امانت حكومت و مسئوليت

در نظام اسلامي، انگيزه ي هرگونه پيوند اجتماعي صيانت پيوند بندگي با خدا است؛ لذا در تنظيم اجتماعي بين انسان ها كه بارزترين آن ها به صورت خدمات اداري و كارگشايي كارگزاران نظام اسلامي تجلّي مي يابد، متخلّق بودن به اخلاق والاترين ملاك است؛ چنان كه علي (ع) مي فرمايند:
دوشنبه، 30 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امانت حكومت و مسئوليت

امانت حكومت و مسئوليت
امانت حكومت و مسئوليت


 

نویسنده : سید طاهره اقا میری




 
در نظام اسلامي، انگيزه ي هرگونه پيوند اجتماعي صيانت پيوند بندگي با خدا است؛ لذا در تنظيم اجتماعي بين انسان ها كه بارزترين آن ها به صورت خدمات اداري و كارگشايي كارگزاران نظام اسلامي تجلّي مي يابد، متخلّق بودن به اخلاق والاترين ملاك است؛ چنان كه علي (ع) مي فرمايند:
«عليكم بمكارم الأخلاق فإنّها رفعة). (1)
ارزش و اعتبار مردم به ميزان مكارم اخلاق ايشان است. كساني كه عهده دار اداره ي امور مردم مي شوند بيش از ديگران به مكارم اخلاق نيازمند مي باشند. هرچه حطيه ي مسئوليت آن ها وسيع تر گردد، بيش از ديگران به پايبندي به اصول اخلاقي نيازمندند.

رعايت اهليت در قبول مسئوليت
 

نوع نگاه انسان به مسئوليت، از امور مهم در شكل گيري اخلاق مطلوب اداري است. قرآن كريم بر اين اصل تأكيد دارد كه اداره ي امور مردم امانت سنگيني است كه بايد به شايستگان و اهل آن سپرده شود.
(إنَّ اللهَ يَأمُرُكُم أن تُؤَدُّوا الأماناتِ إلَي أهلِهَا)؛ (2) همانا خداوند امر مي كند شما را به اين كه امانات را به صاحبانشان برگردانيد.
پس در هر مديريتي و اداره ي هر كاري بايد اهل آن را يافت و امانت را به وي سپرد؛ چنان كه در روايات داريم:
«فالتمسوا ذلك من عند أهله»؛ آن را از اهلش بخواهيد.
اگر كار به دست نااهلان سپرده شود همه چيز تباه مي شود و اگر امر مهمي مثل دين در ميان باشد، دقت نظر بيشتر، ضرورت دارد. شيخ سعدي مي گويد:
ناخوش آوازي به بانگ قرآن همي خواند. صاحبدلي بر او بگذشت؛ گفت تو را مشاهره چند است؟ گفت: هيچ. گفت: پس زحمت خود چندين همي دهي؟ گفت: از بهر خدا مي خوانم! گفت: از بهر خدا مخوان.
گر تو قرآن بر اين نمط خواني
ببري رونق مسلماني (3)
در تفسير المنار آمده است:
آن گاه كه كار امت به دست نااهل سپرده شود، در آن زمان هلاك
مي شوند يا استقلالشان از بين مي رود. (4)
از بزرگ ترين آفات يك نظام، عدم رعايت اهليت ها در مديريت است. مشكلي كه پس از پيامبر براي جامعه ي اسلامي پيش آمد، به سبب عدم رعايت اهليت بود؛ افرادي بر سر كار آمدند كه شايستگي و كفايت لازم را براي اداره ي امور نداشتند؛ به همين دليل در اقامه ي حق كوتاهي كردند و سيره و سنّت پيامبر را به تعطيلي كشاندند. جلوس فرد بر مسندي كه اهليت آن را دارا نيست، سبب بدبختي خود او و تباهي امور مربوط به او مي شود. حضرت امير (ع) به شريح قاضي فرمود:
«يا شريح! قد جلست مجلساً لا يجلسه إلّا نبيّ أو وصيّ نبيّ أو شقيّ»؛ (5) اي شريح! تو در جايگاهي نشسته اي كه نمي نشيند در آن منصب، مگر پيامبر يا وصيّ پيامبر يا شخص بدبخت.
بنابراين، اهل ايمان را در معرض مسئوليتي قرار نمي دهد كه اهليت آن را نداشته باشد. پذيرش كاري كه در عهده ي طاقت و توانايي انسان مؤمن نيست، سبب ذلت و خواري او است. مؤمن عزيز است و خداوند ذلّت مؤمن را نمي پسندد و در اداره ي امور نيز بايد عزّت خود را حفظ كند. اين دقت تا آن جا است كه اگر به فردي مسئوليتي پيشنهاد شود و او بداند كه فردي شايسته تر از او هست، هرگز خود را پيش نيندازد. وقتي فرد در جاي مناسب خودش قرار نمي گيرد. مقهور و مغلوب كارها
مي شود. اين حقيقت را سعدي با بياني زيبا آورده است:
صيادي ضعيف را ماهي قوي به دام اندر افتاد، طاقت حفظ آن نداشت. ماهي بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
شد غلامي كه آب جوي آرد
جوي آب آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهي آوردي
ماهي اين بار رفت و دام ببرد (6)
يكي از ياران پيامبر (ص) به ايشان گفت:‌ «ألا تستعملني؟» آيا مسئوليتي به من واگذار نمي كني؟ پيامبر دست بر شانه ي او زد و فرمود:
«إنّك ضعيف و إنّها يوم القيامة خزي و ندامة إلّا من أخذها بحقّها وأدّي الذي عليه فيها»؛ (7) تو ضعيف هستي و اين پست ها امانت است و روز قيامت مايه ي رسوايي و پشيماني است، مگر كسي كه آن را آن گونه كه بايد، به عهده گيرد و وظيفه ي خود را درباره اش ادا كند.
شاخصه ي مديريت صحيح و مبتني بر سيره ي ائمه (ع) آن است كه هر كس در مقام مناسب خود قرار گيرد؛ به گونه اي كه توان اداره ي درست امور را داشته باشد و كسي كه كارهاي بزرگ و مهم وي را درمانده نسازد و كثرت كارها او را‌ آشفته خاطر نگرداند و مهم تر از همه امانت دار باشد.

