به دنبال ... «تختي»
نويسنده: رسول خادم
از ويژگي هاي مفهوم «پهلواني» در تاريخ ايران جامعيت و گستردگي ابعادي است که اين مفهوم در فرآيند زمان و گذر تاريخ به دست آورده، و اين خصوصيت موجب شده تا از ساده ترين برداشت هاي توصيفي و عاميانه تا پيچيده ترين تحليل هاي جامعه شناختي، روان شناختي و مردم شناسي فرهنگي را در بيان الگوهاي رفتاري غيرمتعارفي که از عملکرد پهلوانان در زندگي فردي و اجتماعي آنان ملاحظه مي شود، شاهد باشيم. تحليل ها و برداشت هايي که همواره با علامت سوال هاي جدي از «کيستي» مفهوم «پهلوان» به نسل هاي آتي منتقل مي شود.
«غلامرضا تختي» قهرمان کشتي المپيک و جهان يکي از «پهلوانان» تاريخ ايران است که به اعتقاد من مصداقي عيني از مفاهيم ذکر شده در سطور بالاست . او که پيشوند «جهان پهلوان» را در دوران زندگاني و با گستردگي و استقبال غير قابل مقايسه اي نسبت به زمان حياتش، پس از مرگ در کنار نام خود داشته و دارد، او را به تمامي تعاريف و تفسيرهايي که سعي دارند ابعاد «پهلواني» او را به تصوير بکشند، انبوهي از ناگفته ها دارد.
بخشي از اين ناگفته ها به دليل پيچيدگي هاي ناشي از مفهوم چند بعدي «پهلواني» در تاريخ و فرهنگ ايران است که چون پيوندي ريشه اي، عميق و ناگسستني با هويت ايراني دارد، همواره ابهامات و معماهايي را از «چگونه بودن» خود به روزگاران آتي مي برد. در واقع جامعه و فرهنگ ايراني هر زمان که نياز به ارائه الگويي اجتماعي و متاثر از شاخص هاي برجسته فرهنگي و هويتي خود داشته باشد، نقش «پهلوان» و مصاديق واقعي آن نمونه اجتماعي برگزيده و آرماني اوست. اين نقش تاريخي و بارز با معماهايي که همواره از چگونه زيستن پهلوان به روزگاران نو انتقال مي يابد، هميشه تعاريفي به روز براي عرضه به جامعه خود و جوامع ديگر مطرح مي سازد.
اما بخش ديگر از ابهامات ياد شده ناشي از بي توجهي غير عالمانه، سهوي و نيز بعضا غفلت تعمدي ناشي از نگراني هاي جانبي است که چون از تحليل بسياري از رفتارهاي تختي در دوران افول قهرماني او و حضورش در عرصه فعاليت هاي سياسي و اجتماعي در سال هاي پاياني زندگانيش به ويژه در پاسخ به اين سوال که سرانجامش چه شد، ناتوان است، تلاش مي کند تختي را صرفا در زمان اوج قهرماني در زندگانيش توصيف کند و در تحليل رفتارها و پيچيدگي هاي زندگي او در سال هاي آخر با رويکرد کلي و با احتياطي خاص عبور کند تا ضمن حفظ حرمت و جايگاه تاريخي و اجتماعي او، خود را درگير ابهامات و نادانسته هاي زندگاني او نکند. در حالي که به اعتقاد من آنچه کرسي «پهلواني» را براي اين قهرمان بزرگ، محجوب، محبوب، مردم دوست، مردم دار و مزين به اخلاق و منش جوانمردانه، هم در برخورد با حريفان و هم مردم در نظام اجتماعي ايران روز به روز بزرگ تر، با عزت تر و دلنشين تر مي کند، افکار، ايده ها، اعتقادات، رفتارها و موضع گيري هايي است که از وي در 3، 4 سال پايان زندگيش، در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي اش، در تنگناهاي زندگي اقتصادي و اجتماعي و فردي اش و در شکستن «خويشتن» بزرگي که در دوران قهرماني اش با ايستادن بر سکوهاي بلند مرتبه المپيک و جهان به دست آورده بود، ملاحظه مي کنيم.
