باغ دايس

دايس، صبح زود از خواب بيدار شد. لباس هايش را پوشيد تا به باغ برود. او در باغش کارهاي زيادي براي انجام دادن دارد.او کلاهش را روي سرش گذاشت تا وقتي خورشيد بالا آمد، نور آن چشم هايش را اذيت نکند.
چهارشنبه، 23 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
باغ دايس

باغ دايس
باغ دايس


 

نويسنده: امي کالير
مترجم: آرزو رمضاني



 
دايس، صبح زود از خواب بيدار شد. لباس هايش را پوشيد تا به باغ برود. او در باغش کارهاي زيادي براي انجام دادن دارد.
او کلاهش را روي سرش گذاشت تا وقتي خورشيد بالا آمد، نور آن چشم هايش را اذيت نکند.

باغ دايس

دايس، امروز بايد علف هاي هرز باغش را در بياورد.علف هاي هرز نمي گذارند سبزي ها رشد کنند.
دايس تابستان در مزرعه کار مي کند. وقتي هم خسته مي شود، زير سايه ي درخت استراحت مي کند.

باغ دايس

او چند فلفل مي کَنَد تا مادرش در غذا بريزد . دايس مي داند فلفل خيلي تند است؛ ولي براي بدن مفيد است.

باغ دايس

دايس مراقب است خانه ي عنکبوت خراب نشود. او مي گويد: «من با شما دوست هستم. شما حشره هاي بد را از بين مي بريد.»

باغ دايس

منبع:ماه نامه ي آموزشي - فرهنگي خردسالان ايران / ماهک شماره 11



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط