تثبیت ترتیب کلمه در زبان فارسی

زبان همواره در معرض تغییراتی است که واحدهای آن را از حوزه‌ی واژگان به حوزه‌ی نحو و از حوزه‌ی نحو به حوزه‌ی صرف هدایت می‌کنند. این مجموعه از تغییرات براساس فرایند «دستوری‌شدگی» و در چارچوبی به
سه‌شنبه، 19 اسفند 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تثبیت ترتیب کلمه در زبان فارسی

تثبیت ترتیب کلمه در زبان فارسی: معیار دستوری‌شدگی (1)

پیدایش ترتیب کلمه‌ی ثابت، تنها با دستوری‌شدگی ثابت تبیین است، وقتی دغدغه‌ی ما جایگاه تکواژهایی است که در جاده‌ی دستوری‌شدگی قرار گرفته‌اند.
(اُستن دال 2000 : 8)
 

چکیده

زبان همواره در معرض تغییراتی است که واحدهای آن را از حوزه‌ی واژگان به حوزه‌ی نحو و از حوزه‌ی نحو به حوزه‌ی صرف هدایت می‌کنند. این مجموعه از تغییرات براساس فرایند «دستوری‌شدگی» و در چارچوبی به همین نام قابل توجیه است. در حوزه‌ی مطالعات تحولات زبانی، این فرایند که به مقید شدن اجزای زبانی می‌انجامد، بیشتر در رابطه با تحول ساخت‌های واژگانی و صرفی مورد بررسی قرار گرفته است. در این مختصر برآنیم تا با ارائه‌ی شواهدی از زبان فارسی، تثبیت ترتیب کلمه را به عنوان معیار دستوری‌شدگی سازه‌های زبانی برشماریم و نشان دهیم که سناریوی دستوری‌شدگی دامنه‌ای فراتر از تحدید به تحولات معنایی را به نمایش می‌گذارد.
 

مقدمه

دستوری‌شدگی فرایندی است که در آن سازه‌های واژگانی در بافت‌های خاص زبانی ایفاگر نقش‌های دستوری می‌شوند و زمانی که دستوری شدند به مسیر خود برای در بر گرفتن نقش‌های دستوری جدیدتر ادامه می‌دهند (هاپر و تراگوت 2003 : XV). این فرایند که اساساً از حوزه‌ی واژگان به حوزه‌ی دستور است همواره با علائمی همراه است که تهی‌شدگی معنایی (2)، مقوله‌زدایی (3)، لایه‌بندی (4)، ثبات (5) و واگرایی (6) از جمله‌ی آن‌هاست. پژوهشگران این حوزه برآن‌اند که دستوری‌شدگی، خاصیت و محتوای واژگانی را می‌زداید تا جایی که تنها خاصیت دستوری باقی می‌ماند (لمان 1995: 129)، به بیان دیگر هر چه یک واحد زبانی بیشتر تحت تأثیر دستوری‌شدگی قرار بگیرد، محتوای معنایی، برجستگی ارجاعی و یا ارزش آوایی خود را بیشتر از دست می‌دهد (هاینه و ره 1984: 67). غالب مطالعات این حوزه بر تحولاتی متمرکز بوده‌اند که تبدیل برخی از عناصر زبان را در قالب طیف زیر به عناصری دستوری‌تر از همان زبان سبب می‌شوند (هاپر و تراگوت 2003 : 7، نیز رک. نغزگوی کهن 1390 ج):

واحد واژگانی > واحد نقشی > واژه بست > وند تصریفی
نمودار 1
با این حال، مطالعه‌ی تکوین برخی ساخت‌های تحلیلی که براساس فرایند دستوری‌شدگی صورت گرفته است، این نکته را روشن می‌سازد که این فرایند، حوزه‌هایی فراتر از حوزه‌ی واژگان منفرد از جمله حوزه‌ی ترتیب کلمه را درگیر تغییر می‌کند. این تغییر از رهگذر فرایند «تثبیت» (7) به وقوع می‌پیوندد. «تثبیت» فرایندی است ناظر بر این حقیقت که هر چه میزان دستوری‌شدگی واحدی زبانی افزایش یابد، ظرفیت حرکت آن در گزاره کاهش می‌یابد، به بیان دیگر دستوری‌شدن نشانه‌ی زبانی به «تثبیت» جایگاه آن در بند منجر می‌شود (لمان 1985 : 308). از این رو می‌توان گفت «دستوری‌شدگی ترتیب کلمه» به مفهوم از بین رفتن آزادی در جابه‌جایی عناصر زبانی است. این جابه‌جایی عناصر می‌تواند بر اثر انگیزه‌های ارتباطی و کاربردی به وجود آید. برای مثال، مبتداسازی فرایندی کاربردی است که از رهگذر آن گوینده عنصری را در آغاز جمله قرار می‌دهد تا آن را زمینه‌ساز و صحنه‌آرای خبری کند که در پی می‌آید. در (1 ب) گروه حرف اضافه، مبتدا و زمینه‌ساز خبر «بریدن دست» شده است:

1)الف- دستم رو با چاقو بریدم. ب- با چاقو دستم رو بریدم.

با این حال مشاهده می‌شود که واحد زبانی دستوری شده که جایگاهی ثابت را در بند اشغال نموده است، تحت تأثیر انگیزه‌های کاربردی مورد جابه‌جایی قرار نمی‌گیرد. در (2 الف) با موردی از دستوری‌شدگی یعنی فرایند «معین‌شدگی» (8) در تشکیل فعل معین «دارم» با نقش دستوری «نمود ناقص» مواجهیم. این جایگاه تحت هیچ انگیزه‌ای دستخوش تغییر نمی‌شود. از این رو مثال (2 ب) غیردستوری است:

2)الف- دارم می‌آم. ب- می‌آم دارم.

در این مقاله می‌کوشیم با استفاده از معیارهای درایر (1992) (9)، در تمایزگذاری میان زبان‌های فعل پایانی و فعل میانی، به بررسی میزان «تثبیت» ترتیب کلمه در میان جفت‌ عنصرهای ارائه شده از سوی وی بپردازیم و از این رهگذر، شاهدی از زبان فارسی بر تأیید این فرضیه ارائه دهیم که تثبیت ترتیب کلمه می‌تواند نشانه‌ای از فرایند دستوری‌شدگی باشد. به عبارت دیگر برآنیم تا معیارهای پیشنهادی درایر را که برای هدفی متفاوت پیشنهاد شده‌اند، در راستای اهداف پژوهش به کار بندیم. مقاله‌ی حاضر در پنج بخش تدوین شده است. بخش دوم به معرفی معیارهای درایر (1992) اختصاص دارد. در بخش سوم مختصری از پیشینه‌ی مطالعات در این زمینه را ارائه می‌دهیم و در بخش چهارم به تحلیل داده‌ها می‌پردازیم. بخش پنجم به ارائه‌ی نتایج حاصل از پژوهش اختصاص خواهد یافت.

1 معیارهای درایر (1992)

ترتیب کلمه، یکی از مهم‌ترین شیوه‌های ناظر بر تمایزگذاری میان زبان‌های دنیاست. به طور معمول هرگاه از این مفهوم سخن به میان می‌آوریم، غالباً تمام توجه خود را تنها به ترتیب فاعل، مفعول و فعل در سطح بند معطوف می‌نماییم. اما حقیقت این است که ترتیب کلمه تنها به نحوه‌ی آرایش این عناصر محدود نمی‌شود و بررسی آرایش برخی دیگر از جفت عناصر زبانی، چه در سطح بند و چه در سطح گروه‌های نحوی، در تعیین ترتیب کلمه‌ی بنیادی یک زبان حائز اهمیت است. درایر در مقاله‌ی (1992) خود به معیارهایی اشاره می‌کند که علاوه بر ایفای نقش به سزا در مشخص نمودن آرایش کلمات در هر یک از زبان‌های دنیا، میزان انطباق این آرایش را با گرایش‌ها و جهانی‌های زبان در رابطه با زبان‌های فعل میانی و فعل پایانی و رابطه‌ی فعل و مفهول به نمایش می‌گذارند. این معیارها به شرح زیرند (لازم به ذکر است که برخی از معیارها با توجه به ساختارشان در زبان فارسی و هدف پژوهش تعدیل شده‌اند، ترتیب ذکر عناصر مطابق با ترتیب حضور در جفت عنصر است):

1) نوع حرف اضافه (اسم و حرفه اضافه) 2) اسم و بند موصول 3) اسم و نشانه‌ی اضافی (ملکی) 4) صفت برتر و معیار (10) 5) گروه حرف اضافه و فعل 6) قید حالت و فعل 7) مسند و فعل ربطی 8) فعل وجهی و فعل اصلی 9) اسم و صفت 10) اشاری و اسم 11) قید تشدید (11) و صفت 12) فعل کمکی و فعل اصلی 13) جزء پرسشی و جمله 14) وابسته‌ساز (12) و جمله‌ی پیرو 15) اسم و جزء معرفه / نکره‌ساز 16) فاعل و فعل 17) عدد و اسم 18) وند زمان/ نمود و فعل 19) اسم و پی‌بست ضمیری/ ملکی 20) جزء منفی‌ساز و فعل 21) اسم غیرموضوع و فعل 22) جمله‌ی پایه و جمله‌ی پیرو 23) مفعول و فعل 24) متمم‌ساز (13) و بند.

اگرچه درایر این جفت عنصرها را به عنوان ابزاری برای تشخیص ترتیب کلمه‌ی بنیادی زبان‌های دنیا به کار می‌برد، اما ما در این پژوهش، تثبیت ترتیب سازه‌ای در این جفت عناصر را مورد بررسی قرار داده‌ایم و برآنیم تا تثبیت ترتیب سازه‌ای در جفت عناصر مذکور را به عنوان معیاری برای دستوری‌شدگی عناصر شرکت کننده در جفت عنصر معرفی نماییم. به بیان دیگر در پی‌پاسخ به این پرسش هستیم که چرا برخی جفت عناصر زبانی در زبان فارسی، تحت انگیزه‌های گفتمانی، دستخوش جابه‌جایی نمی‌شوند و مجوز حرکت را از زبان دریافت نمی‌کنند؟ به بیان دیگر تثبیت ترتیب کلمه در برخی از جفت عناصر زبانی از رهگذر چه فرایندی پدید می‌آید؟ فرضیه‌ای که در این راستا ارائه می‌دهیم مبتنی بر تلقی فرایند دستوری‌شدگی به عنوان عامل تثبیت ترتیب کلمه است. اما پیش از آنکه به تحلیل داده‌ها‌ بپردازیم به نکته‌ای اشاره می‌نماییم که ذکر آن در این‌جا ضروری به نظر می‌رسد. یکی از مشکلات که درایر (2005) در راستای تعیین ترتیب سازه‌ای بنیادی در یک زبان بیان می‌کند، تعیین ترتیب بنیادی یا ترتیب ارجح در جفت عنصرهایی است که از هر دو نوع ترتیب سازه‌ای استفاده می‌کنند. درایر برای حل این مشکل، چند معیار را پیشنهاد می‌نماید که یکی از آن‌ها بسامد کاربرد است. اگرچه ما نیز در این مطالعه از توجه به بسامد کاربرد غفلت نورزیده‌ایم، اما یافته‌های پژوهش اساساً برمبنای بسامد نوع (14) به دست آمده‌اند.
 

2 پیشینه‌ی پژوهش

فرایند دستوری‌شدگی در زبان فارسی به وسیله‌ی زبان‌شناسانی چون خباز (1376)، سبزواری (1382)، استاجی (1383)، دبیر مقدم (1384)، نغزگوی کهن (1387 الف، 1387 ب، 1389 الف، 1389 ب، 1389 ج و 1390 ج)، نغزگوی کهن و داوری (1391 الف و ب)، نغزگوی کهن و راسخ‌مهند (1391) و داوری و نغزگوی کهن (1391) مورد بررسی قرار گرفته است، با این حال در هیچ یک از این مطالعات، به «تثبیت» به عنوان یکی از پارامترهای دستوری‌شدگی، معرفی شده از سوی لمان، پرداخته نشده است. در حوزه‌ی مطالعات رده‌شناختی زبان فارسی نیز می‌توان به دبیرمقدم (1997) اشاره نمود که آرایش کلام را در جمله مورد بررسی قرار داده است. وی که پارامترهای پیشنهادی درایر (1992) را به عنوان الگوی پژوهش خود برگزیده است، به مطالعه در حوزه‌ی تربیت کلمه‌ی بنیادی در فارسی امروز، فارسی میانه، فارسی باستان و زبان‌های گیلکی و کردی پرداخته است و براین اساس، ترتیب کلمه‌ی بنیادی زبان‌فارسی امروز را متمایل به الگوی زبان‌های فعل میانی معرفی می‌نماید. لی و تامپسون (1974) و سان (1996) تغییر تاریخی ترتیب سازه را در چینی مورد پژوهش قرار داده‌اند و آن را تغییری از الگوی svo به الگوی sov برشمرده‌اند. آنان یکی از مهم‌ترین عوامل این تغییر ترتیب بنیادی را تغییر تدریجی ترتیب سازه در گروه حرف اضافه می‌دانند که در گذر زمان از الگوی حرف اضافه‌ی پس از فعل به گروه حرف اضافه‌ی پیش از فعل تغییر ترتیب کلمه داده است. سی (2004) در مقاله‌ی «دستوری‌شدگی ترتیب کلمه» بدون اشاره به این پارامتر، تثبیت ساخت اضافی در لیتوانیایی را موردی از دستوری‌شدگی قلمداد می‌نماید و بر آن است که دستوری‌شدگی ترتیب کلمه، تغییر از نظام ترتیب کلمه‌ی آزاد به نظام ترتیب کلمه‌ی ثابت در یک حوزه‌ی نحوی مشخص است که به نوبه‌ی خود به تکوین ابزار نحوی جدیدی می‌انجامد که بر محور دستوری‌شدگی گیون (1979 : 83) (نمودار 2) منطبق است:

گفتمان > نحو > صرف > واژواجی > صفر

نمودار (2)
به اعتقاد سی (2004) هر چه از حوزه‌ی گفتمان به سمت حوزه‌ی نحو پیش برویم با کاهش آزادی عناصر زبانی در جابه‌جایی مواجه می‌شویم. این حقیقت با افزایش میزان دستوری‌شدگی عناصر از گفتمان به هر نحو هم‌راستاست. از این‌رو می‌توان ادعا نمود که هر چه یک عنصر زبانی دستوری‌تر شده باشد، بر روی محور نحو با محور هم‌نشینی، جایگاه تثبیت شده‌تری را به خود اختصاص می‌دهد. جایگاهی که تأثیرات فرایندهای گفتمانی را در جابه‌جایی و حرکت بر روی این محور پذیرا نمی‌باشد. لاهوس و لامیروی (2012) در بررسی ترتیب کلمه در زبان‌های فرانسه، اسپانیایی و ایتالیایی استدلال می‌کنند که از میان این سه زبان که همه از لاتین منشعب شده‌اند، به لحاظ ترتیب کلمه، فرانسه دستوری‌شده‌ترین زبان است، حال آنکه اسپانیایی از میزان دستوری‌شدگی کمتری برخوردار است. این حقیقت از آن‌جا ناشی می‌شود که زبان لاتین و همین‌طور فرانسه‌ی باستان از تمام گزینه‌های ترتیب کلمه یعنی svo, vos, vso, ovs. osv و sov استفاده می‌کردند ولی امروزه زبان فرانسه میزان آزادی ترتیب کلمه را تا حد سه گزینه‌ی vos, osv و svo کاهش داده است، در حالی که اسپانیایی همانند لاتین، هنوز تمام گزینه‌ها را به کار می‌گیرد. براساس شواهد آنان، ترتیب کلمه‌ی بنیادی در فرانسه، ترتیب sov است، چرا که از میان سه گزینه‌ی ترتیب کلمه که فرانسه مورد استفاده قرار می‌دهد، گزینه‌ی vos تنها در متون رسمی و زمانی که فاعل، اطلاعات نو و خوانش کانونی بارزی دارد به کار گرفته می‌شود. به عبارت دیگر این ترتیب کلمه که تنها در بافتی خاص، امکان ظهور یافته و حائز نقشی مشخص شده است، دستوری شده است. در ادامه با بررسی شواهد از زبان فارسی و با اتخاذ روش‌شناسی متفاوت از مطالعات فوق به بررسی دستوری‌شدگی ترتیب کلمه در این‌ زبان می‌پردازیم.
 

3 تحلیل داده‌ها

در این قسمت برآنیم تا با بررسی تثبیت ترتیب کلمه در داده‌های فارسی، براساس جفت عنصرهای درایر (1992)، ترتیب‌های تثبیت شده را مشخص کنیم و برای آن به اقامه‌ی تبیین بپردازیم. اگرچه عنوان مقاله‌ی درایر «ترتیب کلمه» است، اما او در مقدمه‌ی مقاله‌ی (2005) خود از «ترتیب کلمه» به عنوان «ترتیب سازه» (15) نیز یاد می‌کند. این بدین معنی است که درایر پژوهش خود را محدود به کلمات ننموده است و واحدهای کوچکتر از کلمه مانند وندها و واژه‌بست‌ها یا بزرگتر از کلمه مانند بند را نیز مد نظر داشته است. لازم به ذکر است که اکثر شواهد این قسمت از مجله‌ی داستان، شماره‌ی بهمن 1391 استخراج شده است. شاهد نخستین هر جفت عنصر، شاهد بی‌نشان محسوب می‌گردد که از میان متون مکتوب مجله برگزیده شده است. اما شاهد دوم شاهدی است که با تغییر ترتیب کلمه‌ی شاهد اول به دست آمده است و در بعضی موارد تا حدودی نشاندار است. دستوری یا غیردستوری بودن شاهد اخیر براساس شمّ زبانی سی گویشور زبان فارسی و یک استاد زبان‌شناسی سنجیده شده است. نگارنده در این پژوهش، از شواهدی که ممکن است در بافت شعر مورد قبول باشند، چشم‌پوشی نموده است.
 

3-1 بررسی ترتیب کلمه در جفت عنصرهای پیکره‌ی پژوهش

در این بخش پس از ذکر هر جفت عنصر، شواهد مربوط به ترتیب کلمه‌ی آن را ارائه می‌دهیم و ترتیب کلمه‌ی غیردستوری را نیز با ستاره نمایش می‌دهیم.
 
3-1-1 نوع حرف اضافه
(در این‌جا ترتیب کلمه‌ی اسم و حرف اضافه مدنظر قرار گرفته است.
 
پیش اضافه: 3) الف- سر کلاس نگاهش می‌کردم.
 
*ب- کلاس سر نگاهش می‌کردم

پس اضافه: 4) الف- روزی که خبر رفتنش را شنیدم.

*ب- روزی که را خبر رفتنش شنیدم.

 
3- 1 -2 اسم و بند موصول
5) الف- در جای خالی که قبلاً اسمی بود

*ب- که قبلاً اسمی بود در جای خالی

 
3-1-3 اسم و نشانه‌ی اضافی (ملکی)
6) الف- دستِ عمو را گرفتم.

*ب- دست عمو گرفتم.

 
3- 1- 4 صفت برتر و معیار
7) الف- پدرم دیرتر از همیشه آمد.

ب- پدرم از همیشه دیرتر آمد.

 
3- 1- 5 گروه حرف اضافه و فعل
8) الف- دوباره توی اتاق اومد.

ب- دوباره اومد توی اتاق.

