تقابل هويت اسلامي و هويت غربي در مناظره دکتر وپير (2)
علي شمسا
شهيد هاشمي نژاد بعد از ذکر بخش مهم کتاب مناظره دکتر و پیر که مقابله با «قيافه فرهنگي و فکري» امپرياليسم است، به بيان اهميت مقابله با ابعاد فرهنگي و فکري استعمار غربي مي پردازد و چنين اشاره مي نمايد.
«خطرناک ترين و در ضمن ناشناخته ترين و پنهان ترين قيافه استعمار غربي، امپرياليسم فرهنگي است»
بخش ديگر از انديشه شهيد هاشمي نژاد براي ترسيم «هويت اسلامي»، نفي موجوديت تمدن غربي است. آن مرحوم در دهه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با اسناد و مدارک به افشاي ماهيت واقعي تمدن غرب ترکيب اروپا و آمريکا) مي پردازد و آن را خطر عمده تمدن اسلامي مي داند. آن چنان که ذکر شد، کتاب «مناظره دکتر وپير» امت را با گذشته هاي خود پيوند مي دهد و به گونه اي تصويري از تقابل فرهنگي با سيل فرهنگ مهاجم غربي را ترسيم مي کند. او هم مانند ساير متفکرين، بخشي از کتاب خود را به علل انحطاط مسلمين اختصاص مي دهد و در آن به ريشه يابي عوامل انحطاط مسلمين مي پردازد و تأثير دست نامرئي تمدن غرب را به تضعيف ملل اسلامي آشکارا بيان مي کند. او مهم ترين علت هاي وضع کنوني در مقايسه با گذشته پرعظمت را در بيگانگي و بريدگي مسلمانان از گذشته هاي تاريخي خود ذکر مي کند. (11)
و برخي «از علل عقب افتادگي و انحطاط مسلمين» را چنين بر مي شمرد:
1- فقدان عمل گرايي به قوانين مقدس اسلام در جوامع اسلامي
2- ترک روح صفا و صميميت ديني در بين مسلمين.
3- دوگانگي در بين زمامداران مرکزي و استان هاي کشور اسلامي و انحراف زمامداران به عياشي و شهوت راني و تن پروري.
4- سست شدن روح سلحشوري
5- رواج «تجملات زندگي» و سرگرم شدن مسلمين بدان
6- از دست دادن روح اعتماد به نفس
7- دور شدن جوانان از مساجد.
8- اشاعه برخي از مظاهر تمدن غرب در جوامع اسلامي، مثل مصرف مشروبات الکلي
9- برقراري سيستم آموزش وتعليم و تربيت غلط و منحرف (12)
از سوي ديگر براي عوامل عظمت و اتحاد هم جايگاه ويژه اي قائل مي شود. او در پرداخت به «علل ترقي و پيشرفت مسلمين» بيست صفحه مي نگارد و در لابلاي اصلاحات، خطوط «عظمت» را ترسيم مي کند و علل ترقي را موارد زير بر مي شمارد:
1- عمل به دستورات مقدس اسلام
2- توجه به دانش و علوم و فنون مادي و تکامل همه جانبه علمي و مادي و معنوي
3-توجه به روح استقلال و قطع نياز از ديگران
4- استفاده از سلاح نيرومند عمل
توجه به اسلام به عنوان يک آيين حرکت بخش و زنده کننده و به عنوان الگوي عظمت و بيداري در همان بخش به سيد جمال اشاره مي کند و تحليل او را در خصوص «علل انحطاط مسلمين» با ذکر بخشي از سخنراني وي بيان مي دارد.
آنچه در نگارش آورده شد بخش هاي اساسي انديشه هاي شهيد هاشمي نژاد، متفکر برجسته معاصر، در تدوين «هويت اسلامي» و بازتاب آن بوده است. او ريشه «هويت اسلامي» را در گذشته مي داند و آن را بخشي از ميراث فرهنگي جامعه ذکر مي کند. بيش از هرچيز به «پرورش امت» مي پردازد و در اين راستا کمترين ساير انديشمندان متعهد با يک تحليل واحد از هجوم تمدن غرب مي سازند. بيشتر از همه به «جوانان» توجه مي کند و در مناظره، او را «حسن آقا دانشجو» مي نامد و به شکل ضمني اشاره مي کند که اگر «امکان بحث و تبليغ براي مسلمان متعهد و آگاه در دستگاه استبدادي» مهيا گردد، پيروزي مسلمين براي انديشه هاي ديگر حتمي است.
