آمده در آن رعایت می شود؟
متأسفانه بخش گسترده ای از پدیده بدحجابی، بدحجابی جاهلانه است؛ یعنی فرزندان خانواده هایی که شناخت درستی از احکام دین و حجاب ندارند و در بطن ام القرای جهان اسلام در ناآگاهی تام و تمام به سن بلوغ رسیده اند، در حالی در مقابل برخوردهای سلبی نیروی انتظامی قرار می گیرند که اصلا نمی دانند برای چه مورد عتاب و تذکر قرار می گیرند!
بدحجابی اجباری (هنجاری):
امروزه بسیاری از محیط های اجتماعی به واسطه بی توجهی و نبود مدیریت در سال های گذشته حجاب کامل اسلامی را از دایره هنجارهای خود خارج کرده و با کمال تأسف در بسیاری موارد بد پوششی، آرایش و روابط غیر شرعی بین زن و مرد در آنها هنجار تلقی می شود، این محیط ها بزرگترین عوامل ترویج بدحجابی در بین دختران جوان جامعه است؛ دخترانی پاک و بیگناه که به واسطه نبود ساختارهای اجتماعی ناخواسته در این هنجارها مستحیل می شوند.
1 ـ خانواده:
2 ـ دانشگاه:
متأسفانه این قصه، قصه تکراری همه کلاس های درسی دانشگاه است. قرار گرفتن افراد گوناگون از طبقات گوناگون اجتماع در کنار هم و همچنین نخستین رویارویی و ارتباط مستقیم با جنس مخالف، آن هم بدون هیچ گونه فرهنگسازی و کنترل درستی، باعث می شود برخی از دختران که در خانواده هایی بزرگ شده اند که هم محیط بسته از لحاظ تعامل با جنس مخالف داشته و هم از پشتوانه اعتقادی محکمی برخودار نیستند، در برخورد با محیط و هنجار جدید، کم کم سپر انداخته و تسلیم آن شوند.
اما اینکه چرا باید دانشگاه جوی اینچنین داشته باشد که نه تنها بر افزایش بینش دینی و فرهنگی منجر نمی شود، بلکه بر ناهنجاری دامن می زند، خود قصه ای مفصل دارد که شاید مهمترین آن، مسأله علوم وارداتی است؛ علومی که بر پایه متدولوژی فلسفه جدید غرب شکل گرفته و فلسفه ای سراسر مادی و اومانیستی.
در کتب و محتوای علوم انسانی تدریسی، یا خبری از دین نیست یا اگر هست از آن به عنوان یکی از عوامل فرعی تأثیر گذارنده بر رفتار انسان یاد می شود. در چنین فضایی، دین و احکام دین، الفتی با پوز روشنفکری دانشجوی جوان و پر سودا ندارد، دینداری و حرف زدن از حدیث و کلام و فقه عقب ماندگی و تحجر تلقی می شود و هر که با این روند مخالف باشد، انگشت نما و مغضوب است.
اما قشر جوان با مشکل دیگری نیز روبه رو هستند که به دوری جوانان از دین دامن می زند؛ آن هم تفاوت شدید زبان نهاد تبلیغ دین با زبان دانشگاه است. متأسفانه، به جز مواردی اندک، بیشتر مبلغین تلاش نکرده اند زبان خود را به زبان روز جامعه به ویژه قشر جوان نزدیک کنند. زبان مبلغین، زبانی پر از اصطلاحات سنگین عربی است که تنها اهل فن از آن سر در می آورند و گفتمان حاکم بر محتوای کلامشان نیز با گفتمان جهان معاصر بیگانه است. منظور از گفتمان این نیست که نهاد دین باید گفتمان جهان معاصر یعنی اومانیسم را بپذیرد، بلکه باید به گفتمان جهان معاصر با ادبیات خودش رو و آن را نقد کند؛ یعنی با گفتمان خود غرب، به جنگ اندیشه هایش رفت، نه با گفتمانی که از جنس جهان پیش از مدرنیته است... حتی کتب معارف و اخلاق نیز چنانچه باید به زبان و گفتمان روز مسلح نیستند و بیشتر دانشجویان در این دروس که چندان امتحانات سختی هم ندارند، نمره پایین تری می گیرند، چرا که زبان و گفتمانش را نمی فهمند.
پرداختن به موضوع دانشگاه بعنوان مروج بدحجابی و بی توجهی به احکام فقهی زمان، فرصتی دیگر می خواهد، اما آنچه هست، این نکته تلخ است که اگر قرار باشد با ریشه های بدحجابی مبارزه کنیم، ریشه این نوع از بدحجابی در دانشگاه عمیق تر از آن چیزی است که در وهله نخست به ذهن راه می یابد و آن ریشه عمیق و پر مقاومت علوم انسانی غربی است.
3 ـ محیط کار
پس از دهه نخست انقلاب که قوانین و نظارت های سختگیرانه ای برای شرکت های خصوصی وجود داشت، کم کم این قوانین به کناری نهاده شده و نظارت ها رنگ باخت و انبوه شرکت های خصوصی که به واسطه دستمزد پایین تر خانم ها، آنان را استخدام می کردند، شروع به تعریف فرهنگ سازمانی خاص خود برای استخدام و به کارگیری زنان کردند؛ فرهنگ و قوانین نانوشته ای که بر سوءاستفاده از زنان و به ویژه منشی زن استوار بود؛ الگوگیری مستقیم از غرب در بهره از جذابیت های زنانه در جذب مشتری.
البته رقابت دختران جوان برای به دست آوردن شغل با خودنمایی، رعایت نکردن قوانین و عرف جامعه در محیط های بسته و نیمه خصوصی شرکت ها که هیچ کنترل و نظارتی بر آن ها نمی شد، هنجاری را پدید آورد که پس از آن، هر زنی بخواهد در این شرکت ها کار بکند مجبور به رعایت آن هنجار باشد.
این هنجار شکل رقیق شده فرهنگ غربی است که رعایت کمترین حجاب برای در امان ماندن از خطرات نظارت احتمالی اداره اماکن نیروی انتظامی، تنها تفاوت آن یا عرف فرهنگ سازمانی غرب است. بروز دوره های بحرانی اقتصادی به ویژه در دوره سازندگی و اصلاحات و خانواده و زنان نیازمندی که مجبور به کار در بیرون از خانه هستند، باعث شد مقاومتی در میان جویندگان کار در برابر این عرف زشت رخ نداده و هر روز ارزش های اخلاقی در این گونه محیط ها کمرنگتر بشود.
پدیده مد
و اما مقابله با بدحجابی:
برای مقابله با بی حجابی فلسفی که آگاهانه است، هرچند برخود سلبی درست و منطقی است، مقابله عمیق فلسفی و فکری در سطح دانشگاه و رسانه ها و به ویژه مجامع هنری و ادبی، بی شک نیاز اصلی جامعه است؛ بی گمان پدیده ای که ریشه صد ساله و بیشتر دارد نمی تواند بدون یک جهاد علمی از سوی نخبگان کمرنگ شود. برای همین، برخوردهای سطحی و استدلال کلامی به معتقدین به این افکار کارگر نیست، بلکه می بایست از توسعه پدیده روشنفکری غربی و انتقال آن به نسل جدید پیشگیری کرد و نباید در نتیجه دادن اقدامات احتمالی عجول بود که اندیشه ای که ریشه صد ساله دارد، دست کم چند دهه فرصت نیاز دارد تا از بین برود.
بی حجابی جاهلانه که ریشه در عدم فرهنگ سازی برای قشرهای گوناگون جامعه دارد، تنها درمانش آموزش عمومی و گسترده جامعه است که رسانه های عمومی، نهاد آموزش و پرورش، نهادهای فرهنگی هنری و به ویژه سینما می تواند عرصه این آموزش باشد، برای این منظور نیاز به جامعه در حال یادگیری داریم که همواره در معرض آموزش احکام و عقاید اسلامی باشد تا این کمبود چندین ساله جبران شود.
گویا در دهه اخیر، با گسترش رسانه های دیداری و شنیداری و ظهور رسانه های نوین هم عرصه تبلیغ شعایر دینی گسترده شده و هم عرصه تهاجم به این فرهنگ گسترش یافته لکن اگر با رجوع به نصوص اسلامی و روش فطری اسلام در برقراری ارتباط با فطرت بشر مورد استفاده قرار گیرد، می شود آسیب های رسانه ها را به فرصت تبدیل کرد و از این محصول تمدن غرب برای نابودی و افول خود این تمدن شوم سود جست.
درباره بدحجابی هنجاری هم با فرهنگسازی درست در طول زمان نهاد خانواده می تواند از آسیب به فرصت تبدیل شود، لکن در دانشگاه کار سخت تر است، چرا که تا زمانی جهاد علمی برای اسلامی سازی دانشگاه و علوم انسانی به ثمر ننشیند، نمی توان انتظار داشت درباره مقابله با بدحجابی که یکی از صدها فرزند شوم اندیشه غربی است، اتفاق جدید رخ دهد.
درباره محیط های کار و فعالیت و دیگر محیط های اجتماعی، بی گمان، برخورد سلبی و انتظامی نیاز هست، ولی تعریف قوانین و ساختارهای نظارتی برای این اماکن، می تواند زمینه اصلی بروز پدیده بدحجابی در این محیط ها را از بین ببرد و آن را برای حضور زنان جامعه سالم سازی کند. اصولا جوامع در حال گذار از سنتی به صنعتی با پدیده نابسامانی فضای اشتغال روبه رو هستند، ورود بی برنامه زنان به بازار کار و محیط های کاری بدون فرهنگ سازی و تعریف شغل مناسب برای زنان، سوءاستفاده از اضطرار زنان سرپرست خانوار و نیازمند که به هر شرایطی برای به دست آورد شغل تن در می دهند و پایین بودن دستمزد زنان نسبت به مردان حتی در قانون کار، باعث شده اقبال شرکت های خصوصی به استخدام کارکنان زن افزایش یابد و این حضور بی برنامه و بی سامان بسیاری از آسیب های اجتماعی را دامن می زند که بدحجابی، یکی از آنهاست.
منبع:www.tabnak.ir
ارسال توسط کاربر محترم سایت :majidshehneh
/ج