تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (37)

سازمان منافقین و دیگر گروهک های بیگانه گرا از شادروان حاج سید احمد خمینی (ره) دلی پرکین و چرکین داشتند، زیرا او راه هر گونه رخنه و نفوذ دگراندیشان، فرصت طلبان و بازیگران سیاسی را به بیت امام بر روی آن بسته بود و آنها نتوانسته بودند از راه بند و بسط و بده بستان های سیاسی او را فریب دهند و نقشه ها و نیرنگ های خود
سه‌شنبه، 3 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (37)

 

 

 

تأملاتی درعلل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (37)
تأملاتی درعلل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (37)


 

نویسنده: دکتر سید حمید روحانی (1)




 
وقتی منافقان تاریخ می نویسند!!

چرا جریان های نفاق از حاج سید احمد آقا کینه داشته و دارند؟
 

سازمان منافقین و دیگر گروهک های بیگانه گرا از شادروان حاج سید احمد خمینی (ره) دلی پرکین و چرکین داشتند، زیرا او راه هر گونه رخنه و نفوذ دگراندیشان، فرصت طلبان و بازیگران سیاسی را به بیت امام بر روی آن بسته بود و آنها نتوانسته بودند از راه بند و بسط و بده بستان های سیاسی او را فریب دهند و نقشه ها و نیرنگ های خود را از طریق او در بیت امام پیاده کنند. حاج سید احمد خمینی از هوشی سرشار برخوردار بود، فریب نمی خورد، تطمیع نمی شد، کسانی را که می خواستند او را بازی دهند و کلاه بر سراو بگذارند، بازی می داد و کلاه بر سرشان می گذاشت، عناصر بازیگر، مرموز و طمعکار را زود می شناخت و آنان را از بیت امام دور می ساخت و یا آنان را با تیزبینی ویژه خود زیر نظر داشت و از سوء استفاده آنان پیشگیری می کرد. به اصل ولایت فقیه باورمند بود و ازامام به عنوان «ولی فقیه» و مرجع جامع الشرایط پیروی می کرد و هیچ گاه برخلاف نظر ایشان کاری صورت نمی داد. به راز داری، نهانکاری و تاکتیک های سیاسی سخت پایبند بود و به آن اهتمام می ورزید. از این رو، به رغم اینکه در جریان مسائل مهم سیاسی، نظامی و تاکتیک های جنگی قرار داشت هیچ گاه جریانی را حتی نزد نزدیک ترین و بااعتماد ترین دوستان و یاران خود فاش نکرد، بسیاری از رویدادها و جریان های سیاسی را که می دانست، در سینه نهان داشت و با خود به گور برد و هیچ گاه آن را آشکار نساخت.. نسبت به مبارزان و مجاهدان اسلامی و سخت کوشان انقلابی وفادار بود و در حد توان خود از آنان قدردانی می کرد و آنان را یاری می بخشید و از انزوا و
مهجوریت باز می داشت.
این ویژگی ها، برجستگی ها، هوشیاری ها و موضع گیری های حاج سید احمد خمینی برای گروهک های نفاق اندیشی که سر در آخور غرب و شرق داشتند و عناصر ضد انقلاب و دیگر باندها، جریان ها و چهره هایی که در کمین انقلاب نشسته بودند تا آن را به آن سو که سیاست امریکا و شوروی و دیگر جهانخواران اقتضا می کرد بکشانند، سخت ناراحت کننده و دردناک بود. آنان بر آن بودند که بیت امام را پایگاهی برای تاخت و تاز فرصت طلبانه و بهره برداری های سودجویانه و کاسب کارانه خود قرار دهند و از طریق سید احمدآقا امام را محاصره و تا حد امکان کانالیزه کنند، لیکن در این زمینه هر چه بیشتر تلاش کردند کمتر نتیجه گرفتند. افزون براینکه امام نفوذناپذیر بود و به جریان هایی که در اطراف او می گذاشت آگاهی و احاطه داشت. حاج سید احمد نیز همانند کوهی استوار در برابر نقشه ها و نیرنگ های شوم نیرنگ بازان ایستاده بود و دست رد بر سینه نامحرمان زد.
این روش و رفتار خردمندانه و خداپسندانه حاج سید احمد برای سازمان ها و گروه های سیاسی و تشکیلات جاسوسی که در کشور ما بساط گسترده بودند، سنگین، شکننده و رنج آور بود و آنان را به شدت خشمگین می ساخت و به کینه توزی و توطئه چینی بر ضد او وا می داشت.
آنگاه که آقای منتظری از سوی مجلس خبرگان، به قائم مقامی منصوب شد همه گروهک ها و کسانی که از نفوذ در امام و فرزند او ناامید و سرخورده شده بودند، به سوی بیت او شتافتند و در بیت او لانه کردند. باند مهدی هاشمی قاتل که دیرزمانی بود خواب سوار شدن بر موج
انقلاب را می دیدند ازاین فرصت بهره گرفتند و از عناصر مرموز، ضد انقلاب و گروهکی به عنوان «ترکش خورده های انقلاب اسلامی» استقبال کردند تا به کمک انان بتوانند به آرزوهای دیرینه خود برسند و انقلاب را در انحصار خود گیرند و با همدستی و همراهی گروهک ها آرمان های انقلاب را استحاله کرده و لیبرال دموکراسی غربی و اسلام التقاطی را به نام انقلاب اسلامی حاکم سازند.
در این میان آنچه برای باند مهدی هاشمی قاتل و گروهک هایی که در بیت آقای منتظری لانه کرده بودند نگران کننده و اضطراب آور بود هشدارهای پیاپی امام، حاج سید احمد خمینی و دیگر یاران انقلابی به آقای منتظری بود که پیوسته او را از خطر مهدی هاشمی و دیگر عناصر مرموز و گروهک های بداندیش بر حذر می داشتند و نقشه ها و توطئه های ویرانگر آنان را به او گوشزد می کردند. باندهای حاکم در بیت آقای منتظری چاره را در این دیدند که چهره شخصیت های انقلاب و وفادار به اسلام و امام را در نزد او به زیر سؤال ببرند و آنان را مخالف مقام و موقعیت های او بنمایانند، تا هشدارها، اندرزها و گزارش های افشاگرانه آنان در او مؤثر نباشد و او نسبت به آنان ذهنیت منفی داشته باشد و آنان را مخالف و معاند خود پندارد. در اینجا ناگریزیم بار دیگر به نامه مهدی قاتل به آقای منتظری گذر کنیم تا دریابیم نامبرده با این نامه مرموزانه چگونه توانست برای آقای منتظری نسبت به عالمان دینی، همسنگران حوزوی، چهره های انقلابی ذهنیت پدید آورد و او را از آنان دور سازد:
... از فردای اعلام رأی مجلس خبرگان نسبت به رهبری آینده انقلاب جنب و جوش های
توطئه آمیز در داخل و خارج کشور فشار به حضرت عالی شروع شد. از مجله لوموند فرانسوی و القبس کویتی و روزنامه های امریکایی و همچنین از پاسداران ولایت سنتی چون سید صادق ها و...و حتی از جامعه مدرسین و غیره انتظاری بیش از این نمی رفت و درآینده نیز باید منتظر عقده گشایی وسیع تری بود. ولی نکته شگفت انگیز و دردناک تر، فشار دسته جمعی دوستانی است که تا دیروز حداکثر استفاده از مشروعیت امام و حضرت عالی نموده و با شعار چپ گرایی از وضعیت دولت و خطوط بازار و انجمن و... انتقاد می کردند و امروز با دشمنان دیروز خود سازش کرده و همان آهنگ ها از حلقومشان به گوش می رسد... آقای هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و احمد آقا مثلثی که برکل اوضاع کشور و حتی بر مجاری اندیشه حضرت امام تسلط داشته و حکومت می کنند... و به آینده و درونماهای رهبری آینده انقلاب مضطربانه چشم دوخته و دست به سبک و سنگین کردن معادلات بیت و دفتر حضرت عالی زده اند تا همان بلایی که به سر دفتر حضرت امام آوردند، اینجا نیز بیاورند...(2)
مهدی قاتل در این فراز از سمپاشی ها از «توهم توطئه» بهره گرفته و کوشیده است به آقای منتظری بباوراند که اروپا، امریکا و دولت های عرب از قائم مقامی او سخت اندیشناک و نگرانند! و به شکل تلویحی به او تلقین می کند که در ایران عالمان سنتی، اعضای جامعه مدرسین، دوستان مبارزو انقلابی و مقامات بلندپایه نظام مانند آقای هاشمی و مقام معظم رهبری و شخص حاج سید احمد خمینی (ره) همه و همه دنباله رو توطئه اروپا، امریکا و دولت های خلیج فارس می باشند و همگی دست در دست یکدیگر بر آنند« قائم مقام رهبری» را بشکنند و کنار بگذارند و یا تحت سلطه و سیطره خود در آورند!
مهدی قاتل این نقشه شیطانی را دنبال می کرد که آن هوشمندانی را که از او احساس خطر می کردند و ازاو نگران و اندیشناک بودند، به دشمنی با آقای منتظری متهم کند و بدین گونه از برملا شدن سرشت او در نزد آقای منتظری به وسیله یاران انقلاب پیشگیری کند و باید گفت
که متأسفانه این نقشه چه زود به بار نشست و دید آقای منتظری نسبت به یاران و همسنگران و حتی نسبت به شخص امام به کلی تغییر کرد و او همه دوستان و علاقه مندان دیرینه خود را خصم جان می پنداشت و نسبت به آنان به شدت مشکوک بود.
مهدی قاتل و باند او را این فکر به شدت رنج می داد که مبادا همان بلایی که در میان نیروهای انقلابی و مجامع روحانی و بیت امام بر سرشان آمده بود که مطرود و منفورند، در بیت آقای منتظری برای آنان پیش آید و دست آنان از بیت او نیز قطع شود، از این رو، مهدی قاتل در نامه شیطنت آمیز خود به آقای منتظری می نویسد :
... همان بالایی که بر سر دفتر حضرت امام آوردند، اینجا نیز بیاورند...!!
آنها به منظور پیشگیری از خطری که آنان را به شدت تهدید می کرد به سمپاشی و جوسازی بر ضد یاران انقلاب، یادگارامام و همه دلسوزانی که به سرشت و ماهیت آنان پی برده بودند، دست زدند و آنان را در نزد آقای منتظری به شدت به زیر سؤال بردند، به ویژه نسبت به حاج سید احمدآقا(ره) که او را همانند سدی آهنین در برابر توطئه های خود برای رخنه و نفوذ در بیت امام می دیدند، آنها از شادروان حاج سید احمد آقا در چشم آقای منتظری هیولایی ساختند که انگار به نابودی او کمر بسته و بر آن است مقام و موقعیت را از چنگ او بیرون آورد و به جای او بر مسند «قائم مقامی» تکیه زند! در صورتی که حاج سید احمد آقا از دلسوزترین و علاقه مند ترین یاران آقای منتظری به شمار می رفت و به او پس از امام به راستی عشق می ورزید و نمی خواست
آبرو و حیثیت و اعتبار و شخصیت او دستخوش جاه طلبی ها و قدرت پرستی های هادی و مهدی و باند مرموز و مخوف آنان قرار بگیرد و بر باد رود. باند حاکم بر بیت آقای منتظری چون به این اندیشه خداپسندانه و خالصانه حاج سید احمد آقا پی برده بودند همه نیروی خود را به کار گرفتند تا برای آقای منتظری نسبت به او ذهنیت پدید آورند و نامبرده را از فرزند مخلص و دلسوز امام اندیشناک سازند. آنها ساده لوحی، خوش باوری و اعتماد آقای منتظری نسبت به خود سوء استفاده کردند و توانستند این نقشه شیطانی را پیش ببرند.
با نگاهی به کتاب خاطرات منسوب به آقای منتظری و نیز کتاب واقعیت ها و قضاوت ها می بینیم که کینه توزی، بدگمانی و پندار بافی نسبت به حاج سید احمد خمینی در آن موج می زند که ژرفای کینه و دشمنی و بیم و نگرانی باند مهدی قاتل از یادگار امام را نشان می دهد.
دست اندرکاران کتاب واقعیت ها و قضاوت ها در نوشته های سراپا کذب و خلاف خود کوشیده اند همه رویدادها و جریان هایی را که به عزل آقای منتظری از سمت «قائم مقامی» کشیده شد، زیر سر حاج سید احمد آقا بنمایانند، تا به این ترفند نخست امام را به زیر سؤال ببرند و چنین وانمود کنند که با تأثیرپذیری از فرزند خود، شخصیت و مقام و موقعیت آقای منتظری را بدون آنکه جرم و گناهی و حتی خطا و اشتباهی داشته باشد! منکوب کرد و آبرو و اعتبار او را بر باد داد. دوم از حاج سید احمد آقا انتقام بگیرند، به جرم اینکه به امام و انقلاب وفادار بود و ازبند و بست و معامله با باندها و گروه های سیاسی که سر در آخوربیگانگان داشتند، به شدت دوری گزید و از رخنه و نفوذ آنان در بیت امام سرسختانه
پیشگیری کرد و برآن بود که دست تبهکار آنان را از بیت آقای منتظری نیز قطع کند و توطئه ها را خنثی کند.
دست اندرکاران کتاب واقعیت ها و قضاوت ها که از همدستان و هم پیاله های سازمان منافقین می باشند، چون از نفرت و انزجار ملت ایران نسبت به منافقان آگاهی داشتند به اصطلاح «نعل وارونه زده» کوشیدند حاج سید احمد آقا را به همدستی با آن سازمان متهم کنند و ازاین راه او را به زیر سؤال ببرند. این ترفند منافقانه و شیطانی نخستین بار نیست که از سوی عوامل و همدستان سازمان به کار گرفته شده است. در گذشته نیز سرکرده های سازمان از این ترفند بهره گرفته اند. در جریان ترور جانکاه شریف واقفی به دست سر کرده های سازمان می خوانیم:
... عباس [حسین سیاه کلا] از جلو یک تیر به صورت او [شریف واقفی] شلیک کرد و حیدر [وحید افروخته] هم یک تیر به پشت سرش شلیک نمود، بعد دو نفر جسد را داخل ماشین آوردند. چند زن از دیدن [این] صحنه داد و فریاد کردند که حیدر سر آنها داد کشید: ما پلیسیم دور شوید، کسی که کشته شد خرابکار بود...(3)
این جریان در پی تغییر ایدئولوژی سازمان بود و سرکرده های سازمان به خوبی آگاهی داشتند که ملت ایران تا چه پایه از «خرابکاران» انزجار دارند. نویسندگان کتاب واقعیت ها و قضاوت ها که دستشان با سازمان منافقان در یک کاسه است، با توجه به انزجار ملت ایران از
منافقان خون آشام کوشیده اند حاج سید احمد خمینی را به ارتباط با آنان متهم کنند و بدین گونه او را به اصطلاح زیر سؤال ببرند، از این رو آورده اند:
... یکی از کسانی که درآن مقطع جذب آنان [منافقان] شد و یا به دلیل ساده اندیشی فریب خورد و یا چون آینده را از آنِ سازمان می دید، می خواست آینده اش را تضمین کند، آقای سید احمد خمینی بود که به خاطر موقعیت و عنوان فرزندی امام که داشت برای آنان بسیار مفید و مؤثر افتاد...!!(4)
در خاطرات منسوب به آقای منتظری نیز این پیرایه ناروا در چند مورد تکرار شده و از زبان نامبرده آمده است:
... همه می دانند که از همان زمان که در زندان بودم با برخی افراد مربوط به مجاهدین خلق درگیر بودم و این آقای حاج احمد آقا بود که بسیاری ازاوقات با آنها سر و کار داشت و گاهی بعضی ازآنان را به محضر امام نیز می رساند. البته شاید نظر او جذب آنان بوده است...(5)
در مورد دیگر از زبان او آورده اند:
... هیچ گاه بیت من در اختیار منافقین نبود، بر عکس در بیت مرحوم امام مسائلی پیش آمده بود، افرادی را می گفتند در آنجا نفوذ کرده اند و روی دستگاه وسایلی را گذاشته بودند و گزارش هایی را به خارج فرستاده اند...(6)
شبکه حاکم در بیت آقای منتظری و نویسندگان دروغ نامه های واقعیت ها و قضاوت ها و خاطرات فقیه و مرجع عالیقدر!! توضیح نداده اند که اگر «حاج احمد آقا... به دلیل ساده اندیشی و یا برای اینکه می خواست آینده اش را تضمین کند... جذب منافقین شده بود و بسیاری ازاوقات با آنها سرو کار داشت»!! چرا و چگونه بیت آقای منتظری به پایگاه منافقین بدل شد و
اعلامیه ها و سخنرانی های دفاع از منافقین از بیت او انتشار یافت ؟ چرا بیت آقای منتظری به لانه منافقین، «میثمی» ها، «امتی» ها و دیگر عناصر، مهره ها و گروه های نفاق پیشه، بدل گردید؟ آیا شگفت آور نیست که «حاج احمد آقا با منافقین سرو کار داشته باشد»! و «جذب آنها شده باشد»! و با این وجود بنابرادعای آنچه از زبان آقای منتظری آمده است «... بعد از جریان مرصاد نامه ای ازامام» بگیرد و «منافقین سر موضع را در زندان ها اعدم کنند»؟!!(7)
آیا خنده آور نمی باشد که ادعا شود «حاج سید احمد خمینی جذب منافقین شده بود» لیکن در خاطرات منسوب به آقای منتظری و کتاب واقعیت ها و قضاوت ها تلاش شود که نسبت «منافق» به سازمان را مورد نکوهش قرار دهند و صریحا بنویسند که سازمان مجاهدین را «منافق» خواندن ناروا می باشد؟ چگونه در خور توجیه است که «حاج احمد آقا را از یک سو متهم کنند که با گروهک منافقین سر و کار داشته و از سوی دیگر او را به گرفتن نامه از امام برای کندن ریشه نفاق مؤثر بنمایانند؟! و حتی ادعا کنند نامه امام مبنی بر اعدام منافقانی که سر موضع قرار دارند «به خط حاج احمد آقاست»!! و سرانجام هم مشخص نکرده اند که «حاج احمد آقا جذب منافقین شد» یا کمر به قتل منافقین بست؟! یا هر دوی این ادعا پوچ و بی پایه و خلاف واقع است؟
شادروان حاج سید احمد اگر بنا به ادعای دروغ نامه خاطرات... واقعیت ها و قضاوت ها فریب منافقان را خورده بود و آنان به وسیله او در بیت امام نفوذ کردند، بایستی از امام
ستایش نامه هایی دریافت می داشتند امام و پیروان ایشان (ملت ایران) برخوردار می شدند، چگونه نتیجه معکوس گرفتند و امام آنان را از خطرناک ترین دشمنان اسلام و انقلاب خواندند و ریشه آنان را از سرزمین ایران کندند؟ و اگر بنا برادعای این دروغ نامه نویسان حاج سید احمد (ره) در صدور حکم تاریخی امام مبنی براعدام منافقانی که سر موضع نفاق، التقاط و آدمکشی قرار دارند نقش داشت و حتی این حکم «به خط حاج احمد آقا» بود، ادعای «ساده اندیشی» و «فریب خوردن» او به وسیله منافقان چگونه قابل توجیه است؟!
باید دانست که یک عنصر ساده اندیش پیوسته در معرض آز و طمع نابکارانی است که در کمین ساده اندیشان نشسته اند، به ویژه اگر این عنصر ساده لوح از مقام و موقعیتی برخوردار باشد، نقشه و نیرنگ شیادان برای آلت دست کردن و فریب دادن او دو چندان خواهد بود. اگر شادروان حاج سید احمد خمینی، عنصری ساده اندیش بود، نخستین باند و گروهی که او را فریب می دادند و به وسیله او بیت امام را تسخیر می کردند، باند هادی و مهدی قاتل و همدستان آنان از سازمان مخوف سیا مانند منوچهر قربانی فر و... بودند و به دنبال آنان دیگر گروها و گروهک ها به فریبکاری و لانه سازی در بیت امام دست می زدند. اتفاقا کینه توزی ها، دشمنی ها و خصومت ها نسبت به حاج سید احمد آقا از سوی باندها و گروه ها ریشه در هوشیاری او داشت که همانند کوهی استوار در برابر توطئه ها و ترفندها، نقشه ها و نیرنگ ها ایستاد و از رخنه و نفوذ بداندیشان، نابکاران، آزمندان و طمعکاران در بیت امام پیشگیری کرد و دست رد بر سینه نامحرمان زد.
باند مهدی قاتل درباره شادروان حاج سید احمد خمینی «قیاس بنفس» کرده و چنین پنداشته اند که یادگار امام نیز از دهات قهدریجان آمده و برای تضمین آینده خویش ناگزیر است خود را به شخصیت ها نزدیک کند.«داماد» آقایی را یدک بکشد! به برادر داماد آقایی مباهات کند، پادوی بیت آقایی را به دوش بکشد، تا سری توی سرها داشته باشد! غافل از اینکه شادروان حاج سید احمد آقای خمینی اگر زنده می ماند تا واپسین لحظه های حیات خویش آینده اش تضمین بود و مقام و موقعیت او از قائم مقامی و دیگر مقامات کذایی و دولتی والاتر و مقدس تر بود و هیچ نیازی نداشت برای تضمین آینده خود به گروهک ورشکسته و بی آبروی منافقان نزدیک شود که جز بدنامی برآیندی برای او به همراه نداشت.

پی نوشت ها :
 

1- مورخ انقلاب اسلامی.
2 ـ متن این نامه در شماره 13 فصلنامه 15 خرداد، ص 206 تا 211 آمده است.
3 ـ سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، دفتر سوم، ص 624.
4 ـ واقعیت ها و قضاوت ها، ص 75.
5 ـ خاطرات، ص 614.
6 ـ همان، ص 618.
7 ـ همان، ص 620.
 

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 14.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.