نامه های آموزنده(4)

فرزندان مهربان و نور چشمان عزيزم! تمام مدت يک ماهي در مشهد مقدس بوديد و به ملاقات من مي آمديد، در نظر من بيش از يک روز جلوه نکرد. آن قدر ديدارتان شادي آفرين و لذت بخش بود که فکر مي کنم تا به آخرين روزهاي زندان همچنان از لذتش سرمست باشم و هر روز به ياد آن روزهاي طلائي، صبح پرشکوه را به شام زودگذر برسانم.
شنبه، 26 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نامه های آموزنده(4)

نامه های آموزنده(4)
نامه های آموزنده(4)


 






 
نامه هاي منتشر نشده شهید سید اسدالله لاجوردی از زندان

نامه (8)
 

از نصيحت و راهنمائي ديگران دريغ نورزيد...
بسم الله الرحمن الرحيم
فرزندان مهربان و نور چشمان عزيزم! تمام مدت يک ماهي در مشهد مقدس بوديد و به ملاقات من مي آمديد، در نظر من بيش از يک روز جلوه نکرد. آن قدر ديدارتان شادي آفرين و لذت بخش بود که فکر مي کنم تا به آخرين روزهاي زندان همچنان از لذتش سرمست باشم و هر روز به ياد آن روزهاي طلائي، صبح پرشکوه را به شام زودگذر برسانم. وه که چه روزهاي خوشي بود و چه لذتي از ديدارتان مي بردم. عزيزانم هم اکنون که نامه من به دست شما مي رسد، احتمالاً درحدود يک هفته از شروع مدرسه تان مي گذرد و قطعاً تاکنون با وضع جديد، آموزگاران جديد، و دانش آموزان جديد، به خوبي آشنا شده و خودتان را به بهترين شکل با محيط تازه تطبيق داده ايد. همان طور که بارها در مشهد از شما تقاضا کردم، اکنون نيز با اصراري بيشتر از شما مي خواهم براي اوقات خارج ازمدرسه تان يک برنامه صحيح و منظم داشته باشيد تا هم به بازي و تفريحتان برسيد و هم بتوانيد به بهترين شکل به کارهاي مدرسه تان بپردازيد و آرزوي هميشگي مرا برآورده و هر دوي شما در کلاستان شاگرد اول شويد. مهربان فرزندانم نمي دانم چرا شما برايم نامه ننوشته ايد و فقط مادرجان يک نامه براي من فرستادند. حتماً چون مقدمات مدرسه تان را فراهم مي کرديد، فرصت نامه نوشتن پيدا نکرديد. در هر صورت وقتي جواب نامه مرا مي دهيد، مرا در جريان اوضاع مدرسه تان قرار دهيد. از چگونگي اخلاق و رفتار اولياء مدرسه، معلمينتان و دانش آموزان تا حدودي که من هم مختصر اطلاعي پيدا کنم، برايم بنويسيد. من به شما توصيه و سفارش مي کنم حتي الامکان سعي کنيد روز به روز بر تعداد دوستانتان و رفقايتان بيفزاييد. آن بچه هايي که ازهمه خوش اخلاق تر و زرنگ تر هستند و آن دانش آموزاني که بيشتر از همه به وظايف ديني شان عمل مي کنند، نماز مي خوانند، بد اخلاقي نمي کنند. فحش بلد نيستند، مردم آزاري نمي کنند، درس هاي شان را خوب فرا مي گيرند و خوب به خاطر مي سپارند، دروغ نمي گويند، به بچه هاي ديگر احترام مي گذارند و کارهاي شايسته انجام مي دهند، از ميان دانش آموزان مدرسه انتخاب کرده و با آنها بيشتر از هر کس ديگري صميمي شويد و اگر خداي ناخواسته بچه اي بد بود، از نصيحت کردن و راهنمائي او دريغ نورزيد و سعي کنيد او هم مانند شما و ديگر بچه ها بدي هايش را ترک کند. از قول من به معلمين و رفقاي عزيزشان سلام برسانيد. فرزندان مهربان و منظمم! دلم مي خواهد برنامه اي که براي اوقات خارج از مدرسه تان تنظيم کرده ايد برايم بنويسيد. من از شما عزيزانم توقع دارم: قبل از اينکه مادرجان کاري را به شما واگذار کنند، به ايشان کمک کرده و نگذاريد مادرجان خسته شوند.پدرتان که از جان و دل دوستتان دارد. در اين پاکت يک نامه هم براي مادرجان و حسن و حسين فرستادم. 30/ 6/ 52

نامه های آموزنده(4)

نامه (9)
 

از تجمل بپرهيزيد...
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام پر از شورم بر همسرم. امروز ( 17/ 11 شما را خواندم. من 9/ 11 نامه اي براي شما نوشتم. اميد است به دستتان رسيده باشد. در نامه اي براي شما نوشتم. اميد است به دستتان رسيده باشد. درنامه تان آورده بوديد حاج آقاتان يک دست مبل خريده اند و مي خواهند بر ما لطف کرده و آن را به ما هديه کنند. من از الطاف پدرانه ايشان بسيار متشکرم و بدون اينکه کوچک ترين تعارفي درميان باشد، هميشه خود را مديون زحمات و احساسات بي دريغ ايشان مي دانم و دلم مي خواهد شما اين پيشنهاد مرا به زواياي نوراني آگاهي درونشان بفرستيد و در آن خلوتگاهي که جز نور آگاهي آگاهي مذهبي راه بر هر چيز ديگري از قبيل خودنمايي، فخر فروشي، برتري جويي، چشم و همچشمي، رقابت واشرافيت، بسته شده به محاسبه بنشينيد. وبنا به ضرب المثل معروف، کلاه حقيقت جويي خود را قاضي کنيد و در داشتن و نداشتن مبل يک ارزيابي منصفانه بنماييد و بينديشيد که آيا مبل داشتن در شرايط خانوادگي و اجتماعي فعلي ما ضرورت دارد؟ آيا اين منطقي است براي پز دادن که عملي پوچ و غير اخلاقي است، دست به چنين عملي بيازيم؟ آيا يک ضرورت زندگي است که با نداشتن آن، لطمه اي به مصالح زيستمان بخورد؟ آيا صحيح است در طول سال، چند ساعتي چند نفر از ميهمانان ما که قطعاً همگي شان، اقوام، بعضي خواهران وبرادران اسلامي مايند و از فخرفروشي، متنفر، براي اينکه از مبل استفاده کنند؛ ما پولي را که مي تواند سرمايه کسب براي رئيس يک خانواده باشد، نگه داشته و تمايلات نفساني خودمان را ارضاء کنيم؟ حتماً در جواب خواهيد گفت: درست است، ولي قيمت اوليه اش چهار هزار تومان بود. اما بايد بگويم اگر شما خيلي محترمانه، درضمن ابراز تشکر و ارائه دلائلتان، پيشنهاد حاج آقا را رد کنيد، ممکن است ايشان در خريد مجدد مبل کمي به تأمل بنشيند و از خريد مجدد آن صرف نظر کنند که منطق هايي از قبيل: «دلم را زده»، «دمده شده»، «رنگش را نمي پسندم»...خوشگل ترش اومده»، « سال نو و وسائل و اثاثيه نو»، «قبلاً مردم اين را ديده اند و حالا بايد عوض کنم» وتصورات ذهني اي که علت وزير ساخت تصميمات عملي مي شود همانند: «موقعيت اجتماعي ام با داشتن يک زندگي اشرافي رو بهبود مي گذارد.» درنزد مردم محترم تر و با ارج مي شوم.» «تحسين مردم را بر مي انگيزم و از اين رهگذر کمبودهايم را جبران مي کنم هيچ، برپشته اي از امتيازات بالا مي روم و از فراز اين امتيازات، بر ژرفاي پستي ها نظاره مي کنم» و هزاران منطق و تصورات ديگري از اين قماش، که همگي همراز حقيقت است و از يک زندگي صحيح فاصله اي بسيار دورتر دارد. باز مي پرسم. فايده مبل چيست؟ مبلي که براي جا به جا کردن و نظافت زيرش، بايد هر روز به مقداري زياد انرژي مصرف کرد و کلي وقت هدر داد و روزها و هفته ها و ماه ها اين عمل را تکرار کرد. مگر ميهماني سر رسد و ما بخواهيم با نشان دادن آنها قمپز در کرده و تمايل به بزرگنمايي خود را ارضاء کنيم.؟ لابد در پاسخ خواهيد گفت: چه بخواهيم و چه نخواهيم ما در شرايط زماني قرار گرفته ايم که چنين وضعي را بر ما تحميل مي کند، زيرا مردم اهل نظم و ترتيب شده اند و از به هم ريختگي سر و وضع و لباسشان گريزانند و خانه اي که مبلمان نباشد، عملاً اين پديده را که مي رود در شمار سنت هاي با ارزش و مثبت اين مرز و بوم شود به هيچ انگاشته، توهين به ساحت مقدس تمدن کرده و جمود فکري و ارتجاع خود را به اثبات رسانده است! من در بست گفتار شما را مي پذيرم و بر تمامي آن صحه مي گذارم، ولي علاقمندم کمي هم به گفته هاي من توجه کنيد:
اولاً ميهمانان ما همان طور که قبلاً گفتم از اقوامان تجاوز نمي کنند. و از آن تيپ افرادي نيستند که خط اتوي شلوارشان خط کش شخصيتشان باشد يا بخواهند با تيزي خط اتو، ارتجاع را ذبح کنند، يا با صافي و جلاي بلوز و چادرشان بخواهند جاده صاف کن دست اندازهاي شخصيتي باشند و ثانياً اگر واقعاً چنين مسئله اي رواج پيدا کند و ميهمانان ما «فرش و زيلو نشيني» را فروريختن کاخ ترقي و پيشرفت بدانند، آن گاه است که به تهيه نيمکت ها و صندلي هاي چوبي مبادرت ورزيم تا نه نظام پر لباس آنها دستخوش هرج و مرج شود و نه بر اسراف و تبديل اقتصاد مصرفي که پديده اي اشرافي است. صحه بگذاريم و نه با گذشت فاصله اي چند ماهه، بلکه حتي چند ساعته که مد سرعتي ما فوق زمان دارد چهار هزار تومان را به سيصد تومان تبديل مي کنم؛ بلکه از صندلي و نيمکت چوبي بهره مي گيريم که هم بهانه اهانت به مقدسات پيشروي زمان را از ارباب تجمل گرفته باشيم و هم پس از چندمين سال استفاده از آن سود بريم که حتماً خواهيم برد بتوانيم مجدداً آنها را که مثلاً پنجاه تومان خريده ايم به چهل و پنج تومان بفروشيم! پس از شما خواهش مي کنم از حاج آقا بخواهيد آنها را بفروشند و گر چه رنگش مورد پسندشان نيست. با آنها بسازند!! پيشنهاد دوم: وقتي نامه من به دست شما برسد، بيش از دو ماه از زندانم باقي مانده که انشاء الله روز سي و يک فروردين آزاد خواهم شد اين فاصله کوتاه ارزش آن را ندارد که شما بچه ها را تنها گذارده و با تحمل زحمات مسافرت به ملاقاتم بياييد. لذا اگر صلاح بدانيد اين مدت را صبر کنيد تا من در تهران شما را ملاقات کنم. اين پيشنهاد بدان معنا نيست که در صورت توفيق و رضايت شما، حتي براي روز آزادي هم شما به مشهد مشرف نشويد. باشد که چند روزي در جوار مرقد حضرت ثامن الائمه عليه السلام از حضرت باري طلب پوزش کنم و سپس به تهران بيايم. تا شما چه صلاح بدانيد. از قول من به خانم جان، خانم بزرگ، حاج آقا، مهين خانم، اخوان، همشيره ها، شوهران وفرزندانشان و به ويژه عباس آقا سلام مرا ابلاغ داريد.
فرزندان عزيزم که آنها را بي اندازه دوستشان دارم! هر روز که مي گذرد، يک روز به آزاد شدنم نزديک مي شود. و طولي نمي کشد که اين دو ماه هم، به گونه لحظه اي هر چه زودتر، سپري مي شود و من درجمع زيبا و پرشور شما ازگرمي و محبتتان خوشه هايي از صفا و زيبايي مي چينم. اين بزرگ ترين آرزوي من است که در پرتو نور آگاهي و بينش شما که هر روز از روز قبل بيشتر مي شود و از مثبتات زمانتان بهترين بهره ها را مي گيريد من هم استفاده کنم و همه با هم در جهت يک زندگي اسلامي پر معنويت و آتيه اي بهتر به پيش رويم و اين امکان پذير نيست، جز در سايه بهتر درس خواندن شما و بهتر مسائل را بررسي کردن. از طرف من به همه بچه ها: صديقه خانم، قاسم آقا، سعيد آقا، سعيده خانم، انسيه جانم وبقيه سلام برسانيد. فرزندان مهربانم! يادتان باشد کليه نمرات درستان را براي من بنويسيد.
خدانگهدارتان 17 / 11/ 52

نامه های آموزنده(4)

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 28



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط