«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان
«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان
اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبيتى دارد كه اسلام براى شاد كردن ديگران اين همه سفارش كرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت ديگر، آيا از ديدگاه اسلام وضع مطلوب اين است كه انسان بسيار شاد و مسرور باشد يا به عكس، محزون؟
با توجه به رواياتى كه در مدح حُزن وارد شده است، از جمله روايتى به اين مضمون كه اگر در جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مىدهد، اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه مىتوان بين اين دو گروه روايات جمع كرد؟ آيا «شاد بودن» از نظر اسلام امرى مطلوب است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبيت زيادى ندارد، پس چطور «شاد كردن» ديگران ثواب دارد، بلكه بالاترين عبادات تلقى مىشود؟ اين سؤالى است كه جواب آن چندان آسان نيست. براى پاسخ به اين سؤال، بايد مقدماتى را بيان كرد.
بدون شك اصل مسرور بودن و شاد بودن يك مطلوب فطرى است. از نعمتهايى كه خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قيامت داده است، اين است كه مؤمن در بهشت غمگين نمىشود و شاد خواهد بود: وُجُوهٌ يَوْمَئِذ ناعِمَةٌ؛1 چهرههاى مؤمنان در بهشت بسيار شاداب و خرّم است. در جاى ديگرى مىفرمايد: يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛2مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عيالش، در حالى كه بسيار شاد و خندان است، بازمى گردد. بى شك انسان فطرتاً طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهيمى از قبيل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است؛ يعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و اين اشكالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قيامت وارد بهشت مىشوند مىگويند: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ؛3 خدا را ستايش مىكنند كه حزن و اندوه را از آنان برداشت؛ يعنى دوران حزن و غمى كه در دنيا داشتند سپرى شد و زمانى كه وارد بهشت مىشوند، ديگر از حزن و اندوه خبرى نيست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتاً مطلوب است و اين پاداش مؤمنان در بهشت است. برعكس، اهل جهنم، هميشه غمگين و افسرده هستند. قيافههاى درهم كشيده (عَبُوساً قَمْطَرِيراً)4 و چهرههاى چروكيده و سياه (وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ)5 از حالات دوزخيان است. قرآن آن گاه كه مىخواهد از شهدا تعريف كند و غير مستقيم ديگران را تشويق نمايد كه به خيل شهدا بپيوندند، مىفرمايد: فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ؛6آنها به سبب نعمتهايى كه خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراين، داشتن شادى و سرور، يك امر مطلوب فطرى است، كه هم در برزخ و هم در آخرت، قطعاً جزو نعمتهاى بزرگ الهى مىباشد. همه ما بايد طالب چنين نعمتى باشيم.
انسان فطرتاً طالب خوشى است. در دنيا خوشىها و ناخوشى ها، به طور طبيعى و تكوينى، براى همه وجود دارد؛ هيچ كس در دنيا نيست كه در همه عمر خود شاد و يا در سراسر اين مدت غمگين باشد. هر كسى كمابيش غمها و شادىهايى دارد. انسان به طور طبيعى مىخواهد در دنيا شاد باشد، و اين شادىها از راههاى مختلفى پيدا مىشود. گاهى يك شادى، غمهاى طولانى را در پى دارد، مانند شادىهايى كه از يك گناه موقتى پيدا مىشود. هر چند انسان ممكن است با انجام يك گناه به طور موقت شاد شود، اما گرفتارىهاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. كسانى هم كه از راههاى غيرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسكرات و... خود را شاد مىكنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعتها بلكه عمرى را بدبخت خواهند شد. اين نوع شادى، مطلوبيتى ندارد و عقل هم هيچ وقت چنين شاديى را تجويز نمىكند كه انسان لحظهاى از مواد مخدر استفاده كند، شادى كاذبى پيدا كند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعه اش را بدبخت كند.
طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبيت واقعى هر چيزى زمانى است كه در مسير مطلوبيت نهايى و سعادت ابدى انسان باشد. اگر شادىهاى دنيايى انسان در راستاى كمك به شادى آخرت او باشد، بسيار پسنديده و مطلوب است. آيا اساساً چنين شادىهايى وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. انسانى كه افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هيچ كارى نمىرود، عبادت هم نمىكند. چنين كسى نه كار دنيا را مىتواند درست انجام دهد نه كار آخرت را. كسى كه نشاط ندارد، تنها مىخواهد گوشهاى بنشيند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه كارى انجام دهد. چنين فردى نه به درد دنيا و آخرت خودش مىخورد و نه دنيا و آخرت ديگران. حُزن و اندوهى كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعث شود كه فرد نه به كار دنيا برسد و نه به كار آخرت، در واقع نوعى بيمارى است و هيچ گونه مطلوبيتى ندارد. اين كار حتى ممكن است به كفر نيز منتهى شود. گاهى هم موجب مىشود كسانى كه ايمان ندارند يا داراى ايمانى ضعيف هستند، دست به خودكشى بزنند. چنين حُزنهايى هيچ وقت مطلوب نيست. برعكس، آن حالت نشاطى كه انسان را وادار كند به اين كه هم كارهاى دنيايى و هم كارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود كه درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امرى مطلوب است. از اين روى، استفاده از وسيلهاى كه سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.