امانت داري ملاك پذيرش مسئوليت
 

علي (ع) به مالك اشتر مي فرمايد:
«فاعمِد لأحسنهم كان في العامة أثراً، و أعرفهم بالأمانة وجهاً»؛ (8) بر آن
كس اعتماد كن كه ميان همگان اثري نيكو نهاده و به امانت از همه شناخته شده تر است.
در قرآن كريم، اصولي ترين شرايط مديريت به صورت كلي و فشرده در قدرت و امانت خلاصه شده است؛ آن جا كه يكي از دو دختر شعيب گفت:
(يا أَبَتِ استَأجِرهُ إنَّ خَيرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوِيُّ الأَمينُ)؛ (9) پدر! او را استخدام كن؛ چرا كه بهترين كسي است كه استخدام مي كني؛ هم نيرومند [و هم] در خور اعتماد است.
بديهي است منظور از قدرت، تنها قدرت جسماني نيست، بلكه قدرت و قوّت بر انجام مسئوليت است. منطق اسلام اين است كه بايد هر كاري به دست افراد نيرومند و امين باشد. آن ها كه در سپردن مسئوليت ها و كارها، تنها به امانت و پاكي اكتفا مي كنند به همان اندازه در اشتباهند كه براي پذيرش مسئوليت تنها داشتن تخصّص را كافي بدانند. از ديدگاه امام راحل نيز هر كس در هر كاري بايد امين باشد:
هر كاري را كه انسان عهده دار شد مسئوليت آن كار است. مسئول است در اين كه به راستي و امانت عمل كند و مسئول است در اين كه با جدّيت و فعاليت عمل كند و با خلوص براي خدا تبارك و تعالي ... و هر كس در هر جا هست و هر جا خدمت مي كند، يكي از اموري كه بسيار براي او لازم است، امانت است، امين بايد باشد. (10)البته بايد توجه داشت، قدرت داشتن و امين بودن در كنار هم ارزشمند
است؛ زيرا اگر فردي امين باشد، ولي امكانات نداشته باشد، قدرت انجام هيچ كاري را ندارد. اگر قدرت داشته باشد و امين نباشد، بيت المال را حيف و ميل مي كند.
محبوبيت و مقبوليت از آثار و پيامدهاي امانت داري است كه براي تصدي مسئوليت مهم است. عزيز مصر وقتي به امانت و توان و صداقت يوسف پي برد و خيانتي در او نديد، او را براي خود برگزيد و با قاطعيت حكم صادر كرد:
(وَ قالَ المَلِكُ ائتُوِني بِهِ أَستَخلِصهُ لِنَفسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إنَّكَ اليَومَ لَدَينَا مَكِينٌ أمِينٌ)؛ (11) و پادشاه گفت: يوسف را نزد من آريد تا وي را (مشاور) مخصوص خود قرار دهم. پس چون با او گفت و گو نمود، به او گفت: همانا تو امروز نزد ما داراي منزلتي بزرگ و فردي امين هستي.
پادشاه مصر، حضرت يوسف را «مكين امين» توصيف كرد؛ يعني قدرت و امانت او - كه از صفات برجسته ي كارگزاران شايسته است - حتي در جمع كافران نيز مقبول و مورد احترام است؛ زيرا فطرت كمال دوستي در هر انساني وجود دارد.
يكي از نكات مهم در آيه ي فوق، بكار بردن واژه ي «استخلصه» است.
مؤلف لسان العرب مي نويسد: هرگاه انسان كسي را محرم اسرار خود قرار دهد و در امور خويش او را مداخله دهد، گفته مي شود: «استخلصه؛ يعني وي را مخصوص خود قرار مي دهم». عزيز مصر نيز وقتي به صداقت
و امانت يوسف پي برد و از او خيانتي نديد، او را براي خود برگزيد. بي شك اگر خداوند نيز از بندگان خود خيانتي نبيند و بندگان پيوندهاي بندگي را صيانت كنند، خدا آنان را برخواهد گزيد. چنان كه موسي را براي خود برگزيد:
(وَأنَا اختَرتُكَ فَاستَمِع لِمَا يُوَحي)؛ (12) (وَ اصطَنَعتُكَ لِنَفسِي). (13)
ذكر اين نكته ضروري است كه اگر كسي احساس مي كند شايستگي لازم براي قبول مسئوليتي را دارد، بايد اعتماد به نفس داشته باشد و نبايد خود را كنار بكشد. به همين دليل، يوسف (ع) به هنگام ضرورت، لياقت و شايستگي خود را بيان نمود.
(قالَ اجعَلني عَلَي خَزائِنِ الأرضِ إنّي حَفيظٌ عَليمٌ)؛ (14) يوسف گفت: مرا بر خزانه هاي اين سرزمين (مصر) بگمار؛ زيرا كه من نگهباني دانا هستم.
حضرت يوسف با علمي كه به تعبير خواب داشت،‌خواب پادشاه مصر را تعبير نمود. او چون مردم را در خطر ديد و به دليل قدرت برنامه ريزي و مديريتي كه داشت، براي جلوگيري از آثار سوء خشكسالي و نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده ي شخصي، آمادگي خود را براي قبول سرپرستي خزائن مصر اعلام كرد.
به تعبير امام رضا (ع)، حضرت يوسف در هفت سال اول گندم ها را
جمع آوري و ذخيره مي كرد و در هفت سال دوم كه قحطي شروع شد، آن ها را به تدريج و با دقت، براي مصارف روزمره ي زندگي مردم در اختيار آنان قرار مي داد و با دقت و امانت داري، كشور را از بدبختي نجات داد.
يوسف در هفت سال دوره ي قحطي هرگز با شكم سير زندگي نكرد تا مبادا گرسنگان را فراموش كند.

