نگاهي به سريال شب هاي برره

1. رينهولد نيبوهر، متفکر آلماني مي گويد: «ما به خنديدن به پوچي هاي سطحي زندگي، سلامت خود را حفظ مي کنيم.» اين سخن، دليل استقبال مخاطب خاص و نخبگان از شب هاي برره است. آنها شب هاي برره را تماشا مي کنند و مي خندند تا فشارهاي پوچي هاي سطحي روابط ابلهانه را
دوشنبه، 21 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي به سريال شب هاي برره

نگاهي به سريال شب هاي برره
نگاهي به سريال شب هاي برره


 

نویسنده:منوچهر اکبرلو




 
چرا نخبگان هم تماشاگر «شب هاي برره»اند؟
1. رينهولد نيبوهر، متفکر آلماني مي گويد: «ما به خنديدن به پوچي هاي سطحي زندگي، سلامت خود را حفظ مي کنيم.»
اين سخن، دليل استقبال مخاطب خاص و نخبگان از شب هاي برره است. آنها شب هاي برره را تماشا مي کنند و مي خندند تا فشارهاي پوچي هاي سطحي روابط ابلهانه را تحمل کنند. دلبستگي هاي قومي، تفاخرهاي تو خالي، شورش باشکستن شيشه هاي خانه خود، ساخت حماسه هاي جعلي تاريخي و... نمونه هاي خوبي هستند که در شب هاي برره شاهد آنيم.
2. بن جانسن درنمايشنامه خود هرکس مطابق طبع خويش مي گويد: «کمدي، تفريح با حماقت هاي بشري است».
حماقت هايي که گاه بسيار کوچک به نظر مي رسند (مانند امتناع از گرفته اسکناسي که گوشه ندارد) اما به شخصيت آدم ها متصل مي شوند و درمجموع به فاجعه ختم مي شوند. اين که مردم برره حاضرند براي يک مشت اسکناس، تمام ميراث فرهنگي خود را دو دستي تقديم کنند، از همان نگرفتن اسکناس بدون گوشه آغاز مي شود.
بن جانسن مي گويد که بايد با حماقت هاي بشري تفريح کرد و ادامه مي دهد: «مگر آن که با کماکان عشق ورزيدن به خطاهاي معمول خود، هر چند گاه بنا به ناشايستگي شان، از آنها جنايت بسازيم.»
3. هوراسو والپول، اديب انگليسي مي گويد: «جهان براي آنان که مي انديشند کمدي است و براي آنان که احساس مي کنند تراژدي.»
نخبگان با انديشه در پوچي هاي روابط ناهنجار و باورهاي بي بنياد بسياري آدم ها، جز خنده چه مي توانند کرد؟ اين خنده تلخ را دربسياري آثار جدي نويسندگان و هنرمندان طول تاريخ مي خوانيم. تفاخر بي پايه بالا برره اي يا خريدن مسير تاريخ به چند سکه يا تمسخر دانش و درک و هر آن چه نواست (و ما آن را از زبان کيانوش مي شنويم، همواره به واکنش رو به روست که او«نمي فهمد».) و البته در زمان هايي شير فرهاد اين را اعلام مي کند که کيانوش متوجه روابط و قواعد ابلهانه اما ريشه دار و جدي پندارانه برره اي ها نيست.
4. هنري برگسون، صاحب رساله «خنده» مي گويد: «در ذهنتان شخصيت هاي معيني را درموقعيتي معين تصور کنيد. اگر موقعيت را وارونه و نقش ها را پس و پيش کنيد؛ يک صحنه کميک حاصل مي شود.»
در شب هاي برره انواع مختلف کمدي را شاهد هستيم که هرکدام يا مجموعه اي ازآنها. يک گروه اجتماعي را به خنده مي اندازد. اما يکي از انواع کمدي که سبب خنده نخبگان مي شود. همين نوعي است که برگسون مي گويد. اين که کيوون که باج گير است عاشق مي شود، خود به خود موقعيتي کميک است؛ اين که گدا، اسپانيولي است؛ اين که بگوري مي کوشد شعر حافظ را اصلاح کند؛ اين که کيانوش، طغرل و جديداً شير فرهاد به دوربين نگاه مي کنند؛ اين که واژگان و اصطلاحات امروزين را شخصيت ها بدون منطق استفاده مي کنند و... جملگي موقعيت هاي وارونه اي هستند که نخبگان را مي خنداند.
5. فرويد مي گويد: «هر کسي وقتي به نظرمان کميک مي آيد که در مقايسه با خودمان، براي اعمال جسماني اش بسيار مايه بگذارد و براي اعمال ذهني اش بسيار کم.»
آدم هاي برره همان قدر که اهل عمل اند، به همان ميزا ن اهل فکر نيستند. آنها مي خواهند خيلي زودعکس العمل نشان بدهند، خيلي زود موفق شوند و خيلي زود دفع شرکنند. وتنها کاري که نمي کنند فکر کردن و بررسي عواقب تصميم هايشان است. اين، از آن نوع خنده هايي ايجاد مي کند که نخبگان را مي خنداند.
خنده نخبگان در اين موارد، نشان دهنده درک لذت بخشي از اين برتري است که نسبت به اين آدم ها احساس مي کنند. 6. شب هاي برره برخلاف ديگر توليدات طنز و شبه طنز تلويزيون و سينماي ما، از مجموعه متنوعي از انواع کمدي بهره مي گيرد. کافي است درجمع هاي متنوع بنشينيد و قسمتي از شب هاي برره را تماشا کنيد. نگارنده در پخش هاي مکرر چند بخش اين مجموعه، تجربه هم نشيني با مخاطبان مختلف را داشته است که هر يک به قسمت هاي خاصي مي خندند. مخاطب خاص به بذله گويي ها مي خندد، همان گونه که مخاطب عام يونان باستاني ازآن زمان تاکنون خنديده است. وي از کمدي فارس و اسلاپ استيک قهقهه مي زند. باز بودن چشم کيوون درخواب، دعواي برره اي، خنده هاي بي دليل دوبرره، جيگر گفتن هاي سالار خان و تکيه کلام هاي هزار باره شير فرهاد را مي پذيرد و مي خندد.
مخاطب خاص اما، بيشتر به بخش هايي مي خندد که شاهد کمدي خلق وخوست.
7. صحبت از متن شب هاي برره بدون توجه به کارگرداني و توليد مهران مديري ما را به سرانجامي منطقي نمي رساند. کافي است تصور کنيد که همين متن ها در دست مهرن غفوريان يا داريوش کاردان به چه آثار غير قابل تحملي تبديل مي شد. قرار دادهاي مديري با مخاطب در ساده گرفتن هر چيزي و جدي نگرفتن هيچ چيز است که خالق اصلي اين آدم ها و داستان هاست.
ايراني بودن شخصيت ها برايمان مهم بود...
ايده اوليه شکل گيري شب هاي برره و بازگشت به زمان گذشته و نسل قبل، متعلق به پيمان بود. از همان ابتدا با خصوصيات نسل آن دوره يا مشخصات آدم هاي روستايي کاري نداشتيم و عمداً سراغ هيچ کدام از آنها نرفتيم. صرفاً ايراني بودن شخصيت ها برايمان مهم بود و حتي در نحوه گويش و اصطلاحات هم به دنبال معادلي در گذشته نبوديم.
دراولين مرحله يعني وام گرفتن شخصيت هاي برره اي از پاورچين، برنامه هاي ما به هم ريخت.
درپاورچين گروه اول برره اي پدر فرهاد و داود بودند. به علاوه يک خواهرهم داشتند که سحر ولدبيگي نقشش را يک قسمت در پاورچين بازي کرد. تصميم داشتيم يک نسل قبل و جواني هاي اين سه خواهر و برادر را در محل زندگي نشان بدهيم و در فينال، قصه را وصل کنيم به تولد نسل جديد يعني فرهاد و داود. طرح به اين ترتيب جلو مي رفت، ولي چون جواد رضويان و سحر ولدبيگي نتوانستند بيايند، طرح به هم ريخت و مجبور شديم فقط به حضور شيرفرهاد (پدر فرهاد) از اين جمع اکتفا کنيم .
در پاورچين شخصيت جذاب ديگري هم به نام طغرل وجود داشت که به شدت از برره اي ها متنفر بود. فکر کرديم که دليل تنفر او را پيدا کنيم و به اين نتيجه رسيديم که مي تواند ژاندارم برره باشد و کم کم در اين مسير تغييراتي پيدا کند تا به طغرل پاورچين نزديک شود. دراين پرو سه شخصيت طغرل بايد کم کم مثبت، فرهيخته و فيلسوف شود. اين شخصيت با اين که نماينده قانون است، نه خودش چندان قانوني رفتار مي کند و نه اين که موفق مي شود تغييري در برره و مردمانش ايجاد کند. به نظرم طغرل شخصيتي است که هم ذات پنداري بيننده را جلب مي کند. هر چند زور مي گويد، اما نسبت به موضع برره اي ها به واقعيت نزديک تر است.
با حذف شخصيت هايي که اشاره شد، مجبور شديم شخصيت هاي ديگري اضافه کنيم که ترجيح اوليه ما نبودند، ولي درنهايت قرار است انتهاي شب هاي برره به ابتداي پاورچين وصل شود.
در طراحي ويژگي هاي شخصيت ها به خصوصيات خودمان به عنوان يک ايراي نگاه کرديم، اين خصوصيات معمولاً در موقعيت هاي مختلف چندان تفاوتي ندارند. از همان ابتدا به دو قطب مقابل که در پاورچين هم بود فکر کرديم و صحبت بالا برره و و پايين برره بود. اما چون تضاد مورد نظرمان به آن صورت شکل نگرفت، يک سري چيزها کم رنگ شدند. ما قصد داشتيم برره به عنون بخشي مطرح شود که با وجود اين که بالاي شهر وپايين شهر يا بخش متمدن تر و يا غير متمدن تر دارد، آدم هايش در نهايت يک جور هستند و منافع و عکس العمل هايشان به هم شبيه است، ولي اخيراً اين تقابل و تضاد کم رنگ شده است.
در اين کار ما مهران مدير ي را از موقعيت بازيگري که هميشه طرف مقابل بيننده بوده، برداشتيم و درموقعيت تيپ قرار داديم و برعکس سيامک انصاري را در موقعيت قبلي مديري قرارداديم. يعني ارتباط با بيننده از طريق او است وهم ذات پنداري مخاطب هم با او است. از ابتدا به اين نتيجه رسيديم که برره اي ها درهيچ شکلي قابل هم ذات پنداري نيستند. مي خواستيم بيننده با يک نفر وارد برره شود و زجر او را از دست برره اي ها ببيند و با او همدردي کند که اين آدم نمي توانست مهران مديري باشد.
از آنجا که به نظرمان نمي آمد برره جايي باشد که کسي بيايد و دلش بخواهد بماند، دنبال موقعيتي براي ورود اين آدم جديد بوديم که تبعيد را انتخاب کرديم. روزنامه نگار بودن کيانوش هم به اين دليل بود که نمي خواستيم تبعيدش به علت جرمي مانند دزدي، قتل و... باشد، چون هم ذات پنداري بيننده را جلب نمي کرد. حتي در قسمت اول عنوان مي شود که مقاله کيانوش سياسي نبوده بلکه سياسي برداشت شده است.
به خاطر نياز قصه يک سري شخصيت ها اضافه شدند که نظام دوبرره از آن جمله است. شخصيتي که ابتدا بالا برره اي است و بعد ها ازبرره جدا مي شود و جايي به نام برريه را ايجاد مي کند. در چند قسمت از پاوچين پسر او يعني حسام دوبرره را داشتيم که براي توطئه و ايجاد اختلاف بين فرهاد و داود و در واقع بالا برره و پايين برره نقشه هايي داشت.
در شب هايي برره نمي توان گفت شخصيت اصلي شير فرهاد است يا کيانوش يا... چون شخصيت اصلي همان برره است. براي خلق فضاي برره مجبور به طراحي يک سري آدم ها شديم که به نظرم کمي از دست در رفته و زياد شده اند. در خلق آدم هاي روستا به تبع بالا وپايين برره، خان بالا و خان پايين لازم داشتيم که هر کدام خانواده اي داشتند. براي شاعر برره هم يک کد از پاورچين داشتيم و حکيم و مليجک هم به همين ترتيب طراحي شدند. براساس همان فرمول پاورچين به پاچه خوار اعظم (جان نثار) هم نياز داشتيم. به فراخور نياز قصه و شکل گيري روابط در روستا هم نياز به يک سري تيپ ها بود که البته بعضي از آنها تبديل به شخصيت شدند مانند باريشنيکوف، ملول و...
در مورد خلق شخصيت هاي زن همان طور که اشاره شد، يک شخصيت را درنبود سحر ولدبيگي از دست داديم. شخصيت سحر ناز را تا حدي جاه طلبانه نگاه کرديم. شخصيت زني که تا به حال در برنامه هاي طنز نداشتيم -زني که وارد شوخي ها شود و شوخي هم بسازد- در حالي که تا به حال زن هابيشتر مکمل بوده اند. سحرناز کمي به تيپ هم نزديک است، ولي چند وجهي تراست. کار مشکلي بود که شقايق هنوز هم با آن درگيراست و ناراضي، ولي به نظر من خوب در آمده است. شخصيت زني که همه بي شعوري و نفهمي برره اي ها را دارد ولي خيلي هم خشن است که اين ويژگي تا حال نبوده است. به خصوص که اين نقش به عهده بازيگري قرار گرفته که تا به حال با خصوصيات شيرين، نرم، آرام و لطيف شناخته شده است.
در مورد شادونه از ابتدا زني را در نظر داشتيم که نمي تواند جاي مادر شير فرهاد باشد و بامزگي اين وجه مدنظرمان بود. البته فلامک جنيدي يک سري خصوصياتي دارد که براي چنين کارهايي لازم است مانند ارتباط سريع با نقش و وقت کمي که براي حفظ کردن گفت و گوها لازم دارد. شخصاً کار او را در اين نقش مي پسندم.
ليلون هم شخصيتي به نوعي از فرنگ برگشته براي برره هاي است. برره اي ها که فرنگ برايشان فسا است و تمدن از آنجا وارد برره مي شود. اين شخصيت تا حدي خصوصيات برره اي را از دست داده و نسبت به بقيه لطيف تر و رمانتيک تر است، اما در نهايت مانند بقيه است. مانند خود ما ايراني ها که هر جاي دنيا برويم باز شبيه خودمان هستيم و خصوصياتمان کمتر دچار تغيير مي شوند.
در مورد شاخ شمشاد نکته اي وجود دارد که به نظرم بيشتر به متن ها برمي گردد. درنظر داشتيم خان بالا با اينکه بزرگترين قدرت و حتي خانه را در برره دارد، در خانه اش کمتر خان باشد و رئيس خانه زنش باشد. اگراين وجه درنيامده به نظرم مشکل متن هاست که يک سري چيزها از دستمان در رفته است. اين مسئله هم به خاطروقت کم و هم تعداد زياد شخصيت ها اتفاق افتاده است.
درمورد خان بالا و پايين هم از ابتدا نمي خواستيم که خيلي قَدَر باشند. اسمشان خان است چون پدرانشان خان بوده اند وگرنه امتياز ويژه اي نسبت به برره اي ها ندارند. مثلاً باج و خراج گرفتن از بقيه مردم و... در کارشان نيست، فقط خان بالا خانه بزرگ تري دارد ومناسباتش خاص تر است.
... و بالاخره اين که نوشتن براي حدود16-15شخصيت اصلي در هر قسمت کار مشکلي است. در حالي که هر قسمت در نهايت 20سکانس دارد و همه بازيگران هم دوست دارند نقششان پررنگ باشد...

منبع: فيلم نگار شماره ي40




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.