اصول بنيادي اخلاق مسوولان
1 ـ ايمان
ايمان در لغت، به معني وثوق و تصديق و اطمينان و انقياد و خضوع است . در فارسي به معني گرويدن است، و پر واضح است که گرويدن غير از علم و ادراک است . (1)
امام خميني براي روشن شدن تفاوت علم و ايمان ، مثال زيبايي مي زند که همه مي دانند که مرده به قدر مگسي حرکت ندارد و نمي تواند به ديگران آزار برساند و همه مي دانيم که در تاريکي مردگان زنده نمي شوند ، با اين وصف در شب تاريک از مردگان وحشت داريم و اين نشان مي دهد که « به اين حقيقت عقليه ، قلب ايمان نياورده و اين ادراک عقلي به قلب نرسيده است» . بر همين اساس حقيقت توحيد که بيشتر فروع ايماني و معارف الهي و صفات نوراني قلبي از آن منشعب مي شود و بر ادراک عقلي هيچ يک از اين فروع مترتب نمي شود تا به مرحله ايمان و باور قلبي نرسد . (2)
اين که در قرآن شريف صفاتي براي مومن ذکر شده که در وجود ما نيست ، برخاسته از تفاوت علم و ايمان است . آنجا که در سوره انفال مي فرمايد :
« انما المومنون الذين اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و علي ربهم يتوکلون ) (3) تا آن که مي فرمايد : ( اولئک هم المومنون حقا ) (4) به طور حصر مي فرمايد : مومنان آنانند که اين چند صفت را دارند و غير اينها مومن نیستند و در آخر نيز مي فرمايد : « اينها فقط مومن درست راست مي باشند »
امام خميني پس از شرح اين نکات ، مومن را که تحت تاثير دستورات و آيات الهي هستند اين گونه معرفي مي کند :
مومن کسي است که قلبش حضور حق و احاطه ي قيومي آن ذات مقدس را دريافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد . (5)
بنابراين ، مومن حقيقي کسي است که حق را هميشه حاضر و ناظر بداند و ايمان کامل افراد در زماني است که به گفته ي امام ، دنيا را محضر حق بدانند : عالم محضر خداست ، در محضر خدا معصيت نکنيد . (6)
اين ايمان کامل است که باعث اصلاح بسياري از امور و کارها مي شود و مسوولان نظام اسلامي لازم است به آن آراسته باشند ، تا گرفتار فساد و انحراف نشوند . از نظر امام ، کسي که ايمان نداشته باشد محال است در خدمت مردم باشد .
بايد جوانان ما بدانند تا معنويت و عقيده به توحيد و معاد در کسي نباشد محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد . (7)
امام منشا تمام مفاسد حکومت گذشته را نداشتن اعتقاد و ايمان مي داند و مي فرمايد :
همه ي اينهايي که اين بساط را ، اين فصاحت ها را در ايران درست کردند و اين گرفتاري ها را براي ملت ما درست کردند ، براي اين بود که ايمان در کار نبود . اگر ايمان در کار بود ، ممکن نبود که يک آدم يک قراردادهايي درست کند که حالا دولت ما گرفتارش هستند ... مبدا همه خيرات و مبدا همه ي ترقياتي که براي يک مملکت هست ، چه در جهت ماديت و چه در جهت معنويت ، اين است که ايمان در کار باشد . بايد شما و ما دست به هم بدهيم براي قشر آتيه که اينها مقدرات مملکت دستشان است ايمان ايجاد کنيم . شما از دانشگاه مومن بيرون بدهيد ، ما از مدرسه ها مومن بيرون بدهيم نه عالم، عالم تنها فايده ندارد . البته مومن تنها هم موثر خيلي نيست ... (8)
از نظر امام زماني که ايمان با علم توأم شود نتيجه مي دهد و به سود مردم و جامعه کار انجام مي شود ، زيرا به نظر امام اگر ايمان نباشد ، افراد گرفتار فساد و خلاف مي شوند و ايمان مانع تطميع و تهديدها مي شود و مومن دست به خيانت نمي زند و اين ايمان باعث حفظ کشور مي گردد .
2 ـ تقوا
« حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهي حق و متابعت رضاي او ، و کثيراً استعمال شود در حفظ بليغ و نگاهداري کامل نفس از وقوع در محظورات به ترک مشتبهات . « و من اخذ بالشبهات وقع في المحرمات و هلک من حيث لا يعلم » (9) ، « و من رتع حول الحمي يوشک ان يقع فيه (10) » (11)
از نظر امام ، تقوا از مدارج کمال و مقامات نيست ؛ ولي مقدمه ي کمال است و بدون به دست آوردن مقام معنوي امکان ندارد . برابر تقسيمي که امام از تقوا دارد تعريفي که ذکر شد ، منطبق بر تقواي عام است که بايد از محرمات و مشتبهات پرهيز نمايد . ايشان در مراتب و درجات تقوا مي نویسد :
تقواي عامه از محرمات است و خاصه از مشتبهات و زاهدان از علاقه ي به دنيا و مخلصان از حب نفس و مجذوبان از ظهور کثرات افعالي و فانيان از کثرات اسمايي و واصلان از توجه به فنا و متمکّنان از تلوينات . (12)
اميرالمومنين (علیه السلام) در آغاز فرمان خود به مالک اشتر ، او را به تقواي الهي دعوت مي کند . (13) امام خميني که در تقوا و پرهيزکاري شهره بود ، بر لزوم تقوا براي مسوولان نظام اسلامي تاکيد دارد ؛ زيرا اگر يک مسوول بي قيد باشد و مرزها و شبهات را مورد توجه قرار ندهد به مرور مرتکب خلاف و معصيت مي شود و ترک گناه براي وي زشت نمي نمايد و به آساني گرفتار فساد مي شود . امام خميني بر تقوا چنين تاکيد مي کند :
تقوا براي همه لازم است و براي کساني که متصدي امور کشور هستند لازم تر است ... اما متصديان امور به حسب تصدي که دارند ، اگر ـ خداي نخواسته ـ تقوا نداشته باشند ، يک وقت مي بينيد که اینهايي که در راس امورند اگر تقوا نداشته باشند، اين به همه ي کشور سرايت مي کند ، همه ي کشور را يک وقت ـ خداي نخواتسه ـ به باد مي دهد و لهذا براي آنها اهميت تقوا بسيار بيشتر است تا براي اشخاص . آنها هم براي خودشان خوب است، همه براي دوستانشان خوب است و هم براي کشورشان خوب است، براي تمام کشور . (14)
بي تقوايي مساوي است با نابود کردن کشور و چنانچه مسوولي بي تقوا باشد ، به زير دستان وي نيز سرايت مي کند . به تناسب مقامي که افراد دارند درجات و مراتب تقوا را بايد مورد توجه قرار دهند و به ويژه از مشتبهات اجتناب کنند .
3 ـ تزکيه و تهذيب نفس
جهاد نفس ... عبارت است از غلبه کردن انسان بر قواي ظاهره ي خود ، و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن و مملکت را از لوث وجود قواي شيطان و جنود آن خالي نمودن است . (16)
ايشان براي جهاد با نفس مشارطه ، مراقبه و محاسبه را لازم مي شمارد . (17)
در بيان اهميت تزکيه و تهذيب نفس بارها در سخنراني هاي خود بر تقدم تزکيه بر تعليم تاکيد نموده و با توجه به بيان اين نکته در آيات قرآن ( يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه ... ) (18) اهميت تزکيه را براي افراد مسوول در سمت هاي گوناگون اجتماعي يادآوري مي کنند و هدف بعثت را تزکيه مي شمارد :
« غايت بعثت اين تزکيه است » (19)
امام ضرورت را براي کساني که در دولت و حکومت هستند لازم تر مي داند ؛ زيرا آنان بيشتر در معرض خطا و لغزش هستند : و اين تزکيه براي دولتمردان ، براي سلاطين براي روساي جمهور ، براي دولت ها و براي سردمداران بيشتر لازم است تا براي مردم عادي . (20)
و در سخني ديگر مي گويند : دولتي که بخواهد مردم را وادار به کار خوب بکند بايد تزکيه بکند خودش را . (21)
امام تهذيب نفس و مبارزه با هواهاي نفس را «در راس همه امور» مي داند و مي فرمايد :
آن چيزي که در رأس همه ي امور است براي همه ي ماها ، اول تهذيب نفس است و در خلال او تهذيب مردم است ، اگر انسان خودش مهذب نباشد نمي تواند ديگران را تهذيب کند ، حرف اثر ندارد . (22)
قرآن رستگاري را از آن کساني مي داند که با هواهاي نفساني مبارزه کرده و نفس خود را تزکيه کرده باشند :
« قد افلح من زکاها » (23) رستگار شد کسي که نفس را تزکيه کرد ، ( قد افلح من تزکي ) (24) رستگار شد کسي که آن را تزکيه کرد .
ضررهاي عدم تهذيب نفس
بسياري از فسادها ، خلاف ها و نابساماني ها ، از خودخواهي و عدم تهذيب و تزکيه نفس پديدار مي شود . امام خميني خطراتي را که از بي توجهي به تهذيب نفس پيدا مي شود ؛ بارها بر شمرده که به چند مورد آن اشاره مي شود :
الف ) ايجاد مشکل براي مردم
« آن خطري که از عالمي که تربيت نشده است و تزکيه نشده است بر بشر وارد مي شود ، آن خطر از خطر مغول بالاتر است » (25)
کسی که خود را تزکيه نکرده باشد ، به ویژه اگر عالم و مسوول باشد ضرر فراواني به جامعه مي رساند . امام علي (علیه السلام) مي فرمايند :
« زله العالم تفسد العوالم » (26) لغزش عالم جهان ها را به فساد مي کشاند .
در جايي ديگر مي فرمايند : هيچ لغزشي شديدتر از لغزش عالم و مرد آگاه نيست . (27) و در سخني ديگر ، دانشمندي را که دچار لغزش شود به شکستن کشتي تشبيه مي کند ، که هم خود غرق مي شود و هم ديگران را غرق و نابود مي نمايد . (28) و اين همان است که امام خميني به آن اشاره کردند .
ب ) ايجاد اختلاف
« منشا اختلافات از هواي نفس است . هر کجا اختلاف بين خودتان ديديد ، مطمئن باشید که از هواي نفس سرچشمه گرفته است » (29)
امام خميني بارها به اين نکته اشاره مي کردند که اگر تمام انبيا يک جا جمع شوند با يکديگر اختلاف ندارند ؛ زيرا در آنها هواي نفس نيست آنها انسان هاي وارسته اي هستند .
ج ) طغيان و سرکشي
خداوند در سوره ي شمس پس از آن که از تزکيه ي نفس سخن مي گويد ، نمونه اي از طغيان نفس را معرفي مي نمايد . مي گويد قوم ثمود به جهت طغيان و سرکشي خود ، صالح را تکذيب کردند (30) و معجزه ي الهي ( ناقه ي صالح ) را نابود نمودند .
د ) هلاکت در دنيا و آخرت
« تزکيه براي اين است که نور هدايت در انسان واقع بشود . تا تزکيه نشديد طغيان برای شما حاصل خواهد شد ، تا تزکیه نشده ايد علم براي شما خطرناک است ، خطرناک تر از هر چيزي ، تا تزکيه نشده ايد مقام براي شما خطرناک است و شما را به هلاکت دنيايي و اخروي مي کشاند » (31)
4 ـ امانتداري
اميرالمومنين علي (علیه السلام) در نامه اي به اشعث بن قيس کندي مي فرمايند :
« کار تو برايت طعمه اي نيست ، بلکه امانتي است در گردن تو » (32)
خداوند مي فرمايد : ( ان الله يامرکم ان تودوا الامانات الي اهلها ) (33)
خداوند به شما فرمان مي دهد که امانت ها را به صاحبان آن باز گردانيد .
در رواياتي از معصومان(علیهم السلام) امانت به امامت تفسير شده است . (34)
تفسير مجمع البيان در معناي امانت سه نظر و قول ذکر کرده است ، که يکي مربوط به کليد کعبه است ، و خلاصه دو معناي ديگر آن ، به شرح ذيل است :
الف ) هر امانتي که به دست افراد داده شد ، رعايت و ارائه آن لازم است و اين امانت ها دو گونه است :
اول ) امانت هاي خداوند که شامل فرمان ها و نهي هاي خداوند مي شود ؛ دوم : امانت هاي بندگان خدا که شامل مال و چيزهاي ديگر آنها مي شود .
ب ) منظور آيه ، حاکمان مي باشند که خداوند به آنان فرمان داده حافظ مردم باشند و آنان را به عمل به دين و شريعت وادار کنند . (35)
بنا به هر دو معنا ، نظام اسلامي امانتي است در دست مسوولان ، زيرا کارگزاران بايد دستورات اسلامي را حفظ کنند و يا مردم را به اجراي دستورات ديني تشويق نمايند . چنانچه ما حکومت را امانتي بدانيم که توسط مردم به افراد خاصي به امانت سپرده شده ، مسوولين هم بايد امانتدار امين و قابل اعتماد باشند .
پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشخصه ي مومن را امانتداري در مال و جان آنها دانسته اند :
« المومن من امنه الناس علي انفسهم و اموالهم » (36)
مومن کسي است که مردم او را بر جان و مال خود امين قرار دهند .
بديهي است که امين بايد در حفظ امانت خود بکوشد و هيچ گاه در آن خيانت نکند . امام خميني نظام اسلامي را امانتي الهي مي داند که پاسداري از آن لازم است . امانتي مي داند که بايد به طور سالم به نسل هاي آينده سپرده شود . نمونه هايي از سخنان ايشان را مطالعه می کنيم :
شما الان يک امانتي دستتان هست بايد حفظش کنيد ، آن امانت جمهوري اسلامي است . (37)
اصولا انسان امانتدار الهي است و آنچه دارد به عنوان امانت در اختيار او قرار گرفته است . امام راحل مي فرمايند :
جديت کنيم که اين امانتي که خداي تبارک و تعالي به ما سپرده است و آن امانت روح است ، امانت زندگی است ، امانت حيات است ، امانت اسلام است ، امانت قرآن است ، اينها را پاسداري کنيم از آن . (38)
امام نظام اسلامي را امانتي بزرگ مي داند که بايد در حفظ آن کوشيد و آن را به نسل هاي آينده منتقل کرد .
شما الان امانت بزرگي از دست اين ملت تحويل گرفتيد و مقتضاي امانتداري اين است که آن را به طور شايسته حفظ کنيد و به طور شايسته به نسل آينده و دولت هاي آينده تحويل بدهيد . (39)
و هر کس در هر جا هست و هر جا خدمت می کند ، يکي از اموري که بسيار براي او لازم است امانت است ، امين بايد باشد اگر خداي نخواسته ، در يک گروهي اشخاص غير امين و اشخاص خائن پيدا بشود ، يک وقت
مي فهميم که تمام آن گروه را اينها به بدنامي کشيدند يا به فساد . از امور لازم امانت است در امور . (40)
5 ـ عدل گرايي
عدالت ... عبارت است از تعديل جميع قواي باطنيه و ظاهريه و روحيه و نفسيه و به اين اطلاق فيلسوف متقدم گفته : عدالت همه ي فضيلت است نه جزوي از آن . (41)
علماي اخلاق ، عدالت را حد وسط بين افراط و تفريط دانسته و کسب آن را براي سير کمال و تهذيب نفس لازم شمرده اند .
عدالت اجتماعي در قرآن ، يکي از اهداف انبيا دانسته شده آنجا که خداوند مي فرمايد :
( لقد ارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط ) (42)
امام علي (علیه السلام) درباره ي عدل و عدالت مي فرمايند :
«خير السّياسات العدل» (43) بهترين سياست ها عدالت است . و قوام و پايداري رعيت را به عدالت مي داند . (44) عدل را زندگي (45) و باعث تداوم حکومت مي شمارد . (46)
امام خميني با توجه به آیه شريفه ، اقامه ي عدل را جزو اهداف مي شمارد و چنين مي گويد :
اساسا انبياء خدا مبعوث شدند براي خدمت به بندگان خدا ، خدمت هاي معنوي و ارشادي و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و ستمديدگان و اقامه ي عدل ، عدل فردي و اجتماعي . (47)
رعايت عدالت را براي تمام مسوولان لازم مي شمارند و اجراي آن را درباره ي تمام افراد جامعه ضروري مي شمارد ، حتي نسبت به خود شخص .
عدالت اسلامي از خود انسان شروع مي شود تا همه جا : عدالت در خود انسان ، عدالت با رفيق ، عدالت با همسايه ، عدالت با هم محله ، عدالت با همشهري ، عدالت با هم استاني ، عدالت با هم مملکتي ، عدالت با همسايه هاي کشورهايي که با ما هستند ، عدالت با همه بشر ، اگر اين معنا حاصل نشود ، نه حکومت اسلامي اسلامي است ، نه پاسدارش پاسدار اسلام . (48)
ظلم ها و بي دادگري ها همه برخاسته از نبود عدال در جامعه است . فسادها و خيانت ها از بي عدالتي سرچشمه مي گيرد . اسلام براي جلوگيري از تبعيض ها ، ستم ها و تجاوز به حقوق ديگران براي تمام مسوولان و نقش آفرينان عدالت را شرط دانسته است و سر منشا جهان را ، خدايي عادل مي داند که به مقدار ذره اي به مردم ستم روا نمي دارد .
اسلام خدايش عادل است ، پيغمبرش هم عادل است و معصوم ، امامش هم عادل و معصوم است ، قاضي اش هم معتبر است که عادل باشد ، فقيهش هم معتبر است که عادل باشد ، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد ، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد ، امام جمعه اش هم بايد عادل باشد ـ از ذات مقدس کبريا گرفته تا آن آخر . زمامدار بايد عادل باشد . ولاتشان هم بايد عادل باشند ... اگر عدالت در بين زمامداران نباشد اين مفاسدي است که داريد مي بينيد ... (49)
امام خميني اجراي عدالت را در تمام سطوح جامعه لازم دانسته و بر توجه مسوولان به آن توصيه مي کند و نمونه هاي عيني در لزوم عدالت ارائه مي دهد :
مي گويم عدالت بايد باشد . البته در يک فرمانداري که به آن احتياج دارند، نمي تواند همه را يک دفعه بپذيرد ، لکن روي عدالت باشد که آن آدمي که ضعيف است هم بپذيريد ... (50)
پينوشتها:
1 ـ شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص 88
2 ـ همان ، ص 88 ـ 89
3 ـ انفال ( 28 ) : 2 ، « مومنان کساني هستند که چون نام خدا برده شود ، خوف بر دل هاي ايشان چيره گردد و چون آيات خدا ، بر آنان خوانده شود ايمان ايشان افزون گردد و به پروردگارشان توکل مي کنند »
4 ـ انفال (28 ) : 4 ، « و ايشان به درستي همان ايمان آورندگان هستند »
5 ـ شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص 92
6 ـ صحيفه امام ، ج 13 ، ص 461
7 ـ همان ، ج 3 ، ص 322
8 ـ همان ، ج 7 ، ص 472 ـ 473
9 ـ من لا يحضره الفقيه ، ج 3 ، ص 10 ، « و هر کس به شبهات عمل کند ، مرتکب محرمات خواهد شد و از راهي که نمي داند هلاک شود »
10 ـ وسائل الشيعه ، ج 27 ، ص 167 ، ح 44 « و هر کس در اطراف قرقگاه باشد انتظار مي رود که در آن قرار گيرد »
11 ـ شرح چهل حديث ، ص 206
12 ـ همان
13 ـ نهج البلاغه ، نامه 53 ، ص 427
14 ـ صحيفه امام ، ج 17 ، ص 122 ـ 123
15 ـ شرح چهل حديث ، ص 4
16 ـ همان ، ص 6
17 ـ همان ، ص 9
18 ـ آل عمران ( 3 ) : 164 ؛ جمعه ( 62 ) : 2
19 ـ صحيفه امام ، ج 14 ، ص 391
20 ـ همان ، ص 391 ـ 392
21 ـ همان ، ج 19 ، ص 134
22 ـ همان ، ج 15 ، ص 505
23 ـ شمس ( 91 ) : 9
24 ـ اعلي ( 87 ) : 14
25 ـ صحيفه امام ، ج 14 ، ص 391
26 ـتصنيف غرر الحکم ، ص 47
27 ـ همان « لازله اشد من زله عالم »
28 ـ همان ؛ بحارالانوار ، ج 2 ، ص 58 ، ح 39« زله العالم کانکسار السفينه تَغرَقُ و تُغَرِّقُ »
29 ـ صحيفه امام ، ج 18 ، ص 134
30 ـ شمس ( 91 ) : 11 « کذبت ثمود بطغوها »
31 ـ صحيفه امام ، ج 14 ، ص 393
32 ـ نهج البلاغه ، نامه 5 ، ص 366
33 ـ نساء (4) : 58
34 ـ نورالثقلين ، ج 1 ، ص 495
35 ـ مجمع البيان ، ج 3 ، ص 98
36 ـ بحارالانوار ، ج 64 ، ص 309 ، ح 42
37 ـ صحيفه امام ، ج 12 ، ص 359
38 ـ همان ، ص 312
39 ـ همان ، ج 18 ، ص 78 ـ 79
40 ـ همان ، ج 17 ، ص 238
41 ـ شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص 151
42 ـ حديد (57 ) : 25
43 ـ تصنيف غررالحکم ، ص 339
44 ـ همان ، ص 99 « العدل قوام الرعيه »
45 ـ همان « العدل حياه »
46 ـ همان ، ص 340 « اعدل تدم لک القدره »
47 ـ صحيفه امام ، ج 18 ، ص 6
48 ـ همان ، ج 8 ، ص 318
49 ـ همان ، ج 3 ، ص 304
50 ـ همان ، ج 9 ، ص 123
/ج