ذهن زيبا

انسان ها ممکن است هر چيز ارزشمندي را از دست بدهند، به جز بنيادي ترين آزادي بشري يعني آزادي انتخاب تنها با نگرشي زيبا و خلاقانه مي توانيم انتخاب هايمان را ارزشمندتر کنيم معمولاً- و نه هميشه- پشت هر گفتار زيبايي، يک ذهن زيباست. و اين قاعده در دنياي موفقيت هم صدق مي کند.
سه‌شنبه، 12 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ذهن زيبا

ذهن زيبا
ذهن زيبا


 

نويسنده: محمد کياسالار




 
انسان ها ممکن است هر چيز ارزشمندي را از دست بدهند، به جز بنيادي ترين آزادي بشري يعني آزادي انتخاب تنها با نگرشي زيبا و خلاقانه مي توانيم انتخاب هايمان را ارزشمندتر کنيم
معمولاً- و نه هميشه- پشت هر گفتار زيبايي، يک ذهن زيباست. و اين قاعده در دنياي موفقيت هم صدق مي کند. از تفکر خلاق تا تسلط به روش هاي حل مسأله، از موفقيت در روابط اجتماعي تا موفقيت در زمينه هاي اقتصادي، و از موفقيت هاي شغلي تا موفقيت هاي اخلاقي، هميشه و هميشه مي شود رد پاي يک ذهن زيبا را سراغ گرفت. ذهني که موفق شده است خواسته هاي دروني اش را بيروني و اجرايي کند. ذهنيت آدم هاي موفق، ذهنيت ممتازي است با ويژگي هاي ممتاز، يکي از آن ويژگي ها و البته يکي از مهم ترين شان، مسؤوليت پذيري است. در اين مقاله مي خواهيم از همين خصوصيت حرف بزنيم. هستيد؟

مسؤوليت
 

مسؤوليت، همان طور که از ادبياتش برمي آيد، يعني مورد سؤال قرار گرفتن. طبيعتاً آدم مسؤول، آدمي است که مي تواند مورد سؤال قرار بگيرد و پاسخ گو باشد. نه فقط در ادبيات خودمان، که در ادبيات انگليسي هم همين طور است. Responsibility در اصل، Response-ability بوده است و اين دقيقاً به همان معنايي است که بايد باشد: «توانايي پاسخگويي». يعني مسؤول کسي است که مي تواند پاسخ يا واکنش اش را نسبت به محرک هاي بيروني انتخاب کند. وقتي مي گوييم آدم هاي موفق، آدم هاي مسؤولي هستند، در واقع از اين صحبت مي کنيم که رفتار اين آدم ها، حاصل تصميم و انتخاب آگاهانه خودشان است و طبيعتاً مبتني بر ارزش ها و باورهاي خودشان.

خودسنجي
 

فرض کنيد که شما و تعدادي از دوستانتان از مدت ها پيش برنامه ريزي کرده ايد که دسته جمعي برويد مسافرت. بالاخره روز موعود از راه مي رسد و شال و کلاه مي کنيد که راه بيفتيد. همه مقدمات سفر را هم آماده کرده ايد و دقيقاً تعيين کرده ايد که چه ساعتي و چگونه به مقصد برسيد. اما ناگهان هوا طوفاني مي شود و همه برنامه هايتان به هم مي ريزد. با خودتان صادق باشيد، چه حالي به تان دست مي دهد؟ واکنش تان در چنين شرايطي چيست؟
افراد موفق (مسؤول) هميشه هواي درونشان را با خودشان حمل مي کنند و هر جا بروند، اين هوا همراهشان هست. يعني نسبت به هر متغير محيطي، يک واکنش عاقلانه و پخته نشان مي دهند، نه يک واکنش هيجاني و ناپخته. آن ها هميشه تلاش مي کنند تا از وضعيت موجود، بهترين بهره را بگيرند.