شهيد هاشمي نژاد براي ترميم «هويت يک مسلمان» از تاريخ بيشترين کمک را مي گيرد و در بهره برداري از «منابع مستشرقين غربي» نهايت تلاش را دارد. در پرداخت به مجد و عظمت، «دکتر» و «حسن آقا دانشجو» و حتي «سرهنگ» به خود مي بالند و از شنيدن آن «احساس غرور» مي کنند. او از آن حوادث براي پرورش شرکت کننده» در مناظره را با خود به دنياي با عظمت و پرمعنويت صدر اسلام مي برد و از فتوحات حرف مي زند، آنگاه قصه شيرين مي کند و از دلاوري هاي سربازان مسلمان سخن به ميان مي آورد، بحث هاي علمي ائمه اطهار (ع) را نقل مي کند، شخصيت هاي علمي و فرهنگي مسلمانان را مي شناساند و بعد به تلخ کامي هاي شکست مسلمين در اروپا و و عقب نشيني آنها مي پردازد و از اندلس سخن به ميان مي آورد و آن را آغاز عقب نشيني بعدي ذکر مي کند و مبدأ انحطاط را رسوخ «مظاهر فرهنگي تمدن غرب» در روحيات مسلمين مي شناسد و آمدن دختران طناز و چشم آبي اروپايي به همراه مشروب و شيوه هاي پرداخت به عشرت و شهوت راني و توطئه کشيشان عامل حاکمان و فئودال هاي اروپايي را در منطقه آندلس به عنوان عامل سقوط ذکر مي کند.
شهيد هاشمي نژاد بعد از نفي «نفي جاهلانه عظمت» توسط تمدن غرب (اروپا و آمريکا) و تکوين «شخصيت مسلمان داراي هويت مقاوم» در جهان معاصر و اثبات موضوعيت آن و بررسي راه هاي دستيابي به آن هويت و تجليل امکان «بازگشت به عظمت گذشته»، به نفي تمدن غرب به عنوان اسطوره آن دهه مي پردازد و عمده ترين خطر را براي ملل اسلامي، ترکيب اروپا و آمريکا (تمدن غرب) مي داند و در دو دهه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، با شجاعت و شهامت به وظايف و تعهدات خود عمل مي کند و با واژه هايي قوي، به تحقير «شخصيت غربي و اروپايي» مي پردازد.
او مي دانست که غرب براي تحقير مسلمين به تحريف تاريخ و وارونه جلوه دادن اسلام و توهين به مايه هاي اصلي غرور و عظمت مسلمانان پرداخته است و او هم آگاهانه براي مقابله با توطئه و «تحقير» اروپائيان مي پردازد. اين هنگامي است که رژيم طاغوتي در اوج وابستگي به غرب قرار داشته و مقدمات برپايي «انقلاب سفيد» خود را در انديشه و عمل دارد و مردم به نوعي در سردرگمي اند و روشنکفران خود فروخته، براي بيان سرماخوردگي خود، از واژه «گريپ» استفاده مي کنند و دم ما را از محمدرضا به داريوش مي چسبانند و در پرداخت به «تاريخ ايران اسلامي» به «تاريخ ايران باستان» ارزش مي دهند و ما را از «هويت» مي اندازند و با گذشته پرغرور ما مي ستيزند و با غرب يکصدا در تسخير جو مذهبي جامعه همگام مي شوند و تيشه را بر ريشه پرتوان ما مي زنند و هو مي اندازند که «عرب سوسمار خور» است و سپس ما را از عرب اسلامي و از حجاز، به «ايران» مي کشانند. «پيرمرد»، «اروپا و آمريکا» را مورد تمسخر قرار مي دهد و در سراسر مناظره خود با جناب سرهنگ و دکتر و دانشجو و آن شخصيت وازده فرهن، از سران تمدن غرب با واژه هايي اين چنين نام مي برد.
استعمار با ماسک/ غوغاسالار/ دنياي نگين و نکبت اروپا و آمريکا/ گرگان درنده/ زمامداران عوام فريب/ درندگان مرموز/ کارگردانان شرق و غرب/ کاخ نشنينان مسکو و واشنگتن و لندن/ روباه صفتان حيله گر/ دزدان بين المللي/ بدتر از گرگ خونخوار و گرسنه/ بي شرم/ داراي رفتار وحشيانه استعماري/ درنده و ددمنش/ ضد بشر دوست/ استعمارگر/ راه انداز کشتار عمومي/ گرگ جوان (آمريکا)/ آدمکش/ ويرانگر نانجيب/ تباه کننده همه ارزش هاي فرهنگي و مذهبي و ملي ملت ها/ درندگان بين المللي/ دزدان مسلح به سلاح هاي اتمي/ صاحبان انحرافات عملي و اخلاقي/ درندگان وحشي و خونخوار غرب سپس در لابلاي کتاب با استناد هريک از «ترکيب ها» و «مفردات» را تشريح مي کند.
