نشانواره هاي جمهوري اسلامي ايران (3)
نويسنده: محمدجواد نوروزي
2-1-1-2. رهبري سياسي (نبوت و امامت)
بنابراين، مفهوم حق حاكميت الهي اين است كه دخالت در امور ديگران، از اختيارات انحصاري خالق و مدبر و ولي حقيقي انسان هاست. خداوند اين ولايت را از طريق اجازه اي كه به فرد يا گروه خاصي مي دهد، اعمال مي كند، نه آنكه خود به شكل انسان ها در آيد و بر آنان حكم براند. از اين رو، در قرآن كريم از جعل حكومت براي حضر داود ياد شده است. وي از سوي خداوند اجازه مي يابد كه در ميان مردم حكم براند. «يا داوُدُ انَّا جَعَلْناكَ خَليفَهً فِي الارضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوي فَيُضِلُّكَ عَنْ سَبيلِ اللهِ...» (ص: 26)
نبوت و امامت گوياي سيره رفتاري و گفتاري رهبران ديني به عنوان اسوه و راهنماي مردم است. در عصر غيبت، ولايت فقيه، هسته مركزي سيستم ارزش گذاري حوزه سياست و حكومت اسلامي به شمار مي رود. ارزش ها، اهداف و چگونگي رفتار سياسي را مشخص مي سازد. هنجارها مقررات و قواعد رفتار سياسي را معين و تنظيم مي كنند؛ يعني حقوق و تعهدات ساختارهاي واقعي را كه در روند سياسي دخيل هستند، معين مي كنند. اين مقررات هنجاري به تبيين عرصه اقتدار سياسي، حوزه هاي سياسي و مسئوليت هاي سازمان تصميم گيرنده مي پردازند، ساير مؤسسات حاكم مقررات هنجاري را در عملكرد خود لحاظ مي كنند و نظام سياسي بر اساس آن سازمان يافته و منسجم عمل كند.
سلاطين اگر تابع اسلام باشند، بايد به تبعيت فقها برآيند و قوانين و احكام را از فقها بپرسند و اجرا كنند. در اين صورت، حكام حقيقي همان فقها هستند، پس بايستي حاكميت رسماً به فقها تعلق بگيرند نه به كساني كه به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت كنند. (37)
حال كه حق حاكميت و حكومت از آن خداست، بايد شخص حاكم را خدا معين كند. پيامبران و ائمه از سوي خدا به عنوان حاكمان ملت معين شده است. امام در اين باره مي گويد:
به حكم عقل و ضرورت اديان، هدف بعثت و كار انبيا عليهم السلام تنها مسئله گويي و بيان احكام نيست. اين طور نيست كه مثلاً مسائل و احكام از طريق وحي به رسول اكرم صلي الله عليه و آله رسيده باشد. آن حضرت و حضرت اميرمؤمنان وساير ائمه عليهم السلام مسئله گويي هايي باشند كه خداوند آنان را تعيين فرموده تا مسائل و احكام را بدون خيانت براي مردم نقل كنند. در حقيقت، مهمترين وظيفه ي انبيا برقرار كردن يك نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احكام است. (38)
ما معتقد به ولايت هستيم و معتقديم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله بايد خليفه تعيين كند و تعيين كرده است. آيا تعيين خليفه براي احكام است؟ بيان احكام خليفه نمي خواهد. خود آن حضرت بيان احكام مي كرد. همه احكام را در كتابي مي نوشتند و دست مردم مي دادند تا عمل كنند. اينكه عقلا لازم است خليفه تعيين كند، براي حكومت است. (39)
و نيز مي فرمايد:
ولايتي كه در حديث غدير است به معناي حكومت است، نه به معناي مقام معنوي ... اينكه در روايات هست كه «بني الاسلام علي خمس» اين ولايت، ولايت كلي امامت نيست. آن امامتي كه هيچ عملي مقبول نيست، قبول نمي شود الا به اعتقاد به امامت. اين معنايش اين حكومت نيست... آنكه خداي تبارك و تعالي جعل كرد و دنبالش هم براي ائمه هدي عليهم السلام جعل شده است، حكومت است. بنابراين حكومت را خدا جعل كرده است براي حضرت امير سلام الله عليه، اين حكومت يعني سياست يعني عجين با سياست... اينكه اين قدر صداي قدير بلند شده است... براي اين است كه با اقامه ولايت يعني با رسيدن حكومت به دست صاحب حق، همه اين مسائل حل مي شود. همه انحرافات از بين مي رود... ولايت اصلش مسئله حكومت است... بنابراين «ما نودي بشيء مثل ما نودي بالولايه» براي اينكه حكومت است، به هيچ چيز مثل اين امر سياسي دعوت نشده است و اين امر سياسي بوده است. (40)
جنگ هاي زيادي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده است همه براي اين معنا بوده است كه موانع را از سر اين مقصد الهي، مقصد اعلي كه دارند و آن تحكيم حكومت اسلامي، حكومت الله، حكومت قرآن، همه براي اين بود. (41)
حكومت از آن خداست و هموست كه پيامبران و امامان معصوم عليهم السلام را جهت حكومت تعيين نموده است. حال كه ما در زمان غيبت معصوم عليهم السلام به سر مي بريم، امر حكومت چگونه خواهد بود؟ با هم پاسخ امام خميني را مرور مي كنيم. (42)
ولايت فقيه امتداد ولايت خدا و پيامبر و ائمه عليهم السلام است و داراي اهميت فراواني است. امام خميني در اهميت ولايت فقيه مي گويند:
اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است، يا خدا يا طاغوت... اگر به امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد، غيرمشروع است. وقتي غيرمشروع شد طاغوت است، اطاعت او اطاعت از طاغوت است. (43) ولايت فقيه و حكم حكومتي از احكام اوليه است. (44)
امروز فقهاي اسلام حجت بر مردم هستند. همان طور كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله حجت خدا بود و همه امور به او سپرده شده بود و هركس تخلف مي كرد بر او احتجاج مي شد، فقها از سوي امام عليه السلام حجت بر مردم هستند. همه امور و تمام كارهاي مسلمانان به آنان واگذار شده است. (45)
ممكن است كه در اذهان اين شبهه پيدا شود كه بنابر راي امام خميني (قدس ره)، ولي فقيه هم رتبه امام معصوم عليهم السلام است، ذيلاً سخنان امام خميني (قدس ره) در دفع اين شبهه ذكر مي شود:
و نيز مي گويند:
اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم صلي الله عليه و آله بيشتر از حضرت امير عليه السلام بود، يا اختيارات حكومتي حضرت امير بيش از فقيه است باطل و غلط است. البته فضايل حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضايل حضرت امير عليه السلام از همه بيشتر است، لكن زيادي فضايل معنوي اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد.
... وقتي مي گوييم ولايتي را كه رسول اكرم و ائمه عليه السلام داشتند، بعد از غيبت فقيه عادل دارد، براي هيچ كس اين توهم نبايد پيدا بشود كه مقام فقها، همان مقام ائمه و رسول اكرم است؛ زيرا اينجا صحبت از مقام نيست بلكه صحبت از وظيفه است، ولايت يعني حكومت و اداره كشور و اجراي قوانين شرع مقدس، يك وظيفه سنگين و مهم است، نه اينكه براي كسي شان و مقام غيرعادي به وجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد... . (46)
بديهي است تصدي حكومت به دست آوردن يك وسيله است، نه اينكه يك مقام معنوي باشد؛ زيرا اگر مقام معنوي بود كسي نمي توانست آن را غصب كند يا رها سازد. (47)
... آيات و رواياتي وارد شده است كه مخصوص به معصومان عليهم السلام است و فقها و علماي بزرگ اسلام هم در آنها شركت ندارند تا چه رسد به مثل اينجانب، هر چند فقهاي جامع الشرايط از سوي معصومان عليه السلام نيابت در تمام امور شرعي و سياسي و اجتماعي دارند، و تولي امور در غيبت موكول به آنان است، لكن اين امر غير ولايت است كه مخصوص به معصوم عليه السلام است. (48)
3-1-1-2. تاكيد بر علت غايي (باورمندي به معاد)
4-1-1-2. پيوستگي دين و سياست
2-1-2. معرفت شناختي
1-2-1-2. وحي، عقلانيت
2-2-1-2. علم، دانش اندوزي همراه با معنويت
هدف درتمدن اسلامي و نظام مقدس جمهوري اسلامي پيشبرد دانش همراه با معنويت است. دنياي غرب نسبت به پايبندي ما به معنويت، حساس است؛ و آن را متهم به تحجر مي كند و علاقه مندي ما به مباني اخلاقي و انسانيت را مخالفت با حقوق بشر قلمداد مي كند، اين امر از آن رو است كه اين روش، ضد روش آنهاست. آنها علم را جداي از اخلاق و معنويت پيش بردند. (51)
حضرت امام از برخي جنبه هاي مثبت تمدن بشري دفاع نموده و خواستار استفاده از آنها شدند. ايشان در نامه اي به يكي از شاگردان نزديك خود مي نويسد:
اينجانب لازم است از برداشت جنابعالي از اخبار و احكام الهي اظهار تاسف كنم... آنگونه كه جنابعالي از اخبار و روايات برداشت داريد تمدن جديد به كلي بايد از بين برود و مردم كوخ نشين بوده و يا براي هميشه در صحراها زندگي نمايند. (52) ... اسلامي كه بيشترين تاكيد خود را بر انديشه و فكر قرار داده است و انسان را به آزادي از همه خرافات و اسارت قدرت هاي ارتجاعي و ضد اسلامي دعوت مي كند، چگونه ممكن است با تمدن و پيشرفت و نوآوري هاي مفيد بشر، كه حاصل تجربه هاي اوست، سازگار نباشد؟! (53)
... دولت اسلامي قهقرا گرا نيست و با همه ي مظاهر تمدن موافق است، مگر آنچه كه به آسايش ملت لطمه وارد آورد. با عفت عمومي ملت منافات داشته باشد. (54) ما با جميع آثار تمدن موافقيم و مايليم كه مملكت ما مجهز بشود به جميع آثار تمدن. (55) حكومت جمهوري است، مثل ساير جمهوري ها، و احكام اسلام هم احكام مترقي و دموكراسي و پيشرفته، و با همه مظاهر تمدن موافق. (56)
توجه خاص امام خميني (قدس ره) به دو عنصر زمان و مكان، و مصلحت نظام نشات گرفته از همين ديدگاه است. ايشان درباره ي دخالت زمان و مكان در اجتهاد در پيامي به اعضاي شوراي نگهبان مي فرمايند:
يكي از مسائل بسيار مهم در دنياي پرآشوب كنوني، نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميم گيري ها است. حكومت فلسفه ي عملي برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلي و خارجي را تعيين مي كند. و اين بحث هاي طلبگي مدارس كه در چارچوب تئوري هاست نه تنها قابل حل نيست، كه ما را به بن بست هايي مي كشاند كه منجر به نقض ظاهري قانون اساسي مي گردد. شما در عين اينكه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد- و خدا آن روز را نياورد- بايد تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي ناكرده اسلام در پيچ و خمهاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.
و در تبيين نقش مصلحت مي فرمايند:
مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه بر اساس آن نظام اسلامي بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت رويه و عمل ضروري است. همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نمي باشد، بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد، ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد، و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد، و به طور كلي در زمينه اجتماعي و سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيري باشد، اين فرد در مسائل اجتماعي و حكومتي مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست گيرد. (58) ... حضرات آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد. امروز جهان اسلام نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معضلات خويش مي دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمي است كه مقاومت در مقابل آن ممكن است اسلام پابرهنگان زمين را در زمان هاي دور و نزديك زير سوال برد. و اسلام آمريكايي مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار توسط ايادي داخل و خارجي آنان پيروز گرداند. (59)
ادامه دارد ...
منبع: دو فصلنامه علمي - تخصصي معرفت سياسي (3)