خدمت به خلق
 

فلسفه ي وجودي حكومت، خدمت گزاري به مردم است. در نظام اسلامي نبايد كارگزاران با مردم رفتاري ملوكانه داشته باشند، بلكه مقام و منصب خود را نعمتي بدانند كه وسيله ي خدمت گزاري به مردم است؛ چنان كه امام راحل مي فرمايند:
شمايي كه الآن به حكومت رسيده ايد، [اين] حكومت نيست، خدمت گزار هستيد. اسلام حكومت به آن معنا ندارد؛ اسلام خدمت گزار دارد. (15)
امام علي (ع) هنگامي كه مالك اشتر را به فرمانداري مصر منصوب كرد، به وي نوشت: (16) از منت نهادن به مردم، به هنگام احسان بپرهيز. و بيش از آنچه انجام داده اي كار خود را بزرگ مشمار. و از اين كه به آن ها وعده دهي و سپس تخلّف كني، برحذر باش؛ زيرا منت، احسان را باطل مي سازد و بزرگ شمردن خدمت، نور حق را مي برد و خلف وعده موجب خشم خدا و خلق است. خداوند مي فرمايد: اين موجب خشم
بزرگ تر نزد خدا است كه بگوييد و انجام ندهيد. (17)
اصل مهم در خدمت گزاري آن است كه اگر كاري انجام مي شود، با ميل و رغبت و به نحو مطلوب انجام شود. در انديشه ي امام (ره)، حكومت اسلامي بايد به گونه اي باشد كه خودش را از ملت بداند، نه آن كه خود را آقاي ملت بداند. ايشان به كارگزاران نظام توصيه مي فرمودند:
خدمت گزار باشيد به اين ملتي كه آن دست هاي خيانت كار را قطع كرد و اين امانت را به شما سپرد ... مقتضاي امانت داري اين است كه آن را به طور شايسته حفظ كنيد. (18) ما هر چه داريم از اين ملت است. (19)
عهده دار شدن حكومت في حد ذاته، شأن و مقامي نيست، بلكه وسيله ي انجام وظيفه، اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه ي اسلام است. حضرت اميرالمؤمنين (ع) درباره ي نفس حكومت و فرماندهي به ابن عباس فرمود: اين كفش چقدر مي ارزد؟ گفت: هيچ. فرمود: فرماندهي بر شما نزد من از اين هم كم ارزش تر است. مگر اين كه به وسيله ي فرماندهي و حكومت بر شما، بتوانم حق ... را برقرار سازم و باطل ... را از ميان بردارم. (20)
مصداق مهم انجام وظيفه خدمت به خلق مي باشد. امام (ره) به فرزندشان فرمودند:
خدمت به خلق را براي آن كه خلق خدا هستند، بنمايي. (21)
در تفسير مجمع البيان و الميزان آمده است: وقتي در مصر قحطسالي شروع شد، حضرت يوسف در سال اول، گندم را با طلا و نقره؛ در سال دوم، گندم را در مقابل جواهر؛ در سال سوم، گندم را با چهارپايان؛ در سال چهارم، گندم را در مقابل برده ها؛ در سال پنجم، گندم را با خانه ها؛ در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله كرد. وقتي سال هفتم به پايان رسيد، به عزيز مصر گفت:
همه ي مردم و سرمايه ي آن ها در اختيار من است، ولي خدا را شاهد مي گيرم كه همه ي اموال آنان و كاخ و تخت خود را نيز پس مي دهم؛ زيرا حكومت براي من، وسيله ي نجات مردم بود و نه چيز ديگر.
آري، اين نوع روحيه ي خدمت گزاري از عظمت روحي يوسف (ع) ناشي مي شود كه مي تواند الگويي براي هر كارگزاري در نظام اسلامي باشد.

حفظ اسرار مردم
 

در سوره ي انفال صريحاً از سه چيز نهي شده است: خيانت به خدا، رسول و امانت هايي كه در ميان مردم است:
(يَا أيُّهَا الذّينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أمَانَاتِكُم). (22)
معروف در ميان مفسران آن است كه منظور از امانت خدا و پيامبران همان «اسرار» مسلمانان است كه افرادي چون ابولبابه ي ضعيف الايمان به خاطر حفظ منافع شخصي خود و ترجيح مال و فرزند، اسرار نظامي
مسلمانان را براي دشمنان سرسختي، چون يهود بني قريظه، فاش ساخت. وي با غفلت از آن كه اموال و اولاد وسيله ي آزمايش است، آگاهانه خيانت نمود. بنابراين، امانت هاي الهي و مردمي چيزي نيست كه انسان بتواند به بهانه هاي مختلف در آن خيانت كند.
به همين جهت، علي (ع) به مالك اشتر توصيه مي فرمايد كه: در وضع منشيان و كارمندانت دقت كن و كارهايت را به بهترين آن ها بسپار و نامه هاي سرّي و نقشه ها و طرح هاي مخفي خود را در اختيار كسي بگذار كه داراي اساسي ترين اصول اخلاقي باشد.
متأسفانه از مشكلات جامعه ي امروزي اين است كه برخي با زير پا گذاشتن حقوق برادران ديني، در هتك حيثيت و ترور شخصيت مخالفان خود كوتاه نمي آيند و خطاي شخصي آن ها را به همگان اعلام مي كنند. به حريم خصوصي زندگي آن ها وارد مي شوند و با شنود مكالمات تلفني و ضبط نوار و يا تحت عنوان كشف جرم و كشف گناه از ديگران تجسّس مي كنند و به دنبال اسرار مردم مي گردند يا اسراري را كه به آن ها رسيده است، به راحتي فاش مي كنند، غافل از آن كه تمامي اين ها مصداق جرم و خيانت و گناه است. (23)
يكي ديگر از مصاديق خيانت به مردم، عدم حفاظت از اسرار زندگي كساني است كه با آن ها در ارتباط هستيم و آگاهي ما از اين اسرار با حضور در مجالس آن ها و يا همنشيني و مصاحبت آن ها حاصل مي شود؛
لذا پيامبر (ص) در توصيه اي به ابوذر مي فرمايند:
«يا أباذر! المجالس بالأمانة و إفشاء سرّ أخيك خيانة»؛ (24) اي ابوذر! گفت و گوهايي كه در مجالس خصوصي مي شود، امانت است و افشاي سرّ برادرت خيانت محسوب مي شود.
بايد توجه داشت، پايبندي به اصول اخلاقي، همچون پرهيز از غيبت، عدم تجسس در امور شخصي مردم، مراقبت و اعتدال در سخن گفتن، صبر و خويشتن داري در مقابل معصيت، در جلوگيري از افشاي اسرار ديگران تأثير بسزايي دارد.

اهميت دادن به اموال مردم
 

رعايت امانت در همه ي موارد مطلوب و امري پسنديده است، اما از ديدگاه اسلام، امانت داري در اموال عمومي و سرمايه هاي معنوي و مادي كه متعلق به جامعه است، اهميت بيش تري دارد. علت اين اهميت نيز آن است كه عده اي به اشتباه مي پندارند، چون برخي سرمايه ها عمومي هستند، آنان آزاد هستند، هرگونه كه مي خواهند از اين سرمايه ها بهره برداري كنند.
اگر داستان عقيل را به خاطر آوريم، آن جا كه از برادرش علي (ع) تقاضا كرد كمي بر سهميه ي وي از گندم بيت المال بيفزايد و ضابطه ي عدالت در تقسيم بيت المال را بخاطر رابطه ي برادري تغيير دهد؛ علي (ع) آهن تفتيده اي را نزديك او برد و فرياد عقيل بلند شد، امام فرمود:
«يا عقيل أتئن من حديدة أحماها إنسانها للعبه و تجرني إلي نار سجرها جبّارها لغضبه! أتئن من الأذي و لا أئنّ من لظي»؛ (25) اي عقيل! از آهن تفتيده اي كه انساني آن را به صورت بازيچه سرخ كرده است، ناله مي كني؛ اما مرا به سوي آتشي مي كشاني كه خداوند جبار با شعله ي خشم و غضبش آن را برافروخته است! تو در اين رنج مي نالي و من از آتش سوزان نالان نشوم!
بعد از قتل عثمان نيز، عطايايي را كه عثمان بي حساب از بيت المال به اقوام و بستگانش داده بود، به بيت المال برگرداند و در سخني تكان دهنده فرمود:
به خدا سوگند، آنچه از عطاياي عثمان و آنچه بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيد، اگر بيابم به صاحبش برگردانم؛ گرچه زناني را به آن كابين بسته يا كنيزاني را با آن خريده باشند. (26)
در حكومت علي ‌(ع) رعايت مساوات ايشان در توزيع بيت المال، مورد اعتراض بعضي از خودخواهان قرار گرفت. آن ها به حضرت (ع) پيشنهاد کردند که براي پيشرفت امر حکومت، در آغاز کار براي افراد صاحب نفوذ امتيازي از بيت المال قائل شود؛ چنان که در زمان خلفاي قبل مرسوم شده بود. امام (ع) از اين پيشنهاد ناراحت شده و فرمودند:
آيا به من دستور مي دهيد كه براي پيروزي خود، در حق كساني كه بر آن ها حكومت مي كنم، از جور و ستم استمداد جويم ... بخشيدن ناروا و
صرف اموال [بيت المال] در مورد افراد غير مستحق، تبذير و اسراف است. اين كار، ممكن است در دنيا باعث سربلندي انجام دهنده ي آن شود، ولي در آخرت موجب سرافكندگي وي مي گردد. (27)
تبذير، يعني بذرافشاني در زمين غير مستعد كه سبب پوسيدن بذر و بي ثمر ماندن آن مي شود. بنابراين، عطا و بخشش نابجا و حرام، گرچه باعث عزيز شدن فرد در ميان مردم دنيا پرست مي شود، اما در آخرت كه روز ظهور حق است، باعث خواري فرد مي شود.
گرچه گروهي از مردم، خيانت به بيت المال مسلمين را سهل و ساده مي شمارند، اين تعابير شديد و سخنان تكان دهنده، نشان مي دهد كه از بزرگ ترين خيانت ها و كيفر آن از شديدترين كيفرها است. حساسيت حضرت علي (ع) به اداي امانت بيت المال تا حدي بود كه كارگزران نزديك خود را در اين مورد بازخواست و تهديد مي كرد. ايشان در نامه اي به يكي از فرماندارانش مي نويسد:
از خدا بترس و اموال مردم را به آن ها بازگردان كه اگر اين كار را نكني و خداوند به من امكان دهد، وظيفه ام را در برابر خدا درباره ي تو انجام خواهم داد و با اين شمشيرم كه هيچ كس را با آن نزدم، مگر اين كه داخل دوزخ شد، بر تو خواهم زد. به خدا قسم اگر حسن و حسين اين كار را مي كردند، هيچ پشتيباني از ناحيه ي من دريافت نمي كردند و در اراده ي من اثر نمي گذاردند تا آنگاه كه حق را از آن ها بستانم. (28)
همچنين حضرت در نامه اي، از عمر ابن ابوسلمه ي مخزومي، فرماندار بحرين، بخاطر زمامداري نيكو و اداي امانت، تمجيد نمود. (29)

حفظ اموال عمومي
 

امام راحل همواره كارگزاران نظام را به حفظ بيت المال توجه مي دادند:
كساني كه متكفل حكومت هستند، كه تا اندازه ي ممكن در بيت المال تصرف نكنند. يك درهمش در ‌آن طرف حساب دارد؛ بايد حساب بدهيم. (30)
يكي از بركات جمهوري اسلامي، تأسيس ديوان محاسبات در سال 1361 بود كه در سال 1370 اصلاح شد. اختيارات وسيعي به ديوان محاسبات داده شده است تا با استفاده از ابزار ممكن، امور مالي كشور را تحت كنترل قرار دهد. قانون ديوان محاسبات به شكلي وضع شده است كه امكان استفاده ي مطلوب از اين قانون، براي حفاظت از بيت المال فراهم مي باشد. مصاديق بيت المال در عصر كنوني متعدد مي باشد، اما متأسفانه عدم رعايت اصل امانت از سوي افراد در سطوح مختلف آثار و پيامدهاي منفي را به همراه داشته و دارد.
نمونه هايي عيني از عدم رعايت اموال عمومي و خيانت در بيت المال در جامعه ي ما - كه گاهي به نظر، ناچيز مي آيند - عبارتند از:
- عدم حفاظت از جنگل ها و مراتع و پارك ها؛
- تخريب صندلي اتوبرس هاي شركت واحد، نيمكت هاي مدارس و تلفن هاي عمومي؛
- استفاده ي ناصحيح از اسكناس که از سرمايه هاي ملي مي باشد، مصداقي از ضرر به اموال عمومي است. با توجه به اينكه اسكناس، كاغذ و چاپ خاصي دارد - كه به دليل جلوگيري از تقلبات احتمالي است - لذا هزينه هاي سنگيني را به خود اختصاص مي دهد.
و نمونه هاي اجتماعي ديگري از تخريب اموال عمومي كه در اين مقال نمي گنجد.
بايد توجه داشت كه انگيزه هاي رواني - اجتماعي مختلفي در تخريب اموال عمومي وجود دارد كه براي اصلاح آن، خانواده ها، رسانه ها و مراكز آموزشي بايد فرهنگ سازي كنند. به منظور حفظ اموال عمومي بايد الگوهايي صحيح ارائه شود. حفظ اموال عمومي با تمرين، تكرار و تشويق امكان پذير است. اين امر آموختني و قابل اكتساب است، نه ذاتي و بايد به افراد آموزش داد كه فرقي بين اموال عمومي و اموال شخصي نيست. گاهي اوقات علت تخريب، پرخاشگري است كه حذف زمينه هاي پرخاشگري نيز از وظايف مسئولان است. اموال و تسهيلات عمومي با مالياتي كه از مردم گرفته مي شود و يا از درآمدهاي ملي كه سرمايه ي عمومي است، تهيه شده است؛ به عبارتي از جيب ما پرداخت شده است، پس تخريب اموال عمومي به نوعي تخريب اموال شخصي است.

بهره برداري شخصي از مسئوليت
 

احساس وظيفه، نسبت به امور مردم، بايد به عنوان اصلي اساسي در اداي امانت، مورد توجه كارگزاران و كاركنان نظام قرار گيرد. علي (ع) به منظور تصحيح بينش اداري كاركنان، در نامه اي به اشعث بن قيس، استاندار آذربايجان مي نويسد:
«إنّ عملك ليس لك بطعمة ولكنّه عنقك أمانة»؛ (31) همانا كاري كه به عهده ي تو است طعمه اي براي تو نيست، بلكه امانتي است بر گردن تو.
به همين دليل، رهبران ديني همواره در پي تبيين اين مهم بوده اند كه مسئوليت امانت است و ملك شخصي و طعمه اي براي بهره برداري شخصي نيست؛ چنان كه پيامبر (ص) وقتي معاذ بن جبل را به زمامداري يمن فرستاد به وي سفارش فرمود:
«وأنفذ فيهم أمر الله و لا تحاش في أمره و لاماله أحداً فإنّها ليست بولايتك و لامالك. وأدّ إليهم الأمانة في كلّ قليل و كثير»؛ (32) امر خدا را در ميان ايشان اجرا كن و كسي را بر دخالت در امور و مال مردم جرأت نده؛ زيرا اين حكومت و اموال ملك (شخصي) تو نيست و در هر چيز كم يا زياد، امانت را نسبت به ايشان ادا كن.
به تعبير امام (ره) بايد «اين مقام را براي امت خرج كنيم». (33)
بنابراين، مسئوليت وسيله اي براي اصلاح امور امت است، نه انتفاعشخصي. اصلاح نيز بدون خيرخواهي و دلسوزي ممكن نيست؛ چنان كه قرآن در توصيف دلسوزي پيامبر در مقام رهبري جامعه مي فرمايد:
(فَلَعَلّكَ باخِعٌ نَفسَكَ)؛ (34) گويي، مي خواهي خود را از غم و اندوه هلاك كني.
اگر اين دلسوزي نباشد، رهبري و مديريت حقيقي پياده نخواهد شد. پس بايد تكليف را به بهترين وجه و با درايت و دقت انجام دهيم. (35) زيرا كار هر كس وسيله ي آزمايش او است و هر كسي كه در اين دنيا پا گذاشت، مكلف به تكليفي است و مورد آزمايش الهي است و خداوند به عنوان ناظر و رقيبي است كه بر همه ي اعمال ما مراقبت دارد. پس نبايد گمان كرد كه كسي ما را نمي بيند، بلكه عالم محضر خدا است و كم كاري نيز از نظر خداوند پنهان نيست و در اداي مسئوليت، هر نوع كم كاري مصداق خيانت است.
پرهيز از ثروت اندوزي غير قانوني از طريق سوء استفاده از مسئوليت، عدم تغيير كاربري و بهره برداري نادرست از اموال عمومي، عدم كسب سودهاي غير مشروع و ... نمودي از اداي امانت است. كسي كه به انگيزه ي خدمت، قبول مسئوليت كرده است، نه كسب نان و آب، هرگز خود را به دريافت رشوه، به بهانه ي هديه، آلوده نمي كند. اما گاهي انسان به دليل حبّ نفس و علاقه به مال، در داوري بين هديه ي واقعي و رشوه دچار اشتباه مي شود. تعبير قرآن از رشوه و مال حرام «سُحت» است: (وَأكلِهِمُ السُّحتَ). (36)
سحت عبارت است از: پوستي كه از اصل آن كنده شود و چيزي را كه داراي پوست بوده برهنه مي كند. بنابراين، كارگزار نظام اسلامي بايد بداند كه اموال حرام به بهانه ي هديه، نظام را برهنه مي كند و آن را مستأصل مي كند و پيكر عريان آن را در معرض هر آسيبي قرار مي دهد و اگر انگيزه ي خدمت به مردم تبديل به خدمت به خود شود، زمينه اي براي بروز فساد در جامعه خواهد بود.
علي (ع) نقل مي كند كه: شخصي نيمه شب ظرفي سرپوشيده پر از حلوي خوش طعم و لذيذ به در خانه ي ما آورد، ولي اين حلوا معجوني بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آن را با آب دهان مار يا تهوع خمير كرده بودند؛ به او گفتم: هديه است يا زكات يا صدقه كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است؟ گفت: نه اين است و نه آن، بلكه هديه است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند؛ آيا از طريق آيين خدا وارد شده اي كه مرا بفريبي؟ دستگاه اداركت به هم ريخته است؟ يا ديوانه شده اي؟ و يا هذيان مي گويي؟ به خدا سوگند اگر اقليم هاي هفت گانه را با آنچه در زير آسمان ها است، به من دهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوي از دهان مورچه اي نافرماني كنم؛ هرگز نخواهم كرد. اين دنياي شما از برگ جويده اي كه در دهان ملخي باشد، نزد من خوارتر و بي ارزش تر است. علي را با نعمت هاي فناپذير و ارزش هاي نابودشدني دنيا چه كار! از به خواب رفتن عقل و لغزش هاي قبيح به خدا پناه مي بريم و از او چاره مي جوييم. (37)

امانت داري ويژگي نخبگان جامعه
 

بر اساس آنچه بيان شد و با بررسي انديشه هاي امام، مي توان دريافت:
مهم ترين ويژگي نخبگان مطلوب در ديدگاه ايشان، امين بودن افراد در نزد ملت و امانت داري ايشان است. (38) همين معناي مهم را خداوند در قرآن چنين بيان مي كند:
(يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللهَ و الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أمَانَاتِكُم)؛ (39)
اي مؤمنان! از خيانت به خدا و پيامبر برحذر باشيد و نيز در امانت هاي بندگان خدا خيانت نكنيد.
انجام ندادن وظايف اجتماعي و عدم كارايي در پست و مقام و خدمت نكردن به مقتضاي هر مسئوليت، مصداق خيانت است.
اهميت رعايت اصل امانت تا آن جا است كه قرآن خيانت در حق ديگران را - در هر سطحي كه باشد - به عنوان خيانت به خويشتن و جان خود بيان كرده است:
(وَ لَاتُجادِل عَنِ الَّذينَ يَختَانُونَ أنفُسَهُم أنَّ اللهَ لَا يُحِبُّ مَن كانَ خَوّاناً أَثيماً)؛ (40) و از كساني كه به خويشتن خيانت مي كنند، دفاع مكن كه خداوند هر كس را كه خيانتكار و گناه پيشه باشد، دوست ندارد.
نكته ي ظريفي كه از آيه استفاده مي شود اين كه: چون مردم در جامعه ي ديني در حكم امت واحدي مي باشند و به منزله ي اعضاي يك پيكرند و اگر خيانتي
به يك فرد شود گويي به همه ي افراد خيانت شده است و خائن به ديگران، به دليل همبستگي با ديگران و عضويت در جامعه ي اندساني، در حقيقت به خودش خيانت مي كند.
تعبير ديگر قرآن در خصوص قبح خيانت در امانت مسلمانان اين است كه خائن با خيانت خود محشور مي شود:
(وَمَا كانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَ مَن يَغلُل يَأتِ بِمَا غَلَّ يَومَ القِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفسٍ ما كَسَبَت وَ هُم لَا يُظلَمُونَ)؛ (41) و هيچ پيامبري را نَسِزد كه خيانت ورزد و هر كس خيانت ورزد، روز قيامت با آنچه در آن خيانت كرده بيايد؛ آن گاه به هر كس [پاداش] آنچه كسب كرده، به تمامي داده مي شود و بر آنان ستم نرود.
خداوند در آيه ي فوق هشدار مي دهد كه خائن هرگز از خطر خيانت خود رهايي نمي يابد و قدرت كتمان آن را نيز نخواهد داشت. هر چند بكوشد با فريب و تزوير به خيانت خود سرپوش نهد يا آن را با هر دليل واهي توجيه كند!

پي‌نوشت‌ها:
 

1. . بحارالانوار، ج 75، ص 53.
2. . نساء (4): 58.
3. . كليات سعدي، گلستان، ص 156.
4. . تفسير المنار، ج 5، ص 168.
5. . الكافي، ج 7، ص 406.
6. . كليات سعدي، گلستان، ص 143.
7. . صحيح مسلم، ج 6، ص 6.
8. . نهج البلاغه، ص 580، نامه ي 53.
9. . قصص (28): 26.
10. . صحيفه ي امام، ج 17، ص 237-238.
11. . يوسف (12): 54.
12. . طه (20): 13.
13. . طه (20): 41.
14. . يوسف (12): 55.
15. . صحيفه ي امام، ج 13، ص 202-203.
16. . نهج البلاغه، ص 591، نامه ي 53.
17. . صف (61): 3.
18. . صحيفه ي امام، ج 18، ص 78-79.
19. . همان، ج 13، ص 196.
20. . ولايت فقيه، ص 44.
21. . صحيفه ي امام، ج 19، ص 119.
22. . انفال (8): 27.
23. . ر.ك: صحيفه ي امام، ج 17، ص 140.
24. . بحار الانوار، ج 74، ص 89.
25. . نهج البلاغه، ص 461، خطبه ي 224.
26. . همان، ص 59، خطبه ي 15.
27. . همان، ص 238، خطبه ي 126.
28. . همان، ص 549، نامه ي 41.
29. . ر.ك: همان، نامه ي 42.
30. . صحيفه ي امام، ج 19، ص 374.
31. . نهج البلاغه، ص 484، نامه ي 5.
32. . تحف العقول، ص 19.
33. . صحيفه ي امام، ج 14، ص 214.
34. . كهف (18): 6.
35. . ر.ك: صحيفه ي امام، ج 21، ص 89.
36. . مائده (5): 63.
37. . ر.ك: نهج البلاغه، خطبه ي 224.
38. . ر.ك: صحيفه ي امام، ج 17، ص 238.
39. . انفال (8): 27.
40. . نساء (4): 107.
41. . آل عمران (3): 161.
 

منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي/ 10، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.