روي ديگر سکه
 

اما روي ديگر سکه، افراد ناموفقي هستند که مسؤول نيستند و بلکه دقيقاً برعکس، واکنشي اند. زبان حال چنين افرادي در شرايطي مشابه شرايط بالا، معمولاً اين است: «همه زحمات مان به باد رفت. همه چيز خراب شد. ديگر چه کار مي شود کرد؟ ديگه چه فکري بکنيم؟ اصلاً فايده اش چيست که ...» طبيعتاً اين روحيه و ذهنيت منفي بر رفتار خود اين آدم ها و همراهان شان تاثير منفي و نامطلوبي مي گذارد. در جدول، مقايسه اي بين لحن آدم هاي موفق و مسؤول و آدم هاي ناموفق و غيرمسؤول صورت گرفته است.

شرطي شدن
 

اسم پاولوف را به خاطر داريد؟ نظريه محرک/ واکنش را يادتان هست؟ پاولوف صاحب اين نظريه، نشان داد که اگر موقع غذا دادن به يک سگ، زنگي را به صدا درآوريم، بعد از مدتي فقط به به صدا درآمدن بزاق دهان سگ ترشح مي شود. چرا؟ چون سگ، شرطي مي شود که به اين محرک تکراري و ويژه، واکنش تکراري و ويژه اي نشان بدهد. افراد ناموفق، غير مسؤول و واکنشي، پس از مدتي «شرطي» مي شوند که نسبت به همه محرک ها، واکنش تکراري ويژه اي از خودشان بروز بدهند. در حالي که افراد مسؤول و موفق، پاسخ خودشان را دقيقاً متناسب با محرک ها انتخاب مي کنند. البته آن ها آگاهانه با چشمان باز دست به چنين انتخاب مي زنند.

گلايه از زمين و زمان
 

شخص ناموفق، يعني شخصي که روحيه پاسخگويي ندارد و خودش را مسؤول نمي داند، طبيعتاً سعي مي کند اوضاع و شرايطي را به جود بياورد که از باورش حمايت کند. مثلاً به پيشگويي هاي عجيب و غريب پناه مي برد تا خودش را اثبات کند. چنين فردي به طرز فزاينده اي احساس عجز و عدم تسلط مي کند. صفت و مشخصه آدم هاي واکنشي هم اين است که همواره در حال ملامت اين و آن هستند، هميشه به زمين و زمان نفرين مي فرستند و از همه چيز و همه کس گله دارند. بعيد نيست که از زبان اين قبيل آدم ها حتي چنين جملاتي را بشنويد: «متولدين فلان ماه، تمام شان همين طورند. من هم چون متولد فلان ماه هستم، عجولانه تصميم مي گيرم و ...» آن ها هميشه به شيوه اي حرف مي زنند و رفتار مي کنند که باورهاي نادرست شان مورد تاييد اين و آن قرار بگيرد. طبيعي است که اگر شما هم سال هاي سال براي خودتان دلايل بي شماري گرد آورده باشيد که چرا اين قدر کم شانس و نگون بخت هستيد، به ويژه اگر اشخاص يا اوضاع بيروني را مقصر قلمداد کرده باشيد، مسؤول بودن و موفق شدن ابدا آسان نيست. بايد تمرين کنيد و به قول استفان کاوي، يکي از سرشناس ترين مؤلفان حوزه موفقيت، بايد داروي تلخ را ببلعيد. البته به محض فرودادن آن داروي تلخ، به رهايي هيجان انگيزي دست پيدا خواهيد کرد.

