به استقامت دونده هاي ماراتن

رفته بود تا در استراليا ماجرايي جديد را آغاز کند؛ جايي در بهشت موج سواران. دور از دنياي پر سر و صدا و دور از اروپاي شلوغ و متراکم. مي خواست لذت موج سواري را هم به تجربيات فراوان و هيجان انگيز ديگرش اضافه کند. مدتي هم با مربيان موج سواري سرو کله زد. چيزهايي از آن ها ياد گرفت و با موج هاي سنگين هم دست و پنجه نرم کرد
شنبه، 30 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به استقامت دونده هاي ماراتن

به استقامت دونده هاي ماراتن
به استقامت دونده هاي ماراتن


 

نويسنده: وحيد نمازي




 

يک گوارديولاي ديگر در راه است؟
 

رفته بود تا در استراليا ماجرايي جديد را آغاز کند؛ جايي در بهشت موج سواران. دور از دنياي پر سر و صدا و دور از اروپاي شلوغ و متراکم. مي خواست لذت موج سواري را هم به تجربيات فراوان و هيجان انگيز ديگرش اضافه کند. مدتي هم با مربيان موج سواري سرو کله زد. چيزهايي از آن ها ياد گرفت و با موج هاي سنگين هم دست و پنجه نرم کرد ولي دلش باز تجربه متفاوتي مي طلبيد. پس رفت و دونده ماراتن شد! در رقابت مشهور دو ماراتن نيويورک (2005) حاضر شد. سال بعد در آمستردام و در مسابقه بزرگ ماراتن آن جا به خط پايان هم رسيد. دويد و دويد تا به آخرش رسيد؛ چيزي بيشتر از 42 کيلومتر!
سال هاي بعد، 2 مسابقه ماراتن پياپي اسپانيا و فرانسه را هم تمام کرد. داشت براي مسابقات سال 2008 اتريش آماده مي شد که تلفني از اسپانيا همه چيز را تغيير داد. بارسلوناي بزرگ صدايش مي زد. جايي که تا مدتي پيش، پپ گوارديولا، دوست و همبازي دوران با شکوه جواني اش بر آن تکيه مي زد را به او پيشنهاد داده بودند: سر مربيگري تيم دوم باشگاه بارسلونا. لوييس انريکه مارتينز گارسيا، بازيکن سابق رئال مادريد و بارسلونا و دونده ماراتني که بعد از پايان فوتبالش هم باز مي دويد، حالا نفر اول تيم دوم بارسلونا شده بود. عنواني که هنوز هم پشت نامش گفته و نوشته مي شود. بارسايي ها آن قدر به او و کارهايش خوشبين هستند که او را گوارديولايي ديگر مي دانند. تا دست روزگار چه بخواهد و چه بکند!

پسرک يک جنگجو بود
 

لوييس انريکه متولد شهر گيخون است. حالا 40 ساله است و با آن که بيشتر او را به عنوان مهاجم يا هافبک راست تهاجمي مي شناسند، ولي او به جز درون دروازه و دفاع مياني، تجربه بازي حرفه اي در تمام پست هاي ديگر را دارد. اتريکه 11 سالش بود که به تيم جوانان اسپورتينگ گيخون رفت و بعد از 8 سال حضور در تيم هاي پايه باشگاه، يک فصل را براي تيم دوم گيخون بازي کرد و سپس در سال 1989 به تيم اصلي گيخون پيوست. 2 فصل درخشان، 36 بازي و 14 گل کافي بود تا بازيکن يابهاي رئال مادريد سراغش بيايند. لوييس 21 ساله در سال 1991 به رئال مادريد پيوست. در سال 1993 جام حذفي را با رئال فتح کرد و همان سال قهرماني سوپر جام اسپانيا را هم تجربه کرد. 2 سال بعد، طعم قهرماني در ليگ اسپانيا را هم چشيد و همراه رئال مادريد بر بلنداي فوتبال باشگاهي سرزمين ماتادورها تکيه زد. آن سال ها اوج فوتبالش بود. رئال مي خواست قراردادش را در سال 1996 تمديد کند ولي او با سران باشگاه اختلاف داشت. گذاشت تا قراردادش تمام شود. مي خواست از رئالي هايي که برايشان سنگ تمام گذاشته بودند انتقام بگيرد. بد جوري هم انتقام گرفت. به عنوان يک بازيکن آزاد و با يک قرارداد سفيد به بارسلونا پيوست. چشمان دشمنان خوني مادريدي ها خيره شده بود و پايتخت نشين ها هم داشتند از ناراحتي دق مي کردند. هواداران رئال که مي ديدند يکي از ستاره هاي شان در ال کلاسيکو به اردوي دشمن پيوسته عصبي شده بودند. بارسايي ها هم سردر نمي آوردند که يک دشمن در قلب اردوگاهشان چه مي کند ولي اين حيرت کمي بعد رفت و جايش را به محبوبيت داد. لوييس انريکه بارها براي بارسلونا در ال کلاسيکو گل زد. انتقام سختي از مديران رئال گرفت و بازوبند کاپيتاني بارسا را به چنگ آورد. او طي سال هاي 1996 تا 2004 براي بارسلونا بازي کرد. يک سوپر جام اسپانيا (1996)، قهرماني در جام جامداران و سوپر جام اروپا (1997)، 2 قهرماني در جام حذفي (1997 و 1998) و 2 قهرماني در ليگ اسپانيا (1998 و 1999) افتخاراتي است که او همراه بارسا به دست آورد. 207 بار با پيراهن آبي و اناري بازي کرد و 73 گل براي بلوگرانا زد. در حالي که آمارش در رئال 157 بازي و 15 گل بود.
شادي هاي بس از گلزني اش يکي از مشهورترين ها در جهان بود. حرکات احساسي، باز کردن آغوش به روي تماشاگران و حرکات سريع دست به سوي جايگاه ها؛ انگار دارد چيزي به سمت هوادارانش پرتاب مي کند. لوييس انريکه در اوج پختگي و تجربه، در دهم آگوست 2004 و در سن 34 سالگي اعلام کرد که ديگر احساس مي کند نمي تواند پا به پاي جوان هاي بارسا بدود و براي تيمش مثمرثمر باشد. اين اعلام يک بازنشستگي رسمي بود. تلخ بود ولي واقعيت داشت.
400 بازي در ليگ و 102 گل زده کم نيست. همان سال، پله بزرگ او را هم در ليست 125 فوتباليست زنده بزرگ جهان جاي داده بود. مردي که هم رئالي ها را خنداند و گرياند و هم از خجالت بارسايي ها درآمد و بعدها به يکي از اسطوره هاي شان تبديل شد و رفت و به خاطره پيوست. انريکه جنگجو با مستطيل سبز وداع مي کرد...

اشتياقي براي شروع دوباره
 

62 بازي ملي و 12 گل آمار بدي براي يک بازيکن نيست. لوييس انريکه در 3 جام جهاني 1994، 1998 و 2002 براي ماتادورها بازي کرد گرچه، مهم ترين افتخار ملي اش قهرماني در بازي هاي فوتبال المپيک بارسلونا در سال 1992 و همراه با نسل طلايي اسپانيايي ها بود. جواناني چون خودش، گوارديولا، داويد فرر و خيلي هاي ديگر.
2 سال بعد از قهرماني در المپيک و در جام جهاني 1994 آمريکا، لوييس انريکه با اسپانيا به دور يک - چهارم نهايي هم رسيد و به ديدار ايتاليا رفت. در آن بازي مائوروتاسوتي، مدافع آتزوري با ضربه آرنج خطايي واضح روي انريکه انجام داد و ابروي انريکه شکافت. نيم ليتر خون از او رفت ولي داور پنالتي مسلم اسپانيا را نديد. ايتاليا آن بازي را 1-2 برد و تا فينال هم پيش رفت. اما آه انريک انگار تاسوتي را گرفت. فيفا فيلم را بازبيني كرده و 8 بازي محروميت براي مدافع خشن در نظر گرفته شد و آن بازي به آخرين بازي تاسوتي در لباس لاجوردي تبديل گشت.
لوييس انريکه در بازي يک - چهارم نهايي ديدارهاي يورو 2008 اسپانيا مقابل ايتاليا از ماتادورها خواسته بود انتقام آن ضربه را بگيرند. اسپانيا با داويد ويا و فروناندو تورس هم انتقام انريکه را گرفت و هم قهرمان اروپا شد تا دل لوييس انريکه خنک شود.
چند روز پس از قهرماني اسپانيا در يورو 2008، لوييس انريکه دوباره به شهر بارسلون بازگشت و سر مربي تيم B بارسلونا شد که نامش را در آن فصل «اتلتيک بارسلونا» گذاشته بودند. او درست جاي کسي مي نشست که سال ها دوست و همبازي اش بود. پپ گوارديولا به تيم اصلي بارسا رفته بود و حالا جايش را به لوييس انريکه مي داد. اين جملات، اولين حرف هاي انريکه بعد از بازگشت دوباره اش به بارسا بود: «روزي بايد به خانه بر مي گشتم. من فوتبالم را اين جا تمام کردم و حالا مربيگري را از اين شروع خواهم کرد.» چشم مديران باشگاه به تيم اولشان بود که جام ها را همراه با گوارديولا، يک به يک درو مي کند ولي آن ها از تيم دومشان هم غافل نبودند. انريکه در بارسلوناي دوم هم انقلابي به پا کرده بود و تيمي که 1 سال بود در بازي هاي دسته سوم اسپانيا دست و پا مي زد، در همان سال اول حضورش به عنوان مربي، به دست دوم رساند. چشم ها دوباره به سوي او خيره شد و گوش ها نامي را دوباره شنيد که سال ها پيش، پس از گلزني در ال کلاسيکو و داغ کردن مادريدي ها شنيده مي شد. لوييس انريکه مارتينز دوباره به خانه برگشته...

من هم فرزند بارسا هستم
 

پپ رفت تا سکان تيم دوم بارسلونا به دست مردي بيفتد که سال ها براي کاتالان ها شادي آفريده بود. گرچه لوييس انريکه دشمن قديمي بارسلون بود (بازي کردن در رئال، حتي اگر يک دقيقه هم بوده باشد، کافي است تا يک نفر را به هدف اصلي بارسايي ها براي به اوج رساندن نفرت دشمن تبديل کند) ولي بعد از چرخش صد و هشتاد درجه اش از پايتخت و آمدن به بارسلونا، چشم و چراغ کاتالان ها شد. بازي هاي او با پيراهن آبي و اناري، دل مادريدي ها را به درد مي آورد و حال آن ها را مي گرفت. وقتي او رفت و بازنشسته شد، رئالي ها از اين که يک خائن را ديگر بيش از اين نمي ديدند خوشحال شدند ولي چند سال بعد و در تابستان سال 2008 که خوآن لاپورتا او را سرمربي تيم دوم بارسا کرد، بارسايي ها دوباره کيف کردند و زماني که اين حرف ها را از لوييس انريکه شنديدند شادتر هم شدند: «مي دانم که تجربه مربيگري ندارم و تازه کار هستم ولي چيزي دارم که مهم ترين ابزاري براي هدايت اين تيم است. من خاک رختکن بارسا را خورده ام. در فضاي آن نفس کشيده ام و حرکات بازيکنان بارسايي را به خوبي مي شناسم. چيزي که تضمينش مي کنم اين است که سخت کار خواهم کرد و سعي مي کنم با تصميمات درست، بارسا را سربلند کنم.»
حالا و با آوردن بارساي B به ليگ 2 اسپانيا، انريکه به يکي از قول هايش عمل کرده است. زمان ثابت مي کند که آيا او هم مي تواند روزي همچون دوستش پپ گوارديولا، توان نشستن روي نيمکت تيم اول شهر را هم داشته باشد يا نه. فقط بايد کمي صبر کرد...
منبع: نشريه تماشاگر شماره 40



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط