ویژگی ترکیبی زبان فارسی

زبان فارسی در شمار زبان های ترکیبی (Persian compound words) است؛ برخلاف زبان عربی که از زبان های اشتقاقی می باشد و ترکیب در این نقش اساسی دارد.با راسخون همراه باشید تا بیشتر با این موضوع آشنا شوید.
سه‌شنبه، 19 اسفند 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگی ترکیبی زبان فارسی

ویژگی کلمات ترکیبی فارسی

زبان فارسی در شمار زبان های ترکیبی است؛ برخلاف زبان عربی که از زبان های اشتقاقی می باشد و ترکیب در این نقش اساسی دارد. در زبان فارسی برای اینکه از واژه ای، کلمه یا اصطلاحی جدید بسازند، پیشوند یا پسوند و یا کلمه و یا اجزایی به اول یا آخر آن می افزایند؛ مانند دلارام، دلخون، دلیر، دلبر، دل دادن، دریادل، روشندل، همدل، دودله و دهها ترکیب دیگر که همگی از واژه “دل” ساخته شده اند و یا آب انبار، آب نکشیده، پرآب، بی آب، آبی، آبیاری، گلاب، آب انداختن و صدها کلمه دیگر که همگی از “آب” ترکیب و تشکیل یافته اند. کلمه مرکب در میان همه انواع هفتگانه کلمات دیده می شود:

1) فعل: آباد ساخت، ویران کردند، گوش دادم، نگه داشتیم و..
2) اسم: کتابخانه، خواهش پذیری، دبیرستان، دانشگاه و.
3) صفت: خوشرو، زیباپسند، اتوکشیده، تندنویس و...
4) ضمیر: خویشتن، هرکس، هیچ کس و...
5) قید: افتان خیزان، لنگ لنگان، همواره، هر ازگاهی و..
6) حرف: از برای، از بهر، همین که، زیرا که..
7) شبه جمله: کاشکی، ای وای، هزار افسوس، وه وه و..

برای اینکه ویژگی ترکیبی زبان پارسی و اهمیت و گونه گونی و گستره قلمرو آن بیشتر روشن شود، کلمه “آب” را که اسم است، در نظر می گیریم و شماری از ترکیب های اسمی، وصفی، اضافی، عطفی، عبارت فعلی و.. آن را نشان می دهیم:

1. “آب” به اضافه بن مضارع فعلها که صفت فاعلی، صفت شغلی، صفت مفعولی، اسم آلت و اسم و جز آنها می سازد: آب اندیش، آب جوی، آب خواه، آب باز، آب بخش، آب پاش، آب بر، آب بُر، آب بردار، آب بند، آب پز، آب جوش، آب چکان، آب ریز، آب خور، آب شناس، آب نشین، آب نما، آب نورد، آب ورز و..

2. “آب” به اضافه بن ماضی، که صفت مفعولی یا اسم مرکب می سازد: آب آورد، آب انباشت، آب تاخت، آب رفت، آبرُفت، آب روفت، آبکند و...

3. صفات مشتق مرکب از “آب” و صفات فاعلی و مفعولی و جز آن: آب آمیخته، آب آورده، آب افتاده، آب بخش کن، آب پخته، آب تصفیه کن، آب چکیده، آب خشک کن، آب خواره، آب خورده، آب داده، آبدیده، آب زده، آب کرده، آب کشیده، آب کننده، آب گرم کن، آب گردش، آب ناداده، آب ندیده، آب نکشیده و..

4. صفات مرکب مشتق که در آنها کلمه ای مرکب از “آب” دوباره با پسوند با یکی از بن های ماضی و مضارع فعل ترکیب شده است: آبروخواه، آبرودار، آبروریخته، آبشار کوب، آبگیرناک، آبگینه فروش، آبمال واره، آب حوض کش، آبدستان دار، آبدست انداز، آبدوات کن و..

5. صفات جامد مرکب از “آب” به اضافه اسم یا کلمه و لفظ دیگر: آب آشنا، آب اندام، آب آهیخ، آب باره، آب پیکر، آب جامعه، آب جر، آب خو، آب دهانی (=آب دهنی)، آب رنگ، زرفت (=میوه که درونش گندیده باشد)، آب سوار، آب سیر، آب صفت، آبکار، آبکامه، آبگون، آبگونه، آبگونی، آبلوج، آبلیز، آبیار و..

6. صفات جامد مرکب، که در آن کلمه ای مرکب از “آب” دوباره با پسوندی ترکیب یافته است؛ آبدوغی، آبدهانی (=آبدهنی)، آب حوضی، آبرومند، آب طلایی، آبگوشتی، آبگینه گر، آب ورنگی و...

7. صفات مرکب از آب به اضافه پسوند یا پیشوند: آب بان، آبکی، آبگین، آبناگ، آبو، آبوند، آبی، بی آب، آبان و...

8. اسبم مرکب مشتق: آب پاشان، آب بچشان، آبشخوار، آبشخور، آبشخورد، آبفت (=آبافت بافتن)، آبکشین (دستاور نجن) و..

9. اسم مرکب مشتق، که در آن کلمه ای مرکب از آب، دوباره با پسوند یا کلمه دیگری ترکیب یافته است: آبخیزگاه، آبخیزمرز، آبدارپاشی، آبدارخانه، آبدزدک، آبریزگان، آبرزیگاه، آبریزه، آبگوشت خوری، آبخوره، آبخوری و..

10. اسم مرکب جامد، که از آب و یا دو کلمه یا جزء دیگر ترکیب یافته است (اعم از اضافه مقلوب و جز آن): آب انبار، آب اکسیژن، آب اکسیژنه، آب بُن، آب بها، آب ترازو، آب تره، آبجا (=آبجای)، آب چلو، آب حوض، آب خانه، آبخون، آبدارو، آب دره، آبدست، آبدنگ، آبدوغ، آبدوغ خیار، آبدندان، آبدهان (=آبدهن)، آبراه (=آبره)، آبراهه، آبرخ، آبرو (=آبروی)، آبرود، آب روغن، آب زه، آب زیپو، آبسال، آبسر (=آبسرد)، آبسرا، آبسکون، آبشنگ، آبشور، آبشوره، آب شیب، آب شیر، آب طلا، آب غوره، آب غوره پلو، آب کنار، آبکوپیل (نوعی مرغابی)، آبکور، آبکوه، آبکوهه، آبگاه، آبگوشت، آبگون، صدف، آبگون قفس، آبگه، آبگینه خانه، آبگینه طارم، آ لمبو (=آب لمبه=آب لنبو=آب لنبه)، آب لیمو، آب ماه، آب مروارید، آبنای، آب نبات، آب نمک و...

11. اسم مرکب جامد: که در آن، کلمه ای مرکب از “آب” دوباره با پسوندی ترکیب یافته است: آبانگان، آبانگاه، آبدست جای، آبدست خانه، آبدست دان، آبدستان، آبدستی، آبسالان، آبشوران و..

12. اسم مرکب از “آب” و پسوند: آبان، آبخت، آبخوست، آبدان، آبدانک، آبسار، آبشار، آبک، آبگاه، آبگینه، آبه و...

13. ترکیبات عطفی با “آب”: که اغلب به صورت اسم مرکب مستقل در آمده اند: آب و آتش، آب و اندازه، آب و تاب، آب و جارو، آب و خاک، آب و رنگ، آب و گل، آب و نان، آب و هوا و..

14. مصدر مرکب از “آب” (آب به اضافه مصدر): آب آمدن، آب آوردن، آب افتادن، (=آب فتادن)، آب افشاندن (=آب افشاندن)، آب افکندن (=آب فکندن)، آب انداختن، آب باریدن، آب بخش کردن، آب بخشیدن، آب بر آمدن، آب برآوردن، آب برداشتن، آب بردن، آب بریدن، آب بستن، آب پاشیدن، آب پخشیدن، آب پراکندن، آب پیمودن، آب تاختن، آب جستن، آب چشیدن، آب چکانیدن، آب چکیدن، آب خواستن، آب خوردن، آب دادن، آب داشتن، آب دزدیدن، آب دویدن، آب دیدن، آب راندن، آب رساندن (=آب رسانیدن)، آب رسیدن، آب رفتن، آب رُفتن، آب ریختن، آب زدن، آب ساختن، آب ساییدن، آب ستادن، آب سودن، آب شدن، آب طلبیدن، آب کردن، آب کشیدن، آب کندن، آب کوفتن، آب گرداندن (=آب گردانیدن)، آب گردیدن، آب گرفتن، آب گستردن، آب گشادن (=آب گشودن)، آب گشتن، آب نوشیدن و...

