آیا شوک های نفتی به همان بدی هستند که همه فکر می کنند؟
تحولات اخیر در بازارهای نفتی و اقتصاد جهانی باز هم باعث بروز نگرانی هایی راجع به تاثیر شوک های قیمتی نفت شده است. این مطلب از طریق ارائه شواهدی مبنی بر تاثیر منفی کوچک افزایش های بهای نفت به بررسی این مساله می پردازد که آیا واقعا این همه سروصدا و هیاهو لازم است یا نه.
افزایش مکرر بهای جهانی نفت در چند سال گذشته که بخشی از آن از طریق رشد قابل توجه اقتصادهای نوظهور و در حال توسعه توجیه می شود، باعث بروز این نگرانی شده که بهای بالای نفت می تواند روند متزلزل بهبود اقتصادهای پیشرفته و کشورهای کوچک وارد کننده نفت را به خطر بیاندازد.
این ایده که بهای نفت می تواند دارای تاثیرات کلان اقتصادی باشد امری پذیرفته شده است و بحثی که وجود دارد روی میزان این تاثیر و کانال های آن است. اکثر مطالعات انجام گرفته روی ایالات متحده و سایر اقتصادهای OECD متمرکز بوده و بیشتر بحث ها در ارتباط با سیاست پولی، بازارهای کار و میزان نفت تولیدی است.
در مقایسه با تعداد قابل توجه مطالعات انجام شده در زمینه نحوه اثرگذاری بهای نفت بر اقتصادهای پیشرفته، اقتصادهای نوظهور و در حال توسعه مورد کم توجهی قرار گرفته اند. از این رو ما در تحقیق اخیر خود، در تلاش برای ارائه نگاهی وسیع تر و جامع تر در مورد تاثیر شوک های قیمت نفت اقدام به مستندسازی واقعیت های روشمند کلیدی(۱) کرده ایم که رابطه بین بهای نفت و متغیرهای کلان اقتصادی را توصیف می کنند.
ما به مطالعه رفتار متغیرهای کلان اقتصادی در حین موارد وقوع شوک پرداخته و این کار را از طریق مقایسه تغییر میانگین سالانه یک متغیر خاص در طول سال های وقوع شوک نفتی با تغییر میانگین سالانه در طول کل دوره نمونه انجام داده ایم. نتیجه کار هر گونه تغییر غیرعادی را مشخص می نماید. (شکل ۲).
به این ترتیب نه تنها هیچ مدرکی دال بر وجود اثرات منفی به صورت همزمان با وقوع شوک روی بازده اقتصادی (۲) در بین کشورهای وارد کننده نفت مشاهده نمی شود، بلکه هم واردات و هم صادرات از نظر حجم و ارزش افزایش می یابند. تنها در سال بعد از شوک است که تاثیر منفی روی بازده برای گروه کوچکی از کشورها مشاهده می شود.
هدف اصلی ما بررسی تاثیر یک شوک قیمت نفت بر اقتصاد یک کشور معمولی وارد کننده نفت است. با در نظر گرفتن این واقعیت که بهای بالای نفت عموما رابطه مثبتی با شرایط خوب اقتصاد جهانی دارد، یافته ما این است که تاثیر مد نظر ما با افزایش نسبت میزان واردات نفت به تولید ناخالص داخلی بیشتر و معنی دارتر می شود (شکل ۳).
برای مشخص نمودن تاثیر کامل یک شوک نفتی، به محاسبه پاسخ های آنی(۳) به یک افزایش ۲۵ درصدی در بهای نفت می پردازیم (شکل ۳). نتایج به دست آمده حاکی از این است که یک وارد کننده معمول نفت می تواند انتظار یک افت انباشته ۳/۰ درصدی را در تولید ناخالص داخلی خود در طول دو سال اول و تاثیر کمتر در ادامه آن، داشته باشد، اما برای کشورهایی که در آنها واردات نفت بیش از ۴ درصد تولید ناخالص داخلی است (که برابر با یا بیشتر از میانگین واردات کشورهای دارای درآمد متوسط و کم درآمد است) این افت تا حدود ۸/۰ درصد افزایش پیدا می کند و برای کشورهایی که واردات نفتشان بیش از ۵ درصد تولید ناخالص داخلی است افت تولید ناخالص داخلی از این هم بیشتر خواهد بود. برخلاف واردکنندگان، صادرکنندگان نفت در دو سال نخست تاثیر چندانی را بر تولید ناخالص داخلی خود مشاهده نمی کنند. اما پس از آن یک افزایش قابل توجه را تجربه می کنند که با اثر مثبت درآمدی ناشی از شوک نفتی همخوانی دارد و به افزایش تولید ناخالص داخلی واقعی به میزان ۶/۰ درصد سه سال پس از شوک منجر می شود.
برای اینکه بتوانیم دید درستی از این ارقام به دست بیاوریم، می توانیم اقتصادی را تصور کنیم که در آن نفت ۴ درصد کل هزینه ها را شامل شده و مخارج کل (۴) در آن به طور کامل توسط تقاضا تعیین می شود. اگر مقدار مصرف نفت بدون تغییر باقی بماند، در این صورت یک افزایش ۲۵ درصدی در بهای نفت باعث می شود هزینه های صرف شده بر روی سایر موارد کاهش یافته و در نتیجه آن تولید ناخالص داخلی واقعی به میزان ۱ درصد کاهش پیدا کند. از اینجا به بعد است که می توان انتظار حرکت به سمت جایگزینی نفت با هدف کاهش تاثیر نوسانات قیمتی آن بر تولید ناخالص داخلی را داشت. در عین حال ممکن است عواملی وجود داشته باشند که در جهت عکس کار کنند، مثلا از طریق confidence effects، اصطکاکات بازار یا تغییرات در سیاست پولی. با توجه به اینکه تخمین ما از کاهش تولید ناخالص داخلی تنها حدود نصف مقداری است که تاثیر مستقیم قیمتی بر میزان واردات بر آن دلالت دارد، نتایج ارائه شده در اینجا حاکی از این هستند که اندازه تاثیرات افزایش دهنده این چنینی، در صورتی که وجود داشته باشند، در بین کشورها چندان قابل توجه نخواهد بود.
تحقیقات اخیر ما نشان می دهد که بهای نفت به طرز شگفت انگیزی با شرایط مطلوب اقتصاد جهانی در ارتباط است. البته یافته های ما حاکی از آن است که ایالات متحده در این میان به خاطر تاثیرپذیری منفی از افزایش بهای نفت تا حدی یک استثنا(۵) حساب می شود. در سایر نقاط دنیا معمولا این طور نبوده که دوره های وقوع شوک نفتی با افت همزمان در بازده همراه باشند، بلکه به افزایش، هم در واردات و هم صادرات، منتهی شده اند. شواهدی هم از تاثیر منفی بر بازده، البته با تاخیر، به وی ژه در مورد کشورهای OECD، وجود دارد؛ اما دامنه آن عموما کوچک بوده است.
با لحاظ نکردن تاثیر شرایط اقتصادی جهانی و در نتیجه خارج کردن آن از یافته ما مبنی بر اینکه افزایش بهای نفت عموما متاثر از میزان تقاضا است، باعث می شود تاثیر افزایش بهای نفت با وضوح بیشتری مشخص گردد. یافته ما می گوید که برای سطح مشخصی از تولید ناخالص داخلی جهانی، بهای نفت دارای تاثیر منفی بر کشورهای واردکننده نفت بوده و همچنین تفاوت بین کشورهای مختلف از نظر تاثیرپذیری از این بابت تا حد زیادی بستگی به میزان نسبی واردات نفت آنها دارد.
با این وجود هنوز هم این تاثیر چندان بزرگ نیست، با توجه به یافته ما مبنی بر اینکه یک افزایش ۲۵ درصدی در بهای نفت به طور معمول باعث کاهش تولید ناخالص داخلی واقعی به میزان کمتر از نصف ۱ درصد، آن هم در طول ۲ تا سه سال می شود. این یافته ها پیشنهاد می کنند که افزایش تقاضای واردات در کشورهای صادرکننده نفت در اثر افزایش بهای نفت دارای یک تاثیر جبرانی همزمان بر فعالیت اقتصادی در بقیه اقتصادهای دنیاست و همچنین این که پیامدهای منفی این اتفاق اکثرا به نسبت ملایم بوده و با تاخیر واقع می شوند. این واقعیت که تاثیر منفی افزایش بهای نفت عموما کوچک بوده به این معنی نیست که می توان آن را نادیده گرفت. بعضی از کشورها بوده اند که واقعا به خاطر قیمت های بالای نفت دچار مشکل شده اند. علاوه بر این، نتایجی که ما به دست آورده ایم به هیچ وجه احتمال بروز تاثیرات زیانبار ناشی از شوک هایی که ممکن است در آینده در اثر کاهش عرضه نفت اتفاق بیفتند را رد نمی کند. نتیجه گیری ای که در زمینه سیاست گذاری از این یافته ها می توان داشت این است که تلاش برای کاهش وابستگی به نفت می تواند به کاهش خطرپذیری در برابر شوک های نفتی کمک نموده و نتیجتا هزینه های مرتبط با بی ثباتی کلان اقتصادی را کاهش دهد. همچنین تقویت پیوندهای اقتصادی با صادرکنندگان نفت می تواند به عنوان یک جاذب طبیعی شوک عمل نماید.
منبع:www.donya e eqtesad.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :saeedehmn
افزایش مکرر بهای جهانی نفت در چند سال گذشته که بخشی از آن از طریق رشد قابل توجه اقتصادهای نوظهور و در حال توسعه توجیه می شود، باعث بروز این نگرانی شده که بهای بالای نفت می تواند روند متزلزل بهبود اقتصادهای پیشرفته و کشورهای کوچک وارد کننده نفت را به خطر بیاندازد.
این ایده که بهای نفت می تواند دارای تاثیرات کلان اقتصادی باشد امری پذیرفته شده است و بحثی که وجود دارد روی میزان این تاثیر و کانال های آن است. اکثر مطالعات انجام گرفته روی ایالات متحده و سایر اقتصادهای OECD متمرکز بوده و بیشتر بحث ها در ارتباط با سیاست پولی، بازارهای کار و میزان نفت تولیدی است.
در مقایسه با تعداد قابل توجه مطالعات انجام شده در زمینه نحوه اثرگذاری بهای نفت بر اقتصادهای پیشرفته، اقتصادهای نوظهور و در حال توسعه مورد کم توجهی قرار گرفته اند. از این رو ما در تحقیق اخیر خود، در تلاش برای ارائه نگاهی وسیع تر و جامع تر در مورد تاثیر شوک های قیمت نفت اقدام به مستندسازی واقعیت های روشمند کلیدی(۱) کرده ایم که رابطه بین بهای نفت و متغیرهای کلان اقتصادی را توصیف می کنند.
● تصویر کلی
● آناتومی موارد وقوع شوک
ما به مطالعه رفتار متغیرهای کلان اقتصادی در حین موارد وقوع شوک پرداخته و این کار را از طریق مقایسه تغییر میانگین سالانه یک متغیر خاص در طول سال های وقوع شوک نفتی با تغییر میانگین سالانه در طول کل دوره نمونه انجام داده ایم. نتیجه کار هر گونه تغییر غیرعادی را مشخص می نماید. (شکل ۲).
به این ترتیب نه تنها هیچ مدرکی دال بر وجود اثرات منفی به صورت همزمان با وقوع شوک روی بازده اقتصادی (۲) در بین کشورهای وارد کننده نفت مشاهده نمی شود، بلکه هم واردات و هم صادرات از نظر حجم و ارزش افزایش می یابند. تنها در سال بعد از شوک است که تاثیر منفی روی بازده برای گروه کوچکی از کشورها مشاهده می شود.
● تاثیرات ناچیز برای وارد کنندگان نفت
هدف اصلی ما بررسی تاثیر یک شوک قیمت نفت بر اقتصاد یک کشور معمولی وارد کننده نفت است. با در نظر گرفتن این واقعیت که بهای بالای نفت عموما رابطه مثبتی با شرایط خوب اقتصاد جهانی دارد، یافته ما این است که تاثیر مد نظر ما با افزایش نسبت میزان واردات نفت به تولید ناخالص داخلی بیشتر و معنی دارتر می شود (شکل ۳).
برای مشخص نمودن تاثیر کامل یک شوک نفتی، به محاسبه پاسخ های آنی(۳) به یک افزایش ۲۵ درصدی در بهای نفت می پردازیم (شکل ۳). نتایج به دست آمده حاکی از این است که یک وارد کننده معمول نفت می تواند انتظار یک افت انباشته ۳/۰ درصدی را در تولید ناخالص داخلی خود در طول دو سال اول و تاثیر کمتر در ادامه آن، داشته باشد، اما برای کشورهایی که در آنها واردات نفت بیش از ۴ درصد تولید ناخالص داخلی است (که برابر با یا بیشتر از میانگین واردات کشورهای دارای درآمد متوسط و کم درآمد است) این افت تا حدود ۸/۰ درصد افزایش پیدا می کند و برای کشورهایی که واردات نفتشان بیش از ۵ درصد تولید ناخالص داخلی است افت تولید ناخالص داخلی از این هم بیشتر خواهد بود. برخلاف واردکنندگان، صادرکنندگان نفت در دو سال نخست تاثیر چندانی را بر تولید ناخالص داخلی خود مشاهده نمی کنند. اما پس از آن یک افزایش قابل توجه را تجربه می کنند که با اثر مثبت درآمدی ناشی از شوک نفتی همخوانی دارد و به افزایش تولید ناخالص داخلی واقعی به میزان ۶/۰ درصد سه سال پس از شوک منجر می شود.
برای اینکه بتوانیم دید درستی از این ارقام به دست بیاوریم، می توانیم اقتصادی را تصور کنیم که در آن نفت ۴ درصد کل هزینه ها را شامل شده و مخارج کل (۴) در آن به طور کامل توسط تقاضا تعیین می شود. اگر مقدار مصرف نفت بدون تغییر باقی بماند، در این صورت یک افزایش ۲۵ درصدی در بهای نفت باعث می شود هزینه های صرف شده بر روی سایر موارد کاهش یافته و در نتیجه آن تولید ناخالص داخلی واقعی به میزان ۱ درصد کاهش پیدا کند. از اینجا به بعد است که می توان انتظار حرکت به سمت جایگزینی نفت با هدف کاهش تاثیر نوسانات قیمتی آن بر تولید ناخالص داخلی را داشت. در عین حال ممکن است عواملی وجود داشته باشند که در جهت عکس کار کنند، مثلا از طریق confidence effects، اصطکاکات بازار یا تغییرات در سیاست پولی. با توجه به اینکه تخمین ما از کاهش تولید ناخالص داخلی تنها حدود نصف مقداری است که تاثیر مستقیم قیمتی بر میزان واردات بر آن دلالت دارد، نتایج ارائه شده در اینجا حاکی از این هستند که اندازه تاثیرات افزایش دهنده این چنینی، در صورتی که وجود داشته باشند، در بین کشورها چندان قابل توجه نخواهد بود.
● آیا واقعا افزایش قیمت نفت اینقدر نامطلوب است؟
تحقیقات اخیر ما نشان می دهد که بهای نفت به طرز شگفت انگیزی با شرایط مطلوب اقتصاد جهانی در ارتباط است. البته یافته های ما حاکی از آن است که ایالات متحده در این میان به خاطر تاثیرپذیری منفی از افزایش بهای نفت تا حدی یک استثنا(۵) حساب می شود. در سایر نقاط دنیا معمولا این طور نبوده که دوره های وقوع شوک نفتی با افت همزمان در بازده همراه باشند، بلکه به افزایش، هم در واردات و هم صادرات، منتهی شده اند. شواهدی هم از تاثیر منفی بر بازده، البته با تاخیر، به وی ژه در مورد کشورهای OECD، وجود دارد؛ اما دامنه آن عموما کوچک بوده است.
با لحاظ نکردن تاثیر شرایط اقتصادی جهانی و در نتیجه خارج کردن آن از یافته ما مبنی بر اینکه افزایش بهای نفت عموما متاثر از میزان تقاضا است، باعث می شود تاثیر افزایش بهای نفت با وضوح بیشتری مشخص گردد. یافته ما می گوید که برای سطح مشخصی از تولید ناخالص داخلی جهانی، بهای نفت دارای تاثیر منفی بر کشورهای واردکننده نفت بوده و همچنین تفاوت بین کشورهای مختلف از نظر تاثیرپذیری از این بابت تا حد زیادی بستگی به میزان نسبی واردات نفت آنها دارد.
با این وجود هنوز هم این تاثیر چندان بزرگ نیست، با توجه به یافته ما مبنی بر اینکه یک افزایش ۲۵ درصدی در بهای نفت به طور معمول باعث کاهش تولید ناخالص داخلی واقعی به میزان کمتر از نصف ۱ درصد، آن هم در طول ۲ تا سه سال می شود. این یافته ها پیشنهاد می کنند که افزایش تقاضای واردات در کشورهای صادرکننده نفت در اثر افزایش بهای نفت دارای یک تاثیر جبرانی همزمان بر فعالیت اقتصادی در بقیه اقتصادهای دنیاست و همچنین این که پیامدهای منفی این اتفاق اکثرا به نسبت ملایم بوده و با تاخیر واقع می شوند. این واقعیت که تاثیر منفی افزایش بهای نفت عموما کوچک بوده به این معنی نیست که می توان آن را نادیده گرفت. بعضی از کشورها بوده اند که واقعا به خاطر قیمت های بالای نفت دچار مشکل شده اند. علاوه بر این، نتایجی که ما به دست آورده ایم به هیچ وجه احتمال بروز تاثیرات زیانبار ناشی از شوک هایی که ممکن است در آینده در اثر کاهش عرضه نفت اتفاق بیفتند را رد نمی کند. نتیجه گیری ای که در زمینه سیاست گذاری از این یافته ها می توان داشت این است که تلاش برای کاهش وابستگی به نفت می تواند به کاهش خطرپذیری در برابر شوک های نفتی کمک نموده و نتیجتا هزینه های مرتبط با بی ثباتی کلان اقتصادی را کاهش دهد. همچنین تقویت پیوندهای اقتصادی با صادرکنندگان نفت می تواند به عنوان یک جاذب طبیعی شوک عمل نماید.
منبع:www.donya e eqtesad.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :saeedehmn
/ج