استعمار را از آن رو با ماسک مي نامد که چهره واقعي خود را در زير آن پنهان مي دارد و به اسم «ترقي» براي مردم «بدبختي و عقب ماندگي» مي آورد و چون اکثر دستگاه هاي تبليغاتي در يد قدرت غرب است، نتيجتاً مي تواند غوغاسالار باشد. در بخشي از «مناظره دکتر وپير» نويسنده گوشه هايي از دنياي ننگين را در غرب به تصوير مي کشد و جنايت، دزدي، ارتشاء، فساد، شهوت راني، از هم پاشيدگي شيرازه خانوادگي، ابراز شدن انسان، قماربازي، مصرف بيش از حد مشروبات الکلي، خيانت و دروغ را در آن يادآوري مي کند و «مدينه فاضله بودن» آن را براي روشنفکران مسخره مي کند. عمل وحشيانه آن را در غارت و چپاول «جهان اسلام» و «جهان سوم» شبيه عمل «گرگان درنده» مي نمايد و فريب هاي تبليغاتي آنها را افشا مي کند و آنان را «زمامداران عوام فريب» مي نامد. زيرکي و زيرپا گذاشتن اصول اخلاقي و انساني را از سوي انسان «درندگان مرموز» نام مي نهد و آمريکا را در تبلور حرکت استعماري قرون گذشته دول استعماري فرانسه و انگليس و پرتغال و هلند»، ميراث خوار شيوه آنان مي داند و او را «ديوسيرت» مي نامد. توان بالنده او را در مواجهه با جهان اسلام، نيرويي استعمارگر و امپرياليستي جوان مي خواند و از او به عنوان «گرگ جوان» ياد مي کند. تحميق ملل اسلامي را با انواع ترفندهاي فرهنگي و تبليغاتي، تباه کننده ارزش هاي فرهنگي و معنوي ملت ها ذکر مي کند، آن چنان که در ايران ما را به جاي تاريخ با «کهنه پرستي» و در عوض فراگيري واقعيت هاي اجتماعي و مقتضيات زماني، در حال و هواي سنت هاي جاهلي رها کردند.
انديشمند معاصر، بعد فرهنگي امپرياليسم را قوي ترين بعد او مي داند و از آن احساس خطر مي کند. مي دانيم که غرب هنگامي که «خزاين فرهنگي» ما را ربود، به راحتي توانست خزاين مادي ما را بربايد. غرب تولد يافته در اوج رندانگي و «درندگي مرموز»، فرهنگ اصيل ما را با فرهنگ تباه کننده خود تعويض کرد و ما را در پرداخت به «ارزش هاي فرهنگي و معنوي ملت ها» به فحشا و مي خوارگي و شهوت راني کشاند. او در آن هنگام روشنفکران ما را از اصالت ها انداخت. و ما را به تقليد مسخره آميز کشاند. شهيد هاشمي نژاد در بخشي از کتاب خود، طرد ارزش ها و قالب هاي فرهنگي غرب و بازگشت به اصالت ها و ارزش هاي فرهنگي و رهبري متفکرين بزرگ اسلامي را راه حل مي داند. وي مي گويد: «اين رهبران و متفکران اسلامي اسلامي بودند که بيش از همه با زبان معنوي و مذهبي خود با توده مردم و نسل خودشان تفاهم و تبادل فکري داشتند و اعلام خطر کردند که اروپا نيامده که فقط و فقط معادن گرانبها را به يغما ببرد، بلکه در عين حال همه منابع ثروت مذهبي و معني و شخصيت و تاريخ و هرچه را که موجوديت روحانيون بودند که در برابر امپرياليسم ايستادند، برخلاف رهبران تنها در بعد اقتصادي و سياسي محدود نکردند، بلکه زيربنا و پشتيبان فکري و ايدئولوژيک و معنوي هم داشتند و استعمار مهيب ترين جناح هجوم و نفوذش، يعني جناح فکري و معنوي و اخلاقي و علمي، يعني فرهنگيش با او درگير شدند.»
شهيد هاشمي نژاد آن گاه حمله خود را متوجه «آمريکا» مي کند و دستيابي به حقوق انساني خويش و آزادي، به حمايت آمريکا دل بسته اند، براي آنها که هنوز آمريکا را کعبه آمال خود مي دانند و با از بخشي از تاريخ جنگ جهاني دوم کمک مي گيرد و به حمله از آن براي نشان چهره اصلي آمريکا به نمونه ناچيز ديگري از جنايت هاي عظيم آمريکا، اين گرگ جوان و تازه نفس که پس از جنگ جهاني دوم در صحنه بين المللي ظاهر گرديد (17) در ويتنام اشاره مي کند.