حرف هاي دکتر کاوي
 

«آدم هاي مؤثر، پيش از آن که منش مؤثري داشته باشند، نگرش مؤثري دارند.» اين را دکتر استفان آر.کاوي مي گويد. او مؤسس و مدير کانون رهبري کاوي، با بيش از 700 مشاور زبده و سرشناس است. او کتاب هاي پرفروشي در زمينه رهبري و مديريت تاليف کرده و مشاور بيش از 500 سازمان رسمي و بين المللي از جمله آي. بي. ام است. «رهبري مبتني بر اصول» شعاري است که به اسم او و کانون رهبري اش ثبت شده. کاوي بر اين باور است که مي توان به افراد و سازمان ها اين توانايي را بخشيد که خودشان به خودشان بياموزند. دکتر استفان آر. کاوي سرسختانه اعتقاد دارند: «پند بزرگي در اين جمله لائوتسه هست: اگر به شخصي يک ماهي بدهيد، خوراک يک روزش را تامين کرده ايد، اما اگر ماهي گيري را به او ياد بدهيد، خوراک تمام عمرش را تامين کرده ايد. اگر شخصي نتواند صادقانه بگويد که اگر آن چه امروز هستم، ثمره انتخاب هاي ديروز من است، مسلماً نمي تواند اقرار کند که اکنون ديگر گونه انتخاب خواهم کرد. هيچ چيز هيجان انگيزتر از اين نيست که بدانيم به رغم هر آن چه برايمان رخ مي دهد، مي توانيم پاسخ يا واکنش خويش را انتخاب کنيم. زيرا ميان محرک و واکنش، فاصله زماني اندکي وجود دارد. وانگهي با انتخاب خودتان مي توانيد بر روي وقايع و رويدادها هم تاثير بگذاريد. زيرا آن چه در مغزتان مي گذرد جهانتان را مي آفريند.»

لوگوتراپي
 

ويکتور فرانکل، روانکاو اتريشي و صاحب نظريه لوگوتراپي، يک روانکاو فرويدي بود. او با اين فرضيه بار آمده بود که آن چه آدم ها در کودکي شان تجربه مي کنند، منش و شخصيت بزرگسالي شان را سر و شکل مي دهد. يعني در واقع، همه ما در همان سال هايي ساخته مي شويم که خودمان کمترين تأثيري بر شکل گيري منش و شخصيت مان نداريم. فرانکل به علت يهودي بودن، در اردوگاه هاي نازي زنداني شد. پدر، مادر، برادر و همسرش در کوره هاي آدم سوزي جان دادند. خودش هم زير شکنجه هاي بسيار، زنده ماند و عذاب کشيد. بدون اين که بداند آيا لحظه اي بعد، او را به کوره آتش سوزي مي اندازد يا اين که جان سالم به در خواهد برد. روزي در همان شکنجه گاه از نکته اي آگاه شد که بعدها آن را «آخرين آزادي انسان» ناميد؛ آزادي عميقي که حتي شکنجه گران نازي هم نمي توانستند- و نتوانستند- آن را از او سلب کنند.
فرانکل مي گويد: «من آن جا دريافتم که آن ها مي توانستند هر چه بخواهند با جسم و جان من انجام دهند، ولي هويت اصلي من همچنان دست نخورده باقي مي ماند. چرا که اين من بودم که مي توانستم تصميم بگيرم همه اين آزار و اذيت ها چگونه و تا چه حد بر من تأثير بگذارند.» فرانکل دريافت ميان آن چه براي او رخ مي دهد (محرک ها) و واکنش او نسبت به آن ها، يک آزادي عميق به معناي قدرت انتخاب وجود دارد. او بعدها حاصل اين تجربه عملي اش را در قالب تئوري «لوگوتراپي يا معنادرماني» منتشر کرد. اين جمله فرانکل مشهور است: «انسان ها مي توانند هر چيز ارزشمندي را از دست بدهند، مگر بنيادي ترين آزادي بشري را؛ آزادي انتخاب. يعني همه آدم هاي روي زمين مي توانند طرز برخورد يا شيوه واکنش به هر محرک و رويدادي را خودشان انتخاب کنند.»
منبع: هفته نامه همشهري جوان شماره 45



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.