15. مصدر مرکب، که در آن کلمه ای مرکب از آب، دوباره با مصدر ترکیب یافته است: آب بازی کردن، آب بندی کردن، آب تراش کردن، آب تنی کردن، آبخور کردن، آبدار کردن، آب باختن، آب بردن، آب خریدن، آب دادن، آب داشتن، آب ریختن، آب شکستن، آب فروختن، آب یافتن، آب جستن، (آبرو دادن، آبرو داشتن، آبرو ریختن)، آبرو شدن، آب روی افزودن=(آبروی افزودن)، آبروی کاستن، آبروی کردن، آبروی نگهداشتن، آبرو گرفتن، آب ساب کردن، آبشار زدن، آب طراز کردن، آبغوره چلادن، آبغوره گرفتن، آبکاری کردن، آبکشی کردن، آبگز شدن، آبگز گشتن، آبگیری کردن، آب لمبو شدن، آب لمبو (=آب لنبو یا آب لمبه یا آب لنبه)کردن، آبمالی کردن، آب نم زدن، آبیاری کردن و..

16. اسم مصدر مرکب مشتق، که جز اول آن آب است: آب اندازی، آب بازی، آب بندی، آب بینی، آب پاشی، آب خوری، آب خورش، آبدادگی، آب داری، آب رسانی، آبرفتگی، آب ریختگی، آبریزان، آبریزش، آب زدگی، آب سنجی، آب شناسی، آبکشی، آب کندی، آب گردانی، آب گواری، آب گیری، آبمالی، آب ندیدگی، آب نگاری و..

17. اسم مصدر مرکب مشتق: که در آن، کلمه ای مرکب از آب، دوباره با بن مضارع فعلی به اضافه یای اسم مصدری ترکیب می یابد: آب حوض کشی، آبرومندی، آبروخواهی، آبروداری، آبروریزی، آب و هواشناسی

18. اسم مصدر مرکب جامد، که از آب و یک یا چند جزء دیگر به اضافه یای اسم مصدری ترکیب یافته است: آب تنی، آبرومندی، آب طلاکاری، آبکاری، آبگونی، آبگینه گری، آبیاری، بی آبرویی و..

19. صفت مرکب که از صفت و آب ترکیب یافته است: پر آب، شاداب، کم آب، بی آب و...

20. اسم مرکب از صفت و “آب”: تیزاب، چرنداب، سرداب (=سردابه) سفیداب، شوراب، گرداب، گنداب، گوداب، مرداب (مخفف مرده آب)، میراب و..

21. اسم مرکب، که از اسم و “آب” ترکیب یافته است: آسیاب (=آس آب)، تالاب، خیزاب (=خیزابه)، راهاب (=رهاب)، زهاب، سراب، سیلاب، شکراب، غرقاب، قنداب، گلاب، گوشت آب (=گوشتابه)، نمک آب و...

22. اسم مرکب از بن فعل و “آب”: خیزاب (خیزابه)، ریزابه و..

23. ترکیب وصفی مشتق، که موصوف آن آب است: آب آتش زده، آب آشامیدنی، آب آهن تاب، آب افسرده، (=آب فسرده)، آب ایستاده (=آب استاده)، آب بسته، آب جوش، آب جوشان، آب جوشیده، آب خفته، آب خوردنی، آب خوشگوار، آب زرتاب، آب گردنده، آب گل آلود، آب گوارا، آب نوشیدنی و..

24. ترکیب وصفی جامد، که موصوف آن، آب است: آب آتش خو، آب آتش رنگ، آب آتش فعل، آب اندک، آب باده رنگ، آب باریک، آب باریکه، آب بی حد، آب تلخ، آب جاری، آب خام، آب خوش، آب داغ، آب راکد، آب روشن، آب زیرزمینی، آب زلال، آب سبز، آب سبک، آب سرخ، آب سرد، آب سطحی، آب سفید (=سپید)، آب سیاه، آب شور، آب شیرین، آب صنعتی، آب قلیل، آب کبریتی، آب کبود، آب کثیر، آب کُر، آب کلان، آب کم، آب گرم، آب مضاف، آب مطلق، آب معدنی، آب معلق، آب مقطر و..

25. ترکیبات اضافی مشتق، که مضاف آن آب است: آب باران، آب خوردن (=خوردنی)، آب زندگانی، آب زندگی، آب ماهی نمکسود.

26. ترکیب اضافی جامد که مضاف آن، آب است: آب آسیا، آب آلو، آب آلبالو، آب آهک، آب آهن، آب انگور، آب ارغوان، آب انار، آب بنفشه، آب بهارنارنج، آب پرتغال، آب تتماج، آب تنزیه، آب جگر، آب جُو (=جوی)، آب حسرت، آب حق، آب چشم، آب حیات، آب حیوان، آب خربزه، آب خضر، آب خرابات، آب درخت کافور، آب دست، آب دندان، آب دهان، آب زر، آب رو، آب رود، آب روده، آب زر، آب زرشک، آب زهره، آب ژاول، آب سردی، آب سکندر، آب سیب، آب شش، آب صفا، آب صورت، آب طارم، آب طرب، آب طلا، آب طلع، آب عشرت، آب غسل، آب قصیل، آب قند، آب کاسنی، آب گشنیز، آب گل، آب گوهر، آب لحیم، آب لیته، آب مردی، آب مرغان، آب مژگان، آب نار، آب نارنج، آب نشاط، آب نمک، آب نهر، آب نوشادری، آب نی، آب نیشکر، آب وضو، آب هندوانه، آب هویج، و آب یخ و..

27. نمونه هایی از دهها ترکیب فعلی که با آب شروع شده اند و در بیشتر آنها یکی از حروف اضافه به کار رفته است: آب از آب تکان نخوردن (یا نجنبیدن)، آب از بالا بستن، آب از گلو بریدن، آب بر آتش زدان (یا ریختن)، آب بر آب ریختن، آب بر گلونرفتن، آب به گلو جستن، آب از سر (تارک)، گذشتن، آب از جگر بخشیدن، آب از چک و چانه سرازیر شدن، آب از دریا بخشیدن، آب از سر (یا سرچشمه یا بنه)، تیره بودن، آب افتادن دهان (یا در دهان یا اندر دهان یا به دهان)، آب انداختن ستور، آب انداختن ماست و آش و جز آن، آب به آب شدن، آب (=آب رفته)، به جوی باز آمدن (ور آوردن)، آب به جوی کسی روان بودن، آب پاکی روی دست کسی ریختن، آب در جگر آمدن، آب درجگر داشتن (یا نداشتن)، آب در چیزی کردن، آب در هاون سودن (=کوفتن=کوبیدن)، آب کسی یا چیزی روشن بودن، آب زیر پوستکسی افتادن، آبشان به یک جو نرفتن و..

28. چند نمونه از عبارت های فعلی (که با حرف اضافه و آب شروع می شود وبه مصدر ختم می گردد): از آب جستن، از آب در آمدن، از آب کره گرفتن، به آب زدن، به آب و آتش زدن (خود را)، با آب حمام دوست گرفتن و...

29. چند نمونه از ترکیبات اسمی و وصفی و فعلی، که با آب شروع نشده ولی در آنها تکیة اصلی روی کلمه “آب” است: از آب گذشته، سرزیر آب کردن، مزة آب دادن، مثل آب، مثل آب حمام، مثل آب حوض و..

یادآوری این نکته نیز لازم است که تقریباً از همه یا بیشتر ترکیباتی که مفهوم وصفی دارند، می توان با افزودن “ی” اسم مصدر ساخت؛ چون: آبدار-آب داری، آب سنج - آب سنجی، آب شناس - آب شناسی، کم آب - کم آبی و...

همچنین با افزودن “نا” و “ن” و “بی” به اول، و “یا نه” به آخر برخی از ترکیبات آب، قید یا صفت مرکب دیگری پدید آورد: آب دیده آب ندیده، آب خورده آب ناخورده، آبرو بی آبرو، آبرومند آبرومندانه، آبروریخته آب نریخته و...

و بدین ترتیب صدها کلمه مرکب دیگر بر ترکیبات آب افزوده می شود: بدیهی است که کاربردها و ترکیب هایی که دیدیم، منحصر به آب نیست و از واژه ای دیگر نیز انواع کلمات مرکب و ترکیبات گوناگون پدید می آید.

امروز با پیشرفت صنعت و تمدن جدید، در مقابل هزاران واژه بیگانه برای بیان مفاهیم علمی، صنعتی، حرفه ای، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فلسفی، حقوقی و جز آن، اصطلاحاتی وضع شده است که بیشتر آنها مقبولیت عام پیدا کرده وبه اصطلاح، جا افتاده است؛ از این قبیل است ترکیبات و اصطلاحاتی چون: کودکستان، دبستان، دبیرستان، راهنمایی تحصیلی، هنرستان، هنر سرا، هنرجو، دانشکده، دانشگاه، دانشسرا، دانشیار، بهیار، پرستار، بهدار، دانش آموز، دانشجو، دانشنامه، استادیار، دستیار، ایستگاه، فرودگاه، بزرگراه، هواپیما، ماهواره، فضانورد، دریانورد، کیهان نورد، قاره پیما، زیردریایی، موشک انداز، خمپاره انداز، هواشناسی، سبک شناسی، واژه شناسی، ایران شناسی، خاورشناس، ریشه شناسی، آزمون شناسی، زیست شناسی، زمین شناسی، گیاه شناسی، جانور شناسی، جرم شناسی، آسیب شناسی، باستان شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، روان شناختی، روان کاوی، روان پزشکی، دندان پزشکی، دامپزشکی، دامپروری، دامداری، سرشماری، آمارگیری، ماشین سازی، اسلحه سازی، داروسازی، بازسازی، نوسازی، رادیوسازی، بهسازی، بهزیستی، بهداری، بهیاری، فضانوردی، هواشناسی، کیهان نوردی، باتری سازی، شماره گذاری، شناخت شناسی و...

به همه اینها می توان اضافه کرد، اتباع را در زبان فارسی که ترکیب خاصی است و در غنای ساختاری و معنایی زبان فارسی، نقش ویژه ای دارد و درباره اتباع باید گفت:

اتباع – گاهی همراه اسم یا صفت، لفظی می آید که معنی روشنی ندارد و یا اصلاً بی معنی است. این گونه الفاظ، اغلب هموزن آن اسم یا صفت هستند، ولی حرف اول آنها یا “م” است، مانند: قلم ملم، کژمژ، چیز، میز، و یا “پ” است، مانند: رخت و پخت، شلوغ پلوغ، ساخت و پاخت؛ و یا حرفی دیگر از قبیل (ت، و س)، چون: اخم و تخم، هاج واج، قلمبه، سلمبه، و گاهی هم، وزن آنها با وزن اسم یا صفت همراهشان یکی نیست؛ چون: تک و توک فلان و بهمان، چاق وچله، پول و پله، گاه گدار... این گونه الفاظ را اتباع می نامند.

در مثال های بالا الفاظ (مَلَم)، مَژ، میز، پخت، پلوغ، پاخت، تَخم، واج، سلمبه، توک بهمان، چلّه، پله، گدار) همگی اتباعند.

اتباع معمولاً برای تأکید با گسترش معنی اسم یا صفت، همراه آنها می آید و یا نوعی مفهوم جنس و قسم از آن به دست می آید:

رخت و پخت؛ یعنی رخت و امثال آن، لباس و چیزهایی از آن قبیل، جامه و وسایل دیگر، قلم ملم، یعنی: قلم و امثال آن، قلم و مداد و خودکار و چیزهایی از آن قسم.

 

پی نوشت

ـ انوری، دکتر حسن ـ احمدی گیو، حسن، دستورزبان فارسی 2، انتشارات فاطمی، چ22، 1382.
ـ احمدی گیوی، حسن ـ انوری، دکتر حسن. دستورزبان فارسی 1، انتشارات فاطمی، چ 25، 1382.
ـ احمدی گیوی، حسن، ادب و نگارش، چاپ نهم، نشر قطره، 1379
ـ احمدی گیوی، حسن. دستور تاریخی فعل، نشر قطره، 1380
ـ باطنی، دکتر محمدرضا. توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی، امیرکبیر، 1349
ـ بهار (ملک الشعرا)، محمدتقی، سبک شناسی، 3جلد، چ 4، کتابهای پرستو، 1335، خیام پور، دکتر عبدالرسول دستور زبان فارسی، تبریز، 1333.
ـ معین، دکتر محمد. اسم مصدر و حامل مصدر، زوار، 1332.

منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط