ماهيت گروه واژه ها: مطالعه اي در ساختار گروه واژه هاي فارسي

ماهيت گروه واژه ها

«واحدهاي چندواژه اي»(2) حجم قابل توجهي از متون را به خود اختصاص مي دهند. يکي از انواع اين واحدها « گروه واژه(3)»ها هستند. گروه واژه ها، اگر نه به دلايل ديگر، تنها به دليل بسامد بالا، در همه زبان ها اهميت ويژه اي
سه‌شنبه، 24 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماهيت گروه واژه ها
 ماهيت گروه واژه ها

 

نويسنده: سعيد رفيعي خضري(1)




 

ماهيت گروه واژه ها: مطالعه اي در ساختار گروه واژه هاي فارسي

چکيده

«واحدهاي چندواژه اي»(2) حجم قابل توجهي از متون را به خود اختصاص مي دهند. يکي از انواع اين واحدها « گروه واژه(3)»ها هستند. گروه واژه ها، اگر نه به دلايل ديگر، تنها به دليل بسامد بالا، در همه زبان ها اهميت ويژه اي دارند. معيارهايي که تاکنون براي شناخت و تعريف گروه واژه ها، از سوي زبان شناسان، ارائه شده است؛ اغلب بسيار کلي است، به گونه اي که بسياري از واحدهاي چند واژه اي را شامل مي شود. مطالعه در ساختار گروه واژه هاي فارسي براي درک ماهيت گروه واژه ها، تلاشي در جهت رسيدن به تعريفي دقيق تر و به مراتب روشن تر براي مفهوم «گروه واژگي(4)» است. براي دست يابي به اين مهم، معيارهاي مطرح شده از سوي زبان شناسان، برتن پيکره اي از واحدهاي چند واژه اي فارسي زده و به بوته آزمايش گذاشته مي شود. به طبقه بندي هاي معنايي، نحوي و نقشي اشاره و نشان داده مي شود که بر سرگروه واژگي برخي گروه واژه ها، بر مبناي معيارهاي مطرح، نمي توان مطمئن بود و شايد با مطالعه دوباره اين معيارها بتوان طبقه بندي بهتري از گروه واژه ها ارائه کرد. درک بهتر ماهيت اين واحدهاي چند واژه اي هم در شناخت و هم در آموزش بهتر زبان مي تواند مفيد باشد.
کليدواژه ها: واحدهاي چند واژه اي، گروه واژه، گروه واژگي، گروه واژه هاي اصلي(5)، نيمه گروه واژه ها(6).

1. مقدمه

در زبان افزون بر « واحدهاي واژگاني منفرد(7)» مجموعه گسترده اي از «واحدهاي چند واژه اي» وجود دارند (گلدبرگ(8)، 2007). واحدهاي چند واژه اي، واحدهايي واژگاني هستند که از توالي دو يا بيشتر از دو واژه تشکيل مي شوند. مجموعه اين واژه ها واحدي معني دار و تفکيک ناپذير را مي سازد (کالن(9)، 2004). اين واحدها الگويي ثابت و تکرار شدني از مواد واژگاني هستند که نقش شان به ماهيت شان در زبان واقعيت مي بخشد (گرانت و باوئر(10)، 2004). اين واحدها بر مبناي ميزان «ترکيب ناپذيري معنايي»(11)، «ثبات نحوي(12)»، « محدوديت هاي واژگاني(13)» و «تثبيت شدگي(14)» به انواعي تقسيم مي شوند. «گروه واژه » يکي از انواع واحدهاي چند واژه اي است (گرينجر(15)، 2005).
مطالعه در ماهيت گروه واژه ها، پژوهشي است در چهارچوب «گروه واژه شناسي(16)»، اصطلاحي که نخستين بار پژوهشگران روسي آن را به کار بردند و آن را شاخه اي نسبتاً مستقل در حوزه زبان شناسي قلمداد کردند (واحد پايه در گروه واژه شناسي(17)). اما گروه واژه شناسي خود نوعي «عبارت شناسي(18)» است. پيشينه عبارت شناسي، هرچند اندکآن را زير حوزه اي از «واژه شناسي(19)» معرفي مي کند (گرينجر، 2005).
تعريف دقيق و روشني از گروه واژه ها نشده است و اين امر در ارائه اين واحدهاي واژگاني به منزله بخشي از فعاليت آموزش و يادگيري زبان، مشکلات عديده اي را به وجود آورده است (گرانت و باوئر، 2004). بر سر تعريف و طبقه بندي گروه واژه ها بحث هاي بسياري در گرفته است. اين واقعيت که تعاريف گوناگوني براي گروه واژه ها وجود دارد، از سويي به ماهيت پيچيده گروه واژه ها و تن ندادن آنها به تعريفي واحد بر مي گردد و از سويي ديگر به ارتباطات محکم اما مرزهاي نامشخص آنها با حوزه هاي زبان شناسي به ويژه صرف، نحو، معني شناسي و کاربرد شناسي (گرينجر، 2005).
پژوهش در ماهيت گروه واژه ها، مطالعه اي در ساختار گروه واژه هاي فارسي، پژوهشي دراز دامن است. اين پژوهش با استخراج و گردآوري واحدهاي چند واژه اي فارسي در آثار نمايشي و داستاني از 1250 تا 1300 شمسي آغاز شده است. دوازده اثر نمايشي و هفده اثر داستاني به همراه دو ترجمه و يک شرح حال، در قالب سي مجلد، بخشي از پيکره اي است که در مرحله اول پژوهش، از آنها استفاده شده است. انتخاب اين دوره زماني به دليل اهميتي است که آثار اين دوره در روند تطور نثر فارسي و شکل گيري نثر جديد، يعني دور شدن از صورت منشيانه و درباري به صورت عاميانه و مردمي مي يابند و نقشي که واحدهاي چند واژه اي در اين مهم ايفا مي کنند. نگارنده قصد دارد با تحليل معنايي، نحوي و نقشي اين واحدها و بر مبناي معيارهاي موجود به معياري براي تعريف و تميز گروه واژه ها از ساير واحدهاي چند واژه اي و طبقه بندي آنها دست يابد. اما در اين مقاله، پس از مقدمه، در بخش دوم با عنوان «معيار يا معيارهايي براي تعريف گروه واژه» به برخي معيارهاي ارائه شده از سوي زبان شناسان اشاره و تلاش مي شود تا با توجه به آنها، به معيار يا معيارهايي براي تعريف گروه واژه هاي فارسي دست يافت. سپس در بخش سوم با عنوان «انواع گروه واژه، طبقه بندي گروه واژه ها» برخي از طبقه بندي هاي صورت گرفته از سوي زبان شناسان ارائه و تلاش مي شود تا با توجه به آنها طبقه بندي مناسبي براي گروه واژه هاي فارسي به دست داد. اين مقاله بخشي پاياني نيز دارد، يعني بخش «نتيجه گيري» که در آن به نتايج حاصل از تحليل واحدهاي چند واژه اي فارسي بر اساس معيارها و طبقه بندي هاي مطرح شده اشاره مي شود.

2. معيار يا معيارهايي براي تعريف گروه واژه

براي تعريف گروه واژه ها معيارهايي چند مطرح شده است. تلاش هاي بسياري براي تعريف اين واحدهاي چند واژه اي بر مبناي معيارهايي معنايي، نحوي و نقشي صورت گرفته است. فهرست گروه واژه ها در فرهنگ ها و منابع درسي مجموعه ناهمگني را در زير اين عنوان جمع مي کند که حاکي از نبودن معيارهايي مشخص براي تعريف اين واحدهاي چند واژه اي است (گرانت و باوئر، 2004).
مون(20) (1997) سه معيار براي متمايز کردن گروه واژه ها از ساير واحدهاي چند واژه اي ارائه مي کند: تثبيت شدگي، ثبات و ترکيب ناپذيري توالي واژه ها و ترکيب ناپذيري را ميزان تفسير ناپذيري واحدهاي چند واژه اي به صورت واژه به واژه مي داند. اين معيارها مطلق نيستند و در هر واحد چند واژه اي درجاتي از تنوع را بروز مي دهند. مون عنوان مي کند که در بررسي هاي قبلي تعاريف گوناگوني براي گروه واژه ارائه شده است. او لفظ گروه واژه را تنها در خصوص واحدهايي به کار مي برد که کلیتی جدا از اجزاء هستند، به سخن ديگر معناي آنها از معناي واژه هاي سازنده آنها بازيافت پذير نيست. او توضيح مي دهد که گروه واژه ها به لحاظ تاريخي يا ريشه شناختی استعاره اي هستند. گروه واژه ها ممکن است به لحاظ رمزگشايي مشخص باشند، مانند: گروه واژه فارسي «لقمه بزرگ تر از دهان خود برداشتن» يا نامشخص، مانند: «شپش کسي منيژه خانم بودن».
کوپر(21) (1998) معتقد است گروه واژه ها متعلق به زبان نمادين(22) يا غير تحت الفظي(23)، شامل کنايات، تشبيهات و استعاره ها هستند. او ادعا مي کند درک و يادگيري اين واحدهاي زباني سخت است، زيرا معنايي غير حقيقي دارند. در ميان عبارتهايي که معنايي غير حقيقي دارند گروه واژه ها از بيشترين ميزان بسامد برخوردارند. تخمين زده مي شود يک سخن گوي بومي زبان در طول زندگي خود، حدود 20 ميليون گروه واژه را به کار مي برد. گروه واژه ممکن است معناي تحت الفظي داشته اشد، اما در بافت مناسب معناي تحت الفظي ساختگي نمايد و معناي مجازي يا کنايي از آن استنباط شود، مانند: گروه واژه فارسي «آب تو(ي) سوراخ مورچه ريختن» («فراشباشي: (وارد مي شود) قربان هنوز آن يکي را دست به سر نکرده يکي ديگر رسيد خيال مي کني آب توي سوراخ مورچه ريخته اند» (بنياد نمايش در ايران، حکام قديم- حکام جديد، 137)).
گرانت و باوئر (2004) معتقدند که اصطلاح «واحد چند واژه اي» هم گروه واژه ها و هم « با هم آيي هاي آزاد و مقيد(24)» را شامل مي شود (آنها به نقل از آيزن اشتات(25) و سينلکر(26) با هم آيي آزاد را نوعي واحد چند واژه اي مي دانند که امکان تغيير در همه ی اجزاء آنها وجود دارد، براي مثال: سطل/ ظرف/ بشقاب/ پياله/ زرد/ سبز/ سفيد/ آبي؛ اما با هم آيي مقيد را نوعي واحد چند واژه اي مي دانند که امکان تغيير، تنها در يک جزء آن وجود دارد، براي مثال: مو/ سفيد/ مشکي/ جوگندمي/ بور و جز اينها.) اما شامل «افعال گروهي»(27) نمي شود. به اعتقاد آنها با هم آيي آزاد سست ترين نوع واحدهاي چند واژه اي و «گروه واژه هاي اصلي» مقيدترين نوع واحدهاي چند واژه اي هستند. افزون بر اين برخي گروه واژه ها هم معناي تحت الفظي دارند و هم معناي غير تحت الفظي، به همين دليل نشانه هاي بافتي براي تميز اين دو معني لازم است، براي مثال گروه واژه فارسي « تن خود را چرب کردن» (« ننه غلوم حسيني: راستيش رو مي خواي همون اول شب که ديدم اخماش تو هم بود اُ جواب سلوم ما رو دُرس نگرف من تنمُ واسه کتک خوردن چرب کردم» (ادبيات نمايشي در ايران، ج2، اوستاد نوروز پينه دوز، 365)). گرانت و باوئر (2004) ترکيب ناپذيري را معياري مي دانند که اغلب در تعريف گروه واژه ها به کار مي رود. برخي گروه واژه ها بسيار ترکيب پذير هستند و هر جزء سازنده به طور مستقل در ساخت معناي مجازي يا کنايي در کل شرکت دارد، مانند: گروه واژه فارسي « بند را آب دادن»؛ در مقابل برخي گروه واژه ها هستند که اجزاء سازنده به هيچ وجه در ساخت معنا در کل مؤثر نيستند، مانند: گروه واژه فارسي « زير بليت کسي رفتن».
همبلين و گيبز(28) (1999) نتايج سه آزمايشی را گزارش مي کنند که به طرق گوناگون نشان مي دهد چگونه عمل فعل در «معناي نمادين(29)» برخي گروه واژه هاي ترکيب ناپذير مؤثر است. نتايج نشان مي دهد که حتي گروه واژه هاي ترکيب ناپذير به طور کامل ثابت نيستند، زيرا بخشي از معناي نمادين آنها را افعال خاصي شکل مي دهند که در آنها به کار رفته اند، براي مثال مشارکين پيوسته بر اين باورند که معاني گروه واژه هايي، همچون «آب غوره گرفتن» يا «آستين بالا زدن» يا «روي دايره ريختن» بهتر به دست مي آيد تا گروه واژه هايي همچون «توي آستين داشتن» يا «باد سر دل کسي بودن». همبلين و گيبز پيشنهاد مي کنند که بايد نگاه سنتي به گروه واژه هاي ثابت و ترکيب ناپذير تغيير کند.
در گذشته متداولترين معيارها براي تعريف گروه واژه برخي یا تمام معيارهايي بودند که فرنادو و فِلَول(30) (1982، 17) پيشنهاد کرده بودند:
1. معناي گروه واژه ها حاصل نقش ترکيبي سازهاي آنها نيست؛
2. گروه واژه ها واحدهايي هستند که يا معادل تحت الفظي دارند يا حداقل سازه هايي که تحت الفظي هستند، اگر چه گروه واژه ها در کل تحت الفظي معني نمي دهند؛
3. گروه واژه ها به لحاظ نحوي کم تر دستخوش تغيير مي شوند؛
4. گروه واژه ها در هر زبان مجموعه اي را تشکيل مي دهند؛
5. گروه واژه ها تثبيت مي شوند.
گرانت و باوئر (2004) از واژگان نگاراني همچون: کاوئي(31)، مکين(32)، سينکلر و مون؛ از عبارت شناسان اروپاي غربي، همچون؛ آرنولد(33) و ملکوک(34)؛ از معناشناسان واژگاني، همچون کروز(35)؛ از واژه شناساني همچون کارتر(36) و ليپکا(37) و پژوهشگران حوزه واژگان در آموزش زبان، همچون: کارتر و مکارتي(38) براي تدقيق و اصلاح اين معيارها تشکر مي کنند. با توجه به معيارهاي فوق، روشن است که مي توان گروه واژه ها را بر مبناي معيارهاي معنايي، نحوي و نقشي تعريف کرد. گروه واژه هاي اصلي گروه واژه هايي هستند که به لحاظ معنايي ترکيب ناپذير، به لحاظ نحوي ثابت يا با کم ترين ميزان تغيير و به لحاظ نقشي تثبيت شده باشند؛ اما گوناگوني بحث ها و تفسيرها درباره اين معيارها نشان مي دهد که هنوز توافق جمعي وجود ندارد.

3. انواع گروه واژه، طبقه بندي گروه واژه ها

تعريف هاي نادقيق و غير تخصصي از گروه واژه ها باعث گرديده تا انواع گوناگوني از واحدهاي چند واژه اي زير چتر گروه واژه ها قرار گيرند (گرانت و باوئر، 2004). در اوايل دهه 20 و 30 واژگان نگاراني، همچون پامر(39) (1933) درباره واحدهاي چند واژه اي به ويژه با هم آيي ها پژوهش مي کنند و ميان با هم آيي هاي بيشتر گروه واژه اي و کم تر گروه واژه اي تفاوتي نمي گذارند. بعدها هاکت(40) (1958) انواعي از سازه هايي را که « گروه واژه» مي نامد (ترکيبات گروهي، اسامي خاص، اختصارات، اجزاي سخن) توصيف مي کند که به نظر بيشتر بر «کاربرد طبيعي زبان(41)» دلالت مي کنند تا گروه واژگي. توصيف مفصل ملکيل(42) (1959) از «دو جزئي(43)»ها، مانند: 'odds and ends' (خرت و پرت) کمک خوبي به مطالعه کاربرد طبيعي زبان مي کند. مکايي(44) (1972- 72-135) واحدهاي چند واژه اي گروه واژي را به مجموعه ناهمگني از انواع گروه گونه ها و جمله گونه ها تقسيم مي کند. برخي از متداول ترين آنها عبارت اند از:

1. گروه واژه هاي واژگاني(45)

الف) افعال گروهي: make up (بزک کردن)، turn out (جمع شدن)
ب) لحن (نحو حرف زدن (46): fly off the handle (از کوره در رفتن)، be well off (پول دار بودن)
پ) دو جزئي هاي تغيير ناپذير(47): pepper and salt (فلفل نمکي)، heart and soul (با تمام وجود)
ت) ترکيب هاي گروهي(48): high- handed (آمرانه)، blackmail (حق سکوت)
ث) افعال انضمامي(49): eavesdrop (گوش ايستادن)، boot- lick (چاپلوسي)
ج) شبه گروه واژه(50): spic and spam (ترو تميز؛ جمع و جور)، kith and kin (دوستان و آشنايان)

2. گروه واژه هاي معنايي(51)

الف) ضرب المثل ها(52): Don't count your chickens befor they're hatched (جوجه را آخر پاييز مي شمارند)
ب) نقل قول هاي آشنا(53): Hedoesn't have two pennies to rub together (آه نداره که با ناله سودا کند)
پ) گروه واژه هايي که با ورزش هاي ملي پيوند مي خورند، براي مثال با بيسبال: have two strikes against one (جواب هاي هوي است)
يا در زبان فارسي با کشتي، براي مثال «زير دو خم کسي را گرفتن»، « کسي را فيتیله پيچ کردن»
ت) گروه واژه هاي جاافتاده درخواست مودبانه(54): May I have a word with you? (اجازه مي دهيد چيزي به شما بگويم؟)
ث) گروه واژه هاي جا افتاده احوالپرسي(55): How do you do? (حال شما چطور است؟)
ج) گروه واژه هاي جاافتاده کم نمايي(56): Iwasn't too crazy about him (زياد هم شيفته اش نبودم)
چ) گروه واژه هاي جاافتاده مبالغه (57): He won't even lift a finger (هيچ قدمي برنداشت)
زبان شناسان بعدي از همين طبقه بندي استفاده يا به آن اضافه يا از آن کم مي کنند. آلکساندر(58) (1984، 129؛ 1987، 111) چهار نوع گروه واژه هاي واژگاني را نگه مي دارد و سه نوع:
الف) گروه واژه هاي ضرب المثلي(59): the land of Nod (به شوخي) خواب،
ب) گروه واژه هاي استعاره اي/ کنايي(60): a hot potato (مشکل)،
پ) تشبيهات گروه واژي(61): as bold as brass (پرو مثل سنگ پاي قزوين)، را بدان مي افزايد.
آلکساندر نيز همانند مکايي ميان گروه واژه هاي گروه گونه (افعال گروهي، لحن ها، دو جزئي هاي تغيير ناپذير) و جمله گونه (ابزار با ساختار کلامي(62)، ضرب المثل ها، ورد زبان ها(63)، نقل قول ها، کنايه ها) تمايز مي گذارد و به نقش کاربرد شناختي آنها در امر ارتباط توجه مي کند. به همين نحو مکارتي (1992، 56، 57؛ 1998، 130 و 131) سه نوع گروه واژه هاي واژگاني را به کار مي برد و انواع زير را بدان اضافه مي کند:
الف) عبارت هاي حرف اضافه اي(64): in two shakes of a lamb's tail (در يک چشم به هم زدن)
ب) تشبيهات قالبي(65): (as) keen as mustard (خيلي مشتاق (بودن))
پ) گروه هاي ملکي(66): a king's ransom (خون پدر کسي)
ت) ترکيب هاي تيره (67): a mish- mash (شله قلمکار، شلم شوربا)
ث) گروه واژه هاي گفتاري متداول(68)؛ فتخ باب و نشانه هاي کلامي (69): by the waqy (راستي، ضمناً).
ج) با هم آيي هايي مقيد: breakneck speed (سرعت سرسام آور)
چ) کنايات فرهنگي(70): to be or not to be (بودن يا نبودن)
ازدياد انواع، خود نشان دهنده مشخص نبودن مفهوم گروه واژگي است. همسو با نام گذاري انواع گوناگون واحدهاي چند واژه اي در حکم گروه واژه ها، تلاش براي طبقه بندي آنها به طرق گوناگون معنايي، نحوي و نقشي صورت گرفته است.

3 -1. طبقه بندي معنايي گروه واژه ها

برخي زبان شناسان، همچون: بولينگر(71)، کاوئي، فرناندو و مون به جاي ارائه تعريفي از گروه واژه ها ترجيح مي دهند، بر پايه ملاحظات معنايي به پيوستار يا سنجه اي از کم ترين تا بيشترين ميزان گروه واژگي قائل شوند. اين پيوستاري ديدن، بر اين مبنا استوار است که واحدهاي چند واژه اي به صورت يکسان شفاف(72) يا تيره نيستند (گرانت و باوئر، 2004). حاصل کار، طبقه بندي هايي است که همپوشي زيادي دارند. براي مثال آلکساندر (1987) به پيوستاري از:
تحت الفظي(73)ماهيت گروه واژه ها نيمه گروه واژهماهيت گروه واژه ها شبه استعاره (74)ایماهيت گروه واژه ها تيره يا گروه واژه ناب(75) قائل است يا فرناندو و فِلَول (1981) به پيوستاري از:
تحت الفظي يا شفافماهيت گروه واژه ها استعاره اي يا نيمه شفافماهيت گروه واژه ها گروه واژه کامل(76) يا تيره
در گرانت و باوئر (2004، 43) جدولي از اين پيوستارها به چشم مي خورد که افزون بر طبقات فوق طبقاتي، همچون: نيمه شفاف(77)، نمادين، شفاف تجزيه پذير(78)، تجزيه ناپذير(79)، تيره تجزيه پذير(80)، استعاره اي شفاف(81)، استعاره اي تيره(82) نيز وجود دارند. اين واقعيت که توافق کلي براي طبقه بندي معنايي گروه واژه ها وجود ندارد، حاکي از اين است که هنوز معيار دقيقي براي مشخص کردن اين واحدهاي چند واژه اي وجود ندارد.

3 -2. طبقه بندي نحوي گروه واژه ها

زبان شناسان بسياري، همچون: يوريو(83)، کاوئي، فرناندو و مون به طبقه بندي نحوي گروه واژه ها پرداخته اند. تحليل ها بيشتر تحليل سازه اي بلافصل و بيشتر توصيفي است (گرانت و باوئر، 2004). براي مثال هاوئرت(84) (1998، 28) به الگويي، همچون: «فعل + اسم»، مانند blow the gaff (بند را آب دادن)، «حرف اضافه+ اسم»، مانند under the weather (پکر) اشاره مي کند. اگر چه اطلاعات نحوي کمک مي کند تا با الگوي دستوري گوناگون در گروه واژه ها آشنا شويم، اما ازدياد اين الگوها بسيار خسته کننده و تکراري مي شود. افزون بر اين شناخت اين الگوهاي تکرار شونده کمکي به درک مفهوم گروه واژگي نمي کنند.

3-3. طبقه بندي نقشي گروه واژه ها

برخي زبان شناسان، همچون: اشتراسلر(85)، کاوئي و مون تلاش کرده اند تا گروه واژه ها را بر مبناي نقش آنها طبقه بندي کنند، نقش هايي از ورد زبان گرفته تا ارجاع شخصي به نقش هاي کلامي، مانند: تغيير موضوع. اين نوع طبقه بندي هم در گونه نوشتاري و هم در گونه گفتاري مي تواند طرف توجه قرار گيرد و به نظر مي رسد که نقش گروه واژه ها با نوع تغيير مي کند (گرانت و باوئر، 2004). در اينجا هم، همانند دو نوع طبقه بندي فوق، کمبود يا ناهمگني در توضيح اينکه چه چيز گروه واژه ها را گروه واژه مي سازد، مسئله اصلي باقي مي ماند.

4. نتيجه گيري

با تحليل معنايي، نحوي و نقشي واحدهاي چند واژه اي فارسي و به بوته آزمايش گذاشتن معيارهايي که مطرح شد، سه معيار: ترکيب ناپذيري، ثبات و تثبيت شدگي در اينجا هم مي توانند معيارهايي مشخص کننده باشند. بر اساس اين معيارها واحدهاي چند واژه اي فارسي به انواع زير تقسيم مي شوند:

الف) ترکيب ناپذير کامل:

واحدي که معناي آن حاصل معناي تک تک اجزاء آن نيست، مانند «از آروغ مردار سنگ جمع کردن» به معني « در مال اندوزي بسيار ماهر بودن».

ب) نيمه ترکيب ناپذير:

واحدي که معناي کل آن حاصل تک تک اجزاء نيست، اما در اين معنا، اجزايي هم ممکن است معناي حقيقي خود را حفظ کنند، مانند: « آرواره کسي لق بودن» به معني «پرگويي».

پ) با ثبات کامل:

واحدي که هيچ گونه تغييري در آن را نمي يابد، مانند: «استخوان سبک کردن» به معني « براي بخشوده شدن گناهان به زيارت اماکن مقدس رفتن».

ت) نيمه ثابت:

واحدي که در آن يک جزء دستخوش تغيير مي شود، مانند: «به آسمان رسيدن/ رفتن» به معني «طنين افکندن».

ث) تثبيت شده کامل:

واحدي که در ادراک شمي(86) سخن گويان جا افتاده باشد به نحوي که خارج از بافت هم معناي غير تحت الفظي يا غير حقيقي آن بازيافت پذير باشد، مانند: «خود را نخود هر آش کردن» به معني «بي جهت در هر کاري مداخله و فضولي کردن».

ج) نيمه تثبيت شده:

واحدي که در ادراک شمي سخن گويان جا افتاده باشد، اما در برخي مواقع معناي غير تحت الفظي آن نيازمند بافت باشد يا داراي دو معني باشد که يکي از آنها تثبيت شده تر باشد، مانند: « به ناف کسي بستن» به معني 1. به مقدار فراوان به کسي خوراندن، 2. نثار کسي کردن.
با دو رويکرد کل نگرانه يا جزء نگرانه واحدهاي چند واژه اي را مي توان گروه واژه يا نيمه گروه واژه تلقي کرد. در رويکرد کل نگرانه تمام واحدهاي چند واژه اي را که در چهارچوب معيارهاي ترکيب ناپذير کامل و نيمه کامل، ثبات کامل و نيمه کامل، تثبيت شدگي کامل و نيمه کامل قرار مي گيرند گروه واژه يا نيمه گروه واژه تلقي مي کنيم، اما در رويکرد جزء نگرانه تنها و تنها واحدهايي را گروه واژه و نه نيمه گروه واژه تلقي مي کنيم که در چهارچوب معيارهاي ترکيب ناپذير کامل، ثبات کامل و تثبيت شدگي کامل قرار مي گيرند. طبيعي است که تلقي گروه واژگي در رويکرد جزء نگرانه دامنه کمي گروه واژه ها را بسيار محدود مي کند. براي مثال در رويکرد کل نگرانه تمام واحدهاي چند واژه اي «آب از آب تکان نخوردن»، « آب از سر کسي رفتن»، « آب تو(ي) سوراخ مورچه ريختن»، « از آب در آمدن»، « از آب در آوردن»، « يک آب خوردن»، « با آب و تاب» گروه واژه تلقي مي شوند، اما در رويکرد جزء نگرانه تنها «آب تو (ي) سوراخ مورچه ريختن».
در اين مقاله پس از مقدمه، در بخش اول و دوم، برخي معيارها و طبقه بندي هاي مطرح از سوي زبان شناسان معرفي شد. با توجه به اين معيارها و طبقه بندي ها و تحليل واحدهاي چند واژه اي فارسي، در بخش نتيجه گيري، معيارهايي چند براي درک ماهيت گروه واژه ها معرفي و بر اساس آنها طبقه بندي اي براي گروه واژه ها پيشنهاد شد. بديهي است که در محدوده چنين مقاله اي مجال ارائه ی کامل تحليل ها با تمام جزئيات به همراه فهرست کامل واحدهاي چند واژه اي فارسي وجود ندارد.

پي نوشت ها :

1. عضو هيئت علمي فرهنگستان زبان و ادب فارسي.
2. multi- word units
3. idiom
4. idiomaticity
5. core idioms
6. semi- idioms
7. individual lexical units
8. Goldberg
9. Cullen
10. Grant & Bauer
11. semantic non- compositionality
12. synatactic fixedness
13. lexical restrictions
14. institutionalization
15. Grenger
16. idiomatology/ idiomatics
17. A Basic Course in Idiomatology
18. phraseology
19. lexicology
20. Moon
21. Coopr
22. figurative language
23. non- literal
24. open & restricted collocations
25. Aisenstadt
26. Sinclair
27. phrasal verbs
28. Hamblin & Gibbs
29. figurative meaning
30. Fernando & Flavell
31. Cowie
32. Mckin
33. Arnold
34. Melcuk
35. Cruse
36. Carter
37. Lipka
38. McCarthy
39. Palmer
40 Hockett
41. nativelike
42. Malkiel
43. binominal
44. Makkai
45. lexical idioms
46. tournures
47. irreversible binominals
48. phrasal compounds
49. incorporation verbs
50. quasi- idiom
51. semantic idioms
52. proverbs
53. familiar quotations
54. idioms of Institutionalized politeness
55. idioms of Institutionalized greetings
56. idioms of Institutionalized understatement
57. idioms of Institutionalized hyperbole
58. Alexander
59. proverbial idioms
60. metaphorical/ allusive idioms
61. idiomatic similes
62. discourse- structuring devices
63. catchphrases
64. prepositional expressions
65. frozen similes
66. possessive's phrase
67. opaque compounds
68. idiomatic speech routines
69. gambits and discourese markers
70. cultural allusions
71. Bolinger
72. transparent
73. literal
74. quasi- metaphorical
75. pure idiom
76. full idiom
77. semi- transparent
78. analysable- transparent
79. non- ananlysable
80. analysable- opaque
81. transparent metaphorical
82. opaque metaphorical
83. Yorio
84. Howarth
85. Strassler
86. intiuitive acceptance

فهرست منابع تحقيق:
مجيدي، فريبرز (1381)، فرهنگ تلفظ نام هاي خاص (تاريخي و جغرافيايي) همراه با راهنماي تلفظ حروف لاتين در بيش از سي زبان، تهران، فرهنگ معاصر.
A Basic Course in Idiomatologyj An e- learning material for the introductory workshop :www.OSU.cz/ffi/koa.../kavka/basic- course -idiomatology. doc.
Alexander,R.J.( 1984),Fixed expressions in English: reference books and the teacher,ELT. Journal,38: 127- 132.
Alexander,R.J.( 1987),Problems in understanding and teaching idiomaticity in English, Aglistik und Englischunterricht, 32:105- 122.
Cooper, TC. (1998),Teaching idioms,Foreign Language Annals, 31: 255- 266.
Cullen, Debra. (2004),Final term paper: should idioms be taught to second language learners?, McGill University.
fernando. G. and R,Flavell. (1981),OnIdiom: Critical Views and Perspectives, Exeter Linguistic Studies, Volume 5, Exeter: University of Exeter.
Goldberg,N. (2007), Production of Idiomatic Expressions: Formation and Articulation, M.Adissertation. Utrecht: Utrecht Institute of Linguistics, Utrecht University.
Granger,Sylviane. (2005),Pushing back the limits of phraseology: How far can we go?, Centre for Englisn Corpus Linguistics, UniversitéCatholique de Louvain, Belgium.
Grant,L.and Bauer, L. (2004),Criteria For re- defining idioms: Are we barking up the wrong tree? Applied Linguistics, 25: 38 - 61.
“Hamblin, J.L. and Gibbs,R.W.(1999),Why you can’t kick the bucket asyou slowly die: verbs in idiom comprehension, Journal of Psycholinguistic Research, 28:25- 39.
Hockett,C.(1958),A Course in Modem Linguistics, New York: Macmillan.
Howarth, P.(1998), Phraseology and second language proficiency Applied Linguistics, 19:24- 44.
Makkai, A. (1972)Idiom Structure in Eglish,Mouton: The Hague.
Malkiel, Y. (1959),Studies in irreversible binominals, lingua, 8:60-113 .
McCarthy, M. (1992),English idioms in use,RavistaCanaria de Estudioslngleses: 55 »-65.
McCarthy, M. (1998),Spoken Language and Applied Linguistics.Cambridge: Cambridge University Press.
McCinnis, M. (2002),On the systematic aspect of idioms,Linguistic Inquiry, 33: 165-672.
Moon, R. (1997), Vocabulary connections multi- word items in English, In N. Schmitt and M.McCarthy (Eds), Vocabulary: Description, Acquisition and Pedagogy (pp,237- 257).Cambridge: Cambridge Univercity Press.
Palmer, H.E. (1933), Second Interim Report on English Collocations, Tokyo: kaitakusha.

منبع مقاله :
دبيرمقدم، محمد، (1391)، مجموعه مقالات هشتمين همايش زبان شناسي ايران (جلد اول)، تهران: دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط