خواب میعاد
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبرکن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیرسرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور وتنگ بود
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زآن میان یک تن خریدارم نشد
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند ورفت
نه شفیقی، نه رفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست؟
آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟
ای گنه کار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جست و جو
کار های نیک و زشتت را بگو
گفتنم عمر خودت کردی تباه
نامه ی اعمال تو گشته سیاه
ما که مأموران حق داوریم
اینک تورا سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذرخواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دل فکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
چشم هایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط پرجوش وخروش
در رکابش قدسیان حلقه به گوش
صورتش خورشید بود وغرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
لب که نه سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طره ای از گیسویش حبل المتین
بر سرش دستار سبزی بسته بود
به دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود رافرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده این جا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده...
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش اورا به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
اینکه می بینید در شور است وشین
ذکر لالاییش بوده یا حسین
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور وهروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من سر خود را شکست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم مارا به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه می شد صورتش بهرم کبود
بار ها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
در قیامت عطر وبویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالا تر به روز سرنوشت
می شود همسایه ی من در بهشت
آری، آری، هرکه پابست من است
نامه ی اعمال او دست من است
(محمد حسین پور علویه)
یابن سدرة المنتهی یا حسین بن علی ایها الشهید یابن رسول الله...
یاحجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله...
و قدمناک بین یدی حاجاتنا...یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله یوم القیامة....
منبع:www.nooreaseman.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : barbalemalaek
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبرکن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیرسرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور وتنگ بود
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زآن میان یک تن خریدارم نشد
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند ورفت
نه شفیقی، نه رفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست؟
آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟
ای گنه کار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جست و جو
کار های نیک و زشتت را بگو
گفتنم عمر خودت کردی تباه
نامه ی اعمال تو گشته سیاه
ما که مأموران حق داوریم
اینک تورا سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذرخواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دل فکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
چشم هایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط پرجوش وخروش
در رکابش قدسیان حلقه به گوش
صورتش خورشید بود وغرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
لب که نه سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طره ای از گیسویش حبل المتین
بر سرش دستار سبزی بسته بود
به دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود رافرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده این جا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده...
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش اورا به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
اینکه می بینید در شور است وشین
ذکر لالاییش بوده یا حسین
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور وهروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من سر خود را شکست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم مارا به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه می شد صورتش بهرم کبود
بار ها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
در قیامت عطر وبویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالا تر به روز سرنوشت
می شود همسایه ی من در بهشت
آری، آری، هرکه پابست من است
نامه ی اعمال او دست من است
(محمد حسین پور علویه)
یابن سدرة المنتهی یا حسین بن علی ایها الشهید یابن رسول الله...
یاحجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله...
و قدمناک بین یدی حاجاتنا...یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله یوم القیامة....
منبع:www.nooreaseman.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : barbalemalaek
/ج