در واقع گرچه مسير رسيدن به جايگاه والا، گسترده و روزافزون در عرصه «جهان پهلواني» براي تختي از دنياي قهرماني آغاز مي شود، اما پس از رسيدن به بالاترين قله هاي قهرماني و دستيابي به جايگاه «جهان پهلواني» در ميادين ورزشي و عرصه قهرماني و ايجاد فرصت هاي فراوان اقتصادي- اجتماعي و سياسي ناشي از اين اوج گيري توام با محبوبيت، در چشم بستن و گذشتن از موقعيت ها، بر هم زدن بسياري از فرصت ها، شکستن نردبان هاي صعود و دستيابي به منافع گوناگون ، و همچنين در مردم وراي تختي، و پيوند عميق تر و بصيرانه تر او با در دواره هاي جامعه خود، و در يک کلام در شکستن و گذشت از «من» قهرمان و جهان پهلوان عرصه قهرماني و ورزش شکل مي گيرد.
مفهوم «پهلواني» در فرهنگ ايراني جداي از فاصله شکلي و محتوايي اش با ساير مفاهيم مرتبط با مفهوم جوانمردي مانند عياري، قلندري، لوطي گري و شاطري سلسله مراتبي دارد که از قهرمان محبوب، دلاور و آراسته به صفت نيک اخلاقي ميدان رزم شروع مي شود و تا شخصيتي اوج مي گيرد که برترين قدرت ها در ميدان رزم، خاضعانه ترين بندگان در برابر خدا، شجاع ترين انسان در دفاع از حق مظلومين، دلسوزترين و مهربان ترين کس نسبت به دردهاي ديگران، فداکارترين فرد در گذشت از حقوق خود در برابر ديگران و ... را شامل مي شود که مصداق کامل آن در فرهنگ ايراني حضرت علي بن ابيطالب (ع) است. از اين رو براي طي طريق «پهلواني» پايين تر و «من» سال ها با رنج و زحمت ساخته و بزرگ شده را همچون «ملامتيان» شکست تا به مقام و بعد کامل تري از «پهلواني» رسيد. شکستني که زاييده شعور و ايمان «پهلوان» و نتيجه اش رنج ها و تنهايي هاي ويژه سال هاي پاياني زندگاني اوست. زيرا کمال در عرصه «پهلواني» بدون تقابل با ساختارها و سنت هاي مبتني بر عقل معاش و سوخت هاي ناشي از کج فهمي ها و سود جويي هاي عصر خود و در نهايت خو کردن با تنهايي ها ميسر نيست.
و صد البته «دلا خو کن به تنهايي که از تن ها بلا خيزد.»
«جهان پهلوان تختي» امروز جامعه ايران نيز هم در برابر و هم در امتداد «جهان پهلوان تختي» عرصه قهرماني است. در برابر است چون تا آن را نمي شكست و از آن نمي گذشت به اين موقعيت و جايگاه معنوي و با عزت نمي رسيد و در امتداد است چون لازمه رسيدن به اين جايگاه گذشتن از اين جايگاه بود.
در واقع عوامل متعددي از جمله آشنايي «تختي» با فضاي سياسي و اجتماعي حاکم بر کشور در اواخر دوران قهرماني پيش از سال 1342، رفت و برگشت هاي خارج از منطق او به عرصه قهرماني و مسابقات کشتي آن هم با توجه به تنگ نظري ها و تنگناهاي موجود در مديريت و جامعه ورزشي نسبت به او، ارتباط با فعالان سياسي منتقد نظام سياسي وقت، ارتباط با شخصيت هاي مذهبي- سياسي منتقد حکومت وقت، ارتباط با گروه هاي فعال سياسي و معترض به حکومت وقت در خارج از کشور، محدوديت هاي اقتصادي ناشي از قطع حقوق و مزاياي دولتي او، محدوديت هاي اجتماعي ناشي از نظارت بازدارنده سازمان امنيت وقت (ساواک) در روابط اجتماعي تختي، محدوديت هاي ناشي از تعهدات اخلاقي تختي نسبت به دوستانش که به دليل مزاحمت هاي سازمان امنيت وقت (ساواک) خود را از ملاقات بسياري از آنان محروم کرد، محدوديت اجتماعي ناشي از جلوگيري از حضور او در مجامع عمومي، تعهد اخلاقي تختي به نپذيرفتن مشاغل پيشنهادي که با تخصص او همراه نبود، تنهايي طولاني و تا حدودي انزواي ناشي از محدوديت هاي اجتماعي و اقتصادي ياد شده و ده ها مورد ديگر که تمامي آن ها مصاديق تقابل «تختي » با «تختي» است.
او که با سهولت مي توانست با تکيه بر کرسي «جهان پهلواني» که مردم در سالن هاي مسابقه با فرياد «رستم ايران کيه، غلامرضا تختيه» با همه وجود به او بخشيده بودند، اين سرمايه بزرگ به دست آمده را در مسيري کم خطر و ثروت ساز چه به لحاظ مادي و چه معنوي (از نوع آبروهاي دنيوي که بسياري از افراد با تکيه بر ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي به دنبال آن هستند) به کار گيرد و مراقبت و محافظت کند، مسيري ديگر را برگزيد.
در واقع «تختي» در تمامي اين لحظات ميان «جهان پهلوان تختي» ورزشکار و قهرمان که هيچ دلواپسي و نگراني براي هيچکس جز حريفان ايجاد نمي کرد و «جهان پهلوان تختي» که نام او، رفتار او و مواضع او، قدرت مداران را در زمان زندگاني و حتي مرگش به شدت نگران کرده بود، «دومي» را برگزيد. صدها سند باقيمانده و منتشر شده از سازمان امنيت وقت کشور (ساواک)، سازماندهي رسانه هاي وابسته به حکومت در نسبت دادن همگاني مرگ او به اختلافات خانوادگي اش و متاسفانه ظلم افکار عمومي بر همسري که به دليل مسائل سياسي و اجتماعي «تختي» و تفاوت هاي فرهنگي ميان آن ها حتي در مدت زمان محدود زندگيش با او حداقل فرصت زندگي و شناخت او را نيافت، تلاش جدي سازمان امنيت کشور در هماهنگ کردن افراد مرتبط با «تختي» جهت نسبت دادن مرگ او به مسائلي چون شکست هايش در مسابقات المپيک 1964 و جهاني 1966 و ناکامي اش در زندگي داخلي، موضع گيري هاي حکومت و برخورد با معتقدان به ارتباط مرگ «تختي» با فعاليت هاي سياسي او عليه نظام سياسي وقت، نظارت دقيق و جدي سازمان هاي امنيتي بر موضوع مرگ «تختي» و مسائل حاشيه اي آن و تلاش حکومت جهت تقليل جايگاه اجتماعي «تختي» با بيان نوع مرگ او و استمرار اين تلاش تا پايان حکومت پهلوي دوم در مخدوش کردن چهره «پهلواني تختي» ...، همه و همه گواه نگراني و حساسيت ويژه حکومت وقت، مديريت و برنامه ريزي دقيق در پايان بخشيدن به زندگي اسمي جهان پهلواني است که مدت ها بود ديگر نمي توانست از سکوهاي قهرماني صعود کند و يا حتي در جمع علاقه مندانش حاضر شود.
از ويژگي هاي منحصر به فرد جامعه ايران در سراسر تاريخ اين است که هيچ «پهلواني» را به ابلاغ و اصرار حکومت در طول تاريخ نپذيرفته و «پهلواني» تنها شخصيتي است که ملت ايران با ظرافت، حساسيت و دقت خاص بر مي گزيند. زيرا «پهلوان» ملت ايران سمبل و نمونه هويت و کيستي اوست. اين گونه است که امروز تختي نمادي از هويت جامعه ايراني و يکي از مصاديق تعريف يک ايراني از ايراني بودن است. او جايگاهي فراتر از مرزبندي هاي سياسي، قشر بندي هاي اجتماعي و دهک بندي ها و طبقه بندي هاي جامعه دارد. جهان پهلواني امروز تختي اگر چه در امتداد جهان پهلواني عرصه قهرماني و ورزش اوست، اما هم به لحاظ جايگاه و هم عمق و ريشه ارتباط جامعه ايران با پهلوان مقتدر ميادين قهرماني که مردم دوست و احترام به انسان ها در رفتارهاي متواضعانه و با محبت او به همگان فراموش نشدني و زبانزد خاص و عام بوده، بسيار متفاوت است. اين تفاوت را بايد در فراز و نشيب هاي 3، 4 سال پايان زندگي تختي و در نهايت مرگ او يافت. مرگي که به هر نوع و به دور از چشم مردمش اتفاق افتاد اما آنچنان مورد رضايت خداوند بوده که عزتي ابدي و روز افزون به او بخشيده است؛ عزتي که مي توان پيش بيني کرد اگر زنده بود هيچ گاه در اين حد ميسر نمي شد. مرگ تختي از پهلواني او جدا نشدني است و جايگاه جهان پهلواني او ثمره زندگي و مرگ پر ابهام اوست. اگر به جاي پذيرفتن اين ابهام، واقع بينانه با زندگي و مرگ تختي به عنوان دو موضوع کاملا مرتبط با هم مواجهه شويم برداشت هايي بسيار متفاوت از زندگي فردي و اجتماعي او در چند سال پاياني حياتش نسبت به آنچه در دوران قهرماني اش سراغ داريم، خواهيم داشت. آن گاه باور خواهيم کرد که مرگ تختي ثمره پهلوان زيستن او بوده و جايگاه جهان پهلواني امروز او را مي بايد در مرگش دنبال کرد. به اعتقاد من گفتني هاي اصلي زندگي تختي در تحليل چگونگي مرگ اوست. مرگي که هر چه بيشتر پرده هاي ابهام از آن کنار رود جهان پهلواني تختي و رمز عزت و ماندگاري او بيشتر نمايان مي شود.
منبع:هفته نامه تماشاگر 39
«غلامرضا تختي» قهرمان کشتي المپيک و جهان يکي از «پهلوانان» تاريخ ايران است که به اعتقاد من مصداقي عيني از مفاهيم ذکر شده در سطور بالاست . او که پيشوند «جهان پهلوان» را در دوران زندگاني و با گستردگي و استقبال غير قابل مقايسه اي نسبت به زمان حياتش، پس از مرگ در کنار نام خود داشته و دارد، او را به تمامي تعاريف و تفسيرهايي که سعي دارند ابعاد «پهلواني» او را به تصوير بکشند، انبوهي از ناگفته ها دارد.
بخشي از اين ناگفته ها به دليل پيچيدگي هاي ناشي از مفهوم چند بعدي «پهلواني» در تاريخ و فرهنگ ايران است که چون پيوندي ريشه اي، عميق و ناگسستني با هويت ايراني دارد، همواره ابهامات و معماهايي را از «چگونه بودن» خود به روزگاران آتي مي برد. در واقع جامعه و فرهنگ ايراني هر زمان که نياز به ارائه الگويي اجتماعي و متاثر از شاخص هاي برجسته فرهنگي و هويتي خود داشته باشد، نقش «پهلوان» و مصاديق واقعي آن نمونه اجتماعي برگزيده و آرماني اوست. اين نقش تاريخي و بارز با معماهايي که همواره از چگونه زيستن پهلوان به روزگاران نو انتقال مي يابد، هميشه تعاريفي به روز براي عرضه به جامعه خود و جوامع ديگر مطرح مي سازد.
اما بخش ديگر از ابهامات ياد شده ناشي از بي توجهي غير عالمانه، سهوي و نيز بعضا غفلت تعمدي ناشي از نگراني هاي جانبي است که چون از تحليل بسياري از رفتارهاي تختي در دوران افول قهرماني او و حضورش در عرصه فعاليت هاي سياسي و اجتماعي در سال هاي پاياني زندگانيش به ويژه در پاسخ به اين سوال که سرانجامش چه شد، ناتوان است، تلاش مي کند تختي را صرفا در زمان اوج قهرماني در زندگانيش توصيف کند و در تحليل رفتارها و پيچيدگي هاي زندگي او در سال هاي آخر با رويکرد کلي و با احتياطي خاص عبور کند تا ضمن حفظ حرمت و جايگاه تاريخي و اجتماعي او، خود را درگير ابهامات و نادانسته هاي زندگاني او نکند. در حالي که به اعتقاد من آنچه کرسي «پهلواني» را براي اين قهرمان بزرگ، محجوب، محبوب، مردم دوست، مردم دار و مزين به اخلاق و منش جوانمردانه، هم در برخورد با حريفان و هم مردم در نظام اجتماعي ايران روز به روز بزرگ تر، با عزت تر و دلنشين تر مي کند، افکار، ايده ها، اعتقادات، رفتارها و موضع گيري هايي است که از وي در 3، 4 سال پايان زندگيش، در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي اش، در تنگناهاي زندگي اقتصادي و اجتماعي و فردي اش و در شکستن «خويشتن» بزرگي که در دوران قهرماني اش با ايستادن بر سکوهاي بلند مرتبه المپيک و جهان به دست آورده بود، ملاحظه مي کنيم.
در واقع گرچه مسير رسيدن به جايگاه والا، گسترده و روزافزون در عرصه «جهان پهلواني» براي تختي از دنياي قهرماني آغاز مي شود، اما پس از رسيدن به بالاترين قله هاي قهرماني و دستيابي به جايگاه «جهان پهلواني» در ميادين ورزشي و عرصه قهرماني و ايجاد فرصت هاي فراوان اقتصادي- اجتماعي و سياسي ناشي از اين اوج گيري توام با محبوبيت، در چشم بستن و گذشتن از موقعيت ها، بر هم زدن بسياري از فرصت ها، شکستن نردبان هاي صعود و دستيابي به منافع گوناگون ، و همچنين در مردم وراي تختي، و پيوند عميق تر و بصيرانه تر او با در دواره هاي جامعه خود، و در يک کلام در شکستن و گذشت از «من» قهرمان و جهان پهلوان عرصه قهرماني و ورزش شکل مي گيرد.
مفهوم «پهلواني» در فرهنگ ايراني جداي از فاصله شکلي و محتوايي اش با ساير مفاهيم مرتبط با مفهوم جوانمردي مانند عياري، قلندري، لوطي گري و شاطري سلسله مراتبي دارد که از قهرمان محبوب، دلاور و آراسته به صفت نيک اخلاقي ميدان رزم شروع مي شود و تا شخصيتي اوج مي گيرد که برترين قدرت ها در ميدان رزم، خاضعانه ترين بندگان در برابر خدا، شجاع ترين انسان در دفاع از حق مظلومين، دلسوزترين و مهربان ترين کس نسبت به دردهاي ديگران، فداکارترين فرد در گذشت از حقوق خود در برابر ديگران و ... را شامل مي شود که مصداق کامل آن در فرهنگ ايراني حضرت علي بن ابيطالب (ع) است. از اين رو براي طي طريق «پهلواني» پايين تر و «من» سال ها با رنج و زحمت ساخته و بزرگ شده را همچون «ملامتيان» شکست تا به مقام و بعد کامل تري از «پهلواني» رسيد. شکستني که زاييده شعور و ايمان «پهلوان» و نتيجه اش رنج ها و تنهايي هاي ويژه سال هاي پاياني زندگاني اوست. زيرا کمال در عرصه «پهلواني» بدون تقابل با ساختارها و سنت هاي مبتني بر عقل معاش و سوخت هاي ناشي از کج فهمي ها و سود جويي هاي عصر خود و در نهايت خو کردن با تنهايي ها ميسر نيست.
و صد البته «دلا خو کن به تنهايي که از تن ها بلا خيزد.»
«جهان پهلوان تختي» امروز جامعه ايران نيز هم در برابر و هم در امتداد «جهان پهلوان تختي» عرصه قهرماني است. در برابر است چون تا آن را نمي شكست و از آن نمي گذشت به اين موقعيت و جايگاه معنوي و با عزت نمي رسيد و در امتداد است چون لازمه رسيدن به اين جايگاه گذشتن از اين جايگاه بود.
در واقع عوامل متعددي از جمله آشنايي «تختي» با فضاي سياسي و اجتماعي حاکم بر کشور در اواخر دوران قهرماني پيش از سال 1342، رفت و برگشت هاي خارج از منطق او به عرصه قهرماني و مسابقات کشتي آن هم با توجه به تنگ نظري ها و تنگناهاي موجود در مديريت و جامعه ورزشي نسبت به او، ارتباط با فعالان سياسي منتقد نظام سياسي وقت، ارتباط با شخصيت هاي مذهبي- سياسي منتقد حکومت وقت، ارتباط با گروه هاي فعال سياسي و معترض به حکومت وقت در خارج از کشور، محدوديت هاي اقتصادي ناشي از قطع حقوق و مزاياي دولتي او، محدوديت هاي اجتماعي ناشي از نظارت بازدارنده سازمان امنيت وقت (ساواک) در روابط اجتماعي تختي، محدوديت هاي ناشي از تعهدات اخلاقي تختي نسبت به دوستانش که به دليل مزاحمت هاي سازمان امنيت وقت (ساواک) خود را از ملاقات بسياري از آنان محروم کرد، محدوديت اجتماعي ناشي از جلوگيري از حضور او در مجامع عمومي، تعهد اخلاقي تختي به نپذيرفتن مشاغل پيشنهادي که با تخصص او همراه نبود، تنهايي طولاني و تا حدودي انزواي ناشي از محدوديت هاي اجتماعي و اقتصادي ياد شده و ده ها مورد ديگر که تمامي آن ها مصاديق تقابل «تختي » با «تختي» است.
او که با سهولت مي توانست با تکيه بر کرسي «جهان پهلواني» که مردم در سالن هاي مسابقه با فرياد «رستم ايران کيه، غلامرضا تختيه» با همه وجود به او بخشيده بودند، اين سرمايه بزرگ به دست آمده را در مسيري کم خطر و ثروت ساز چه به لحاظ مادي و چه معنوي (از نوع آبروهاي دنيوي که بسياري از افراد با تکيه بر ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي به دنبال آن هستند) به کار گيرد و مراقبت و محافظت کند، مسيري ديگر را برگزيد.
