تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (39)

آقای منتظری تا روزی که گروهک منافق در بیت او بساط نگسترانیده بودند نه تنها آنان را مصداق واقعی «منافق» می دانست، بلکه تفاوتی هم میان بنیانگذاران و دیگر رده ها و اعضای سازمان نمی دید و به این واقعیت اذعان داشت که آب از سرچشمه گل آلود بوده که سازمان را به تغییرایدئولوژی کشانده است، از این رو در مصاحبه ای اظهار داشت :
سه‌شنبه، 3 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (39)

 

 

 

تأملاتی درعلل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (39)
تأملاتی درعلل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (39)


 

نویسنده: دکتر سید حمید روحانی (1)




 
وقتی منافقان تاریخ می نویسند!!
آقای منتظری تا روزی که گروهک منافق در بیت او بساط نگسترانیده بودند نه تنها آنان را مصداق واقعی «منافق» می دانست، بلکه تفاوتی هم میان بنیانگذاران و دیگر رده ها و اعضای سازمان نمی دید و به این واقعیت اذعان داشت که آب از سرچشمه گل آلود بوده که سازمان را به تغییرایدئولوژی کشانده است، از این رو در مصاحبه ای اظهار داشت :
... من قبل ازاینکه این زندان خیر... بروم با آقایانی که منتسب به سازمان مجاهدین خلق هستند از نزدیک تماس نداشتم... و کتاب هایشان را هم من مطالعه نکرده بودم... بعد که به زندان رفتم... من هم کتاب های آقایان را مثل کتاب شناخت و تکامل و راه انبیا و... این سری کتاب ها را من نگاه کردم، اقتصاد به زبان ساده... و من خلاصه این کتاب ها را وقتی خواندم... خلاصه دیدم که این کتاب های آقایان زیربنایش کمونیستی محض است و به قول بعضی رفقا همان مسائلی که مارکیست ها دارند، اینها طرح کردند و قبول کردند و پذیرفته اند منتها چیزی که هست لفظ خدا را مثلا در بالایش گذاشته اند... و می توان گفت پلی بود که جوان ها از این مسیر
به طرف مارکسیست بروند...(2)
چنان که می بینید آقای منتظری در این مصاحبه سازمان را مصداق واقعی نفاق می بیند و اذعان دارد که کتاب های سازمان و اندیشه های آنان «پلی » برای کشاندن جوان های مسلمان به ایدئولوژی مارکسیستی و الحادی است و یک جوان مسلمان آنگاه که کتاب ها را مطالعه می کرد، ناخودآگاه مارکسیست می شد و از باورمندی های اصلی خود دست می کشید.
اما از آن هنگام که منافقان توانستند در بیت او رخنه کنند و اندیشه های زهرآگین و انحرافی خود را براو تلقین کردند و از او یک لیبرال دموکرات دو آتشه ساختند، می بینیم که آقای منتظری در چهره دیگری ظاهر شد ودر کتاب خاطرات از زبان او آوردند:
... سازمان مجاهدین خلق در ابتدا بر اساس اسلام و مذهب تشیع تشکیل یافت، ولی نه آنان به سراغ اهل علم و متخصصین مسائل اسلامی رفتند و نه اهل علم به آنان توجه کردند و قهرا کار به دست افراد فرصت طلب و ناوارد افتاد و به انحراف کشیده شد و بسیاری از نیروهای جوان و فعال کشور متأسفانه به هدر رفت...(3)
آقای منتظری یا کسانی که این خاطره را از زبان او بازگو کرده اند، باید پاسخ گویند: اگر «سازمان مجاهدین خلق در ابتدا بر اساس اسلام و مذهب تشیع تشکیل یافت...[و آنگاه که] کار به دست افراد فرصت طلب و ناوارد افتاد، به انحراف کشیده شد»، چگونه او کتاب های شناخت،
تکامل، راه انبیا، اقتصاد به زبان ساده و... را که بنیانگذاران سازمان نوشته اند کتاب هایی معرفی می کند که زیربنایش کمونیستی محض است و «همان مسائلی را که مارکسیست ها دارند اینها طرح کردند و قبول کردند و پذیرفته اند منتها لفظ خدا را مثلا در بالایش گذاشته اند»؟!
همه می دانیم که این کتاب هایی را که آقای منتظری در مصاحبه خود به حق کتاب های کمونیستی خوانده است نوشته بنیانگذاران سازمان مانند حنیف نژاد است و سازمان بر اساس این کتاب ها و نوشته ها تشکیل شده است. اگر او سازمان را درابتدا یک سازمان بنیاد یافته بر اساس «مذهب تشیع» می داند باید کتاب ها و نوشته های گمراه کننده آنان را نیز اسلامی پندارد و اگر این کتاب ها را کمونیستی می داند، چگونه می تواند باورمند باشد که سازمان بر اساس اسلام و مذهب تشیع تشکیل شده است؟
اینجاست مشخص می شود که نفوذ و رخنه عناصر فوق در بیت آقای منتظری چگونه او را به غفلت و گمراهی کشاند و به ضد و نقیض گویی واداشت ؟ آقای منتظری به رغم اینکه به ظاهر سازمان را در ابتدا اسلامی و بنیاد یافته بر «اساس اسلام و مذهب تشیع » وانمود می کند در مورد دیگری از خاطرات خود به کج روی و بیراهه پویی سازمان چنین اذعان دارد:
...آقای نفری می گفت « قدر محمد را حالا آدم می فهمد برای اینکه وقتی کتاب شناخت مجاهدین آمد در نجف، همه افراد با اعجاب به آن می نگریستند. اما محمد می گفت اینها درست نیست. اینها افکارشان انحرافی است. این ها مطالب مادی گری در نوشته هایشان زیاد هست. ایشان می گفت ما
همه از محمد عصبانی شده بودیم، ولی حالا می فهمیم محمد درکش از ما خیلی بیشتر بوده وما آن وقت نمی فهمیدیم. این را آقای نفری در زندان برای من تعریف کرد، راستش را من نگران بودم که مبادا محمد در خارج از کشور در دام اینها افتاده باشد، بعد که این مطلب را شنیدم خیلی خوشحال شدم...(4)
آقای منتظری تا روزی که گروهک منافق در بیت او نفوذ نکرده و او را تحت تأثیر قرار نداده بودند این گروهک را «افراد خودخواه و ریاست طلبی» می دانست که «یک جو وجدان و عاطفه ندارند» و کتاب ها و نوشته های آنان را «پلی برای کشاندن جوانان به طرف مارکسیست می دید و اذعان داشت که افراد مرتد و مارکسیست آنها طبق دستور سرکرده هایشان «به صورت تاکتیکی نماز می خواند» و حتی پیش نماز می شدند، لیکن آنگاه که تحت تأثیر گروهک های حاکم در بیت قرارگرفت دریافت که اولا «تعبیر منافق» به افراد سازمان «صحیح» نیست، ثانیا «سازمان بر اساس اسلام و مذهب تشیع تشکیل یافته است »، ثالثا:
...مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ فکر و برداشت است یک نحو منطق است و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد، با کشتن حل نمی شود، بلکه ترویج می شود...!!(5)
بنابراین دیدگاه لازم می آید که عالمان دینی با سرکرده های منافق به بحث بنشینند و برای
آنان با منطق و دلیل ثابت کنند که درست نیست آنها کتاب های مارکسیستی را به نام کتاب های اسلامی به دست جوانان بدهند و از این کتاب ها به عنوان «پلی» برای کشاندن جوانان به سوی ایدئولوژی مارکسیستی بهره برداری کنند! و یا صحیح نیست که یک نفر مارکسیست سه سال آزگار به دستور سرکرده های سازمان خود را مسلمان باورمند جا بزند و نماز جماعت برپا دارد و یا اینکه به نام و چهره حزب اللهی و بریده از سازمان منافقین در مراکز کلیدی نظام جمهوری اسلامی نفوذ کند و بیش از 72 تن از مقامات مسئول و بی مانند این کشور را به شهادت برساند! و نیز رئیس جمهور وقت و نخست وزیر را ناجوانمردانه شهید کند و سراو را گوش تا گوش بریده از تن جدا سازد. از دیدگاه منافقان حاکم در بیت آقای منتظری جاسوسی گروهک منافقین برای امریکا، تخلیه اطلاعاتی، وطن فروشی و ایستادن در کنار سربازان عفلقی و جنگیدن با ملت ایران و... یک منطق است! آری این جنایات و نیرنگ بازی های شیادانه «یک سنخ فکر و برداشت است، یک نحو منطق است ! و منطق را باید با منطق صحیح جواب داد، با کشتن حل نمی شود»!
بایسته است از آقای منتظری سؤال شود آیا تنها جاسوسی، آدم کشی، وطن فروشی و نیرنگ بازی و پشت هم اندازی «مجاهدین خلق»! یک سنخ فکر و برداشت و یک نحو منطق است» یا اصولا در برابر همه جاسوسان، آدم کشان، تزویرکاران و نیرنگ بازان باید چنین روشی را
برگزید؟ و با منطق و استدلال با آنان برخورد کرد؟ آیا آدم کشی ها، دیکتاتوری ها، ریاکاری ها ودورویی های حزب بعث عراق و شخص صدام نیز یک سنخ فکر و برداشت بود؟ یک نحو منطق بود ؟ بی تردید اگر منافقین در ایران فرصت می یافتند و قدرت را در دست می گرفتند، ایران را به حمام خون بدل می کردند و جنایات و خونریزی های آنان روی صدام را سفید می کرد. آیا آن روز که آقای منتظری به نهضت های آزادی بخش مدد می رسانید به آنان نیز توصیه و سفارش می کرد که در برخورد با عوامل و مزدوران برخی از گروه ها، احزاب و سازمان های سیاسی میان دست اندرکاران و فریب خورده ها تفکیک کنند، با آنهایی که فریب خورده اند با منطق برخورد کنند! و با سران آنها به گونه دیگر؟ آیا در مورد کومله، فدایی و دیگر گروهک ها در کردستان و دیگر منافق ایران نیز همین نظر را داشتند یا تنها «مجاهدین خلق» بودند که از نظر او از چنین امتیاز ویژه ای باید برخوردار می شدند؟!
آقای منتظری در شگفت است که امام چرا و چگونه و با استناد به چه گزارش هایی او را از قائم مقامی کنار زد و دست او را از سرنوشت کشور و ملت کوتاه کرد. او برای تبرئه خود برخی از مقامات و افرادی را که در ذهنیت امام نسبت به او کوچکترین دخالتی نداشتند، بی پروا و ناروا متهم کرده که توطئه ای برای کنار زدن او تدارک دیدند، لیکن با نگاهی به نامه ها، دیدگاه ها و موضع گیری های آقای منتظری ـ چنان که در بالا بخش هایی از آن را
خواندیم ـ به خوبی می توان دریافت که این چرخش 180 درجه آقای منتظری نسبت به گروهک منافقین بود که امام را به آنچه در بیت او می گذشت و به خطری که از جانب او اسلام، ایران، انقلاب و ملت را تهدید می کرد، به درستی آگاه ساخت و به نجات کشور واداشت.
آقای منتظری نه از تیزبینی، دوراندیشی، ژرف نگری، خردمندی، درایت، بصیرت و حکمت امام برخوردار بود و نه آنچه را امام در خشت خام می دید، او در آیینه می دید، با این وصف چگونه می توانست پا به پای امام حرکت کند. افزون براین او به رغم دیدگاه ویژه ای که نسبت به ولی فقیه داشت که حتی رئیس جمهور را منصوب از جانب رهبر می دانست، شخصا نسبت به امام به عنوان مقام عظمای ولایت تعبد نداشت و چنان که در بخش های گذشته اشاره شد انتظار داشت که امام از او پیروی کند و نظریات او را بی چون و چرا بپذیرد!! و آنگاه که می دید انتظارات او برآورده نمی شود سخت به خشم می آمد به جوسازی دست می زد.

پی نوشت ها :
 

1-مورخ انقلاب اسلامی.
2 ـ جمهوری اسلامی، سال دوم، ش 311، تیرماه 1359، ص 9.
3 ـ خاطرات، ص 390.
4 ـ همان، ص 386.
5 ـ همان، ص 636.
 

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 14.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.