شيفته خدمت
شهيد حجت الاسلام هاشمی نژاد از منظر برادرش سيد محمد هاشمي نژاد
محل تحصيلشان كوهستان بهشهر بود و در زمان تحصيل از شاگردان خوب و درسخوان حضرت آيت الله كوهستاني بودند. بعد از مدتي كه در كوهستان درس خواندند، براي ادامه تحصيل به اتفاق چند از دوستانشان به قم رفتند و براي گذراندن مراحل علمي، در محضر درس حضرت آيت الله العظمي بروجردي حضور يافتند. براي ورود به حوزه قم حضرت آيت الله بروجردي از ايشان امتحان گرفتند كه نمره بسيار عالي آوردند و ايشان مبلغ پنجاه تومان كه در آن شرايط پول خيلي زيادي بود، به شهيد هاشمي نژاد جايزه دادند.
در مورد مسايل اجرايي و پست هاي حساس كشور هم پيشنهادهايي به ايشان مي شد كه قبول نمي كردند، زيرا علاقه شديد به كارهاي فرهنگي و تبليغي داشتند و حاضر بودند در اين زمينه به تمام نقاط داخل و خارج از كشور بروند. هميشه مي گفتند: «من تشخيصم اين گونه است و مي توانم در اين زمينه مفيد باشم.» لذا در چهارچوب مصالح نظام، هيئت هائي با سرپرستي ايشان به كشورهاي ليبي، ژاپن، پاكستان، هندوستان و لبنان و چند كشور ديگر رفتند تا اهداف اسلام و انقلاب اسلامي را براي اين ملت ها بيان كنند. آن گونه كه ما شنيديم، بعد از شهادت شهيد رجايي به ايشان پيشنهاد رياست جمهوري شد كه قبول نكردند و زماني كه نظر ايشان را خواستند فرمودند: «حضرت آيت الله خامنه اي را براي اين پست پيشنهاد مي كنم.» و زماني كه مطلع شدند كه آيت الله خامنه اي اين مسئوليت را پذيرفتند، بسيار خوشحال شدند و به مشهد برگشتند و بعد از مدتي هم به شهادت رسيدند.
در مورد مسايل حفاظتي ايشان، ماشين بنزي در اختيارشان قرار گرفت تا در مسير شهرستان ها براي حفاظت بيشتر از آن استفاده كنند كه قبول نكردند و زيربار نرفتند و تا لحظه شهادت از همان پيكان شخصي خود استفاده مي كردند. در مقابل اعتراضات ديگران كه چرا از حفاظت لازم و وسيله مناسب استفاده نمي كنيد، مي فرمودند: «من دوست ندارم غير از ماشين خودم از ماشين ديگري استفاده كنم.» اين نكته قابل تذكر است كه شهيد هاشمي نژاد با آن عظمت و موقعيت سياسي و اجتماعي پس از شهادت جز همين پيكان و منزل شخصي چيز ديگري از خود باقي نگذاشتند و حتي وصيت كرده بودند كه پس از مرگ، ماشين پيكان را بفروشند و بدهي هايشان را پرداخت كنند.
بسياري از افراد و حتي دوستان نزديكشان، به خصوص در مازندران كه به شدت به ايشان علاقه مند بودند، در هنگام سخنراني هاي داغ و آتشين شهيد، از ترس ساواك جرئت نداشتند حتي در جلسات عمومي ايشان شركت كنند، زيرا ماموران ساواك براي كنترل سخنراني و جلسه حضور داشتند و طبعاً اين آقايان نگران برخورد ساواك با خودشان بودند، هرچند كه وجود شخصيتي چون جناب آقاي شاهرودي در بهشهر، خود مانع بزرگي در مقابل بيشتر فشار ساواك به مردم بود.
بنده در زمان شهادت مرحوم اخوي در ايران نبودم و در سفر حج بودم. بعد از ناهار به اتفاق دوستان استراحت كرده بوديم. معاون كاروان ما آقاي حسيني كه عرب زبان بود، اخبار راديو عربستان را گوش مي كرد كه ناگهان فرياد زد: «آقاي هاشمي نژاد را شهيد كردند.» با فرياد او زنان و مردان كاروان فريادزنان و شيون كنان از اتاق ها بيرون ريختند. من به اتفاق آقاي حسني با صاحب هتل صحبت كردم و اجازه دادند كه با ايران صحبت كنيم. با مشهد تماس گرفتيم و با اخوي آقا سيد احمد صحبت كردم و پرسيدم: «آيا شهادت اخوي درست است يا نه؟» ايشان گفتند: «متاسفانه بله درست است.» در اين لحظه من نتوانستم خود را كنترل كنم و گوشي تلفن را انداختم و ارتباطم با ايران قطع شد.
مردم علاقه مند در كاروان هاي مختلف مجالس يادبودي را براي آن شهيد عزيز گذاشتند و بعد هم بعثه حضرت امام، مجلس يادبود و عزا برگزار كرد كه فكر مي كنم در آن مجلس حضرت آيت الله جنتي سخنراني كردند. طبعاً براي ما كه در خارج از ايران بوديم، اين حادثه بسيار سخت گذشت. اصلاً آن شرايط قابل وصف نيست. ان شاءالله خداوند همه شهداي اسلام، به خصوص امام شهيدان و شهيد هاشمي نژاد را قرين رحمتش بفرمايد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره35
محل تحصيلشان كوهستان بهشهر بود و در زمان تحصيل از شاگردان خوب و درسخوان حضرت آيت الله كوهستاني بودند. بعد از مدتي كه در كوهستان درس خواندند، براي ادامه تحصيل به اتفاق چند از دوستانشان به قم رفتند و براي گذراندن مراحل علمي، در محضر درس حضرت آيت الله العظمي بروجردي حضور يافتند. براي ورود به حوزه قم حضرت آيت الله بروجردي از ايشان امتحان گرفتند كه نمره بسيار عالي آوردند و ايشان مبلغ پنجاه تومان كه در آن شرايط پول خيلي زيادي بود، به شهيد هاشمي نژاد جايزه دادند.
در مورد مسايل اجرايي و پست هاي حساس كشور هم پيشنهادهايي به ايشان مي شد كه قبول نمي كردند، زيرا علاقه شديد به كارهاي فرهنگي و تبليغي داشتند و حاضر بودند در اين زمينه به تمام نقاط داخل و خارج از كشور بروند. هميشه مي گفتند: «من تشخيصم اين گونه است و مي توانم در اين زمينه مفيد باشم.» لذا در چهارچوب مصالح نظام، هيئت هائي با سرپرستي ايشان به كشورهاي ليبي، ژاپن، پاكستان، هندوستان و لبنان و چند كشور ديگر رفتند تا اهداف اسلام و انقلاب اسلامي را براي اين ملت ها بيان كنند. آن گونه كه ما شنيديم، بعد از شهادت شهيد رجايي به ايشان پيشنهاد رياست جمهوري شد كه قبول نكردند و زماني كه نظر ايشان را خواستند فرمودند: «حضرت آيت الله خامنه اي را براي اين پست پيشنهاد مي كنم.» و زماني كه مطلع شدند كه آيت الله خامنه اي اين مسئوليت را پذيرفتند، بسيار خوشحال شدند و به مشهد برگشتند و بعد از مدتي هم به شهادت رسيدند.
در مورد مسايل حفاظتي ايشان، ماشين بنزي در اختيارشان قرار گرفت تا در مسير شهرستان ها براي حفاظت بيشتر از آن استفاده كنند كه قبول نكردند و زيربار نرفتند و تا لحظه شهادت از همان پيكان شخصي خود استفاده مي كردند. در مقابل اعتراضات ديگران كه چرا از حفاظت لازم و وسيله مناسب استفاده نمي كنيد، مي فرمودند: «من دوست ندارم غير از ماشين خودم از ماشين ديگري استفاده كنم.» اين نكته قابل تذكر است كه شهيد هاشمي نژاد با آن عظمت و موقعيت سياسي و اجتماعي پس از شهادت جز همين پيكان و منزل شخصي چيز ديگري از خود باقي نگذاشتند و حتي وصيت كرده بودند كه پس از مرگ، ماشين پيكان را بفروشند و بدهي هايشان را پرداخت كنند.
بسياري از افراد و حتي دوستان نزديكشان، به خصوص در مازندران كه به شدت به ايشان علاقه مند بودند، در هنگام سخنراني هاي داغ و آتشين شهيد، از ترس ساواك جرئت نداشتند حتي در جلسات عمومي ايشان شركت كنند، زيرا ماموران ساواك براي كنترل سخنراني و جلسه حضور داشتند و طبعاً اين آقايان نگران برخورد ساواك با خودشان بودند، هرچند كه وجود شخصيتي چون جناب آقاي شاهرودي در بهشهر، خود مانع بزرگي در مقابل بيشتر فشار ساواك به مردم بود.
بنده در زمان شهادت مرحوم اخوي در ايران نبودم و در سفر حج بودم. بعد از ناهار به اتفاق دوستان استراحت كرده بوديم. معاون كاروان ما آقاي حسيني كه عرب زبان بود، اخبار راديو عربستان را گوش مي كرد كه ناگهان فرياد زد: «آقاي هاشمي نژاد را شهيد كردند.» با فرياد او زنان و مردان كاروان فريادزنان و شيون كنان از اتاق ها بيرون ريختند. من به اتفاق آقاي حسني با صاحب هتل صحبت كردم و اجازه دادند كه با ايران صحبت كنيم. با مشهد تماس گرفتيم و با اخوي آقا سيد احمد صحبت كردم و پرسيدم: «آيا شهادت اخوي درست است يا نه؟» ايشان گفتند: «متاسفانه بله درست است.» در اين لحظه من نتوانستم خود را كنترل كنم و گوشي تلفن را انداختم و ارتباطم با ايران قطع شد.
مردم علاقه مند در كاروان هاي مختلف مجالس يادبودي را براي آن شهيد عزيز گذاشتند و بعد هم بعثه حضرت امام، مجلس يادبود و عزا برگزار كرد كه فكر مي كنم در آن مجلس حضرت آيت الله جنتي سخنراني كردند. طبعاً براي ما كه در خارج از ايران بوديم، اين حادثه بسيار سخت گذشت. اصلاً آن شرايط قابل وصف نيست. ان شاءالله خداوند همه شهداي اسلام، به خصوص امام شهيدان و شهيد هاشمي نژاد را قرين رحمتش بفرمايد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره35
/ج