باغ دايس
نويسنده: امي کالير
مترجم: آرزو رمضاني
مترجم: آرزو رمضاني
دايس، صبح زود از خواب بيدار شد. لباس هايش را پوشيد تا به باغ برود. او در باغش کارهاي زيادي براي انجام دادن دارد.
او کلاهش را روي سرش گذاشت تا وقتي خورشيد بالا آمد، نور آن چشم هايش را اذيت نکند.
دايس، امروز بايد علف هاي هرز باغش را در بياورد.علف هاي هرز نمي گذارند سبزي ها رشد کنند.
دايس تابستان در مزرعه کار مي کند. وقتي هم خسته مي شود، زير سايه ي درخت استراحت مي کند.
او چند فلفل مي کَنَد تا مادرش در غذا بريزد . دايس مي داند فلفل خيلي تند است؛ ولي براي بدن مفيد است.
دايس مراقب است خانه ي عنکبوت خراب نشود. او مي گويد: «من با شما دوست هستم. شما حشره هاي بد را از بين مي بريد.»
منبع:ماه نامه ي آموزشي - فرهنگي خردسالان ايران / ماهک شماره 11
او کلاهش را روي سرش گذاشت تا وقتي خورشيد بالا آمد، نور آن چشم هايش را اذيت نکند.
دايس، امروز بايد علف هاي هرز باغش را در بياورد.علف هاي هرز نمي گذارند سبزي ها رشد کنند.
دايس تابستان در مزرعه کار مي کند. وقتي هم خسته مي شود، زير سايه ي درخت استراحت مي کند.
او چند فلفل مي کَنَد تا مادرش در غذا بريزد . دايس مي داند فلفل خيلي تند است؛ ولي براي بدن مفيد است.
دايس مراقب است خانه ي عنکبوت خراب نشود. او مي گويد: «من با شما دوست هستم. شما حشره هاي بد را از بين مي بريد.»
منبع:ماه نامه ي آموزشي - فرهنگي خردسالان ايران / ماهک شماره 11