 
3- 1- 6 قید حالت و فعل
9) الف- به رج‌های بافته با حسرت نگاه می‌کردم.

ب- به رج‌های بافته نگاه می‌کردم با حسرت.

 
3- 1- 7 مسند و فعل ربطی
10) الف- خانم تهرانی‌نسب زنی قد بلند است.

ب- خانم تهرانی‌نسب زنی است قد بلند.

 
3- 1- 8 فعل وجهی و فعل اصلی
11) الف- می‌خواهم واقعی جلوه کند.

*ب- واقعی جلوه کند می‌خواهم.

 
3- 1- 9 اسم و صفت
12) الف- مرد نیک روزگار جنگ بود.

ب- نیک مرد روزگار جنگ بود.

 
3- 1- 10 اشاری و اسم
 
13) الف- این‌حرف‌ها را از کجا شنیده‌ای؟
* ب- حرف‌ها این را از کجا شنیدی؟

 
3-1-11 قید تشدید و صفت
14) الف- خداحافظی‌اش بسیار ناجوانمردانه بود.
*ب- خداحافظی‌اش ناجوانمردانه بسیار بود.

 
3 -1- 12 جزء منفی‌ساز و فعل
15)الف- پدرم در بند کلمات نبود.
*ب- پدرم در بند کلمات بود – ن

 
3- 1- 13 فعل کمکی و فعل اصلی
16) الف- هیچ‌وقت نخواهی توانست.
*ب- هیچ وقت توانست نخواهی.

 
3 -1 -14 جزء پرسشی و جمله
17) الف- آیا من خیلی خودخواهم؟
ب- من خیلی خودخواهم آیا؟

 
3 -1- 15 وابسته‌ساز و جمله‌ی پیرو
18) الف- چون درس می‌خواند.
ب- درس می‌‌خواند چون.

 
3- 1- 16 اسم و جزء معرفه/ نکره‎ساز
19- الف- مشکلی در زندگی خصوصی‌اش نداشت.
*ب-ی- مشکل در زندگی خصوصی‌اش نداشت.

 
3 -1 -17 فاعل و فعل
20) الف- قصه‌ی اسم‌ها تمام نمی‌شود.
ب- تمام نمی‌شود قصه‌ی اسم‌ها.

 
3 -1 -18 عدد و اسم
21) الف – هزار زخم زبان را تحمل کرده بودم.
*ب- زخم زبان هزار را تحمل کرده بودم.

 
3 -1- 19 فعل و وند زمان / نمود
22) الف- جوی دوستانش خجالت کشید.
*ب- جلوی دوستانش خجالت یدکش.

 
3- 1- 20 اسم و پی‌بست ضمیری (ملکی)
23) الف- توی دستش یک شاخه گل بود.
*ب- توی ش دست یک شاخه گل بود.

 
3 -1- 21 اسم غیر موضوع و فعل
24) الف – بی‌هوا اتفاق افتاد.
*ب- بی‌هوا افتاد اتفاق.

 
3- 1- 22 جمله‌ی پایه و جمله‌ی پیرو
25) الف – منتظرش ماندم چون قولش همیشه قول بود.
ب- چون قولش همیشه قول بود منتظرش ماندم.

 
3 -1 -23 مفهول و فعل
26- الف- کاملاً مخاطب را درگیر کرده بود.
ب- کاملاً درگیر کرده بود مخاطب را.

 
3 -1 -24 متمم‌ساز و بند
27- الف- می‌دانستم که چه حسی دارد.
*ب- می‌دانستم چه حسی دارد که.

 

3-2 فهرست جفت عنصرها با ترتیب کلمه‌ی تثبیت شده

الف- نوع حرف اضافه (اسم و حرف اضافه)
ب- اسم و بند موصول
ج - اسم و نشانه‌ی اضافی (ملکی)
د - فعل وجهی/ فعل کمکی و فعل اصلی
هـ - اشاری و اسم
و - قید تشدید و صفت
ز- جزء منفی‌ساز و فعل
ح - اسم و جزء معرفه/ نکره‌ساز
ط - عدد و اسم
ی - وند زمان/ نمود و فعل
ک- اسم و پی‌بست ضمیری (ملکی)
ل- اسم و غیرموضوع و فعل
م- متمم‌ساز و بند
 

3-3 فهرست جفت‌عنصرها با ترتیب کلمه‌ی تثبت نشده

جفت‌عنصرهایی که در ادامه به آن‌‌ها اشاره خواهد شد از تثبیت‌نشدگی ترتیب کلمه برخوردارند:
 

الف- صفت برتر و معیار

ب – گروه حرف اضافه و فعل

ج – قید حالت و فعل

د – مسند و فعل ربطی

هـ-اسم و صفت

و- جزء پرسشی و جمله

ز- وابسته‌ساز و جمله‌ی پیرو

ح – فاعل و فعل

ط- جمله‌ی پایه و جمله‌ی پیرو

ی – مفعول و فعل

 

3-4 تحلیل ساختی/ نقشی عناصر در جفت‌عنصرهای دارای ترتیب کلمه‌ی تثبیت شده

از آن‌جا که موضوع پژوهش، بررسی تثبیت ترتیب کلمه در جفت عناصرزبانی و تلقی فرایند دستوری‌شدگی به عنوان عامل این پدیده می‌باشد، از تحلیل جفت‌عناصری که ترتیب کلمه‌ی تثبیت نشده دارند، آگاهانه چشم پوشیده‌ایم و پژوهش در این خصوص را به فرصتی دیگر موکول نموده‌ایم. همان طور که از شواهد (3-2) مشخص است، جفت‌عنصرهایی که ترتیب کلمه‌ی تثبیت شده دارند، به لحاظ ساختاری به دو دسته تقسیم می‌شوند که در جدول 1 به تفصیل معرفی شده‌اند:

1.جفت عنصرهایی که یکی از عناصر آن به لحاظ ساخت، سازه‌ی وابسته است.
2.جفت عنصرهایی که هر دو عنصر آن به لحاظ ساخت، سازه‌ی آزاد هستند.

جدول 1

یکی از عناصر سازه‌ی وابسته‌ است

هر دو عنصر سازه‌ی آزاد هستند

اسم و جزء معرفه/ نکره‌ساز

متمم‌ساز و بند

اسم و نشانه‌ی اضافی (ملکی)

اسم و حرف اضافه

اسم و پی‌بست ضمیری (ملکی)

اسم و بند موصول

فعل و وند زمان / نمود

اشاری و اسم

وند منفی‌ساز و فعل

اسم و عدد

قید تشدید و صفت

فعل کمکی و فعل اصلی

فعل وجهی و فعل اصلی

اسم غیرموضوع و فعل


شواهد حاکی از آن است که پنج مورد از چهارده مورد جفت عنصری که از ترتیب کلمه‌ی تثبیت شده برخوردارند، واژه‌بست و یا وند تصریفی هستند. این واحدهای زبانی که به لحاظ وابستگی ساختاری‌شان، واحدهایی با ویژگی تغییرناپذیری ترتیب کلمه به شمار می‌روند، از آرایشی قطعی در کلمه برخوردارند (نغزگوی کهن 1390 ج). براساس شواهد، این عناصر وابسته، همگی از دستوری‌شدگی واحدهای واژگانی پا به عرصه‌ی وجود گذاشته‌اند و وابستگی ساختاری خود را مدیون این سیر تحول زبانی در راستای پذیرش نقش‌های دستوری هستند (برای مطالعه‌ی بیشتر رک. نغزگوی کهن 1387 الف، 1387 ب، 1389 ج، 1389 د، 1389 هـ و 1390 ج)، این حقیقت هم‌راستا با محور دستوری‌شدگی گیون (1979) است که هر چه از حوزه‌ی گفتمان به سمت حوزه‌ی نحو و صرف پیش برویم با کاهش آزادی عناصر زبانی در جابه‌جایی مواجه می‌شویم، به بیان دیگر پیامد افزایش میزان دستوری‌شدگی عناصر از گفتمان به نحو و صرف بر روی محور هم‌نشینی، افزایش وابستگی ساختاری، کاهش استقلال ساختاری و اختصاص یافتن جایگاهی تثبیت شده‌تر به عناصر دستوری شده است. جایگاهی که تأثیرات فرایندهای گفتمانی را در جابه‌جایی و حرکت بر روی این محور پذیرا نمی‌باشد. با این حال از آن‌جا که فرض تغییر در ترتیب کلمه در جفت عناصر متشکل از وندها یا واژه‌بست‌ها فرضی تقریباً محال است، جفت عناصر مذکور آگاهانه از تحلیل کنار گذارده شده‌اند. در ادامه با توجه به مجال محدود مقاله به اختصار به تبیین روال تثبیت جفت عنصرهایی می‌پردازیم که هر دو به لحاظ ساخت، کلمه‌ی آزاد هستند. می‌گوییم به اختصار، از آن‌رو که به واقع، پرداختن به سیر تحول هر یک از این شواهد، خود، پژوهشی جداگانه را می‌طلبد. اما پیش از شروع، ذکر نکته‌ای ضروری به نظر می‌رسد، عقیده‌ی کلی در دستوری‌شدگی آن است که تکوین تمام واحدهای دستوری از منابع واژگانی بوده است. با این حال ممکن است برای برخی واحدهای دستوری نتوانیم در هیچ زبانی منبعی واژگانی پیدا کنیم. کلمات پرسشی، برخی حروف اضافه و اشاری‌ها از این دسته‌اند (تراگوت 1982 : 245). از این‌رو می‌بایست این واحدهای دستوری را قدیمی‌ترین صورت‌های دستوری برشماریم که قدمت تکوینشان، دسترسی به منبع واژگانی آن‌ها را غیرممکن می‌سازد.

 
3-4-1 تبیین روال تثبیت جفت عنصرها
در این قسمت برآنیم تا با توجه به تثبیت جایگاه ساختاری و مجاز نبودن جابه‌جایی در جفت عناصری که ترتیب کلمه‌ی تغییرناپذیر دارند، فرایند دستوری‌شدگی را عامل این پدیده معرفی نماییم و در این راستا به تأیید فرضیه‌ی پژوهش دست یازیم. نگارندگان کوشیده است تا حد امکان با ارائه‌ی شواهد از دوره‌های پیشین زبان فارسی، و با بررسی وضعیت نحوی، ساخت واژی، معنایی و نقشی عناصر در این دوره‌ها و امکان یا عدم امکان تغییر ترتیب کلمه در ساخت بند و گروه به این مهم نائل آیند. با وجود این تمرکز این مختصر بر امکان یا عدم امکان تغییر ترتیب کلمه در فارسی امروز بوده است. بررسی عمیق‌تر این پدیده در دوره‌های پیشین زبان فارسی می‌تواند موضوع پژوهشی دیگر واقع شود. کلیه‌ی شواهدی که در ادامه از دوره‌های میانه و باستان ارائه می‌گردد، برگرفته از ابوالقاسمی (1388) و کنت (1384) است.

 
3-4-1-1 تحلیل تثبیت ترتیب کلمه در جفت عناصر متمم‌ساز و بند/ اسم و بند موصول
در زبان فارسی، جفت عنصرهای متمم‌ساز و بند، و اسم و بند موصول در سازه‌ی «که» با یکدیگر شریکند. به عبارت دیگر سازه‌ی «که» دو نقش «متمم‌ساز» و «ضمیر موصولی» را برعهده دارد. در تشکیل بند موصولی، نقش «که» نقشی کلیدی است، از آن‌رو که بدون این واحد دستوری، بند موصول به جمله‌ی پایه تبدیل می‌شود:

28) الف – هی! تو که رفته‌ای.... ب- هی! تو رفته‌ای.

بند موصول «که رفته‌ای» در مثال (28 الف) در صورت حذف «که» جمله‌ای پایه را پیش روی ما می‌نهد، پس می‌توان نتیجه ‌گرفت که ضمیر موصول «که» عامل تکوین بند موصول است و تنها نقشی دستوری بر عهده دارد. این نقش دستوری در دوره‌ی باستان با تکواژ آزاد نقشی hya بیان می‌شده است که در حالت‌های مختلف و شمارها و جنس‌های سه‌گانه صرف می‌شده است. این موضوع نشان‌دهنده‌‌ی آن است که این عنصر نقشی تا حدود زیادی دارای ویژگی‌های مقوله‌ی اسم بوده است. از همین رو می‌بینیم که مواردی از جابه‌جایی این سازه و قرار گرفتن در جایگاه پیش از هسته‌ی اسمی در کتیبه‌های این دوره، از جمله‌ کتیبه‌ی بیستون مشاهده شده است که شاهدی بر میزان پایین‌تر خصوصیات دستوری این سازه نسبت به امروز است

29) [hya Mādiašuva maθišra ăha]
hau adakainai avadā āha
که سردار مادها بود، او آن وقت آن جا نبود. (کتیبه‌ی بیستون، ستون 2 بند 6) (کنت 1384: 413)

در فارسی میانه ما شاهد به کارگیری بند موصول با ضمیر موصول Kē هستیم که در برخی متون به عنوان آغازه و بدون ذکر هسته‌ی اسمی مورد استفاده قرار گرفته است .

30) [
Kē harwispῑn gušnān ō ῑ šusr yōšdāsrῑh dahēd
که به نطفه‌ی همه‌ی مردان پاکیزگی دهد. (فصل نیایش آب اردویسور) (ابوالقاسمی 1388: 176)

اما در فارسی امروز چنین ساختی غیردستوری است و کاربرد ضمیر موصول «که» تنها پس از هسته‌ی اسمی و پیش از بند موصول مجاز است.

این تثبیت تدریجی ترتیب کلمه، ماهیت دستوری‌شده‌ی ضمیر موصول «که» را بر ما آشکار می‌سازد. این ضمیر که از دستوری‌شدگی کلمه‌ی پرسشی Ka’که’ ایرانی باستان (Kē فارسی میانه) پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است، جایگاهی بسیار تثبیت شده را در نه تنها در ساخت اسم و بند موصول بلکه در ساخت متمم‌ساز و بند پیرو به خود اختصاص می‌دهد. علیرغم آنکه حضور متمم‌ساز «که» در جفت عنصر متمم‌ساز و بند پیرو در زبان فارسی اختیاری است، اما در صورت کاربرد آن در این ساخت، تثبیت ترتیب کلمه رقم می‌خورد. متمم‌بندی «که می‌روی» در جمله‌ی «می‌دانم که می‌روی» به دلیل وجود متمم ساز «که» که عنصری دستوری شده است، جایگاهی ثابت دارد که تغییر آن به تشکیل جمله‌ی غیرِ دستوریِ (*می‌دانم می‌روی که» می‌انجامد. (16) تکوین عناصر دستوری از جمله متمم‌سازها و ضمایر موصولی از کلمات پرسشی یکی از مسیرهای رایج دستوری‌شدگی در بسیاری از زبان‌های دنیاست (دیزل 2006). این فرایند ناظر بر تحولی است که تبدیل کانون عینی اطلاعات مورد پرسش از سوی گوینده را به واحدی دستوری با مفهومی کاملاً انتزاعی به نمایش می‌گذارد. در جمله‌ی «که (کی) از اینجا خواهد گذشت؟» کلمه‌ی پرسشی «که» بر شخصی دلالت دارد که موجودیتی عینی دارد. این کلمه پس از دستوری‌شدگی، نقشی دستوری ناظر بر پیوند اجزای جمله را به عهده می‌گیرد که نقشی انتزاعی است و بر هیچ عینیتی دلالت ندارد. اگر چه کلمه‌ی پرسشی «که» نیز کلمه‌ای دستوری است ولی از آن‌جا که کاربرد آن به تنهایی در جمله‌ی پرسشی (همانند اسامی در پاسخ به پرسش) جائز است، می‌توان آن را به لحاظ درجه‌ی دستوری بودن در مرحله‌ای پایین‌تر از جزء دستوری‌شده‌ی «که» در نقش‌های ضمیر موصول و متمم‌ساز دانست. مانند: «که (کی)؟» که گوینده ممکن است در راستای تکمیل بخشی از اطلاعات از دست رفته‌ی خود پس از شنیدن این جمله بپرسد: «یاسمن دکترا قبول شد». پیامد این نقش دستوری جدید برای کلمه‌ی پرسشی «که»، عدم امکان تغییر ترتیب کلمه در جفت عناصر اسم و بند موصول و متمم‌ساز و بند است.
 
3-4-1-2 تحلیل تثبیت ترتیب کلمه در جفت عنصر اسم و حرف اضافه
حروف اضافه در بسیاری از زبان‌های دنیا از دستوری‌شدگی اسامی مکان و هم‌چنین اعضای بدن بدست می‌آیند. نمونه‌ی بارز این فرایند در زبان فارسی تحول اعضای بدن به حروف اضافه است. این نقش دستوری جدید که از تهی شدن معنای عینی و ارجاعی این دسته از واژگان به بار می‌نشیند، تثبیت جایگاه ساختاری عنصر دستوری شده را به همراه دارد.

31) الف- می‌خوام سرم رو کوتاه کنم.

ب- می‌خوام کوتاه کنم سرم رو.

32) الف – سرِ خیابان

* ب- خیابان سر

عنصر واژگانی «سر» در (31 الف) می‌تواند تحت تغییر ترتیب کلمه‌ی مفعول و فعل واقع شود و جمله را به صورت جمله‌ی دستوری (31 ب) درآورد. همین تکواژ واژگانی در تحول به حرف اضافه‌ی مکانی، امکان جابه‌جایی در ساخت را از دست می‌دهد. تغییر ترتیب کلمه در «سرِ خیابان» و تولید «خیابان سر» به غیردستوری‌شدن ساخت می‌انجامد. این حقیقت از آن‌جا ناشی می‌گردد که این تکواژواژگانی که تحت بسط استعاری و دستوری‌شدگی قرار گرفته است، در نقش دستوری جدید خود جایگاه تغییر ناپذیری را در ساخت دارا می‌شود. تحول این عناصر واژگانی با معانی عینی که در راستای کسب مفاهیم انتزاعی چون حوزه‌‌ی زمان و مکان شکل می‌گیرد، نمونه‌ی بارزی از تغییرات زبان است که تحت فرایند دستوری‌شدگی تبیین می‌شوند (برای مطالعه‌ی بیشتر در خصوص دستوری‌شدگی و بسط استعاری و تبدیل نام اعضای بدن به حروف اضافه ر.ک به نغزگوی کهن و راسخ‌مهند 1391).
 
3-4-1-3 تحلیل تثبیت ترتیب کلمه در جفت عنصر اشاری و اسم
اشاری‌ها به واقع در مقوله‌ی اسم قرار می‌گیرند. این واحدهای دستوری اگر به تنهایی در جمله به کار روند، می‌توانند خصوصیات اسمی از جمله شمار و وابسته‌پذیری را از خود نشان دهند.

33) الف – این‌ها را با خودت ببر.

ب- با خودت ببر این‌ها را.

34) الف- اون چقدر قشنگه.

ب- چقدر قشنگه اون

در این جایگاه، اشاری‌ها که جایگزین اسامی شده‌اند و حائز نقش دستوری نیستند، می‌توانند تحت جابه‌جایی قرار بگیرند و جمله‌های دستوری (33 ب) و (34 ب) را تولید کنند. با وجود این پس از دستوری‌شدگی و تقبل نقش دستوری اشاری، این عناصر که به صورت وابسته‌ی پیشین اسم تظاهر می‌یابند، درجه‌ی بالایی از تثبیت جایگاه ساختاری را نیز به نمایش می‌گذارند که ناشی از طبیعت دستوری‌شده‌ی آن‌هاست. ترکیب «این شهر» تحت هیچ انگیزه‌ی کاربردی نمی‌تواند ترکیب «شهراین» را به دست دهد، بدان سبب که اشاری در این مثال، عنصری دستوری شده با خصوصیت جایگاه ثابت ساختاری است.

اشاری‌ها در فارسی باستان تکواژه‌ای آزادنقشی ima’ این’ و hau’ آن’ بوده‌اند که همانند اسامی در حالت‌های مختلف دستوری صرف می‌شدند، با آنکه در اغلب موارد این تکواژه‌ای آزاد نقشی، جایگاهی پیش از اسم داشته‌اند ولی مواردی نیز از تغییر ترتیب این سازه‌ها و قرار گرفتن در جایگاه پس از اسم شاهده شده است که نشان از خصوصیت دستوری پایین‌تر این سازه‌ها نسبت به امروز دارد:

35)
Dahyā va imā
کشورها این (کنت 1384 : 426)

از این رو می‌توان گفت تثبیت جایگاه سازه در جفت عنصر اشاری و اسم، به این مفهوم است که عنصری دستوری در گذرزمان دستوری‌تر شده است. حقیقتی که هم‌راستا با تعاریف کلاسیک از فرایند دستوری‌شدگی است.

 
3-4-1-4 تحلیل تثبیت ترتیب کلمه در جفت عنصر اسم و عدد
اعداد نیز در واقع اعضای مقوله‌ی اسم هستند، از آن رو که همانند اسامی جمع بسته می‌شوند و در زبان‌های تصریفی مانند فارسی باستان، همانند اسامی در حالات مختلف دستوری صرف می‌شده‌اند. با این حال زمانی که حائز نقش دستوری وابسته‌ی اسم می‌شوند و به عبارتی دستوری می‌شوند، دستخوش پدیده‌ی تثبیت جایگاه می‌شوند.

36) الف – هفت، عدد مقدسی است.

ب- عدد مقدسی است، هفت.

کلمه‌ی «هفت» در (36 الف) اسمی است که می‌تواند تحت تأثیر فرایندهای گفتمانی تحت جابه‌جایی قرار بگیرد و جمله‌ی (36 ب) را تولید کند. اما همین عدد، پس از دستوری‌شدگی و در جایگاه وابسته‌ی پیشین اسم جایگاهی بسیار تثبیت شده را به خود اختصاص می‌دهد، به طوری که جابه‌جایی آن در سطح گروه به نادستوری شدن بند می‌انجامد. از این‌رو «هفت خوان رستم» ترکیبی دستوری و «خوان هفت رستم» ترکیبی غیر دستوری است. مشاهده می‌شود که کسب نقش دستوری که در محور دستوری شدگی، عنصری واژگانی را به عنصری نقشی تبدیل می‌کند، به تثبیت جایگاه ساختاری عنصر می‌انجامد.

 
3-4-1-5 تحلیل تثبیت ترتیب کلمه در جفت عناصر فعل کمکی/ وجهی و فعل اصلی
جفت عنصرهای فعل کمکی و فعل اصلی و نیز فعل وجهی و فعل اصلی در پژوهش‌ درایر به طور مجزا طبقه‌بندی شده‌اند. هرچند نگارنده پیرو هاینه (1993) افعال وجهی را نیز از مقوله‌ی افعال کمکی (معین) بر می‌شمرد، اما به دلیل الگوبرداری از معیارهای درایر، ترتیب افعال فوق را به شیوه‌ی مورد اجرا قرار داده است. افعال وجهی و افعال کمکی، افعالی واژگانی هستند که از رهگذر دستوری‌شدگی و فرایند معین‌شدگی به عناصری نقشی در راستای بیان مفاهیم دستوری از جمله زمان، نمود، وجهیت، جهت و سببیت بدل گشته‌اند (هاینه 1993 : 70). از این رو انتظار می‌رود این فرایند تحول از جزء واژگانی به جزء نقشی با تثبیت عناصر زبانی همراه گردد. ترتیب تغییر‌ناپذیر افعال وجهی / کمکی و افعال اصلی در زبان فارسی در همین راستاست. این سیر تحول بر روی محول دستوری شدگی، تحول از یک عنصر واژگانی به یک عنصر نقشی را به نمایش می‌گذارد:

37) الف – از اینجا رفت.

ب- رفت از اینجا.

38) الف – پیر شدیم رفت.

* ب- رفت پیر شدیم.

فعل «رفت» در (37 الف) فعلی واژگانی است که زبان فارسی، جابه‌جایی آن را در سطح بند بر اساس فرایند مبتداسازی، مجاز می‌داند. از این‌رو (37 ب) جمله‌ای دستوری است. همین فعل در (38 الف) تحت فرایند معین‌شدگی قرار گرفته است تا مفهوم دستوری «نمود کامل» (17) را به نمایش بگذارد. همان‌طور که مشاهده می‌شود، این نقش دستوری جدید که از رهگذر دستوری شدگی پدید آمده است، تثبیت جایگاه فعل معین را در جایگاه انتهایی جمله که براساس پدیده‌ی تصویر گونگی خطی (18) تعیین شده است رقم می‌زند. از این‌رو زبان فارسی، تغییر ترتیب کلمه در این واحد دستوری شده را مجاز نمی‌داند. در نتیجه (38 ب) جمله‌ای غیردستوری است (برای مطالعه‌ی بیشتر در خصوص دستوری‌شدگی و افعال معین رک. به نغزگوی کهن 1389 د).
 
3-4-1-6 تحلیل تثبیت ترتیب کلمه در جفت عنصر قید تشدید و صفت
قیود تشدید را می‌توان به عنوان مواردی از دستوری‌شدگی قلمداد نمود، چرا که در این جایگاه از معنای واژگانی خود تهی شده و تنها نقش دستوری تأکید را برعهده دارند. واژه‌ی «بی‌نهایت» که بر مفهومی واژگانی در حوزه‌ی اعداد دلالت دارد، در هم‌نشینی با صفات، دیگر حاوی معنای واژگانی نبوده، بلکه با کسب نقشی دستوری تنها بر موجودیت صفت تأکید می‌ورزد. بدین سبب است که جابه‌جایی کلمه‌ی «بی‌نهایت» در 39، که حامل معانی واژگانی است مجاز، اما در 40 که حامل نقش دستوری است، غیرمجاز تلقی می‌شود.

39) الف- بی‌نهایت چه عددی است؟

ب- چه عددی است بی‌نهایت؟

40) الف- بی‌نهایت جفاکار است؟

*ب- جفاکار بی‌نهایت است.

قید تشدید «بسیار» که یکی از پربسامدترین قیود تشدید در فارسی امروز است، بازمانده‌ی wasyār به همین نقش و معنا در فارسی میانه است. این واحد زبانی نیز خود در اصل بازمانده‌ی wasai: حالت مفعول دری مفرد از wasa-: ماده‌ی مضارع از ریشه‌ی was- فعلی واژگانی به معنای آرزو کردن در دوره‌ی باستان است که کلمه‌ای واژگانی به شمار می‌رود. گذر از کلمه‌ی واژگانی به کلمه‌ی نقشی بخشی از محور دستوری‌شدگی است که دستوری‌شدگی قیود تشدید را پوشش می‌دهد و امکان تغییر ترتیب کلمه را از این عنصر می‌گیرد.
 
3-4-1-7 تحلیل تثبیت ترتیب کلمه در جفت عنصر اسم غیر موضوع و فعل
اسامی غیر موضوع در کنار همکردها افعال مرکب را تشکیل می‌دهند. همکردها که نمونه‌های بارزی از فرایند دستوری‌شدگی به شمار می‌روند، جایگاهی تثبیت شده را در ساخت فعل مرکب به خود اختصاص می‌دهند که برخلاف افعال واژگانی، نسبت به جابه‌جایی‌های گفتمان بنیاد، از خود مقاومت نشان می‌دهند. همکردها که همگی پیش از دستوری‌شدن و ساخت فعل مرکب، افعال واژگانی مستقل بوده‌اند، در خلال تشکیل این ساخت، تا حدودی از معنا تهی شده و در مقام جزئی از فعل مرکب تنها به تصریف فعل کمک می‌کنند.

41)الف- غذات رو خوردی؟

ب- خوردی غذات رو؟

42) الف- فریب خوردی؟

*ب- خوردی فریب؟

مشاهده می‌شود که فعل واژگانی «خوردن» در (41 الف) می‌تواند دستخوش مبتداسازی شده و جمله‌ی (41 ب) را پدید آورد. اما همین فعل پس از کاهش معنایی و قرارگرفتن در جاده‌ی همکردشدگی، به عنصری نقشی بدل می‌شود که در جایگاه ساختاری خود تثبیت شده است و تحت فرایندهای گفتمانی چون مبتداسازی دستخوش جابه‌جایی نمی‌شود. بدین جهت (42 ب) که تغییر ترتیب کلمه را به نمایش گذاشته است، شاهدی غیرمجاز است. (برای مطالعه‌ی بیشتر در خصوص همکردشدگی رک. به نغزگوی کهن 1389 ج، نغزگوی کهن و داوری 1391 ب)
 
نتیجه‌گیری
بررسی دقیق تثبیت جفت عنصرهای برگرفته از درایر (1992) در زبان فارسی، فرضیه‌ی پژوهش مبنی بر ارتباط مستقیم میان فرایند دستوری‌شدگی و تثبیت عناصر دستوری‌شده را تأیید می‌نماید. مشاهده شد که از بیست و چهار معیار به کار رفته، زبان فارسی در چهارده جفت عنصر، تثبیت ترتیب کلمه و در ده مورد، تغییرپذیری ترتیب را به نمایش گذاشت. این آمار معادل 59% ترتیب کلمه‌ی ثابت و 41% ترتیب کلمه‌ی تغییرپذیر است. از این رو می‌توان ادعا نمود که زبان فارسی، بیش از آنکه زبانی با ترتیب کلمه‌ی آزاد و تحت تأثیر انگیزه‌های گفتمانی باشد، زبانی است با ترتیب کلمه‌ی ثابت و تغییرناپذیر که بیشتر از انگیزه‌های کاربردی و گفتمانی، تحت انقیاد دستور است. این خصوصیت، گرایش زبان فارسی را تا حدودی به سمت الگویی زبانی نشان می‌دهد که از ترتیب کلمه‌ی ثابت در سطح گروه و ترتیب کلمه‌ی آزاد در سطح بند برخوردار است. داده‌های این پژهش حاکی از آن است که همان‌طور که تعیین ترتیب کلمه‌ی بنیادی یک زبان تنها با توجه به ترتیب فاعل، فعل و مفهول در سطح بند سنجیده نمی‌شود، میزان تغییرپذیری ترتیب کلمه‌ی یک زبان نیز که الگوی ترتیب کلمه‌ی آزاد یا غیرآزاد را برای آن رقم می‌زند، باید با توجه به ترتیب کلمه‌ی تمام جفت عناصر آن، چه در سطح بند و چه در سطح گروه مورد بررسی قرار بگیرد. شواهد مبین این حقیقت‌اند که تغییرپذیری ترتیب کلمه در سطح‌بند به مراتب بیش از سطح گروه است و در میان گروه‌ها، گروه اسمی بالاترین میزان تثبیت را در جفت عنصرهای خود به نمایش می‌گذارد. حقیقتی زبانی که پژوهش در رابطه با تبیین آن در حوصله‌ی این مختصر نمی‌گنجد.
 
نویسنده: شادی داوری

پی‌نوشت‌ها:

1. نگارش این مقاله بدون راهنمایی‌های ارزشمند و حمایت‌های بی‌وقفه‌ی آقای دکتر مهرداد نغزگوی کهن به انجام نمی‌رسید. این مختصر به پاس زحمات بی‌دریغشان به ایشان تقدیم است.
2. Semantic bleaching
3. decategorization
4. layering
5. persistence
6. divergence
7. fixation
8. auxiliation، معادل فارسی این اصطلاح از سوی آقای دکتر مهرداد نغزگوی کهن پیشنهاد شده است.
9. در گزینش معیارها، علاوه بر درایر (1992)، درایر (2005) نیز مد نظر قرار گرفته است.
10. standard
11. intensifier
12. subordinator
13. complementizer
14. type frequency
15. constituent order
16. البته باید به این نکته اشاره کرد که اگر «که» نقش تأکید در این جمله داشته باشد، جمله، دستوری است. این نقش اخیر «که» که سازه‌ی پیش از «که» را مورد تأیید قرار می‌‌دهد، کلمه‌ی آزادی را در سطح بند برای «که» رقم می‌زند. چنین ترکیب کلمه‌ی آزادی این نکته را بر ما روشن می‌سازد که انگیزه‌ی «تأکید» انگیزه‌ای زبانی است که با فرایند تثبیت در رقابت است و در این ساخت بر آن نائل می‌آید.
17. perfect aspect
18. linear iconieity


منبع: نغزگوی کهن، مهرداد؛ داوری، شادی؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما