گردشگری در عصر نوین
«از وطن هايتان دور شويد و سفر نماييد زيرا در سفرها پنج فايده وجود دارد. يکي اينکه غم و اندوه شما را از بين مي رود، موجب کسب روزي مي شود و ديگر اينکه آگاهي تان بيشتر مي شود و آداب ياد مي گيريد و دوست خوبي پيدا مي کنيد.» امام علي (ع)
مطالعه و آشنايي با شهرها در معنايي امروزي رشته جديدي مي باشد، اگر چه شهر و توجه به آن از قدمت بيشتري برخوردار است. شهر نشيني يکي از مهم ترين پديده هاي عصر حاضر است، تا جائي که صحبت از انقلاب شهري در دنيا مي شود. پس از انقلاب صنعتي شهر در کانون توجه متفکران قرار مي گيرد. با اين حال شهر هميشه مشغله فکري بشر بوده و در دنياي کهن مطالعه شهر درآثار ارسطو، افلاطون و آگوستين مطرح شده است. در قرن 18 شهر در تئوري اجتماعي ژان ژاک روسو بازتاب مي يابد. اما هويت جامعه و شهر پس از انقلاب صنعتي است که تغيير اساسي پيدا مي کند. پس از اين تغييرات شهر در کانون توجهات صاحب نظران رشته هاي مختلف جامعه شناسي، جغرافيا، اقتصاد، برنامه ريزي و... قرار مي گيرد. از ديدگاه جامعه شناسي معروف اصيل دور کيم هم گرايي در جامعه باديه به علت ساختار اجتماعي ويژه آن، از نوع هم گرايي خود به خودي و ماشيني است که ناآگاهانه در مي آيدکه دورکيم آن را هم گرايي اندامي يا ارگانيک نام مي گذارد، يعني افراد اندام هايي هستند که هر کدام کاري انجام مي دهند و با هم ارتباط دارند که نتيجه کارکرد و ارتباط ميان آنها همان ادامه حيات ارگانيسم است.
مطالعه شهرهاي جهان به ما اين فرصت را مي دهد تا با آيين ها، تمدن ها و فرهنگ هاي مختلف آشنا شده و شهرها را به صورت يک موجود زنده و داراي روح و عواطف و خلقيات انساني بنگريم. بعضي شهرها آرامش بخش، بعضي ترسناک، به بعضي پناه مي بري و از دست بعضي ديگر فرار مي کني، بعضي خلاق و توليد کننده اند، بعضي ها فقط مصرف کننده و منشا هيچ محصول فکري و علمي و فرهنگي نيستند و بعضي فرهنگ و تمدن و هنر ايجاد مي کنند.
فرانسيسکو خوليائو(1) مي نويسد: هر يک اي از ما در ذات خود دهقانيم، خواه در نيويورک زندگي کنيم يا در پاريس، يا لندن و هرگز به روستا نرفته باشيم، با نگاهي از پنجره يک آپارتمان و ديدن تک درختي بر زمينه يکنواخت شهر با طرح زمخت آسمان خراش ها، به ناگهان اندوهي در درون خود حس مي کنيم، درخت خاطره اجداد ما را دهقان بوده اند به ما باز مي آورد و تماشاي آن، روح ما را احساسي از تبعيد مي کند. زيرا ما خواه ثروتمند و در جستجوي ثروت بيشتر يا فقير و نادار و در تلاش زندگي بهتر، همه از روستا آمده ايم.
يک درخت، ميان سيمان و بتون به طور ناگهاني خاطره اي از مزارعي را که در گوشه ي نامعلومي از بستر زمان پشت سر نهاده ايم در ما بيدار مي کند، مي توانيم کودکي، عشق و شادي را فراموش کنيم... اما اگر زمين سرسبزي زير پاي ما نباشد و در سايه درختي ننشسته باشيم همواره به ياد خواهيم داشت زمين زمين نيرومندتر از خون ماست، که در آن جريان مي يابد وسيرابش مي کند، زمين خود زندگي است. به همين سبب مشاهده يک درخت، آرزوي زمين را که از دست داده ايم در ما بر مي انگيزد.
همه ما شهروندان يک جامعه بزرگ جهاني هستيم، جامعه اي که نقطه اشتراکمان زندگي روي کره زمين است. همه ما وابسته به تغيير و تحولات اين کره خاکي هستيم آب، خاک و منابع فسيلي موجود در آن، سهمي است که خدا براي همه مخلوقات زمين قرار داده است. روزگاري انسان به دور از ديگران در شهر يا روستاي خود مي زيست، زندگي خلاصه مي شد در اطرافيان نزديک و کوچه و محله اي که هر روز آن مي گذشتيم اما امروز انسان ها خواسته يا نا خواسته سرنوشتشان در هم گره خوره است، مرگ دلفين ها در ايران همان قدر دلخراش است که در فرانسه و اسپانيا و آرژانتين، هم چنين قتل عام مردم فلسطين يا مرگ انسان ها در اتيوپي بر اثر فقر همه مردم را نگران مي کند.
ما شهروندان جامعه بزرگ جهاني هستيم زندگي در چنين جهاني بزرگي با گذشته متفاوت است، ما فرقي براي ايستادن نداريم و بايد فراتر از منافع شخصي حرکت کنيم شايد در هيچ دوره اي از تاريخ به اندازه امروز به گذشت و ايثار در زندگي نياز نداشته باشيم با داشتن روحيه ايثار مي توانيم همديگر را تحمل نموده و براي جامعه انساني افتخار آفرين باشيم. براي درست زيستن در دنياي جديد نيازمند آموزش و شناخت هستيم. آموزش هايي که شيوه هاي تفکر احساس و ادراک ما را تحت تاثير قرار داده و گاهي موثر در برقراري ارتباط صحيح بين الملل و تمدن ها براساس اصل آزادي و برابري انسان ها در استفاده از مواهب الهي باشد.
مطالعه و آشنايي با شهرها در معنايي امروزي رشته جديدي مي باشد، اگر چه شهر و توجه به آن از قدمت بيشتري برخوردار است. شهر نشيني يکي از مهم ترين پديده هاي عصر حاضر است، تا جائي که صحبت از انقلاب شهري در دنيا مي شود. پس از انقلاب صنعتي شهر در کانون توجه متفکران قرار مي گيرد. با اين حال شهر هميشه مشغله فکري بشر بوده و در دنياي کهن مطالعه شهر درآثار ارسطو، افلاطون و آگوستين مطرح شده است. در قرن 18 شهر در تئوري اجتماعي ژان ژاک روسو بازتاب مي يابد. اما هويت جامعه و شهر پس از انقلاب صنعتي است که تغيير اساسي پيدا مي کند. پس از اين تغييرات شهر در کانون توجهات صاحب نظران رشته هاي مختلف جامعه شناسي، جغرافيا، اقتصاد، برنامه ريزي و... قرار مي گيرد. از ديدگاه جامعه شناسي معروف اصيل دور کيم هم گرايي در جامعه باديه به علت ساختار اجتماعي ويژه آن، از نوع هم گرايي خود به خودي و ماشيني است که ناآگاهانه در مي آيدکه دورکيم آن را هم گرايي اندامي يا ارگانيک نام مي گذارد، يعني افراد اندام هايي هستند که هر کدام کاري انجام مي دهند و با هم ارتباط دارند که نتيجه کارکرد و ارتباط ميان آنها همان ادامه حيات ارگانيسم است.
مطالعه شهرهاي جهان به ما اين فرصت را مي دهد تا با آيين ها، تمدن ها و فرهنگ هاي مختلف آشنا شده و شهرها را به صورت يک موجود زنده و داراي روح و عواطف و خلقيات انساني بنگريم. بعضي شهرها آرامش بخش، بعضي ترسناک، به بعضي پناه مي بري و از دست بعضي ديگر فرار مي کني، بعضي خلاق و توليد کننده اند، بعضي ها فقط مصرف کننده و منشا هيچ محصول فکري و علمي و فرهنگي نيستند و بعضي فرهنگ و تمدن و هنر ايجاد مي کنند.
فرانسيسکو خوليائو(1) مي نويسد: هر يک اي از ما در ذات خود دهقانيم، خواه در نيويورک زندگي کنيم يا در پاريس، يا لندن و هرگز به روستا نرفته باشيم، با نگاهي از پنجره يک آپارتمان و ديدن تک درختي بر زمينه يکنواخت شهر با طرح زمخت آسمان خراش ها، به ناگهان اندوهي در درون خود حس مي کنيم، درخت خاطره اجداد ما را دهقان بوده اند به ما باز مي آورد و تماشاي آن، روح ما را احساسي از تبعيد مي کند. زيرا ما خواه ثروتمند و در جستجوي ثروت بيشتر يا فقير و نادار و در تلاش زندگي بهتر، همه از روستا آمده ايم.
يک درخت، ميان سيمان و بتون به طور ناگهاني خاطره اي از مزارعي را که در گوشه ي نامعلومي از بستر زمان پشت سر نهاده ايم در ما بيدار مي کند، مي توانيم کودکي، عشق و شادي را فراموش کنيم... اما اگر زمين سرسبزي زير پاي ما نباشد و در سايه درختي ننشسته باشيم همواره به ياد خواهيم داشت زمين زمين نيرومندتر از خون ماست، که در آن جريان مي يابد وسيرابش مي کند، زمين خود زندگي است. به همين سبب مشاهده يک درخت، آرزوي زمين را که از دست داده ايم در ما بر مي انگيزد.
همه ما شهروندان يک جامعه بزرگ جهاني هستيم، جامعه اي که نقطه اشتراکمان زندگي روي کره زمين است. همه ما وابسته به تغيير و تحولات اين کره خاکي هستيم آب، خاک و منابع فسيلي موجود در آن، سهمي است که خدا براي همه مخلوقات زمين قرار داده است. روزگاري انسان به دور از ديگران در شهر يا روستاي خود مي زيست، زندگي خلاصه مي شد در اطرافيان نزديک و کوچه و محله اي که هر روز آن مي گذشتيم اما امروز انسان ها خواسته يا نا خواسته سرنوشتشان در هم گره خوره است، مرگ دلفين ها در ايران همان قدر دلخراش است که در فرانسه و اسپانيا و آرژانتين، هم چنين قتل عام مردم فلسطين يا مرگ انسان ها در اتيوپي بر اثر فقر همه مردم را نگران مي کند.
ما شهروندان جامعه بزرگ جهاني هستيم زندگي در چنين جهاني بزرگي با گذشته متفاوت است، ما فرقي براي ايستادن نداريم و بايد فراتر از منافع شخصي حرکت کنيم شايد در هيچ دوره اي از تاريخ به اندازه امروز به گذشت و ايثار در زندگي نياز نداشته باشيم با داشتن روحيه ايثار مي توانيم همديگر را تحمل نموده و براي جامعه انساني افتخار آفرين باشيم. براي درست زيستن در دنياي جديد نيازمند آموزش و شناخت هستيم. آموزش هايي که شيوه هاي تفکر احساس و ادراک ما را تحت تاثير قرار داده و گاهي موثر در برقراري ارتباط صحيح بين الملل و تمدن ها براساس اصل آزادي و برابري انسان ها در استفاده از مواهب الهي باشد.
پي نوشت ها :
1. Francisco Kholiao
منبع: بهبودي، حميد؛ (1368) گردشگری در عصر نوین، زنجان، نیکان کتاب، چاپ نخست.