شهيده محبوبه دانش در قامت يك خواهر (3)
گفتگو با مسعود دانش آشتياني
آنها تصور ميكردند مجموعه دانشهاي بشري در يك گنجينه جمع شده و ما حالا ميرويم و در آن را باز ميكنيم و همگي خوشبخت ميشويم. به دليل همين نحوه تفكر هم دچار ترديدهايي كه نسل فعلي ميشود، نميشدند. اين باور جوانهاي آن موقع بود كه در عين حال كه باعث ميشد انسان همه انرژيهايش را روي هدفش متمركز كند، وقتي هم كه به هدف ميرسيد و ميديد آن طور كه او تصور ميكرده، جامع و مانع نبوده، سرخورده ميشد. واقعاً تفسير جهان به اين سادگيها نيست. محبوبه هم دقيقاً مثل هم نسلهايش بود و احساس ميكرد همه چيز را ميداند يا دست كم ميتواند بداند. به نظر من بزرگترين بيانصافي در معرفي شخصيت محبوبه و هر انسان شاخصي، نشان ندادن اين ضعف است كه بدون نشان دادن آن، او انسان ناقصي است. اين نقص، چيزي از شأن محبوبه يا تمام كساني كه تلاش كردند و جانشان را بر آرمانشان نهادند كم نميكند، ولي اگر از آن غفلت كنيم، آن وقت درسهاي لازم را براي عبرت گرفتن از اشتباهاتمان نميگيريم. اگر انسان به شكل بسته و مطلق به اين برسد كه حقيقت به تمامي همين است كه من ميدانم و ديگران چون حقيقت را به شكي كه من تفسير ميكنم، تفسير نميكنند، غلط ميانديشند، آن وقت دچار بسياري از خطاهايي ميشويم كه شديم و همچنان هم ميشويم. شما ميدانيد كه حتي در مورد ضرورت يا عدم ضرورت پيش آمدن رويداد 17 شهريور هم اختلاف نظر هست. برخي معتقدند كه ميشد با برنامهريزي دقيق، مثل بسياري از راهپيمايها، با حداقل تلفات، بيشترين نتيجه را گرفت، كمااينكه روز قبل از آن، راهپيمايي عظيمي كه از قيطريه تا ميدان آزادي انجام شد، تأثير شگفتي داشت و تلفات هم نداد. بعضيها هم معتقدند كه 17 شهريور نقطه عطفي در تاريخ انقلاب بود كه روند انقلاب را تسريع كرد. ميبينيد كه حتي در مورد يك رويداد تاريخي هم تفاوت نظري تا اين اندازه ژرف وجود دارد، پس چطور مي شود انسان به خودش بگويد كه من به كل حقيقت رسيدهام و آنجه كه ميگويم و هر محبوبه و هم نسلهاي او اين طور فكر ميكردند. آگاهي بر اين نكته، او اين طور فكر ميكردند. آگاهي بر اين نكته، نه تنها از شأن و عظمت فداكاري بزرگي كه كردند كم نميكند كه بر آن ميافزايد. دانش بشري يك پكيج دربسته نيست. دائماً به آن افزوده ميشود. با چنين تفكري، قهرمان معنا پيدا نميكند. الان ديگر كسي را به اين سادگي نميشود قانع كرد. به رغم مشكلات زيادي كه پيدا كرديم. جوانهاي حالا به نظرم آگاهتر شدهاند و اين مسئله به علت ارتباطات وسيع جهاني پيش آمده كه فرد چه بخواهد چه نخواهد، پيوسته زير بمباران اطلاعات از هر نوع و سنخي هست. آن موقع امثال محبوبه به جامعه و كليت آن نگاه ميكردند و در نگاه آنها، فرد گم شده بود. حالا جوانها به فرد و فرديت هم فكر ميكنند و اينكه تا فرد ساخته نشود، ساخته شدن جامعه معنا ندارد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
درآمد
از محيط خانوادگي و تأثير پدر و دوستان ايشان بر خود و اعضاي خانواده بگوييد.
از ويژگيهاي اخلاقي خواهرتان بگوييد.
آنها تصور ميكردند مجموعه دانشهاي بشري در يك گنجينه جمع شده و ما حالا ميرويم و در آن را باز ميكنيم و همگي خوشبخت ميشويم. به دليل همين نحوه تفكر هم دچار ترديدهايي كه نسل فعلي ميشود، نميشدند. اين باور جوانهاي آن موقع بود كه در عين حال كه باعث ميشد انسان همه انرژيهايش را روي هدفش متمركز كند، وقتي هم كه به هدف ميرسيد و ميديد آن طور كه او تصور ميكرده، جامع و مانع نبوده، سرخورده ميشد. واقعاً تفسير جهان به اين سادگيها نيست. محبوبه هم دقيقاً مثل هم نسلهايش بود و احساس ميكرد همه چيز را ميداند يا دست كم ميتواند بداند. به نظر من بزرگترين بيانصافي در معرفي شخصيت محبوبه و هر انسان شاخصي، نشان ندادن اين ضعف است كه بدون نشان دادن آن، او انسان ناقصي است. اين نقص، چيزي از شأن محبوبه يا تمام كساني كه تلاش كردند و جانشان را بر آرمانشان نهادند كم نميكند، ولي اگر از آن غفلت كنيم، آن وقت درسهاي لازم را براي عبرت گرفتن از اشتباهاتمان نميگيريم. اگر انسان به شكل بسته و مطلق به اين برسد كه حقيقت به تمامي همين است كه من ميدانم و ديگران چون حقيقت را به شكي كه من تفسير ميكنم، تفسير نميكنند، غلط ميانديشند، آن وقت دچار بسياري از خطاهايي ميشويم كه شديم و همچنان هم ميشويم. شما ميدانيد كه حتي در مورد ضرورت يا عدم ضرورت پيش آمدن رويداد 17 شهريور هم اختلاف نظر هست. برخي معتقدند كه ميشد با برنامهريزي دقيق، مثل بسياري از راهپيمايها، با حداقل تلفات، بيشترين نتيجه را گرفت، كمااينكه روز قبل از آن، راهپيمايي عظيمي كه از قيطريه تا ميدان آزادي انجام شد، تأثير شگفتي داشت و تلفات هم نداد. بعضيها هم معتقدند كه 17 شهريور نقطه عطفي در تاريخ انقلاب بود كه روند انقلاب را تسريع كرد. ميبينيد كه حتي در مورد يك رويداد تاريخي هم تفاوت نظري تا اين اندازه ژرف وجود دارد، پس چطور مي شود انسان به خودش بگويد كه من به كل حقيقت رسيدهام و آنجه كه ميگويم و هر محبوبه و هم نسلهاي او اين طور فكر ميكردند. آگاهي بر اين نكته، او اين طور فكر ميكردند. آگاهي بر اين نكته، نه تنها از شأن و عظمت فداكاري بزرگي كه كردند كم نميكند كه بر آن ميافزايد. دانش بشري يك پكيج دربسته نيست. دائماً به آن افزوده ميشود. با چنين تفكري، قهرمان معنا پيدا نميكند. الان ديگر كسي را به اين سادگي نميشود قانع كرد. به رغم مشكلات زيادي كه پيدا كرديم. جوانهاي حالا به نظرم آگاهتر شدهاند و اين مسئله به علت ارتباطات وسيع جهاني پيش آمده كه فرد چه بخواهد چه نخواهد، پيوسته زير بمباران اطلاعات از هر نوع و سنخي هست. آن موقع امثال محبوبه به جامعه و كليت آن نگاه ميكردند و در نگاه آنها، فرد گم شده بود. حالا جوانها به فرد و فرديت هم فكر ميكنند و اينكه تا فرد ساخته نشود، ساخته شدن جامعه معنا ندارد.
خدا كند از آن سوي بام نيافتيم و در فردگرايي غرق نشويم.
الان بعد از سالها كه از شهادت خواهرتان ميگذرد، او را چگونه ميبينيد؟
از شهادت او چه خاطرهاي داريد؟
چرا آمدند؟
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
/ج