يادآوري اسلوبي در تفضيل (2)
اسلوبي معروف در استعمال عرب و کتب ادبي ولي مهجور در کتب نحوي و فن ترجمه
البته اين نمونه، در تعريف بيشتر قدما و محدثين نيز خدشه وارد مي سازد و آن را با همه احترام، ناقص مي شمارد. در اين کاربرد اسلوب تفضيل، مقايسه برتري، درست بر عکس تعريف است، يعني مقايسه برتري دو صفت مختلف براي يک شيء يا شخص خاص صورت مي گيرد؛ نه مفاضله دو طرف در يک صفت. شايد بتوان گفت در اين اسلوب، اعتباري از صفت را از شخص يا شيء دور مي کنيم و ديگري را نزديک.
براي تقريب به ذهن، از نمونه آن در فارسي، که کاملاً ملموس و روزمره و عادي مي نمايد، شروع کنيم؛ به عنوان مثال، دانشجويان، استادي را در دو صفتش به مقايسه مي نشينند و مي گويند: «او به علم صرف داناتر است تا علم نحو (2)» يا در جايي مي خوانيم: «بيانات رئيس جمهور آمريکا، به توحّش شبيه تر است تا تمدن (3)»، يا اين که «فارسي نويسي تو بهتر از عربي نويسي توست (4)» که در اين موارد، باز هم دو صفت در يک شخص با هم مقايسه مي شوند.
بيان اين مورد و امثال آن در زبان عربي چگونه بايد باشد، حال آن که آنچه در کتب نحو و فن ترجمه گفته اند، مناسب ديگر کاربردهاي اين اسلوب است.
شايد بهتر باشد براي معادل اين اسلوب در زبان عربي نيز نمونه هايي ملموس که حتي شايد آنها را شنيده يا ديده باشيم، بياوريد تا مطلب بوضوح روشن شود. شايد بسياري از ما با اين سخن امير بيان علي (عليه السلام) در شأن خود، آشناييم که فرمود:
ايها الناس سلوني قبل ان تفقدوني، فلانا بطرق السماءِ أعلمُ منّي بطرق الارض. (نهج البلاغة: خطبه 189)
در توضيح مطلب پيش گفته، بايد بگوييم عبارت «دو صفت يا ويژگي» از باب تسامح است و گرنه به طور دقيق تر بايد بگوييم «دو اعتبار از يک صفت»؛ يعني مثلاً شخصي در صفت علم و دانايي، يک بار به اعتبار دانايي اش در فقه و بار ديگر به اعتبار دانايي اش در حديث مقايسه مي شود. در مثال بالا و کلام مولي (عليه السلام) ذکر دو نکته ارزنده است:
1- اين کلام،از فصيح ترين شخص عرب، علي (عليه السلام) است که منبع و آبشخور فصاحت قريش و عرب خُلّص و عربي قديم است و به صدورش، اطمينان.
2- در اين کلام، علم امام به دو اعتبار مورد تفاضل واقع شده، امام خود را - با هر غرضي - در يک اعتبار تفضيل داده است، بنابراين، تعريف اين مورد را در بر نمي گيرد، چه، امام، شخص است و موصوف، نه صفت، که مشترک باشد. در دو چيز؛ زيرا در آن صورت،آن دو، مشترک در وصفي بودند که در همان مقايسه مي شدند، در حالي که در اينجا اولاً، آنچه در هر دو مشترک است، موصوف است و نه صفت، که قابل مقايسه باشد؛ ثانياً، در اينجا مقايسه در دو اعتبار يک صفت صورت مي گيرد، نه ميان دو شخص؛ ثالثاً، شخص يا شيء، واحد است. به عبارتي، يک شخص در دو اعتبار خود مقايسه مي شود. با اين توضيح، مشخص مي شود که مي بايست اين حالت به حالت اول از اسم تفضيل، يعني بدون "ال" و "اضافه" نزديکتر از ديگر حالات باشد و در ساختار نيز، شبيه تر.
رفته رفته، به رواني اين اسلوب و شباهت نسبي آن در ساختار با شيوه ي مانوس در ذهن نزديک مي شويم تا پيچيدگي ظاهري آن پايبندمان نشود.
ساختار نمادين و کلي اين اسلوب:
(شخص +حرف +اعتبار مفضل +أفعل
يا شي ء جر متناسب صفت (متناسب
مورد نظر) با صفت با صفت)
مِن يِ ب
+ +ضمير متصل +تكرار
مِن متناسب با شخص حرف جر
يا اشخاص و شيء يا اشياء متناسب با صفت
طرق الأرض
+اعتبار مفضل عليه صفت
پيش از پرداختن به نمونه هاي ديگر در اين زمينه، شايسته است يادآور شويم که ممکن است اين اسلوب با اندک جابجايي در گزاره ها، نيز نوشته شود، به اين معني که مي توان با توجه به متن، بلندي و کوتاهي اجزاء اسلوب، ذوق ادبي و ... گاه، بخش "حرف جر + اعتبار مفضل صفت" که در نماد بالا، پيش از صفت اصلي يا أفعل واقع شده، دقيقاً پس از آن ذکر کرد و ادامه اجزاء را به همان ترتيب ادامه داد، طبق اين شکل:
(شخص يا شيء)+أفعل+حرف جر+ اعتبار مفضّل صفت+مِن+ ضمير متناسب شخص يا شيء+حرف جر+اعتبار مفضل عليه صفت.
دقت کنيم که معنا در هر دو نمونه، يکي است و تفاوت، تنها در شکل ظاهري است.
نکته مهم در پياده سازي اين کاربرد و استعمال اسلوب تفضيل، در دقيق جايگزين کردن مفضّل و مفضّل عليه است. در مقايسه دو اعتبار صفت، جا به جا شدن آن دو در ساختار، معنا را کاملاً واژگون خواهد ساخت و هدف، که درست و فصيح سخن گفتن و نوشتن است، از بين خواهد رفت، که در نمونه هايي از کلام اديبان عرب و تقريب هايي از فارسي، موضوع روشن تر خواهد شد.
حضرت علي (عليه السلام) در فرازي از سخنان خود مي فرمايد:
لا يصدق إيمان عبد حتي يکون بما في يدالله أوثق منه بما في يده؛ ايمان هيچ بنده اي راست نباشد تا اين که به آنچه در دست خداي است مطمئن تر باشد تا آنچه در دست خود اوست (نهج البلاغة: حکمت 310).
جرج جرداق در مقدمه خود بر کتاب صوت العدالة مي نويسد:
بقي أن نوضح أمراً يتعلق بما أشار اليه بعض النقاد من مقاطع هنا أو هناک هي أقرب إلي الشعر منها إلي البحث. (الإمام عليّ صوت العدالة الإنسانية: ج 1 ص 15)
نکته اي باقي مي ماند که بايد توضيح دهيم و آن مربوط به چيزي است که بعضي از خرده گيران، از اين جا و آن جا، به آن اشاره نموده اند و در واقع، به شعر نزديک تر است تا به بحث و بررسي ! (امام علي صداي عدالت انساني: ج 1 ص 33)
شارح "الکافية في النحو" چنين مي گويد:
لفظ "اللقب" - في القديم - کان في الذم أشهر منه في المدح؛ واژه "لقب" در قديم، بيش تر در ذم شهرت داشته است تا مدح (شرح الرضي علي الکافية: ج 3 ص 264). (5)
مصطفي لطفي منظوطي در کتاب خود مي گويد:
هي (المرأة) إلي نهلة واحدة من نهلات الإجلال و الإعظام، أحوج منها إلي شؤبوب متدفق من الحب و الغرام؛ زن، به تک جرعه اي بزرگداشت و تکريم حقيقي نيازمندتر است تا باران يک ريز عشق و دلباختگي ظاهري (النظرات: ج 3، ص 105).
صبحي صالح در مقدمه خود بر نهج البلاغه مي نويسد:
إن کتاباً کالنهج يفترض فيه أن يکثر مضمونه في مسائل العقيدة و الا يتطرق من مسائل الفقه و التشريع إلا لما جاء عرضاً او کانت صلته بالعقيدة أوثق منها بالأحکام؛ فرض اوليه در کتابي چون نهج البلاغه اين است که بيشترين محتواي آن مسائل عقيدتي باشد، و به مسائل فقهي نپردازد، مگر اتفاقي و يا آن جا که با عقايد، رابطه اي تنگ تر داشته باشد تا با احکام (نهج البلاغه: مقدمه صبحي صالح، ص 27).
بدين ترتيب اين گونه از تفضيل و شيوه نگارش آن در عربي و فارسي، به طور بسيار خلاصه و گذرا، از نظر گذشت. البته نبايد کليشه اي نبودن ترجمه هاي ارائه شده را از نظر دور داشت و نيز اين که ترجمه ي پاياني وجود ندارد و مي توان براي نمونه هاي ذکر شده، ترجمه هاي ديگري ارائه داد.
پي نوشت:
1. از ميان کتب فن ترجمه ن.ک: فن ترجمه، يحيي معروف؛ روش نوين فن ترجمه، منصوره زرکوب؛ روشي نو در ترجمه از عربي به فارسي، رضا ناظمينان؛ درآمدي بر مباني ترجمه عربي، عنايت ا... فاتحي نژاد و بابک فرزانه؛ فن ترجمه در ادبيات عربي، محمد عبدالغني حسن، ترجمه عباس عرب؛ تئوري ترجمه و ترجمه کاربردي از عربي به فارسي ،حسين شمس آبادي؛ آموزش زبان عربي، آذرتاش آذرنوش؛ قواعد طلايي عربي همراه با شيوه هاي نوين فن ترجمه، يعقوب عليزاده، و از ميان کتب نحو قديم و جديد تنها برخي همچون شارح کافيه ابن حاجب در جلد سه و شرتوني در مبادي العربية جلد چهار، در بحث عمل افعل التفضيل مثالي آورده اند، که چنين است: "ما رايت رجلا أحسنَ في عينه الکحلُ في عين زيدٍ." با اين اشاره که مرفوع افعل التفضيل بيگانه بوده و مفاضله به دو اعتبار صورت گرفته است.
2. إنه بعلم الصرف أعلم منه بعلم النحو.
3. إن تصريحات الرئيس الأمريکي أشبه بالبربريه منها بالمدينه.
4. إن کتابتک بالعربيه أفضل منها بالفارسيه.
5. و در خروج از کليشه مي توان از آن ترجمه اي روان تر به گونه ي روبرو ارائه داد: «واژه لقب در قديم، بيش از آنکه در مدح به کار رود، در ذم شهرت داشته است.»
1. نهج البلاغة، الرضي، محمّد بن الحسين؛ تحقيق: صبحي الصالح، چاپ اول، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1407 هـ ق.
2. آموزش زبان عربي، آذرنوش، آذرتاش، چاپ اول، تهران، نشر دانشگاهي، 1376 هـ ش.
3. امام علي صداي عدالت انساني، جرداق، جورج، ترجمه: سيد هادي خسروشاهي، چاپ اول، قم، نشر خرم، 1369 هـ ش.
4. الإمام علي (عليه السلام) صوت العداله الأنسانيه، جرداق، جورج، چاپ اول، ايران، قم، ذوي القربي، 1382 هـ ش.
5. تئوري ترجمه و ترجمه کاربردي از عربي به فارسي، شمس آبادي، حسين، چاپ اول، تهران، نشر چاپار، 1380 هـ ش.
6. جامع الدروس العربية، الغلاييني، مصطفي، چاپ اول، دارالکوخ، 1425 هـ ق.
7. درآمدي بر مباني ترجمه عربي، فاتحي نژاد، عنايت ا... و فرزانه، بابک، تهران، موسسه آيه، 1380 هـ ش.
8. روش نوين فن ترجمه، زرکوب، منصوره، چاپ سوم، اصفهان، ماني، 1378 هـ ش.
9. روشي نو در ترجمه از عربي به فارسي، ناظمينان، رضا، چاپ اول، تهران، سمت، 1381 هـ ش.
10. شرح الرضي علي الکافية، الأستراباذي، رضي الدين، تصحيح و تعليق: يوسف حسن عمر، چاپ سوم، طهران، مؤسسة الصادق، جامعة قار يونس، 1395 هـ ق.
11. فن ترجمه در ادبيات عربي، حسن، محمّد عبدالغني، ترجمه: عباس عرب، مشهد، آستان قدس، 1376ش.
12. فن ترجمه، معروف، يحيي، چاپ سوم، تهران، سمت، 1382 هـ ش.
13. فن ترجمه، معروف، يحيي، چاپ سوم، ايران، تهران، سمت، 1382 هـ ش.
14. في التراث اللغوي، جواد افندي، تحقيق: د. محمّد عبدالمطلب البکّاء، چاپ اول، بغداد، دار الشؤون الثقافية العامة، 1998م.
15. قواعد طلايي عربي همراه با شيوه هاي نوين فن ترجمه، عليزاده، يعقوب، چاپ اول، تهران، دانش پرور، 1384 هـ ش.
16. مبادي العربية، الشرتوني، رشيد، (قسم النحو)، تحقيق: حميد المحمّدي، چاپ هفتم، قم، 1419 هـ ق.
17. موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، يعقوب، إميل بديع، چاپ اول، قم، انتشارات استقلال، 1379، هـ ش.
18. النظرات، لطفي المنفلوطي، مصطفي، بيروت، الدار النموذجيه، 1424 هـ ق.
منبع:نشريه حديث انديشه، شماره7