غيبت چه كساني حرام است؟
نویسنده: محمد تقی خلجی
همچنان كه خدايتعالي به اقتضاي حكمت و قدرت خويش،جامه هستي برانسانها پوشانده،حق حيات را نيز به آنان عطا كرده است.ناديده انگاشتنِ اصل حيات انسانها است.ازاينرو،همه انسانها درفراگيري رحمت و محبت و لطف و عدالت در جامعه ديني برابرند؛ بدينمعناكه نوع انسان- به طور عام- از هر نژاد و قبيله،ازهرجامعهاي كه باشد و با هر زباني كه سخن بگويد؛ به تعبير خلاصهتر،با هرگونه ويژگي كه دارد، محترم و از حقوق و مزاياي انساني به لحاظِ «انسان بودنش» برخوردار است.
حضرت علي(ع) فرمودند:
«مهرباني و شفقت به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف و مهر درحق ايشان را در دل خود جاي ده؛ مانند حيواني درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمري؛ زيرا آنان دو گروهند: يا همكيشان تو هستند يا انسانهايي مانند تو»(1).
انسان درست از همانلحظهاي كه در رحم مادر جاي ميگيرد، تا آنگاه كه نَفَسهاي پاياني زندگياش را ميزند،تا زمانيكه وجودش حيات ديگران را به خطر نيفكند، حق حيات براي او به عنوان يك حق طبيعي و ترديدناپذير، مورد تأكيد اسلام است و هيچكس را نرسد كه اين حق طبيعي و خدادادي را از او سلب كند.
«ولا تقتلوا النَّفس الَّتي حرَّم الله الاّ بالحقِّ»(2)؛
و كسي را كه خداوند كشتن او را حرام كرده است،مكشيد، مگربه حق.
«من قتل نفساً بغير نفسٍ أو فسادٍ فيالأرض فكأنَّما قتل النّاس جميعاً و من أحياها فكأنَّما أحيا النّاس جميعاً»(3)؛
هركه كسي را بكشد بيآنكه كسي را كشته يا تباهي در زمين كرده باشد،چنان است كه همه مردم را كشته باشد. و هركه كسي را زنده كند (از مرگ برهاند) چنان است كه همه مردم را زنده كرده است.
حضرت علي(ع) نيز فرمودند:
«إيّاك والدِّماء بغير حلِّها؛ فإنّه ليس شي ء ُ ادعي لنقمته ولا اعظم لتبعهًْ ولا احريَْ بزوال نعمهًٍْ وانقطاع مُدَّهًٍْ من سفلك الدّماء بغير حقِّها»(4)؛
از ريختن خون به ناحق بپرهيز؛زيرا چيزي بيش از ريختن خون به ناحق موجب كيفر خدايي نشود و بازخواستن را سبب نگردد و مايه زوال نعمت او نشود و رشته عمر را نبرد.
درباره قاتل خود نيز فرمودند:
«مبادا اعضاي او را ببريد؛كه من از رسولخدا(ص) شنيدم ميفرمود: بپرهيزيد از مُثله كردن، حتي اگر سگ گازگيرنده باشد»(5).
همين حق حيات است كه منشأ و اساس حقوقي ديگر ازجمله حق كرامت انسان گرديده است.
قرآنكريم كرامت را ذاتي انسان و موهبتي از جانب خداوند ميداند:
«و لقد كرَّمنا بني آدم و حملناهم في البرِّ والبحر و رزقناهم من الطَّيبات و فضَّلناهم عليَْ كثيرٍممَّن خلقنا تفضيلاً»(6)؛
هر آينه ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم و در خشكي و دريا (بر مركبها و كشتي) بر نشانديم و از چيزهاي پاكيزه روزيشان داديم و آنان را بر بسياري از آفريدگان خويش برتري كامل بخشيديم.
خداوند آدم را آفريد و به دو دليل، فرشتگان را به كرنش دربرابر او واداشت:
1. تجليل و تكريم از اين آفريده كه وجودش گنجينهاي از عناصر بالنده است كه او را در طريق كمال پيش ميبرند؛
2. خضوع دربرابر آفريدگاري كه آدم را تجلّيگاه قدرت (خليفه) خويش قرار داده و به مدد عقل و آگاهي و قابليتهايي كه دارد، زمين و آسمان و آنچه را در آنها است به تسخيرش درآورده(7).
«بنيآدم» بيانگر آن است كه آدم- به تنهايي-سزاوار چنين تجليل و تكريمي نيست،بلكه آدمِ نوعي (انسان) در همه مظاهر نوعي و ويژگيهاي انسانياش- ازقبيل نيروي تعقل،احساس و اراده كه او را آقاي زمين و حامل رسالت و جايگاه علم و قدرت خدايي كرده-شايسته تجليل و تكريم است.
جالب اينكه حق كرامت بسان حق حيات مطلق است و برخورداري از آن در منطق سياسي و اخلاقي و چگونگي رفتار پيشوايان دين، مشروط به پذيرش مكتب و نظري نيست، بلكه انسانها به لحاظ اينكه «انسان»اند و در گوهر انسانيت مشترك، از اين حق، كه لازمهاش نگاه داشت حريم جان و مال و آبروي آنها است،برخوردارند و به خاطر همين يگانگي و نقطه اشتراك والا است كه اسلام همه افراد انسانها را «خانواده خداوند» «الخلقُ عيالُ الله»(8) و آنها را درخوشيها و رنجها شريك هم ميداند.
بنيآدم اعضاي يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگرعضوها را نماند قرار(197)
روشن است كه نبايد به سروده سلطان سريرِ شعرتنها به عنوان يك مضمون ذوقي و ادبي شاعرانه نگاه كرد؛طبيعي است افراد و گروههايي كه جامعه را تشكيل ميدهند و به زندگي مشترك ميپردازند، حيات انساني خود را وابسته به يكديگر تلقّي ميكنند؛همچنان كه فرمود:
«بعضكم من بعضٍ»(9)ازهمينرو است كه حضرت علي(ع) دردفاع از دو زنِ ستمديده؛يكي مسلمان و ديگري از اهل ذمّه،چنان برميآشوبند كه گويي همه حيثيت و هويت انسان يكباره مورد تجاوزقرار گرفته است:
«و اكنون اين مرد غامدي(10)است كه با همراهان خود به شهرانبار وارد شده و حسّانبن حسّان البكري را كشته ومرزدارانتان را رانده است و كار را به آن جا رسانيدهاند كه شنيدهام يكي از آنها بر زن مسلماني داخل شده و ديگري بر زني از اهل ذمّه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارهاش را كنده است.و آن زن جز آنكه «انا لله...»گويد و از او ترحّم جويد، چارهاي نداشته است.آنها پيروزمندانه با غنايم،بي آنكه جراحتي بردارند يا قطرهاي از خونشان ريخته شود،بازگشتهاند.اگر مرد مسلماني پس از اين رسوايي،ازاندوه بميرد،نه تنها نبايد وي را نكوهيد،بلكه مرگ را سزاوار است»(11).
آيا ميتوان براي اثبات كرامت ذاتي انسان، سخني عميقترازآنچه بر زبانِ اين فريادگرِ دردمند با دلي آكنده از اندوه جاري گشته است،سراغ گرفت(12)؟!
چكيده ي كلام اينكه انسان-ازآنجهت كه انسان است-علاوه برحق حيات،داراي حق كرامت ذاتي نيزهست،و مادامي كه با خيانت برخويش اين موهبت الهي را تباه نسازد،رعايت آن همچون رعايت حق حيات امري لازم و ضروري است:
«خداوند شما را ازنيكي كردن و دادگري نمودن با كساني كه در دين با شما كارزار نكردند و شما را ازخانمانتان بيرون نراندند، بازنميدارند.همانا خداوند دادگران را دوست دارد»(13).
اكنون پرسشي را كه درآغازاين بحث آورديم،دوباره طرح ميكنيم:
چه كساني غيبتشان حرام است؛آيا همه مؤمنان مسلماني كه خدا و رستاخيز را باور دارند و به اسلام پايبندند،يا تنها گروه خاصي از مسلمانان(شيعيان)؟ و آيا غيرمسلماناني كه به دين خود پايبندي دارند و با رفتاري مسالمتآميز با مسلمانان،در كنارشان زندگي ميكنند، اينان چون مذهب تشيّع ندارند،يا اينكه مسلمان نيستند، غيبت و بدگويي در پشت سرشان جايز است؟
اين پرسش ذهن بسياري از مسلمانان، به ويژه روشنفكران مؤمن را،خاصه در اين عصر، كه مباحثي همچون حقوق بشر و كرامت انسان مطرح است،به خود مشغول داشته.بسياري از عالمان و فقيهان ما در پاسخ بدين پرسش،با استناد به آيات و رواياتي كه درباره غيبت آمده است، ميگويند:اساس و مناط در حرام بودنِ غيبت و بدگويي در پشت سر ديگران، احترامي است كه انسانها ازجانب ايمانشان به دست آوردهاند.ازاينرو،كسانيكه مؤمن (شيعه) نيستند،ازآنجاكه خود به خواست خويش وارد حريم ايمان نشدهاند، احترامي ندارند.بنابراين،غيبت اينان روا، دانسته شده است.
دقت و تأمّل درگوهرديانت اسلام و ظهور آيات و رواياتي كه درباره غيبت و بدگويي ديگران آمده است،سستي اين پاسخ و ناتمامي آن را روشن ميسازد:
1. به اعتقاد و باور ما،آيين اسلام حقيقتي جمعي و گروهي اجتماعي دارد، و رسالتش متوجه جمع است؛يعني علاوه بر بُعد فردي، داراي بُعد جمعي است؛علاوه برتجلّي باطني و دروني،جلوهاي ظاهري و بيروني نيز دارد؛ و به گواهي آيات و روايات، علاوه بر رسالت احياي انساني و كرامت او- همچنان كه ياد شده- داراي رسالت اجتماعي و جهاني است:
-«و ما ارسلناك الاّ كافَّهًًْ للنّاس بشيراً و نذيراً»(14)؛
و تو را نفرستاديم،مگر براي همه مردم، مژده دهنده و بيمكننده.
-«و ما هي الاّ ذكريَْ للبشر»(15)؛
براي آدمي جز ياد و پندي نيست.
-«نذيراً للبشر»(16)؛
بيمكننده آدميان است.
اساساً يكي از محورهاي اصلي دربعثت جهاني حضرت محمد(ص) بازستاندن كرامت ازدست رفته انسان و احياي ارزشهاي پايمالشده او است: «يا ايُّها الَّذين آمنوا استجيبوا لله و للرَّسول اذا دعاكم لما يحييكُم»(17)؛
اي مؤمنان،به نداي خدا و پيامبر پاسخ دهيد، هنگاميكه شما را به چيزي خوانند كه زندهتان ميسازد.
پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«بُعثتُ لاُتَمِّمَ مكارم الأخلاق»(18)؛
مبعوث شدهام تا آزادگيهاي انساني و كرامتهاي اخلاقي را به تمام و كمال بياموزم و بشريت را به سرمنزل اعلاي فضيلت و اخلاق برسانم.
و همين باعث گشت تا بسياري از خطابهاي خود را،كه جنبه تعليمي و آموزشي دارند و زمينه عمل و عينيت را فراهم ميآورند،با تعبير جهاني «يا ايها النّاس» بياورد و رسالت خويش را هشدار تودههاي انساني به اين كرامتِ تباه شده قرار دهد تا ازاينطريق،بارهاي گراني را كه بر دوششان نهادهاند و بندهايي كه بر دست و پاشان است، فرو نهد:
«يضعُ عنهُم اصرهم والأغلال الَّتي كانت عَلَيهِم»(19).
و جالب اينكه درحج بِدرود (حجّهًْ الوداع)، همه عناصري را كه هويّت جهاني بعثت را مخدوش و قلمرو تعاليم و آموزههاي والاي او را محدود ميساخت-ازقبيل عنصر نژاد،خون،جغرافيا،وحدت تاريخ و زبان و عنصر اراده زندگي مشترك-را از ساحت اين دعوت عالمگير دور كرده،فرمودند:
«اي مردم، پروردگار شما يكي است و پدرتان يكي؛ شما جملگي از آدميد و آدم از خاك. «گراميترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شما است»(20).و هيچ عربي را به غيرعربي برتري نيست،جزبه پرهيزگاري»(21).
و درهمين پيام جهاني بود كه فرمودند:
«اي مردم،ريختن خون و آبرويتان بر شما حرام است تا به پروردگارتان برسيد؛همانند حرمت اين روزِشما دراين سرزمين شما»(22).
آيا آييني كه بدينگونه به بشريت روي آورده و بانك يگانگي خانواده بشري را سر داده است،دستورهاي اخلاقي آن،كه بسان روح در همه ابعاد آن جاري است،صِرفاً براي نگاهداشت حرمتِ گروه خاصي از پيروان آن است؟!
2. بيترديد،جامعه فاضلهاي كه اسلام در پرتو تعاليم راقي وحي الهي بنا مينهد، جامعهاي است مؤدَّب و متين و سرفراز،و هريك از افراد آن،به تنهايي از كرامت ذاتي- كه بدان اشاره شد-و كرامت ارزشي برخوردارند،حتي كسانيكه ادعاي مسلماني ندارند،ولي داراي اخلاق عالي انساني و شخصيتي آراسته به زيبايي معقولند و به تعبيربسيارزيبا و انساني سرورِ شهيدان و پيشواي بزرگِ آزادگان، «اگر هم دين ندارند و به رستاخيز بيباورند، ولي درسلوكِ دنياييشان،ارزش الهي آزادي و آزادگي را حرمت ميگذارند.»
كرامت جمعي مردمي كه در جامعه فاضله اسلامي با همديگر زيست مسالمتآميز دارند،برپايه همين كرامت ذاتي و ارزشي تكتك آنها است. از همينرو، مخدوش ساختن كرامت هريك مخدوش كردن كرامت جامعه است؛چراكه-همانگونه كه در پيش اشاره شد-جامعه بسان پيكري واحد است كه هريك ازافراد آن عضوي ازآن پيكرند؛ اگر يك عضو به درد و رنج افتد،ديگر عضوها و درنهايت،همه پيكر به رنج افتاده و قرار و ثبات خود را ازدست ميدهد.و اين تنها شعارنيست،بلكه در عمل نيزعواطف و احساسات انسانها را به سود يكديگر برانگيخته و همه انسانها را از گوهري يگانه دانسته است.
«يا ايُّها النّاس اتقوا ربَّكم الّذي خلقكم من نفسٍ واحده»(23)؛
اي مردم،پروا كنيد از پروردگارتان كه شما را از يك تن آفريد.
اين تا جايي است كه عيبجويي از يك فرد، عيبجويي ازجامعه است و كسي كه فردي را به ريشخند و مسخره بگيرد،گويي همه مردم جامعه را به مسخره گرفته است و همينطوراگرفردي را با غيبت و بدگويي مورد تجاوز قرار دهد، به جامعه تجاوز كرده است.امامخميني(ره) ميفرمايد:
مسلمين به حسب دستورخداي تبارك و تعالي،«يد واحده»[اند]، نه دوتا دست، «يدُ واحدهًُْ علي مَن سِواهُم» [يك دست هستند دربرابرديگران]،همه مثل اينكه يك دست. باز دو دست هم نفرموده است؛براي اينكه دو دست هم ممكن است اين ازاين طرف برود، آن از آن طرف؛نه،دست واحد، همهشان مثل دست واحد ميمانند.مسلم اينطوري است، و اگر مسلمين اينطور باشند كه آنطور وحدت باهم داشته باشند، كه مثل يك دست باشند، يد واحده باشند،اين ديگر آسيببردار نيست(24).
در جاي ديگر فرمود:
ما همه برادر هستيم، همه ملت باهم برادرند. به گفته خدا،مؤمنين برادر هستند: «إنَّما المؤمنون إخوهْ»(25).
نيزفرمود:
مسلم برادرمسلم است:«انَّما المؤمنون إخوهًُْ» قرآنكريم عقد اخوت بين مسلمانها انداخته است.برادر كه به برادر ضرر نميزند(26)!
روشن است كه غيبت و بدگويي در پشت سر انسانها،كسانيكه در يك جامعه و در كنار يكديگر زيست مسالمتآميز دارند، بيشترين آسيب را به يگانگي و درنهايت، به كرامت آنان وارد ميسازد و به يقين، چنين پلشتي اخلاقي نسبت به هرانساني كه انسانيت خويش را به دست خويش تباه نكرده است،روا نخواهد بود.
مسلمين مأمورند به دوستي و مواصلت و نيكويي به يكديگر و مودّت و اخوّت. و معلوم است آنچه موجب ازدياد اين معاني شود،محبوب و مرغوب است.آنچه اين عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه دربين جمعيت اندازد،مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ او است. و پر واضح است كه اين كبيره موبقه اگر رايج شود دربين جمعيتي،موجب كينه و حسد و بغض و عداوت شده و ريشه فساد در جمعيت بدواند،درخت نفاق و دورويي در آنها ايجاد كند و برومند نمايد و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته كند و پايه ديانت را سست كند و ازاينجهت،برفساد و قبح آن افزوده كند(27).
3. آيات و روايات كه درباره «غيبت» آمده است،ظهور در غيبت هر مسلماني دارند؛ مانند آنكه فرمود:
«مَن اغتابَ مسلماً بَطلَ صومُه»(28)؛
هركس مسلماني را پيامبرگرامي(ص) براي ما سخنراني كردند و با صداي بلند، كه زنها درخانهها شنيدند، فرمودند:
«يا معشر من آمن بلسانه ولم يؤمن بقلبه، لا تغتابوا المسلمين ولا تتّبعوا عوراتهم؛ فاِنّه من تتَّبع عورهْ اخيه تتّبع الله عورته،و من تتّبع الله عورته يفضحه في جوف بيته»(29)؛
اي گروهي كه به زبان ايمان آوردهاند و دلشان مؤمن نيست،مسلمانان را غيبت نكنيد و در جستوجوي عيبهايشان نباشيد؛ چراكه هركس در جستوجوي عيبهاي برادرش باشد، خداوند در مقام آشكارساختن عيبها و اسرار او برميآيد، و هركه را خداوند در مقام آشكارساختن عيبهايش باشد، او را در اندرون خانهاش رسوا خواهد ساخت.
محقق اردبيلي،عالم ژرفانديشي كه به قدس و پاكي شهره آفاق است، پس از بررسي آيات و روايات، بر آن است كه:
عموميت و شمول دليل غيبت و آمدن واژه «مسلمان» در روايات، حرام بودن غيبت هر مسلماني را ميفهماند؛ يعني غيبت و بدگويي هر مسلماني، خواه شيعه و خواه سنّي، حرام است و عرض و آبروي پيروان مذاهب ديگر نيز چون خون و مالشان محترم است.بنابراين،همانگونه كه كشتن آنان و تجاوز به مالشان جايز نيست، ريختن آبروشان نيز ناروا است. پيامبرگرامي(ص) فرمود:
«كلُّ المسلم علي المسلم حرامُ؛ دمه و ماله و عرضه»(30).
همه چيز مسلمان- خون و مال و آبروي او- مسلمان ديگر حرام است.
غيبت گناهي است كه آبرو را ميبرد، و اينكه آن بزرگوارخون و مال آبروي مسلمان را در كنارِ يكديگر آورده، براي آن است كه ريختن آبروي مسلمان، همچون ريختن خون او و بردن مالش، حرام است.
علاوه بر اين، ملاك درحرام بودن غيبت، تنها حرمتي كه انسانِ غيبتشونده ازجانب ايمان بدست آورده نيست،بلكه نگهداري زبان از هرزهسرايي و نريختن آبروي مردم و تباه نساختن شخصيت آنان، امري پسنديده است. و حيف است كه آدمي زبانش را، كه پردهدارِ روح و ترجمان خردِ او است، با پردهدري و يادِ بديهاي مردم بيالايد و شايد «لا يحبُّ اللهُ الجهر بالسُّوء منالقولِ»(31) اشاره باشد به اينكه خدايتعالي پردهدري و فاش نمودنِ عيبها و كاستيهاي مردم و بدگويي آشكار بندگانش را دوست نميدارد. و از همينرو است كه امامصادق(ع) فرمودند:
«الغيبهْ حرامُ علي كلِّ مسلم»(32)؛
غيبت بر هر مسلماني حرام است.
و اينك از باب «ختامه مسكُ»، اين رساله را با حديثي از امامصادق(ع) به پايان ميبريم،«تاكه قبول افتد و چه درنظر آيد»:
«مَن عامل النّاس فلم يظلمهم، وحدَّثهم فلم يكذبهم،و وعدهم فلم يخلفهم، كان ممَّن حرمت غيبته»(33)؛
هركه درتعامل و همكاري با مردم ستم نميكند و در گفتههايش به آنان دروغ نميگويد و وعده ميدهد و خلاف وعدههايش عمل نميكند،ازكساني است كه غيبت و بدگويي در پشت سر او حرام و ناروا است.
«اللّهمَّ سَدَّد اَلسِنَتَنا بالصّوابِ والحكمهْ».
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: غیبت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.
حضرت علي(ع) فرمودند:
«مهرباني و شفقت به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف و مهر درحق ايشان را در دل خود جاي ده؛ مانند حيواني درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمري؛ زيرا آنان دو گروهند: يا همكيشان تو هستند يا انسانهايي مانند تو»(1).
انسان درست از همانلحظهاي كه در رحم مادر جاي ميگيرد، تا آنگاه كه نَفَسهاي پاياني زندگياش را ميزند،تا زمانيكه وجودش حيات ديگران را به خطر نيفكند، حق حيات براي او به عنوان يك حق طبيعي و ترديدناپذير، مورد تأكيد اسلام است و هيچكس را نرسد كه اين حق طبيعي و خدادادي را از او سلب كند.
«ولا تقتلوا النَّفس الَّتي حرَّم الله الاّ بالحقِّ»(2)؛
و كسي را كه خداوند كشتن او را حرام كرده است،مكشيد، مگربه حق.
«من قتل نفساً بغير نفسٍ أو فسادٍ فيالأرض فكأنَّما قتل النّاس جميعاً و من أحياها فكأنَّما أحيا النّاس جميعاً»(3)؛
هركه كسي را بكشد بيآنكه كسي را كشته يا تباهي در زمين كرده باشد،چنان است كه همه مردم را كشته باشد. و هركه كسي را زنده كند (از مرگ برهاند) چنان است كه همه مردم را زنده كرده است.
حضرت علي(ع) نيز فرمودند:
«إيّاك والدِّماء بغير حلِّها؛ فإنّه ليس شي ء ُ ادعي لنقمته ولا اعظم لتبعهًْ ولا احريَْ بزوال نعمهًٍْ وانقطاع مُدَّهًٍْ من سفلك الدّماء بغير حقِّها»(4)؛
از ريختن خون به ناحق بپرهيز؛زيرا چيزي بيش از ريختن خون به ناحق موجب كيفر خدايي نشود و بازخواستن را سبب نگردد و مايه زوال نعمت او نشود و رشته عمر را نبرد.
درباره قاتل خود نيز فرمودند:
«مبادا اعضاي او را ببريد؛كه من از رسولخدا(ص) شنيدم ميفرمود: بپرهيزيد از مُثله كردن، حتي اگر سگ گازگيرنده باشد»(5).
همين حق حيات است كه منشأ و اساس حقوقي ديگر ازجمله حق كرامت انسان گرديده است.
قرآنكريم كرامت را ذاتي انسان و موهبتي از جانب خداوند ميداند:
«و لقد كرَّمنا بني آدم و حملناهم في البرِّ والبحر و رزقناهم من الطَّيبات و فضَّلناهم عليَْ كثيرٍممَّن خلقنا تفضيلاً»(6)؛
هر آينه ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم و در خشكي و دريا (بر مركبها و كشتي) بر نشانديم و از چيزهاي پاكيزه روزيشان داديم و آنان را بر بسياري از آفريدگان خويش برتري كامل بخشيديم.
خداوند آدم را آفريد و به دو دليل، فرشتگان را به كرنش دربرابر او واداشت:
1. تجليل و تكريم از اين آفريده كه وجودش گنجينهاي از عناصر بالنده است كه او را در طريق كمال پيش ميبرند؛
2. خضوع دربرابر آفريدگاري كه آدم را تجلّيگاه قدرت (خليفه) خويش قرار داده و به مدد عقل و آگاهي و قابليتهايي كه دارد، زمين و آسمان و آنچه را در آنها است به تسخيرش درآورده(7).
«بنيآدم» بيانگر آن است كه آدم- به تنهايي-سزاوار چنين تجليل و تكريمي نيست،بلكه آدمِ نوعي (انسان) در همه مظاهر نوعي و ويژگيهاي انسانياش- ازقبيل نيروي تعقل،احساس و اراده كه او را آقاي زمين و حامل رسالت و جايگاه علم و قدرت خدايي كرده-شايسته تجليل و تكريم است.
جالب اينكه حق كرامت بسان حق حيات مطلق است و برخورداري از آن در منطق سياسي و اخلاقي و چگونگي رفتار پيشوايان دين، مشروط به پذيرش مكتب و نظري نيست، بلكه انسانها به لحاظ اينكه «انسان»اند و در گوهر انسانيت مشترك، از اين حق، كه لازمهاش نگاه داشت حريم جان و مال و آبروي آنها است،برخوردارند و به خاطر همين يگانگي و نقطه اشتراك والا است كه اسلام همه افراد انسانها را «خانواده خداوند» «الخلقُ عيالُ الله»(8) و آنها را درخوشيها و رنجها شريك هم ميداند.
بنيآدم اعضاي يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگرعضوها را نماند قرار(197)
روشن است كه نبايد به سروده سلطان سريرِ شعرتنها به عنوان يك مضمون ذوقي و ادبي شاعرانه نگاه كرد؛طبيعي است افراد و گروههايي كه جامعه را تشكيل ميدهند و به زندگي مشترك ميپردازند، حيات انساني خود را وابسته به يكديگر تلقّي ميكنند؛همچنان كه فرمود:
«بعضكم من بعضٍ»(9)ازهمينرو است كه حضرت علي(ع) دردفاع از دو زنِ ستمديده؛يكي مسلمان و ديگري از اهل ذمّه،چنان برميآشوبند كه گويي همه حيثيت و هويت انسان يكباره مورد تجاوزقرار گرفته است:
«و اكنون اين مرد غامدي(10)است كه با همراهان خود به شهرانبار وارد شده و حسّانبن حسّان البكري را كشته ومرزدارانتان را رانده است و كار را به آن جا رسانيدهاند كه شنيدهام يكي از آنها بر زن مسلماني داخل شده و ديگري بر زني از اهل ذمّه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارهاش را كنده است.و آن زن جز آنكه «انا لله...»گويد و از او ترحّم جويد، چارهاي نداشته است.آنها پيروزمندانه با غنايم،بي آنكه جراحتي بردارند يا قطرهاي از خونشان ريخته شود،بازگشتهاند.اگر مرد مسلماني پس از اين رسوايي،ازاندوه بميرد،نه تنها نبايد وي را نكوهيد،بلكه مرگ را سزاوار است»(11).
آيا ميتوان براي اثبات كرامت ذاتي انسان، سخني عميقترازآنچه بر زبانِ اين فريادگرِ دردمند با دلي آكنده از اندوه جاري گشته است،سراغ گرفت(12)؟!
چكيده ي كلام اينكه انسان-ازآنجهت كه انسان است-علاوه برحق حيات،داراي حق كرامت ذاتي نيزهست،و مادامي كه با خيانت برخويش اين موهبت الهي را تباه نسازد،رعايت آن همچون رعايت حق حيات امري لازم و ضروري است:
«خداوند شما را ازنيكي كردن و دادگري نمودن با كساني كه در دين با شما كارزار نكردند و شما را ازخانمانتان بيرون نراندند، بازنميدارند.همانا خداوند دادگران را دوست دارد»(13).
اكنون پرسشي را كه درآغازاين بحث آورديم،دوباره طرح ميكنيم:
چه كساني غيبتشان حرام است؛آيا همه مؤمنان مسلماني كه خدا و رستاخيز را باور دارند و به اسلام پايبندند،يا تنها گروه خاصي از مسلمانان(شيعيان)؟ و آيا غيرمسلماناني كه به دين خود پايبندي دارند و با رفتاري مسالمتآميز با مسلمانان،در كنارشان زندگي ميكنند، اينان چون مذهب تشيّع ندارند،يا اينكه مسلمان نيستند، غيبت و بدگويي در پشت سرشان جايز است؟
اين پرسش ذهن بسياري از مسلمانان، به ويژه روشنفكران مؤمن را،خاصه در اين عصر، كه مباحثي همچون حقوق بشر و كرامت انسان مطرح است،به خود مشغول داشته.بسياري از عالمان و فقيهان ما در پاسخ بدين پرسش،با استناد به آيات و رواياتي كه درباره غيبت آمده است، ميگويند:اساس و مناط در حرام بودنِ غيبت و بدگويي در پشت سر ديگران، احترامي است كه انسانها ازجانب ايمانشان به دست آوردهاند.ازاينرو،كسانيكه مؤمن (شيعه) نيستند،ازآنجاكه خود به خواست خويش وارد حريم ايمان نشدهاند، احترامي ندارند.بنابراين،غيبت اينان روا، دانسته شده است.
دقت و تأمّل درگوهرديانت اسلام و ظهور آيات و رواياتي كه درباره غيبت و بدگويي ديگران آمده است،سستي اين پاسخ و ناتمامي آن را روشن ميسازد:
1. به اعتقاد و باور ما،آيين اسلام حقيقتي جمعي و گروهي اجتماعي دارد، و رسالتش متوجه جمع است؛يعني علاوه بر بُعد فردي، داراي بُعد جمعي است؛علاوه برتجلّي باطني و دروني،جلوهاي ظاهري و بيروني نيز دارد؛ و به گواهي آيات و روايات، علاوه بر رسالت احياي انساني و كرامت او- همچنان كه ياد شده- داراي رسالت اجتماعي و جهاني است:
-«و ما ارسلناك الاّ كافَّهًًْ للنّاس بشيراً و نذيراً»(14)؛
و تو را نفرستاديم،مگر براي همه مردم، مژده دهنده و بيمكننده.
-«و ما هي الاّ ذكريَْ للبشر»(15)؛
براي آدمي جز ياد و پندي نيست.
-«نذيراً للبشر»(16)؛
بيمكننده آدميان است.
اساساً يكي از محورهاي اصلي دربعثت جهاني حضرت محمد(ص) بازستاندن كرامت ازدست رفته انسان و احياي ارزشهاي پايمالشده او است: «يا ايُّها الَّذين آمنوا استجيبوا لله و للرَّسول اذا دعاكم لما يحييكُم»(17)؛
اي مؤمنان،به نداي خدا و پيامبر پاسخ دهيد، هنگاميكه شما را به چيزي خوانند كه زندهتان ميسازد.
پيامبرگرامي(ص) فرمودند:
«بُعثتُ لاُتَمِّمَ مكارم الأخلاق»(18)؛
مبعوث شدهام تا آزادگيهاي انساني و كرامتهاي اخلاقي را به تمام و كمال بياموزم و بشريت را به سرمنزل اعلاي فضيلت و اخلاق برسانم.
و همين باعث گشت تا بسياري از خطابهاي خود را،كه جنبه تعليمي و آموزشي دارند و زمينه عمل و عينيت را فراهم ميآورند،با تعبير جهاني «يا ايها النّاس» بياورد و رسالت خويش را هشدار تودههاي انساني به اين كرامتِ تباه شده قرار دهد تا ازاينطريق،بارهاي گراني را كه بر دوششان نهادهاند و بندهايي كه بر دست و پاشان است، فرو نهد:
«يضعُ عنهُم اصرهم والأغلال الَّتي كانت عَلَيهِم»(19).
و جالب اينكه درحج بِدرود (حجّهًْ الوداع)، همه عناصري را كه هويّت جهاني بعثت را مخدوش و قلمرو تعاليم و آموزههاي والاي او را محدود ميساخت-ازقبيل عنصر نژاد،خون،جغرافيا،وحدت تاريخ و زبان و عنصر اراده زندگي مشترك-را از ساحت اين دعوت عالمگير دور كرده،فرمودند:
«اي مردم، پروردگار شما يكي است و پدرتان يكي؛ شما جملگي از آدميد و آدم از خاك. «گراميترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شما است»(20).و هيچ عربي را به غيرعربي برتري نيست،جزبه پرهيزگاري»(21).
و درهمين پيام جهاني بود كه فرمودند:
«اي مردم،ريختن خون و آبرويتان بر شما حرام است تا به پروردگارتان برسيد؛همانند حرمت اين روزِشما دراين سرزمين شما»(22).
آيا آييني كه بدينگونه به بشريت روي آورده و بانك يگانگي خانواده بشري را سر داده است،دستورهاي اخلاقي آن،كه بسان روح در همه ابعاد آن جاري است،صِرفاً براي نگاهداشت حرمتِ گروه خاصي از پيروان آن است؟!
2. بيترديد،جامعه فاضلهاي كه اسلام در پرتو تعاليم راقي وحي الهي بنا مينهد، جامعهاي است مؤدَّب و متين و سرفراز،و هريك از افراد آن،به تنهايي از كرامت ذاتي- كه بدان اشاره شد-و كرامت ارزشي برخوردارند،حتي كسانيكه ادعاي مسلماني ندارند،ولي داراي اخلاق عالي انساني و شخصيتي آراسته به زيبايي معقولند و به تعبيربسيارزيبا و انساني سرورِ شهيدان و پيشواي بزرگِ آزادگان، «اگر هم دين ندارند و به رستاخيز بيباورند، ولي درسلوكِ دنياييشان،ارزش الهي آزادي و آزادگي را حرمت ميگذارند.»
كرامت جمعي مردمي كه در جامعه فاضله اسلامي با همديگر زيست مسالمتآميز دارند،برپايه همين كرامت ذاتي و ارزشي تكتك آنها است. از همينرو، مخدوش ساختن كرامت هريك مخدوش كردن كرامت جامعه است؛چراكه-همانگونه كه در پيش اشاره شد-جامعه بسان پيكري واحد است كه هريك ازافراد آن عضوي ازآن پيكرند؛ اگر يك عضو به درد و رنج افتد،ديگر عضوها و درنهايت،همه پيكر به رنج افتاده و قرار و ثبات خود را ازدست ميدهد.و اين تنها شعارنيست،بلكه در عمل نيزعواطف و احساسات انسانها را به سود يكديگر برانگيخته و همه انسانها را از گوهري يگانه دانسته است.
«يا ايُّها النّاس اتقوا ربَّكم الّذي خلقكم من نفسٍ واحده»(23)؛
اي مردم،پروا كنيد از پروردگارتان كه شما را از يك تن آفريد.
اين تا جايي است كه عيبجويي از يك فرد، عيبجويي ازجامعه است و كسي كه فردي را به ريشخند و مسخره بگيرد،گويي همه مردم جامعه را به مسخره گرفته است و همينطوراگرفردي را با غيبت و بدگويي مورد تجاوز قرار دهد، به جامعه تجاوز كرده است.امامخميني(ره) ميفرمايد:
مسلمين به حسب دستورخداي تبارك و تعالي،«يد واحده»[اند]، نه دوتا دست، «يدُ واحدهًُْ علي مَن سِواهُم» [يك دست هستند دربرابرديگران]،همه مثل اينكه يك دست. باز دو دست هم نفرموده است؛براي اينكه دو دست هم ممكن است اين ازاين طرف برود، آن از آن طرف؛نه،دست واحد، همهشان مثل دست واحد ميمانند.مسلم اينطوري است، و اگر مسلمين اينطور باشند كه آنطور وحدت باهم داشته باشند، كه مثل يك دست باشند، يد واحده باشند،اين ديگر آسيببردار نيست(24).
در جاي ديگر فرمود:
ما همه برادر هستيم، همه ملت باهم برادرند. به گفته خدا،مؤمنين برادر هستند: «إنَّما المؤمنون إخوهْ»(25).
نيزفرمود:
مسلم برادرمسلم است:«انَّما المؤمنون إخوهًُْ» قرآنكريم عقد اخوت بين مسلمانها انداخته است.برادر كه به برادر ضرر نميزند(26)!
روشن است كه غيبت و بدگويي در پشت سر انسانها،كسانيكه در يك جامعه و در كنار يكديگر زيست مسالمتآميز دارند، بيشترين آسيب را به يگانگي و درنهايت، به كرامت آنان وارد ميسازد و به يقين، چنين پلشتي اخلاقي نسبت به هرانساني كه انسانيت خويش را به دست خويش تباه نكرده است،روا نخواهد بود.
مسلمين مأمورند به دوستي و مواصلت و نيكويي به يكديگر و مودّت و اخوّت. و معلوم است آنچه موجب ازدياد اين معاني شود،محبوب و مرغوب است.آنچه اين عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه دربين جمعيت اندازد،مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ او است. و پر واضح است كه اين كبيره موبقه اگر رايج شود دربين جمعيتي،موجب كينه و حسد و بغض و عداوت شده و ريشه فساد در جمعيت بدواند،درخت نفاق و دورويي در آنها ايجاد كند و برومند نمايد و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته كند و پايه ديانت را سست كند و ازاينجهت،برفساد و قبح آن افزوده كند(27).
3. آيات و روايات كه درباره «غيبت» آمده است،ظهور در غيبت هر مسلماني دارند؛ مانند آنكه فرمود:
«مَن اغتابَ مسلماً بَطلَ صومُه»(28)؛
هركس مسلماني را پيامبرگرامي(ص) براي ما سخنراني كردند و با صداي بلند، كه زنها درخانهها شنيدند، فرمودند:
«يا معشر من آمن بلسانه ولم يؤمن بقلبه، لا تغتابوا المسلمين ولا تتّبعوا عوراتهم؛ فاِنّه من تتَّبع عورهْ اخيه تتّبع الله عورته،و من تتّبع الله عورته يفضحه في جوف بيته»(29)؛
اي گروهي كه به زبان ايمان آوردهاند و دلشان مؤمن نيست،مسلمانان را غيبت نكنيد و در جستوجوي عيبهايشان نباشيد؛ چراكه هركس در جستوجوي عيبهاي برادرش باشد، خداوند در مقام آشكارساختن عيبها و اسرار او برميآيد، و هركه را خداوند در مقام آشكارساختن عيبهايش باشد، او را در اندرون خانهاش رسوا خواهد ساخت.
محقق اردبيلي،عالم ژرفانديشي كه به قدس و پاكي شهره آفاق است، پس از بررسي آيات و روايات، بر آن است كه:
عموميت و شمول دليل غيبت و آمدن واژه «مسلمان» در روايات، حرام بودن غيبت هر مسلماني را ميفهماند؛ يعني غيبت و بدگويي هر مسلماني، خواه شيعه و خواه سنّي، حرام است و عرض و آبروي پيروان مذاهب ديگر نيز چون خون و مالشان محترم است.بنابراين،همانگونه كه كشتن آنان و تجاوز به مالشان جايز نيست، ريختن آبروشان نيز ناروا است. پيامبرگرامي(ص) فرمود:
«كلُّ المسلم علي المسلم حرامُ؛ دمه و ماله و عرضه»(30).
همه چيز مسلمان- خون و مال و آبروي او- مسلمان ديگر حرام است.
غيبت گناهي است كه آبرو را ميبرد، و اينكه آن بزرگوارخون و مال آبروي مسلمان را در كنارِ يكديگر آورده، براي آن است كه ريختن آبروي مسلمان، همچون ريختن خون او و بردن مالش، حرام است.
علاوه بر اين، ملاك درحرام بودن غيبت، تنها حرمتي كه انسانِ غيبتشونده ازجانب ايمان بدست آورده نيست،بلكه نگهداري زبان از هرزهسرايي و نريختن آبروي مردم و تباه نساختن شخصيت آنان، امري پسنديده است. و حيف است كه آدمي زبانش را، كه پردهدارِ روح و ترجمان خردِ او است، با پردهدري و يادِ بديهاي مردم بيالايد و شايد «لا يحبُّ اللهُ الجهر بالسُّوء منالقولِ»(31) اشاره باشد به اينكه خدايتعالي پردهدري و فاش نمودنِ عيبها و كاستيهاي مردم و بدگويي آشكار بندگانش را دوست نميدارد. و از همينرو است كه امامصادق(ع) فرمودند:
«الغيبهْ حرامُ علي كلِّ مسلم»(32)؛
غيبت بر هر مسلماني حرام است.
و اينك از باب «ختامه مسكُ»، اين رساله را با حديثي از امامصادق(ع) به پايان ميبريم،«تاكه قبول افتد و چه درنظر آيد»:
«مَن عامل النّاس فلم يظلمهم، وحدَّثهم فلم يكذبهم،و وعدهم فلم يخلفهم، كان ممَّن حرمت غيبته»(33)؛
هركه درتعامل و همكاري با مردم ستم نميكند و در گفتههايش به آنان دروغ نميگويد و وعده ميدهد و خلاف وعدههايش عمل نميكند،ازكساني است كه غيبت و بدگويي در پشت سر او حرام و ناروا است.
«اللّهمَّ سَدَّد اَلسِنَتَنا بالصّوابِ والحكمهْ».
پينوشتها:
1-بوستان.
2-نساء: 149.
3-المصنّفات الأربعهًْ، ص31.
4-همان.
5-همان.
6-بقره: 280.
7-الكافي، ج5، ص55.
8-وسائلالشيعه، ج16، ص119.
9-نهجالبلاغه، حكمت374.
10-الخلاف، الشيخالطوسي، ج4، ص160.
11-نهجالبلاغه، خطبه87.
12-تحفالعقول، ص41.
13-الكافي، ج1، ص42.
14-صحيفه سجاديه، دعاي8.
15-تحفالعقول، ص45.
16-احياءالعلوم، ج3، ص313.
17-همان.
18-فاطر: 8.
19-بقره: 229.
20-علماليقين، ص1181.
21-مجموعه ورّام، ص116.
22-كهف: 104.
23-شرح چهلحديث، ص313-314.
24-نور: 19.
25-غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص348.
26-شرح چهلحديث، ص314.
27-نهجالبلاغه، نامه53.
28-انعام: 151.
29-مائده: 32.
30-نهجالبلاغه، نامه53.
31-همان، نامه47.
32-اسراء: 70.
33-بقره: 30-31؛ جاثيه: 12-13.
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي: غیبت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.
/ج