در واقع «تختي» در تمامي اين لحظات ميان «جهان پهلوان تختي» ورزشکار و قهرمان که هيچ دلواپسي و نگراني براي هيچکس جز حريفان ايجاد نمي کرد و «جهان پهلوان تختي» که نام او، رفتار او و مواضع او، قدرت مداران را در زمان زندگاني و حتي مرگش به شدت نگران کرده بود، «دومي» را برگزيد. صدها سند باقيمانده و منتشر شده از سازمان امنيت وقت کشور (ساواک)، سازماندهي رسانه هاي وابسته به حکومت در نسبت دادن همگاني مرگ او به اختلافات خانوادگي اش و متاسفانه ظلم افکار عمومي بر همسري که به دليل مسائل سياسي و اجتماعي «تختي» و تفاوت هاي فرهنگي ميان آن ها حتي در مدت زمان محدود زندگيش با او حداقل فرصت زندگي و شناخت او را نيافت، تلاش جدي سازمان امنيت کشور در هماهنگ کردن افراد مرتبط با «تختي» جهت نسبت دادن مرگ او به مسائلي چون شکست هايش در مسابقات المپيک 1964 و جهاني 1966 و ناکامي اش در زندگي داخلي، موضع گيري هاي حکومت و برخورد با معتقدان به ارتباط مرگ «تختي» با فعاليت هاي سياسي او عليه نظام سياسي وقت، نظارت دقيق و جدي سازمان هاي امنيتي بر موضوع مرگ «تختي» و مسائل حاشيه اي آن و تلاش حکومت جهت تقليل جايگاه اجتماعي «تختي» با بيان نوع مرگ او و استمرار اين تلاش تا پايان حکومت پهلوي دوم در مخدوش کردن چهره «پهلواني تختي» ...، همه و همه گواه نگراني و حساسيت ويژه حکومت وقت، مديريت و برنامه ريزي دقيق در پايان بخشيدن به زندگي اسمي جهان پهلواني است که مدت ها بود ديگر نمي توانست از سکوهاي قهرماني صعود کند و يا حتي در جمع علاقه مندانش حاضر شود.
از ويژگي هاي منحصر به فرد جامعه ايران در سراسر تاريخ اين است که هيچ «پهلواني» را به ابلاغ و اصرار حکومت در طول تاريخ نپذيرفته و «پهلواني» تنها شخصيتي است که ملت ايران با ظرافت، حساسيت و دقت خاص بر مي گزيند. زيرا «پهلوان» ملت ايران سمبل و نمونه هويت و کيستي اوست. اين گونه است که امروز تختي نمادي از هويت جامعه ايراني و يکي از مصاديق تعريف يک ايراني از ايراني بودن است. او جايگاهي فراتر از مرزبندي هاي سياسي، قشر بندي هاي اجتماعي و دهک بندي ها و طبقه بندي هاي جامعه دارد. جهان پهلواني امروز تختي اگر چه در امتداد جهان پهلواني عرصه قهرماني و ورزش اوست، اما هم به لحاظ جايگاه و هم عمق و ريشه ارتباط جامعه ايران با پهلوان مقتدر ميادين قهرماني که مردم دوست و احترام به انسان ها در رفتارهاي متواضعانه و با محبت او به همگان فراموش نشدني و زبانزد خاص و عام بوده، بسيار متفاوت است. اين تفاوت را بايد در فراز و نشيب هاي 3، 4 سال پايان زندگي تختي و در نهايت مرگ او يافت. مرگي که به هر نوع و به دور از چشم مردمش اتفاق افتاد اما آنچنان مورد رضايت خداوند بوده که عزتي ابدي و روز افزون به او بخشيده است؛ عزتي که مي توان پيش بيني کرد اگر زنده بود هيچ گاه در اين حد ميسر نمي شد. مرگ تختي از پهلواني او جدا نشدني است و جايگاه جهان پهلواني او ثمره زندگي و مرگ پر ابهام اوست. اگر به جاي پذيرفتن اين ابهام، واقع بينانه با زندگي و مرگ تختي به عنوان دو موضوع کاملا مرتبط با هم مواجهه شويم برداشت هايي بسيار متفاوت از زندگي فردي و اجتماعي او در چند سال پاياني حياتش نسبت به آنچه در دوران قهرماني اش سراغ داريم، خواهيم داشت. آن گاه باور خواهيم کرد که مرگ تختي ثمره پهلوان زيستن او بوده و جايگاه جهان پهلواني امروز او را مي بايد در مرگش دنبال کرد. به اعتقاد من گفتني هاي اصلي زندگي تختي در تحليل چگونگي مرگ اوست. مرگي که هر چه بيشتر پرده هاي ابهام از آن کنار رود جهان پهلواني تختي و رمز عزت و ماندگاري او بيشتر نمايان مي شود.
منبع:هفته نامه تماشاگر 39