تاريخچه و مباني نظري مشاوره(1)
ويرانگري هاي عظيم و خانمان سوز جنگ جهاني اوّل و دوم چنان ميراثي از سرخوردگي و بي اعتمادي براي انسان ها ي قرن بيستم بر جاي گذاشتند که در تاريخ بي سابقه است .«آمريکا يي ها شاهد موجي از افسردگي معنوي و شکاکيت مذهبي بودند که بسي گسترده و ويرانگر بود»(بليو، هورتن،به نقل از هُندي،1960،ص 6).در نيمه ي قرن بيستم ،اين امر بديهي شمرده مي شد که دنياي نوين در ميانه ي «عصري از اضطراب »،«روزگار آشفتگي معيارها و ارزش ها »و«ناامني دردناک» به سر مي برد .(رولوي ،1935،ص 7)در حقيقت آن چه انسان امروز گرفتار آن است مصيبتي است که از دامان بي هويتي و يا بدهويتي ديني نشأت مي گيرد .انسان پست مدرن به دنبال معنا خواهي جديدتر و روشن تري است.
عدالت ،هدف خواهي ،صداقت و درک خوبي ها مضاميني هستند که انسان امروزي به عنوان گمشده ي خود در پي جستجوي آن است،کثرت گرايي در علوم به خصوص علوم انساني از يک طرف ،نشان از سلامت و خلاقيت است و از طرف ديگر جزيي نگري و تک بعدي بودن اين علوم را مي رساند. اگر بتوانيم بستري فراهم کنيم تا تعريف انسان به صورت صحيح و نه متعصبانه و غيرواقعي شکل بگيرد به طور حتم به بسياري از مسايل و دغدغه هاي جوامع بشري پاسخ داده خواهد شد .حال سؤال اين است که کدام مکتب يا رويکرد فکري راهنماي ما در تعريف انسان باشد؟و سؤال ديگر آن که آيا روانشناسي نظريه اي جدا از دين در باب فهم انسان است و يا اين که نشأت گرفته از آن؟
ميان سنت هاي ديني و گرايش هاي ويژه در روان شناسي پيوستگي وجود دارد.مثلاً بسياري از آموزه هاي اصلي روان کاوي از پيش در ادبيات عرفاني موجود بوده است (ديويد باکان 1965).يا گفته مي شود که بخش زيادي از روان شناسي انسان گرايانه معاصر تحت نفوذ جوّي مذهبي است و در آن موضوعات مذهبي، فلسفي و روان شناختي بدون تمايز درهم آميخته است(مورني و کواچ ،1972).
پيوستگي تاريخي سنت هاي ديني و آراي روان شناختي معاصر را مي توان در قالب وظايفي که اين دو به عهده گرفته اند نيز تبيين کرد.سنت اين بوده است که سؤالات مربوط به ماهيت وجود انسان را در چهارچوب دين پاسخ داده اند.امر حياتي تنظيم و درک زندگي شخصي و اجتماعي به طور گسترده از طريق آموزه ها و مراسمي صورت مي گرفت که بخش عمده اي از سنت ها ي مذهبي جهان را تشکيل مي داد .امروزه بسياري از اين مسايل و امور به روان شناسان محوّل شده است .اکنون از آن ها انتظار مي رود که درباره ي ماهيت انسان مطلع باشند ،کساني را که با مشکل مواجهند راهنمايي کنند و به کلّ مسير زندگي از تولد تا مرگ را معنا دهند. چه بسيار وقت ها که روان شناسان به مسئله ي خير و شر ،اخلاق و مسئوليّت اجتماعي مي پردازند .(برادنينگ ،1987 ؛اس .جونز،1994).مرز مشترک دين با روان شناسي ،به ويژه روان شناسي باليني ، امکان گفتگو و رابطه ي سازنده تر را ميان دين و روان شناسي فراهم مي آورد که راه را براي تغييرات مهم در آموزش و درمان باليني هموار مي کند .برادنينگ براي روان شناسي به عنوان علم ،الزاماتي هم قايل است :به جاي آن که عقايد مذهبي را تعصباتي منحرف کننده بداند که در روند پژوهش بايد بر آن چيره شد ،اين ديدگاه را مي پذيرد که براي آن که اساساً از چيزي ادراک و فهمي لازم حاصل شود لازمه اش وجود نوعي از تعصبات در پيش فرض هاست.به نظر او آن چه مهم است به رسميت شناختن وجود پيش فرض ها و آگاهي از اثرات آن است.بايد بر اساس پيش فرض هايي که اصيل و واقعي است مبناي فعّاليّت هاي روان شناختي پي ريزي شود.آگاهي از چهارچوب هاي ديني در باب انسان شناسي،نوشتن نسخه اي متقن در باب رفتارشناسي انسان هاست .
آن چه کمتر از اين عجيب است، اما اهمّيّتش چندان کمتر نيست، شرايط عادي جسماني است که بدون آن هيچ گونه تجربه ي مذهبي به وجود نمي آيد .اول از همه، اندام هاي زنده اي لازم است که به ادراک و واکنش قادر باشند .بسياري از آيين ها يا اعمال مذهبي براي کاربرد اندام هاي حسي ،به ويژه چشم ،گوش، بيني،زبان و... طراحي شده اند .خلاصه اين که نمي توان رفتار مذهبي يا تجربه اي را يافت که در عامل جسماني ريشه نداشته باشد.
«والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس و اللّه يحب المحسمين» کساني که خشم خود را فرو مي خورند و مردم را مي بخشند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد(2).
اين آيه ي شريفه ،افراد را به کنترل هيجانات ،يافتن روحيه ي بردباري و بخشش و محبت به مردم با وجود رنجش از آن ها تشويق مي کند.
«انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم »همانا مؤمنين با هم برادرند پس بين برادران خود صلح برقرار کنيد (3).
«انّ في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل والنهار لآيات لاولي الالباب»(5)
حضرت علي (ع) مي فرمايند:«کل شيء يحتاج العقل و العقل يحتاج الي الادب».(6) همه چيز نيازمند عقل و عقل نيازمند ادب است.
بر اساس نظريه ي دين زرتشت در مورد انسان،مي توان اين گونه تصور کرد که محور انسان شناسي، طبقه بندي انساني در سلسله مراتب دروني و طبقه اي (روحانيون،جنگجويان و کشاورزان) است .تشخيص انسان سالم از بيمار،ميزان پاکي و ناپاکي انسان هاست.روش پيش گيري و درمان ،ملزم نمودن افراد به پيروي از قوانين و مقررات اجتماعي و ارايه ي تقويت کننده هاي مثبت و منفي است .
اسلام ،بنيان گذار يک ايدئولوژي جديد است که به شدت با رسوم و مناسک پيش از خود مبارزه مي کند :رسومي مانند فرزند کشي (انعام،140؛اسرا ،31)،زنده به گور کردن دختران (تکوير،8)،جادو و سحر(فلق،4)و... .
در بطن اين تمرکز ،انسان به مثابه ي نماينده اي از خداوند بر روي زمين مطرح است .از اين رو پنداشت اسلام از انسان از يک سو با نوعي جهان گرايي و فرا رفتن از حدود قومي و قبيله اي براي وحدت يافتن در يک ايدئولوژي خدا محور همراه است و از سوي ديگر با نوعي تقدس يافتن موجوديت انسان که در مفهوم رسالت انساني عنوان مي شود و به صورتي روشن بيش تر به پنداره ي انسان در مسيحيت نزديک است تا به مفهوم انسان در يهوديت. پيوند حيات مادي انسان با حيات معنوي او سبب مي گردد که اسلام مبدل به يکي از سياسي ترين اديان الهي شود،ديني که حضور دايم در زندگي روزمره و رفتارهاي اجتماعي انسان ها دارد و يک پروژه ي عمومي را براي زندگي اين جهان آن ها پيش رويشان مي گذارد .در ادامه ما برآنيم تا ضمن بررسي انسان از ديدگاه اسلام به آسيب شناسي انسان با ديدگاه غايت نگر و ارايه ي راهکارها در اين خصوص بپردازيم.
نوزاد ،انسان است ،ولي انسان ناقص.اگر تن به مسئوليّت دهد و در مدرسه ي دنيا که دار تکامل است،مجاهدت کند و زرق و برق ها او را نفريبند و سرگرمش نسازند، به مراتب عاليه اي مي رسد که هدف و غايت خلقت است. در اين ديدگاه انسان همان روح است .بدن در حکم ابزار براي روح است .ابزار،غير از صاحب ابزار است؛ولي ابزار، به اعتبار تعلقش به صاحب ابزار، قداست يا خباثت مي يابد. بدن مؤمن ،مقدس و محترم است؛ولي بدن کافر ،خبيث ،پليد و موهون است.در تفکر اسلامي انسان از راه تزکيه و تهذيب به کمال مي رسد و در آخرت ،از آن بهره مي گيرد.نه اينکه از رسيدن به کمال مأيوس است .استاد مطهري براي انسان به فطرت دل قايل شده است. فطرت دل ،يعني ميل خداجويي و خداخواهي انسان.انسان به گونه اي آفريده شده که به حسب ساختمان خاصّ روحي خود،متمايل به خداست.او نخست به ادبيات مثنوي اشاره مي کند که ميل خداخواهي انسان را به ميل کودک به مادر تشبيه کرده و درباره ي آن گفته است :
همچو ميل کودکان با مادران
سرّ ميل خود نداند در جهان
هم چو ميل مفرط هر نومريد
سوي آن پير جوان بخت مجيد
جزء عقل اين از آن عقل کل است
جنبش اين سايه زان شاخ گل است.
سايه اش فاني شود آخر در او
پس بداند سرّ ميل و جستجو
آن گاه مي گويد:«غريزه ي خداجويي و خداخواهي نوعي جاذبه ي معنوي است ،ميان کانون دل و احساسات انسان از يک طرف و کانون هستي ،يعني مبدأ اعلي و کمال مطلق از طرف ديگر ...»، ايشان مي فرمايند در قرآن مجيد و آثار قطعي پيشوايان بزرگ اسلام، دلايل زيادي وجود دارد مبني بر اين که مسئله ي فطري بودن دين و توجه به خدا سخت مورد توجه بوده است .ظاهراً قرآن اولين کتابي است که اين مسئله را طرح کرده و اکنون پس از چهارده قرن ،دانش بشر ،آن را تأييد مي کند.
مقدمه
ويرانگري هاي عظيم و خانمان سوز جنگ جهاني اوّل و دوم چنان ميراثي از سرخوردگي و بي اعتمادي براي انسان ها ي قرن بيستم بر جاي گذاشتند که در تاريخ بي سابقه است .«آمريکا يي ها شاهد موجي از افسردگي معنوي و شکاکيت مذهبي بودند که بسي گسترده و ويرانگر بود»(بليو، هورتن،به نقل از هُندي،1960،ص 6).در نيمه ي قرن بيستم ،اين امر بديهي شمرده مي شد که دنياي نوين در ميانه ي «عصري از اضطراب »،«روزگار آشفتگي معيارها و ارزش ها »و«ناامني دردناک» به سر مي برد .(رولوي ،1935،ص 7)در حقيقت آن چه انسان امروز گرفتار آن است مصيبتي است که از دامان بي هويتي و يا بدهويتي ديني نشأت مي گيرد .انسان پست مدرن به دنبال معنا خواهي جديدتر و روشن تري است.
عدالت ،هدف خواهي ،صداقت و درک خوبي ها مضاميني هستند که انسان امروزي به عنوان گمشده ي خود در پي جستجوي آن است،کثرت گرايي در علوم به خصوص علوم انساني از يک طرف ،نشان از سلامت و خلاقيت است و از طرف ديگر جزيي نگري و تک بعدي بودن اين علوم را مي رساند. اگر بتوانيم بستري فراهم کنيم تا تعريف انسان به صورت صحيح و نه متعصبانه و غيرواقعي شکل بگيرد به طور حتم به بسياري از مسايل و دغدغه هاي جوامع بشري پاسخ داده خواهد شد .حال سؤال اين است که کدام مکتب يا رويکرد فکري راهنماي ما در تعريف انسان باشد؟و سؤال ديگر آن که آيا روانشناسي نظريه اي جدا از دين در باب فهم انسان است و يا اين که نشأت گرفته از آن؟
ارتباط روانشناسي و دين
ميان سنت هاي ديني و گرايش هاي ويژه در روان شناسي پيوستگي وجود دارد.مثلاً بسياري از آموزه هاي اصلي روان کاوي از پيش در ادبيات عرفاني موجود بوده است (ديويد باکان 1965).يا گفته مي شود که بخش زيادي از روان شناسي انسان گرايانه معاصر تحت نفوذ جوّي مذهبي است و در آن موضوعات مذهبي، فلسفي و روان شناختي بدون تمايز درهم آميخته است(مورني و کواچ ،1972).
پيوستگي تاريخي سنت هاي ديني و آراي روان شناختي معاصر را مي توان در قالب وظايفي که اين دو به عهده گرفته اند نيز تبيين کرد.سنت اين بوده است که سؤالات مربوط به ماهيت وجود انسان را در چهارچوب دين پاسخ داده اند.امر حياتي تنظيم و درک زندگي شخصي و اجتماعي به طور گسترده از طريق آموزه ها و مراسمي صورت مي گرفت که بخش عمده اي از سنت ها ي مذهبي جهان را تشکيل مي داد .امروزه بسياري از اين مسايل و امور به روان شناسان محوّل شده است .اکنون از آن ها انتظار مي رود که درباره ي ماهيت انسان مطلع باشند ،کساني را که با مشکل مواجهند راهنمايي کنند و به کلّ مسير زندگي از تولد تا مرگ را معنا دهند. چه بسيار وقت ها که روان شناسان به مسئله ي خير و شر ،اخلاق و مسئوليّت اجتماعي مي پردازند .(برادنينگ ،1987 ؛اس .جونز،1994).مرز مشترک دين با روان شناسي ،به ويژه روان شناسي باليني ، امکان گفتگو و رابطه ي سازنده تر را ميان دين و روان شناسي فراهم مي آورد که راه را براي تغييرات مهم در آموزش و درمان باليني هموار مي کند .برادنينگ براي روان شناسي به عنوان علم ،الزاماتي هم قايل است :به جاي آن که عقايد مذهبي را تعصباتي منحرف کننده بداند که در روند پژوهش بايد بر آن چيره شد ،اين ديدگاه را مي پذيرد که براي آن که اساساً از چيزي ادراک و فهمي لازم حاصل شود لازمه اش وجود نوعي از تعصبات در پيش فرض هاست.به نظر او آن چه مهم است به رسميت شناختن وجود پيش فرض ها و آگاهي از اثرات آن است.بايد بر اساس پيش فرض هايي که اصيل و واقعي است مبناي فعّاليّت هاي روان شناختي پي ريزي شود.آگاهي از چهارچوب هاي ديني در باب انسان شناسي،نوشتن نسخه اي متقن در باب رفتارشناسي انسان هاست .
نيازهاي ضروري بشر کدامند؟
1ـ تربيت جسمي
آن چه کمتر از اين عجيب است، اما اهمّيّتش چندان کمتر نيست، شرايط عادي جسماني است که بدون آن هيچ گونه تجربه ي مذهبي به وجود نمي آيد .اول از همه، اندام هاي زنده اي لازم است که به ادراک و واکنش قادر باشند .بسياري از آيين ها يا اعمال مذهبي براي کاربرد اندام هاي حسي ،به ويژه چشم ،گوش، بيني،زبان و... طراحي شده اند .خلاصه اين که نمي توان رفتار مذهبي يا تجربه اي را يافت که در عامل جسماني ريشه نداشته باشد.
2ـ تربيت عاطفي
«والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس و اللّه يحب المحسمين» کساني که خشم خود را فرو مي خورند و مردم را مي بخشند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد(2).
اين آيه ي شريفه ،افراد را به کنترل هيجانات ،يافتن روحيه ي بردباري و بخشش و محبت به مردم با وجود رنجش از آن ها تشويق مي کند.
3ـ تربيت اجتماعي
«انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم »همانا مؤمنين با هم برادرند پس بين برادران خود صلح برقرار کنيد (3).
4ـ تربيت اخلاقي
5ـ تربيت عقلاني
«انّ في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل والنهار لآيات لاولي الالباب»(5)
حضرت علي (ع) مي فرمايند:«کل شيء يحتاج العقل و العقل يحتاج الي الادب».(6) همه چيز نيازمند عقل و عقل نيازمند ادب است.
6ـ تربيت اعتقادي و معنوي
مفهوم مشاوره در تفکر اديان
زرتشت
بر اساس نظريه ي دين زرتشت در مورد انسان،مي توان اين گونه تصور کرد که محور انسان شناسي، طبقه بندي انساني در سلسله مراتب دروني و طبقه اي (روحانيون،جنگجويان و کشاورزان) است .تشخيص انسان سالم از بيمار،ميزان پاکي و ناپاکي انسان هاست.روش پيش گيري و درمان ،ملزم نمودن افراد به پيروي از قوانين و مقررات اجتماعي و ارايه ي تقويت کننده هاي مثبت و منفي است .
يهوديت
مسيحيت
اسلام
اسلام ،بنيان گذار يک ايدئولوژي جديد است که به شدت با رسوم و مناسک پيش از خود مبارزه مي کند :رسومي مانند فرزند کشي (انعام،140؛اسرا ،31)،زنده به گور کردن دختران (تکوير،8)،جادو و سحر(فلق،4)و... .
در بطن اين تمرکز ،انسان به مثابه ي نماينده اي از خداوند بر روي زمين مطرح است .از اين رو پنداشت اسلام از انسان از يک سو با نوعي جهان گرايي و فرا رفتن از حدود قومي و قبيله اي براي وحدت يافتن در يک ايدئولوژي خدا محور همراه است و از سوي ديگر با نوعي تقدس يافتن موجوديت انسان که در مفهوم رسالت انساني عنوان مي شود و به صورتي روشن بيش تر به پنداره ي انسان در مسيحيت نزديک است تا به مفهوم انسان در يهوديت. پيوند حيات مادي انسان با حيات معنوي او سبب مي گردد که اسلام مبدل به يکي از سياسي ترين اديان الهي شود،ديني که حضور دايم در زندگي روزمره و رفتارهاي اجتماعي انسان ها دارد و يک پروژه ي عمومي را براي زندگي اين جهان آن ها پيش رويشان مي گذارد .در ادامه ما برآنيم تا ضمن بررسي انسان از ديدگاه اسلام به آسيب شناسي انسان با ديدگاه غايت نگر و ارايه ي راهکارها در اين خصوص بپردازيم.
خود شناسي در تفکر اسلام
نوزاد ،انسان است ،ولي انسان ناقص.اگر تن به مسئوليّت دهد و در مدرسه ي دنيا که دار تکامل است،مجاهدت کند و زرق و برق ها او را نفريبند و سرگرمش نسازند، به مراتب عاليه اي مي رسد که هدف و غايت خلقت است. در اين ديدگاه انسان همان روح است .بدن در حکم ابزار براي روح است .ابزار،غير از صاحب ابزار است؛ولي ابزار، به اعتبار تعلقش به صاحب ابزار، قداست يا خباثت مي يابد. بدن مؤمن ،مقدس و محترم است؛ولي بدن کافر ،خبيث ،پليد و موهون است.در تفکر اسلامي انسان از راه تزکيه و تهذيب به کمال مي رسد و در آخرت ،از آن بهره مي گيرد.نه اينکه از رسيدن به کمال مأيوس است .استاد مطهري براي انسان به فطرت دل قايل شده است. فطرت دل ،يعني ميل خداجويي و خداخواهي انسان.انسان به گونه اي آفريده شده که به حسب ساختمان خاصّ روحي خود،متمايل به خداست.او نخست به ادبيات مثنوي اشاره مي کند که ميل خداخواهي انسان را به ميل کودک به مادر تشبيه کرده و درباره ي آن گفته است :
همچو ميل کودکان با مادران
سرّ ميل خود نداند در جهان
هم چو ميل مفرط هر نومريد
سوي آن پير جوان بخت مجيد
جزء عقل اين از آن عقل کل است
جنبش اين سايه زان شاخ گل است.
سايه اش فاني شود آخر در او
پس بداند سرّ ميل و جستجو
آن گاه مي گويد:«غريزه ي خداجويي و خداخواهي نوعي جاذبه ي معنوي است ،ميان کانون دل و احساسات انسان از يک طرف و کانون هستي ،يعني مبدأ اعلي و کمال مطلق از طرف ديگر ...»، ايشان مي فرمايند در قرآن مجيد و آثار قطعي پيشوايان بزرگ اسلام، دلايل زيادي وجود دارد مبني بر اين که مسئله ي فطري بودن دين و توجه به خدا سخت مورد توجه بوده است .ظاهراً قرآن اولين کتابي است که اين مسئله را طرح کرده و اکنون پس از چهارده قرن ،دانش بشر ،آن را تأييد مي کند.
پي نوشت ها :
1. کنزالعمال ، جلد 3، صفحه ي 54 .
2. قرآن کريم ، سوره ي آل عمران ، آيه ي 134 .
3. قرآن کريم ، سوره ي حجرات ، آيه ي 10 .
4. قرآن کريم ، سوره ي احزاب ، آيه ي 21 .
5. قرآن کريم ، سوره ي آل عمران ، آيه ي 190 .
6. غررالحکم ، جلد 1، صفحه ي 691 .