شهيد هاشمي نژاد به برتري مادي جهان غرب اشاره مي کند و آنگاه «بعد معنويت» تمدن را مد نظر قرار داده براي آن ارزشي بيشتري از بقيه قائل مي شود و با استناد به قول «الکسيس کارل» مي نويسد:
«تمدن جديد با قرباني کردن معنويت در برابر ماديات، خطاي طغيان مردم را بيدار مي کند.» و سپس دستاوردهاي تمدن غرب را براي بشريت جز «بدبختي و نکبت» ذکر نمي کند و از قول گوستاو لوبون دانشمند شهير فرانسوي مي نويسد:
«رفتار ما اروپائيان نسبت به مردم مشرق زمين بسيار ناجوانمردانه و بي رحمانه و بلکه وحشيانه است، ملل اروپا اگر از مشرقي ها مستقيماً نتواند استفاده کنند (مثل هند)، به وسيله تجارت هاي غير مشروع و اقسام مال التجاره هاي پوچ و بي مصرف از آنها پول در مي آورند و از اينجا خوب مي شود فهميد که انحطاط اخلاقي ما اروپائيان تا چه پايه است.»
آنچه تمدن اسلامي به آن مي بالد و بزرگ ترين امتياز او در مقايسه با ديگر تمدن هاست، بعد «اخلاقي و معنوي و توجه به روحيات انساني و مذهبي» بشر است. نقطه آسيب پذير هر تمدني «فروپاشي معنويات» در جامعه است. ما هرچند در بعد تکنولوژي و تمدن هر تمدني به واسطه ضعف «معنوي و اصول اخلاقي» است. انسان در همه تمدن ها در سازندگي آن محور است و بي توجهي به مانند شرق با بي توجهي به معنويات به بن بست مي رسد. شهيد هاشمي نژاد «خودباختگي» در مقابل دستاوردهاي غرب را از زبان «حسن آقا دانشجو» بيان مي دارد و مي نويسد:
«کار مسلمين امروز به جايي رسيده که ديگر اميد نجات از زيربار اين ذلت ننگين براي ما نيست، زيرا مسلمين امروزه نه تنها با تقليد کورکورانه از شاگردان و ريزه خواران علمي ديروز خود افتخار مي کنند و آن را ملاک فضيلت مي شمارند، بلکه در مقابل آنان چنان قدرت و نيرو انساني و خدادادي خود را از دست داده اند که خود با دست خود ملل جهانخوار غرب را با تمام شئون خود مسلط گردانده و در چنين شرايطي ديگر محال است اين قافله عقب افتاده سرو سرماني پيدا کند.»
پيرمرد پاسخ مي دهد که:
«ياس و نااميدي در اسلام از گناهان کبيره است و اگر مردم مسلمان تنها به قوانين مقدس اسلام پايبند باشند و به راستي با توجه به محتواي آنها آن را مرحله عمل در آورند، مي توانند آب رفته از جوي خود را بار ديگر به جوي بازگردانند و با سلاح نيرومند عمل، نيروي دشمنان خونخوار خود را در هم بشکنند، چون اسلام يک آيين حرکت بخش و زنده کننده است و مي تواند با نيروي خارق العاده خود به اسکلت هاي بي جان ملت ها روح و حيات ببخشد.»
ديدگاه هاي شهيد بزرگوار در دو دهه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد که «حوزه هاي متعهد» جوامع مذهبي و به ويژه شيعه، بيدار و در برابر هجوم پديده هاي «غريب» و «مشکوک» حساسند و نسبت به بروز آن عکس العمل نشان مي دهند. از سوي ديگر، تفکرات آن شهيد نشانگر «همفکر بودن» او با «رهبر حرکت اسلامي معاصر» حضرت امام خميني (ره)است.
نويسندگاني چون او به تدوين خطوط سياسي فرهنگي اقتصادي و اجتماعي «جامعه اسلامي» پرداختند و با مقابله با سم پاشي هاي غرب ذهن جوانان ر بيدار و بستر فکري جامعه را آماده تحول و زمان را آبستن تولد «انقلاب اسلامي» در ايران نمودند.
رهبران ديني ما نيز مي دانند که ما هنوز هم احتياج به «تحقير غرب» داريم و نيازمند حفظ «هويت بازيافته» در پرتو انقلاب اسلامي هستيم. سيل فرهنگ مهاجم غربي در جوامع اسلامي عمده ترين خط براي «هويت» مذکور است. هرچند در پرتو انديشه و عمل «متفکريني چون شهيد هاشمي نژاد، دست تمدن غرب از ايران به عنوان «استراتژيکي ترين کشور» قطع شد، اما هنوز بخش هاي رهائي نيافته در «جغرافياي استراتژيک تمدن اسلامي» فراوانند، جاهايي که از تسلط غرب رنج مي برند و ما پيوند خود را با آنان در تاريخ مشترک «و هويت اسلامي» و «امت واحده» يکي مي پنداريم و احساس مسؤوليت مي کنيم و «درد مشترک» داريم و هنوز هم سخت محتاجيم که هر روز در برابر هر حادثه اي، بازيابي هويت بکنيم.
شهيد هاشمي نژاد بعد از ذکر بخش مهم کتاب مناظره دکتر و پیر که مقابله با «قيافه فرهنگي و فکري» امپرياليسم است، به بيان اهميت مقابله با ابعاد فرهنگي و فکري استعمار غربي مي پردازد و چنين اشاره مي نمايد.
«خطرناک ترين و در ضمن ناشناخته ترين و پنهان ترين قيافه استعمار غربي، امپرياليسم فرهنگي است»
بخش ديگر از انديشه شهيد هاشمي نژاد براي ترسيم «هويت اسلامي»، نفي موجوديت تمدن غربي است. آن مرحوم در دهه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با اسناد و مدارک به افشاي ماهيت واقعي تمدن غرب ترکيب اروپا و آمريکا) مي پردازد و آن را خطر عمده تمدن اسلامي مي داند. آن چنان که ذکر شد، کتاب «مناظره دکتر وپير» امت را با گذشته هاي خود پيوند مي دهد و به گونه اي تصويري از تقابل فرهنگي با سيل فرهنگ مهاجم غربي را ترسيم مي کند. او هم مانند ساير متفکرين، بخشي از کتاب خود را به علل انحطاط مسلمين اختصاص مي دهد و در آن به ريشه يابي عوامل انحطاط مسلمين مي پردازد و تأثير دست نامرئي تمدن غرب را به تضعيف ملل اسلامي آشکارا بيان مي کند. او مهم ترين علت هاي وضع کنوني در مقايسه با گذشته پرعظمت را در بيگانگي و بريدگي مسلمانان از گذشته هاي تاريخي خود ذکر مي کند. (11)
و برخي «از علل عقب افتادگي و انحطاط مسلمين» را چنين بر مي شمرد:
1- فقدان عمل گرايي به قوانين مقدس اسلام در جوامع اسلامي
2- ترک روح صفا و صميميت ديني در بين مسلمين.
3- دوگانگي در بين زمامداران مرکزي و استان هاي کشور اسلامي و انحراف زمامداران به عياشي و شهوت راني و تن پروري.
4- سست شدن روح سلحشوري
5- رواج «تجملات زندگي» و سرگرم شدن مسلمين بدان
6- از دست دادن روح اعتماد به نفس
7- دور شدن جوانان از مساجد.
8- اشاعه برخي از مظاهر تمدن غرب در جوامع اسلامي، مثل مصرف مشروبات الکلي
9- برقراري سيستم آموزش وتعليم و تربيت غلط و منحرف (12)
از سوي ديگر براي عوامل عظمت و اتحاد هم جايگاه ويژه اي قائل مي شود. او در پرداخت به «علل ترقي و پيشرفت مسلمين» بيست صفحه مي نگارد و در لابلاي اصلاحات، خطوط «عظمت» را ترسيم مي کند و علل ترقي را موارد زير بر مي شمارد:
1- عمل به دستورات مقدس اسلام
2- توجه به دانش و علوم و فنون مادي و تکامل همه جانبه علمي و مادي و معنوي
3-توجه به روح استقلال و قطع نياز از ديگران
4- استفاده از سلاح نيرومند عمل
توجه به اسلام به عنوان يک آيين حرکت بخش و زنده کننده و به عنوان الگوي عظمت و بيداري در همان بخش به سيد جمال اشاره مي کند و تحليل او را در خصوص «علل انحطاط مسلمين» با ذکر بخشي از سخنراني وي بيان مي دارد.
آنچه در نگارش آورده شد بخش هاي اساسي انديشه هاي شهيد هاشمي نژاد، متفکر برجسته معاصر، در تدوين «هويت اسلامي» و بازتاب آن بوده است. او ريشه «هويت اسلامي» را در گذشته مي داند و آن را بخشي از ميراث فرهنگي جامعه ذکر مي کند. بيش از هرچيز به «پرورش امت» مي پردازد و در اين راستا کمترين ساير انديشمندان متعهد با يک تحليل واحد از هجوم تمدن غرب مي سازند. بيشتر از همه به «جوانان» توجه مي کند و در مناظره، او را «حسن آقا دانشجو» مي نامد و به شکل ضمني اشاره مي کند که اگر «امکان بحث و تبليغ براي مسلمان متعهد و آگاه در دستگاه استبدادي» مهيا گردد، پيروزي مسلمين براي انديشه هاي ديگر حتمي است.
