كالبدشكافی جنگ نرم اقتصادی
همانگونهای كه الگوهای مبارزه و مقاومت در سیاست بینالملل تغییر یافته است، شاهد دگرگونیهایی در حوزه كنترل كشورهای انقلابی توسط قدرتهای بزرگ هستیم. این امر در قالب كنترل نرمافزاری كشورها در سیاست بینالملل قابل پیگیری است. الگوی رفتار آمریكا و سایر قدرتهای بزرگ در برخورد با جمهوری اسلامی ایران را میتوان در این رابطه مورد توجه و ارزیابی قرار داد.
در سالهای ریاستجمهوری بوش، همواره این سئوال در رسانهها و مطبوعات كشورهای غربی مطرح میشد كه آمریكا از چه الگویی در برخورد با ایران استفاده خواهد كرد؟ بسیاری بر این اعتقاد بودند كه روح نظامیگری دولت بوش منجر به انجام اقدامات تهاجمی علیه ایران میشود. تحلیل این گروه بر اساس ادبیات و جهتگیری دولت بوش مورد ارزیابی قرار میگرفت.
طبعا بهكارگیری گزینه نظامی كار دشواری در حوزه سیاست بینالملل محسوب میشود. جنگهای منطقهای در كوتاهمدت به پیروزی میرسد، اما آثار و پیامدهای طولانیمدتی خواهد داشت. تجربه عراق و افغانستان نشان داد كه نیروهای نظامی آمریكا در شرایط عملیاتی به پیروزی نظامی میرسند، اما پیروزی نظامی را نمیتوان بهعنوان پایان استراتژی دانست.
در عصر بعد از جنگ، پیروزی نیروهای نظامی بهعنوان آغاز رفتار استراتژیك محسوب میشود. كشورهایی كه از ابزارهای نظامی برای اهداف سیاسی بهره میگیرند، موضوع دشواری را در دستور كار خود قرار میدهند. بهعبارت دیگر، نظامیگری در عصر بعد از جنگ سرد بهعنوان گام نخستین رفتار استراتژیك محسوب میشود. همواره گزینههای دیگری وجود دارند كه مربوط به شرایط پیچیده در روند رقابتهای سیاسی و بینالمللی است.
تجربه نشان میدهد كه آمریكا از این گزینه در برخورد با ایران استفاده كرده است. شرایط سیاسی نظام اجتماعی و ژئوپلتیك ایران ماهیت پیچیده و درهمتنیدهای دارد. بنابراین میتوان به این جمعبندی رسید كه آمریكا در برخورد با كشوری همانند ایران از الگوی نظامی استفاده نخواهد كرد. این الگو نتایج مبهم و مخاطرات گستردهای برای آمریكا ایجاد میكند.
بنابراین همواره باید استراتژیستهای ایرانی این سئوال را مطرح كنند كه چه گزینهای پرمخاطرهتر از اقدام نظامی برای كشورها خواهد بود؟ آمریكا در برخورد با ایران صرفا در شرایطی از ابزار و گزینه نظامی بهره میگیرد كه زمینههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن وجود داشته باشد.
براساس چنین رویكردی، قطعنامه 1929 را میتوان در زمره ابزارهای رفتار استراتژیك در مقیاس طولانیمدت علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. بهرهگیری از الگوهای معطوف به محدودیت بینالمللی علیه ایران را میتوان بهعنوان اقدامی كمهزینه برای آمریكا و كشورهای جهان غرب در مقابله با ایران برشمرد. از سوی دیگر، محدودیتهای اقتصادی و استراتژیك كه بهعنوان ضمیمه قطعنامه 1929 علیه ایران اعمال میشود، هزینههای اقتصادی و استراتژیك برای ایران ایجاد میكند.
در چنین شرایطی، هیچیك از زمامداران، تحلیلگران و مقامات اجرایی در ایران نمیتوانند مفاد قطعنامه 1929 را بهعنوان اقدامی بیاثر در رفتار استراتژیك تلقی كنند. این قطعنامه بخشی از اقدامات سازمانیافته بینالمللی محسوب میشود كه بر اساس تئوری "ماكسی مین " (Maximin) طراحی شده است. بر اساس این الگو، كشورها در رفتار سیاسی و بینالمللی خود، صرفا به هزینههای كشور رقیب توجه نمیكنند، بلكه به هزینههای ناشی از كنش استراتژیك خود نیز توجه خواهند داشت. در شرایط موجود، قطعنامه 1929 برای كشورهای جهان غرب و قدرتهای بزرگ هزینههای اقتصادی محدود بهوجود میآورد، زیرا آنان را از بخش مشخصی از اقتصاد جهانی و منطقهای محروم میسازد. در ازای این امر، چنین قطعنامههایی دارای هزینههای فراگیرتری برای كشورهایی همانند ایران هستند.
از سوی دیگر، كاهش درآمدهای اقتصادی كشورهای صنعتی جهان از طریق محدودیت تجاری با ایران، تأثیر استراتژیك بر قدرت و توانمندی آنان ایجاد نمیكند، در حالیكه هزینههای تحریم برای ایران در حوزههای اقتصادی - اجتماعی بسیار بیشتر از آنچیزی است كه در فضای تبلیغاتی بیان میشود. چنین روندی دارای آثار و نتایج تصاعدی خواهد بود. بهعبارت دیگر، هرگاه هزینههای اقتصادی دولت ایران به حوزه اجتماعی منتقل شود، در آن شرایط، واكنش گروههای اجتماعی، بیش از آنكه علیه جهان غرب باشد، علیه ساختار سیاسی كشور خواهد بود.
به این ترتیب، میتوان این موضوع را بررسی كرد كه قطعنامه 1929 دارای چه ماهیت و همچنین چه كاركردی خواهد بود. طبعا باید چنین اقداماتی را در راستای جنگ نرم دشمن علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. جنگ نرم هیچگاه در محیط نظامی شكل نمیگیرد. از سوی دیگر، بر اساس ادبیات خصمانه نیز بهوجود نمیآید. جنگ نرم، ماهیت فرسایشدهنده نسبت به ساختار قدرت كشور رقیب خواهد داشت.
اولین اصل برای مقابله با جنگ نرم آن است كه در دام دشمن قرار نگیریم. نظریهپردازان جنگ نرم همواره بر این موضوع تأكید داشتهاند كه نباید دشمن را در وضعیت تدافعی و مقابلهگرایانه قرارداد. بهعبارت دیگر، جنگ نرم ماهیت غیرمستقیم دارد. كشور هدف احساس میكند كه اقدامات محدود و بیاثر علیه آن انجام گرفته، اما در میانمدت نشانههای فرسایش مشاهده میشود و در طولانیمدت جلوههایی از ركود و رویارویی در كشور هدف ظهور مییابد. این امر را میتوان بخشی از واقعیت جنگ نرم دانست كه نهتنها آمریكا بلكه بسیاری از كشورهایی كه آنان را دوست میپنداریم، علیه ایران سازماندهی كردهاند.
با توجه به مؤلفههای یاد شده، میتوان قطعنامه 1929 را نشانهای از جنگ نرم علیه ایران دانست. شاخصها و كاركرد آن را میتوان بهعنوان "قالبهای شناخت تهدید " در نظر گرفت. اگر زمامداران و تحلیلگران ایرانی واقعا به این جمعبندی رسیدهاند كه قطعنامه 1929 تأثیری بر ساختار سیاسی و اجتماعی ایران بهجا نمیگذارد، بیانگر آن است كه نسبت به ماهیت و كاركرد جنگ نرم شناخت چندانی ندارند. واقعیتهای شناختشناسانه جنگ نرم نشان میدهد كه قطعنامه 1929 و اقدام قدرتهای بزرگ علیه ایران، نمادی از جنگ نرم در عصر رقابتهای نامتقارن منطقهای و بینالمللی است. بهطور كلی میتوان شاخصهای جنگ نرم را به شرح ذیل مورد توجه قرار داد:
1- كشور هدف در جنگ نرم، نسبت به تهدید شكل گرفته "احساس تهدید " نمیكند. بهعبارت دیگر، در شرایط غافلگیری قرار میگیرد.
2- كشور هدف، اقدام مؤثری برای مقابله با تهدید به انجام نمیرساند. از ابزارهایی همانند اطلاعرسانی دقیق به جامعه استفاده نخواهد كرد. برای مقابله با تهدید دشمن باید فضای "ادراك تهدید " در دو سطح انجام گیرد. در سطح اول، تهدید باید معطوف به درك دقیق از سوی مسئولین باشد. در گام دوم، زمینه برای انتقال چنین ادراكی به جامعه فراهم شود. به هر میزان جامعه در برابر تهدید از وقوف و آگاهی بیشتری برخوردار باشد، امكان مقابله با تهدید بیشتر خواهد شد.
3- ابزارهای لازم برای مقابله و رویارویی با تهدید فراهم شود. تهدیدات جنگ نرم ماهیت غیرمستقیم دارد. ابزارهای مقابله با چنین تهدیداتی نباید ماهیت شعاری داشته باشد، رویكرد مقابله با تهدید ایجاب میكند كه از ابزارهای عقلانی، ادبیات عقلانی و فرآیندهایی استفاده شود كه امكان غافلگیرسازی دشمن را فراهم آورد. اگر سیاست اعلامی در راستای بهرهگیری از ادبیات مقابلهجویانه باشد، در آن شرایط در دام دشمن قرار گرفتهایم. دشمن باید احساس كند كه تاكتیك وی به نتیجه رسیده؛ در چنین شرایطی از ابتكارات جدید استفاده نخواهد كرد.
4- در شرایط تهدیدات مربوط به جنگ نرم نباید اجازه داد كه زمینههای "تصاعد بحران " فراهم شود؛ الگوهای مدیریت بحران در قالبهای دیپلماتیك و استراتژیك طراحی میشود. اگر روند محدودیتها افزایش یابد، در آن شرایط زمینه افزایش تهدیدات استراتژیك نرمافزاری فراهم خواهد شد. بنابراین در شرایط جنگ نرم، لازم است تا زمینههای كنترل بحران را فراهم كرد. این امر از طریق اقدامات متنوع و در فضای مقابله با تهدید در فضای جنگ نرم انجام میشود. مشروعیتسازی بهعنوان اصلیترین نشانه قدرت محسوب میشود. بنابراین لازم است كه حقانیت و مشروعیت قطعنامهها از طریق حقوقی - دیپلماتیك مورد بحث قرار گرفته و اعتبار آنان در قالب مفاهیم علمی مورد پرسش قرار گیرد.
منبع:پایگاه جامع و تخصصی جنگ نرم
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh
در سالهای ریاستجمهوری بوش، همواره این سئوال در رسانهها و مطبوعات كشورهای غربی مطرح میشد كه آمریكا از چه الگویی در برخورد با ایران استفاده خواهد كرد؟ بسیاری بر این اعتقاد بودند كه روح نظامیگری دولت بوش منجر به انجام اقدامات تهاجمی علیه ایران میشود. تحلیل این گروه بر اساس ادبیات و جهتگیری دولت بوش مورد ارزیابی قرار میگرفت.
طبعا بهكارگیری گزینه نظامی كار دشواری در حوزه سیاست بینالملل محسوب میشود. جنگهای منطقهای در كوتاهمدت به پیروزی میرسد، اما آثار و پیامدهای طولانیمدتی خواهد داشت. تجربه عراق و افغانستان نشان داد كه نیروهای نظامی آمریكا در شرایط عملیاتی به پیروزی نظامی میرسند، اما پیروزی نظامی را نمیتوان بهعنوان پایان استراتژی دانست.
در عصر بعد از جنگ، پیروزی نیروهای نظامی بهعنوان آغاز رفتار استراتژیك محسوب میشود. كشورهایی كه از ابزارهای نظامی برای اهداف سیاسی بهره میگیرند، موضوع دشواری را در دستور كار خود قرار میدهند. بهعبارت دیگر، نظامیگری در عصر بعد از جنگ سرد بهعنوان گام نخستین رفتار استراتژیك محسوب میشود. همواره گزینههای دیگری وجود دارند كه مربوط به شرایط پیچیده در روند رقابتهای سیاسی و بینالمللی است.
تجربه نشان میدهد كه آمریكا از این گزینه در برخورد با ایران استفاده كرده است. شرایط سیاسی نظام اجتماعی و ژئوپلتیك ایران ماهیت پیچیده و درهمتنیدهای دارد. بنابراین میتوان به این جمعبندی رسید كه آمریكا در برخورد با كشوری همانند ایران از الگوی نظامی استفاده نخواهد كرد. این الگو نتایج مبهم و مخاطرات گستردهای برای آمریكا ایجاد میكند.
بنابراین همواره باید استراتژیستهای ایرانی این سئوال را مطرح كنند كه چه گزینهای پرمخاطرهتر از اقدام نظامی برای كشورها خواهد بود؟ آمریكا در برخورد با ایران صرفا در شرایطی از ابزار و گزینه نظامی بهره میگیرد كه زمینههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن وجود داشته باشد.
براساس چنین رویكردی، قطعنامه 1929 را میتوان در زمره ابزارهای رفتار استراتژیك در مقیاس طولانیمدت علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. بهرهگیری از الگوهای معطوف به محدودیت بینالمللی علیه ایران را میتوان بهعنوان اقدامی كمهزینه برای آمریكا و كشورهای جهان غرب در مقابله با ایران برشمرد. از سوی دیگر، محدودیتهای اقتصادی و استراتژیك كه بهعنوان ضمیمه قطعنامه 1929 علیه ایران اعمال میشود، هزینههای اقتصادی و استراتژیك برای ایران ایجاد میكند.
در چنین شرایطی، هیچیك از زمامداران، تحلیلگران و مقامات اجرایی در ایران نمیتوانند مفاد قطعنامه 1929 را بهعنوان اقدامی بیاثر در رفتار استراتژیك تلقی كنند. این قطعنامه بخشی از اقدامات سازمانیافته بینالمللی محسوب میشود كه بر اساس تئوری "ماكسی مین " (Maximin) طراحی شده است. بر اساس این الگو، كشورها در رفتار سیاسی و بینالمللی خود، صرفا به هزینههای كشور رقیب توجه نمیكنند، بلكه به هزینههای ناشی از كنش استراتژیك خود نیز توجه خواهند داشت. در شرایط موجود، قطعنامه 1929 برای كشورهای جهان غرب و قدرتهای بزرگ هزینههای اقتصادی محدود بهوجود میآورد، زیرا آنان را از بخش مشخصی از اقتصاد جهانی و منطقهای محروم میسازد. در ازای این امر، چنین قطعنامههایی دارای هزینههای فراگیرتری برای كشورهایی همانند ایران هستند.
از سوی دیگر، كاهش درآمدهای اقتصادی كشورهای صنعتی جهان از طریق محدودیت تجاری با ایران، تأثیر استراتژیك بر قدرت و توانمندی آنان ایجاد نمیكند، در حالیكه هزینههای تحریم برای ایران در حوزههای اقتصادی - اجتماعی بسیار بیشتر از آنچیزی است كه در فضای تبلیغاتی بیان میشود. چنین روندی دارای آثار و نتایج تصاعدی خواهد بود. بهعبارت دیگر، هرگاه هزینههای اقتصادی دولت ایران به حوزه اجتماعی منتقل شود، در آن شرایط، واكنش گروههای اجتماعی، بیش از آنكه علیه جهان غرب باشد، علیه ساختار سیاسی كشور خواهد بود.
به این ترتیب، میتوان این موضوع را بررسی كرد كه قطعنامه 1929 دارای چه ماهیت و همچنین چه كاركردی خواهد بود. طبعا باید چنین اقداماتی را در راستای جنگ نرم دشمن علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. جنگ نرم هیچگاه در محیط نظامی شكل نمیگیرد. از سوی دیگر، بر اساس ادبیات خصمانه نیز بهوجود نمیآید. جنگ نرم، ماهیت فرسایشدهنده نسبت به ساختار قدرت كشور رقیب خواهد داشت.
اولین اصل برای مقابله با جنگ نرم آن است كه در دام دشمن قرار نگیریم. نظریهپردازان جنگ نرم همواره بر این موضوع تأكید داشتهاند كه نباید دشمن را در وضعیت تدافعی و مقابلهگرایانه قرارداد. بهعبارت دیگر، جنگ نرم ماهیت غیرمستقیم دارد. كشور هدف احساس میكند كه اقدامات محدود و بیاثر علیه آن انجام گرفته، اما در میانمدت نشانههای فرسایش مشاهده میشود و در طولانیمدت جلوههایی از ركود و رویارویی در كشور هدف ظهور مییابد. این امر را میتوان بخشی از واقعیت جنگ نرم دانست كه نهتنها آمریكا بلكه بسیاری از كشورهایی كه آنان را دوست میپنداریم، علیه ایران سازماندهی كردهاند.
با توجه به مؤلفههای یاد شده، میتوان قطعنامه 1929 را نشانهای از جنگ نرم علیه ایران دانست. شاخصها و كاركرد آن را میتوان بهعنوان "قالبهای شناخت تهدید " در نظر گرفت. اگر زمامداران و تحلیلگران ایرانی واقعا به این جمعبندی رسیدهاند كه قطعنامه 1929 تأثیری بر ساختار سیاسی و اجتماعی ایران بهجا نمیگذارد، بیانگر آن است كه نسبت به ماهیت و كاركرد جنگ نرم شناخت چندانی ندارند. واقعیتهای شناختشناسانه جنگ نرم نشان میدهد كه قطعنامه 1929 و اقدام قدرتهای بزرگ علیه ایران، نمادی از جنگ نرم در عصر رقابتهای نامتقارن منطقهای و بینالمللی است. بهطور كلی میتوان شاخصهای جنگ نرم را به شرح ذیل مورد توجه قرار داد:
1- كشور هدف در جنگ نرم، نسبت به تهدید شكل گرفته "احساس تهدید " نمیكند. بهعبارت دیگر، در شرایط غافلگیری قرار میگیرد.
2- كشور هدف، اقدام مؤثری برای مقابله با تهدید به انجام نمیرساند. از ابزارهایی همانند اطلاعرسانی دقیق به جامعه استفاده نخواهد كرد. برای مقابله با تهدید دشمن باید فضای "ادراك تهدید " در دو سطح انجام گیرد. در سطح اول، تهدید باید معطوف به درك دقیق از سوی مسئولین باشد. در گام دوم، زمینه برای انتقال چنین ادراكی به جامعه فراهم شود. به هر میزان جامعه در برابر تهدید از وقوف و آگاهی بیشتری برخوردار باشد، امكان مقابله با تهدید بیشتر خواهد شد.
3- ابزارهای لازم برای مقابله و رویارویی با تهدید فراهم شود. تهدیدات جنگ نرم ماهیت غیرمستقیم دارد. ابزارهای مقابله با چنین تهدیداتی نباید ماهیت شعاری داشته باشد، رویكرد مقابله با تهدید ایجاب میكند كه از ابزارهای عقلانی، ادبیات عقلانی و فرآیندهایی استفاده شود كه امكان غافلگیرسازی دشمن را فراهم آورد. اگر سیاست اعلامی در راستای بهرهگیری از ادبیات مقابلهجویانه باشد، در آن شرایط در دام دشمن قرار گرفتهایم. دشمن باید احساس كند كه تاكتیك وی به نتیجه رسیده؛ در چنین شرایطی از ابتكارات جدید استفاده نخواهد كرد.
4- در شرایط تهدیدات مربوط به جنگ نرم نباید اجازه داد كه زمینههای "تصاعد بحران " فراهم شود؛ الگوهای مدیریت بحران در قالبهای دیپلماتیك و استراتژیك طراحی میشود. اگر روند محدودیتها افزایش یابد، در آن شرایط زمینه افزایش تهدیدات استراتژیك نرمافزاری فراهم خواهد شد. بنابراین در شرایط جنگ نرم، لازم است تا زمینههای كنترل بحران را فراهم كرد. این امر از طریق اقدامات متنوع و در فضای مقابله با تهدید در فضای جنگ نرم انجام میشود. مشروعیتسازی بهعنوان اصلیترین نشانه قدرت محسوب میشود. بنابراین لازم است كه حقانیت و مشروعیت قطعنامهها از طریق حقوقی - دیپلماتیك مورد بحث قرار گرفته و اعتبار آنان در قالب مفاهیم علمی مورد پرسش قرار گیرد.
منبع:پایگاه جامع و تخصصی جنگ نرم
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh
/ج