شهيد هاشمي نژاد براي ترميم «هويت يک مسلمان» از تاريخ بيشترين کمک را مي گيرد و در بهره برداري از «منابع مستشرقين غربي» نهايت تلاش را دارد. در پرداخت به مجد و عظمت، «دکتر» و «حسن آقا دانشجو» و حتي «سرهنگ» به خود مي بالند و از شنيدن آن «احساس غرور» مي کنند. او از آن حوادث براي پرورش شرکت کننده» در مناظره را با خود به دنياي با عظمت و پرمعنويت صدر اسلام مي برد و از فتوحات حرف مي زند، آنگاه قصه شيرين مي کند و از دلاوري هاي سربازان مسلمان سخن به ميان مي آورد، بحث هاي علمي ائمه اطهار (ع) را نقل مي کند، شخصيت هاي علمي و فرهنگي مسلمانان را مي شناساند و بعد به تلخ کامي هاي شکست مسلمين در اروپا و و عقب نشيني آنها مي پردازد و از اندلس سخن به ميان مي آورد و آن را آغاز عقب نشيني بعدي ذکر مي کند و مبدأ انحطاط را رسوخ «مظاهر فرهنگي تمدن غرب» در روحيات مسلمين مي شناسد و آمدن دختران طناز و چشم آبي اروپايي به همراه مشروب و شيوه هاي پرداخت به عشرت و شهوت راني و توطئه کشيشان عامل حاکمان و فئودال هاي اروپايي را در منطقه آندلس به عنوان عامل سقوط ذکر مي کند.
شهيد هاشمي نژاد بعد از نفي «نفي جاهلانه عظمت» توسط تمدن غرب (اروپا و آمريکا) و تکوين «شخصيت مسلمان داراي هويت مقاوم» در جهان معاصر و اثبات موضوعيت آن و بررسي راه هاي دستيابي به آن هويت و تجليل امکان «بازگشت به عظمت گذشته»، به نفي تمدن غرب به عنوان اسطوره آن دهه مي پردازد و عمده ترين خطر را براي ملل اسلامي، ترکيب اروپا و آمريکا (تمدن غرب) مي داند و در دو دهه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، با شجاعت و شهامت به وظايف و تعهدات خود عمل مي کند و با واژه هايي قوي، به تحقير «شخصيت غربي و اروپايي» مي پردازد.
او مي دانست که غرب براي تحقير مسلمين به تحريف تاريخ و وارونه جلوه دادن اسلام و توهين به مايه هاي اصلي غرور و عظمت مسلمانان پرداخته است و او هم آگاهانه براي مقابله با توطئه و «تحقير» اروپائيان مي پردازد. اين هنگامي است که رژيم طاغوتي در اوج وابستگي به غرب قرار داشته و مقدمات برپايي «انقلاب سفيد» خود را در انديشه و عمل دارد و مردم به نوعي در سردرگمي اند و روشنکفران خود فروخته، براي بيان سرماخوردگي خود، از واژه «گريپ» استفاده مي کنند و دم ما را از محمدرضا به داريوش مي چسبانند و در پرداخت به «تاريخ ايران اسلامي» به «تاريخ ايران باستان» ارزش مي دهند و ما را از «هويت» مي اندازند و با گذشته پرغرور ما مي ستيزند و با غرب يکصدا در تسخير جو مذهبي جامعه همگام مي شوند و تيشه را بر ريشه پرتوان ما مي زنند و هو مي اندازند که «عرب سوسمار خور» است و سپس ما را از عرب اسلامي و از حجاز، به «ايران» مي کشانند. «پيرمرد»، «اروپا و آمريکا» را مورد تمسخر قرار مي دهد و در سراسر مناظره خود با جناب سرهنگ و دکتر و دانشجو و آن شخصيت وازده فرهن، از سران تمدن غرب با واژه هايي اين چنين نام مي برد.
استعمار با ماسک/ غوغاسالار/ دنياي نگين و نکبت اروپا و آمريکا/ گرگان درنده/ زمامداران عوام فريب/ درندگان مرموز/ کارگردانان شرق و غرب/ کاخ نشنينان مسکو و واشنگتن و لندن/ روباه صفتان حيله گر/ دزدان بين المللي/ بدتر از گرگ خونخوار و گرسنه/ بي شرم/ داراي رفتار وحشيانه استعماري/ درنده و ددمنش/ ضد بشر دوست/ استعمارگر/ راه انداز کشتار عمومي/ گرگ جوان (آمريکا)/ آدمکش/ ويرانگر نانجيب/ تباه کننده همه ارزش هاي فرهنگي و مذهبي و ملي ملت ها/ درندگان بين المللي/ دزدان مسلح به سلاح هاي اتمي/ صاحبان انحرافات عملي و اخلاقي/ درندگان وحشي و خونخوار غرب سپس در لابلاي کتاب با استناد هريک از «ترکيب ها» و «مفردات» را تشريح مي کند.
استعمار را از آن رو با ماسک مي نامد که چهره واقعي خود را در زير آن پنهان مي دارد و به اسم «ترقي» براي مردم «بدبختي و عقب ماندگي» مي آورد و چون اکثر دستگاه هاي تبليغاتي در يد قدرت غرب است، نتيجتاً مي تواند غوغاسالار باشد. در بخشي از «مناظره دکتر وپير» نويسنده گوشه هايي از دنياي ننگين را در غرب به تصوير مي کشد و جنايت، دزدي، ارتشاء، فساد، شهوت راني، از هم پاشيدگي شيرازه خانوادگي، ابراز شدن انسان، قماربازي، مصرف بيش از حد مشروبات الکلي، خيانت و دروغ را در آن يادآوري مي کند و «مدينه فاضله بودن» آن را براي روشنفکران مسخره مي کند. عمل وحشيانه آن را در غارت و چپاول «جهان اسلام» و «جهان سوم» شبيه عمل «گرگان درنده» مي نمايد و فريب هاي تبليغاتي آنها را افشا مي کند و آنان را «زمامداران عوام فريب» مي نامد. زيرکي و زيرپا گذاشتن اصول اخلاقي و انساني را از سوي انسان «درندگان مرموز» نام مي نهد و آمريکا را در تبلور حرکت استعماري قرون گذشته دول استعماري فرانسه و انگليس و پرتغال و هلند»، ميراث خوار شيوه آنان مي داند و او را «ديوسيرت» مي نامد. توان بالنده او را در مواجهه با جهان اسلام، نيرويي استعمارگر و امپرياليستي جوان مي خواند و از او به عنوان «گرگ جوان» ياد مي کند. تحميق ملل اسلامي را با انواع ترفندهاي فرهنگي و تبليغاتي، تباه کننده ارزش هاي فرهنگي و معنوي ملت ها ذکر مي کند، آن چنان که در ايران ما را به جاي تاريخ با «کهنه پرستي» و در عوض فراگيري واقعيت هاي اجتماعي و مقتضيات زماني، در حال و هواي سنت هاي جاهلي رها کردند.
انديشمند معاصر، بعد فرهنگي امپرياليسم را قوي ترين بعد او مي داند و از آن احساس خطر مي کند. مي دانيم که غرب هنگامي که «خزاين فرهنگي» ما را ربود، به راحتي توانست خزاين مادي ما را بربايد. غرب تولد يافته در اوج رندانگي و «درندگي مرموز»، فرهنگ اصيل ما را با فرهنگ تباه کننده خود تعويض کرد و ما را در پرداخت به «ارزش هاي فرهنگي و معنوي ملت ها» به فحشا و مي خوارگي و شهوت راني کشاند. او در آن هنگام روشنفکران ما را از اصالت ها انداخت. و ما را به تقليد مسخره آميز کشاند. شهيد هاشمي نژاد در بخشي از کتاب خود، طرد ارزش ها و قالب هاي فرهنگي غرب و بازگشت به اصالت ها و ارزش هاي فرهنگي و رهبري متفکرين بزرگ اسلامي را راه حل مي داند. وي مي گويد: «اين رهبران و متفکران اسلامي اسلامي بودند که بيش از همه با زبان معنوي و مذهبي خود با توده مردم و نسل خودشان تفاهم و تبادل فکري داشتند و اعلام خطر کردند که اروپا نيامده که فقط و فقط معادن گرانبها را به يغما ببرد، بلکه در عين حال همه منابع ثروت مذهبي و معني و شخصيت و تاريخ و هرچه را که موجوديت روحانيون بودند که در برابر امپرياليسم ايستادند، برخلاف رهبران تنها در بعد اقتصادي و سياسي محدود نکردند، بلکه زيربنا و پشتيبان فکري و ايدئولوژيک و معنوي هم داشتند و استعمار مهيب ترين جناح هجوم و نفوذش، يعني جناح فکري و معنوي و اخلاقي و علمي، يعني فرهنگيش با او درگير شدند.»
شهيد هاشمي نژاد آن گاه حمله خود را متوجه «آمريکا» مي کند و دستيابي به حقوق انساني خويش و آزادي، به حمايت آمريکا دل بسته اند، براي آنها که هنوز آمريکا را کعبه آمال خود مي دانند و با از بخشي از تاريخ جنگ جهاني دوم کمک مي گيرد و به حمله از آن براي نشان چهره اصلي آمريکا به نمونه ناچيز ديگري از جنايت هاي عظيم آمريکا، اين گرگ جوان و تازه نفس که پس از جنگ جهاني دوم در صحنه بين المللي ظاهر گرديد (17) در ويتنام اشاره مي کند.
شهيد هاشمي نژاد به برتري مادي جهان غرب اشاره مي کند و آنگاه «بعد معنويت» تمدن را مد نظر قرار داده براي آن ارزشي بيشتري از بقيه قائل مي شود و با استناد به قول «الکسيس کارل» مي نويسد:
«تمدن جديد با قرباني کردن معنويت در برابر ماديات، خطاي طغيان مردم را بيدار مي کند.» و سپس دستاوردهاي تمدن غرب را براي بشريت جز «بدبختي و نکبت» ذکر نمي کند و از قول گوستاو لوبون دانشمند شهير فرانسوي مي نويسد:
«رفتار ما اروپائيان نسبت به مردم مشرق زمين بسيار ناجوانمردانه و بي رحمانه و بلکه وحشيانه است، ملل اروپا اگر از مشرقي ها مستقيماً نتواند استفاده کنند (مثل هند)، به وسيله تجارت هاي غير مشروع و اقسام مال التجاره هاي پوچ و بي مصرف از آنها پول در مي آورند و از اينجا خوب مي شود فهميد که انحطاط اخلاقي ما اروپائيان تا چه پايه است.»
آنچه تمدن اسلامي به آن مي بالد و بزرگ ترين امتياز او در مقايسه با ديگر تمدن هاست، بعد «اخلاقي و معنوي و توجه به روحيات انساني و مذهبي» بشر است. نقطه آسيب پذير هر تمدني «فروپاشي معنويات» در جامعه است. ما هرچند در بعد تکنولوژي و تمدن هر تمدني به واسطه ضعف «معنوي و اصول اخلاقي» است. انسان در همه تمدن ها در سازندگي آن محور است و بي توجهي به مانند شرق با بي توجهي به معنويات به بن بست مي رسد. شهيد هاشمي نژاد «خودباختگي» در مقابل دستاوردهاي غرب را از زبان «حسن آقا دانشجو» بيان مي دارد و مي نويسد:
«کار مسلمين امروز به جايي رسيده که ديگر اميد نجات از زيربار اين ذلت ننگين براي ما نيست، زيرا مسلمين امروزه نه تنها با تقليد کورکورانه از شاگردان و ريزه خواران علمي ديروز خود افتخار مي کنند و آن را ملاک فضيلت مي شمارند، بلکه در مقابل آنان چنان قدرت و نيرو انساني و خدادادي خود را از دست داده اند که خود با دست خود ملل جهانخوار غرب را با تمام شئون خود مسلط گردانده و در چنين شرايطي ديگر محال است اين قافله عقب افتاده سرو سرماني پيدا کند.»
پيرمرد پاسخ مي دهد که:
«ياس و نااميدي در اسلام از گناهان کبيره است و اگر مردم مسلمان تنها به قوانين مقدس اسلام پايبند باشند و به راستي با توجه به محتواي آنها آن را مرحله عمل در آورند، مي توانند آب رفته از جوي خود را بار ديگر به جوي بازگردانند و با سلاح نيرومند عمل، نيروي دشمنان خونخوار خود را در هم بشکنند، چون اسلام يک آيين حرکت بخش و زنده کننده است و مي تواند با نيروي خارق العاده خود به اسکلت هاي بي جان ملت ها روح و حيات ببخشد.»
ديدگاه هاي شهيد بزرگوار در دو دهه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد که «حوزه هاي متعهد» جوامع مذهبي و به ويژه شيعه، بيدار و در برابر هجوم پديده هاي «غريب» و «مشکوک» حساسند و نسبت به بروز آن عکس العمل نشان مي دهند. از سوي ديگر، تفکرات آن شهيد نشانگر «همفکر بودن» او با «رهبر حرکت اسلامي معاصر» حضرت امام خميني (ره)است.
نويسندگاني چون او به تدوين خطوط سياسي فرهنگي اقتصادي و اجتماعي «جامعه اسلامي» پرداختند و با مقابله با سم پاشي هاي غرب ذهن جوانان ر بيدار و بستر فکري جامعه را آماده تحول و زمان را آبستن تولد «انقلاب اسلامي» در ايران نمودند.
رهبران ديني ما نيز مي دانند که ما هنوز هم احتياج به «تحقير غرب» داريم و نيازمند حفظ «هويت بازيافته» در پرتو انقلاب اسلامي هستيم. سيل فرهنگ مهاجم غربي در جوامع اسلامي عمده ترين خط براي «هويت» مذکور است. هرچند در پرتو انديشه و عمل «متفکريني چون شهيد هاشمي نژاد، دست تمدن غرب از ايران به عنوان «استراتژيکي ترين کشور» قطع شد، اما هنوز بخش هاي رهائي نيافته در «جغرافياي استراتژيک تمدن اسلامي» فراوانند، جاهايي که از تسلط غرب رنج مي برند و ما پيوند خود را با آنان در تاريخ مشترک «و هويت اسلامي» و «امت واحده» يکي مي پنداريم و احساس مسؤوليت مي کنيم و «درد مشترک» داريم و هنوز هم سخت محتاجيم که هر روز در برابر هر حادثه اي، بازيابي هويت بکنيم.
پينوشتها:
11- مناظره دکتر وپير، ص369
12- همان، ص206-380
/ج