بنابراين مىتوان گفت، اين طور نيست كه هر سرور و فرحى در دنيا مطلوب است، به خصوص اگر حالت افراطى پيدا كند. در قرآن غالباً از فرح مربوط به دنيا با لحنى نكوهش آميز ياد شده است؛ مانند: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛7 او [انسان ] شادمان و فخرفروش است. يا: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ.8 اين آيه درباره قارون است كه به واسطه نعمتهاى دنيايى، به خود مىباليد و بسيار مغرور بود. بنى اسرائيل براى نصحيت او به نزدش آمدند و گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ؛ خيلى سرمستى نكن، خدا فرحين را دوست نمىدارد. معمولا در ادبيات فارسى تعبير «سرمستى» براى اين گونه سرورها و فرحهاى افراطى به كار مىرود. اين گونه شادىها مسلّماً نامطلوب است؛ زيرا نه تنها كمكى به حركت تكاملى انسان نمىكند، بلكه انسان را در دام شيطان مىاندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظايف و تكاليفش باز مىدارد و موجب مىشود كه به ديگران فخر بفروشد. در بعضى از آيات قرآنى هم اشاره شده است كه كسانى كه در دنيا خيلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خيلى خوب نيست: إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛9 در وصف جهنميان مىفرمايد، آنها كسانى هستند كه در دنيا خوش گذرانى كرده و زندگى را به شادى و سرمستى مىگذراندند.
شادى در گرو تأمين خواست افراد
سرور و شادى براى هر كسى وقتى حاصل مىشود كه خواسته اش تأمين شود. اما خواستههاى افراد يكسان نيست و شادى افراد با يكديگر تفاوت دارد؛ براى مثال، وقتى شما مىخواهيد كودك خردسالتان را شاد كنيد ممكن است زمانى اين كار را با دادن خوراكى و يا اسباب بازى انجام دهيد، و وقتى كودك مقدارى بزرگ تر شد، برايش قصه و داستان تعريف كنيد. اينها انواع شادى كودكانه است كه با خوردن، بازى كردن، شنيدن داستانهاى خنده دار و نظاير آنها حاصل مىشود. اما در سنين جوانى، كسانى كه رشد طبيعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پيدا كرده است، ديگر به اين چيزها چندان شاد نمىشوند. انسان در جوانى خواستههاى ديگرى دارد؛ به جز خواستههايى كه مربوط به جهات بدنى مىشود، از نظر روانى هم خواستههايى دارد. جـوان دلش مىخواهد شخصيت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى اين خواست در فرد شكوفا مىشود و البته گاهى هم حالت بسيار افراطى پيدا مىكند؛ مثلا گاهى پرخاش گرى جوان براى اين است كه مىخواهد شخصيت خودش را نشان دهد. انسان در هر سنى به طور طبيعى خواستههايى دارد كه اگر تأمين گردد شاد مىشود. البته برخى خواستههايى هم وجود دارد كه در طول زندگى ادامه دارد؛ مانند نيازهايى كه انسان به خوراك، مسكن و... دارد.
شاد كردن برادر مؤمن
اين مضمون كه شاد كردن برادر مؤمن، يكى از عبادات بزرگ است به صورتهاى گوناگون در روايات بسيارى وارد شده و ابوابى از مجموعههاى روايى مثل كافى، وافى، وسائل الشيعه و... را به خود اختصاص داده است. در اين جا به چند نمونه از اين روايات و توضيح آنها اشاره مىكنيم.
مضمون بعضى از اين روايات اين است كه بهترين و يا محبوب ترين عبادات نزد خداى متعال اين است كه انسان دل برادر مؤمن خود را شاد نمايد و يا به تعبير معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» كند. در اين باره مرحوم كلينى روايتى را از امام باقر(عليه السلام) در كافى آورده است: ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىْء أَحَبَّ اِلَى اللّهِ مِنْ اِدْخالِ السُّرورِ عَلَى المؤمن؛10 يعنى خداى متعال عبادت نشده به چيزى كه محبوب تر باشد نزد او از آن كه سرورى در قلب مؤمن وارد كنند. اين روايت بيان گر اين حقيقت است كه شاد كردن مؤمن محبوب ترين عبادتها نزد خداى متعال است. در اصول كافى نظير همين مضمون از خود پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز نقل شده است: اِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلَى اللّهِ تعالى اِدْخالُ السُّرورِ عَلَى الْمُؤْمنينَ؛11 محبوب ترين اعمال نزد خدا، شاد كردن مؤمنين است.
در بعضى از روايات براى تشويق مردم به شاد كردن برادران ايمانى شان، چنين آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند تنها يك شخص را شاد نكرده بلكه ما اهل بيت(عليه السلام) را نيز شاد كرده است و كسى كه ما را شاد كند، پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) را شاد كرده است.12 در روايت ديگرى آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند، رسول الله(صلى الله عليه وآله) را شاد كرده است.13 اين گونه مضامين در روايات ما مكرر نقل شده است. از جمله در كافى آمده است: عن الصادق(عليه السلام) قال لا يُرى اَحَدُكُمْ اذا اَدْخَلَ عَلى مُؤمن سُروراً اَنَّه عليه اَدْخَلَه فقط بل و اللّهِ علينا بل و اللّه على رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) ؛14 يعنى اگر يكى از شما برادر ايمانى خود را شاد كرد، فكر نكند كه فقط او را شاد كرده، به خدا قسم ما را شاد كرده است، به خدا قسم اين شادى را در دل رسول الله(صلى الله عليه وآله) وارد كرده است. روايتى هم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وارد شده كه مىفرمايد: مَنْ سَرَّ مؤمناً فَقَدْ سَرَّنى و مَنْ سَرَّنى فَقَد سَرّ اللّهَ؛15 كسى كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده و كسى كه مرا شاد كند خدا را شاد كرده است.
موارد ياد شده، نمونههايى از روايات متعددى است كه در اين باره وارد شده است. بنابراين جاى هيچ گونه شكى نيست كه از نظر اهل بيت(عليهم السلام) شاد كردن مؤمنان كارى بسيار پسنديده و بلكه بالاترين عبادات است. اما در باره اين مطلب سؤالاتى مطرح مىشود و ابهاماتى براى انسان پيش مىآيد. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشتها و نتيجههاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از اين سؤالات را با مضامينى كه در ساير روايات وارد شده و يا از طريق قراين قطعى، به راحتى مىتوان پاسخ داد.
يكى از اين سؤالات اين است كه آيا انسان هر كسى را، از هر راهى كه شاد كند، چنين عملى عبادتى بزرگ محسوب مىشود؟ پاسخ اين سؤال تقريباً روشن است. هر كس كه آشنايى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب اين سؤال را مىداند. منظور اين نيست كه كسى از راه گناه، ديگرى را شاد كند؛ يعنى گناهى مرتكب شود تا ديگرى شاد شود. مسلّماً اين كار نه تنها ثوابى ندارد، بلكه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روايات به اين نكته، كه نبايد شاد كردن مؤمن همراه با گناه باشد، تأكيد شده است. بعضى از بزرگان مىگويند شاد كردن مؤمن، حتى به صورتى كه مستلزم كارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نيست. ممكن است افراد غير متقى و كسانى كه در گفتار و رفتارشان چندان مقيّد نيستند، بعضى بذله گويىها و مسخره بازىهايى كه در شأن مؤمن نيست، انجام دهند و تصور كنند كه چون با اين كارها ديگران را شاد كرده اند، بالاترين عبادات را انجام داده اند. هر چند فرض كنيم كه اين گونه كارها حرام نباشد، اما دست كم جزو كارهاى نامطلوب و احياناً مذموم (مكروه يا مشتبه) به شمار مىآيد. البته ممكن است در اين مورد استثنائاتى باشد. فرض كنيد فردى در اثر گرفتارى و مشكلات زندگى دچار افسردگى شديد شده و يك حالت بيمارگونهاى پيدا كرده باشد به گونهاى كه اگر بخواهند او را از اين حالت خارج كرده و شاد كنند راهى جز بذله گويى يا انجام رفتارهايى كه در شرايط عادى مطلوب نيست وجود ندارد. اين كار ممكن است نوعى معالجه باشد. اين حالت استثنا است و نمىتوان گفت كه هر كس براى شاد كردن ديگران، به هر شكل رفتار كند، بالاترين عبادت را انجام داده است. مسلّماً نمىتوان از طريق گناه و حتى از راه امور مكروه، مشتبه و يا لغو، چنين عملى را انجام داد. كارهاى لغوى وجود دارد كه فى حدّ نفسه مطلوب نيست: وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛16 از صفات مؤمنان اين است كه مرتكب كارهاى بيهوده نمىشوند. بنابراين مىتوان گفت كه به طور مطلق، شاد كردن هر كسى بالاترين عبادات نيست بلكه تنها شاد كردن مؤمنان از مجارى شرعيه و راههايى كه شرعاً مجاز است مطلوب و پسنديده و بالاترين عبادات محسوب مىشود.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :alialimadad
اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبيتى دارد كه اسلام براى شاد كردن ديگران اين همه سفارش كرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت ديگر، آيا از ديدگاه اسلام وضع مطلوب اين است كه انسان بسيار شاد و مسرور باشد يا به عكس، محزون؟
با توجه به رواياتى كه در مدح حُزن وارد شده است، از جمله روايتى به اين مضمون كه اگر در جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مىدهد، اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه مىتوان بين اين دو گروه روايات جمع كرد؟ آيا «شاد بودن» از نظر اسلام امرى مطلوب است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبيت زيادى ندارد، پس چطور «شاد كردن» ديگران ثواب دارد، بلكه بالاترين عبادات تلقى مىشود؟ اين سؤالى است كه جواب آن چندان آسان نيست. براى پاسخ به اين سؤال، بايد مقدماتى را بيان كرد.
بدون شك اصل مسرور بودن و شاد بودن يك مطلوب فطرى است. از نعمتهايى كه خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قيامت داده است، اين است كه مؤمن در بهشت غمگين نمىشود و شاد خواهد بود: وُجُوهٌ يَوْمَئِذ ناعِمَةٌ؛1 چهرههاى مؤمنان در بهشت بسيار شاداب و خرّم است. در جاى ديگرى مىفرمايد: يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛2مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عيالش، در حالى كه بسيار شاد و خندان است، بازمى گردد. بى شك انسان فطرتاً طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهيمى از قبيل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است؛ يعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و اين اشكالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قيامت وارد بهشت مىشوند مىگويند: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ؛3 خدا را ستايش مىكنند كه حزن و اندوه را از آنان برداشت؛ يعنى دوران حزن و غمى كه در دنيا داشتند سپرى شد و زمانى كه وارد بهشت مىشوند، ديگر از حزن و اندوه خبرى نيست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتاً مطلوب است و اين پاداش مؤمنان در بهشت است. برعكس، اهل جهنم، هميشه غمگين و افسرده هستند. قيافههاى درهم كشيده (عَبُوساً قَمْطَرِيراً)4 و چهرههاى چروكيده و سياه (وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ)5 از حالات دوزخيان است. قرآن آن گاه كه مىخواهد از شهدا تعريف كند و غير مستقيم ديگران را تشويق نمايد كه به خيل شهدا بپيوندند، مىفرمايد: فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ؛6آنها به سبب نعمتهايى كه خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراين، داشتن شادى و سرور، يك امر مطلوب فطرى است، كه هم در برزخ و هم در آخرت، قطعاً جزو نعمتهاى بزرگ الهى مىباشد. همه ما بايد طالب چنين نعمتى باشيم.
انسان فطرتاً طالب خوشى است. در دنيا خوشىها و ناخوشى ها، به طور طبيعى و تكوينى، براى همه وجود دارد؛ هيچ كس در دنيا نيست كه در همه عمر خود شاد و يا در سراسر اين مدت غمگين باشد. هر كسى كمابيش غمها و شادىهايى دارد. انسان به طور طبيعى مىخواهد در دنيا شاد باشد، و اين شادىها از راههاى مختلفى پيدا مىشود. گاهى يك شادى، غمهاى طولانى را در پى دارد، مانند شادىهايى كه از يك گناه موقتى پيدا مىشود. هر چند انسان ممكن است با انجام يك گناه به طور موقت شاد شود، اما گرفتارىهاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. كسانى هم كه از راههاى غيرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسكرات و... خود را شاد مىكنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعتها بلكه عمرى را بدبخت خواهند شد. اين نوع شادى، مطلوبيتى ندارد و عقل هم هيچ وقت چنين شاديى را تجويز نمىكند كه انسان لحظهاى از مواد مخدر استفاده كند، شادى كاذبى پيدا كند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعه اش را بدبخت كند.
طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبيت واقعى هر چيزى زمانى است كه در مسير مطلوبيت نهايى و سعادت ابدى انسان باشد. اگر شادىهاى دنيايى انسان در راستاى كمك به شادى آخرت او باشد، بسيار پسنديده و مطلوب است. آيا اساساً چنين شادىهايى وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. انسانى كه افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هيچ كارى نمىرود، عبادت هم نمىكند. چنين كسى نه كار دنيا را مىتواند درست انجام دهد نه كار آخرت را. كسى كه نشاط ندارد، تنها مىخواهد گوشهاى بنشيند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه كارى انجام دهد. چنين فردى نه به درد دنيا و آخرت خودش مىخورد و نه دنيا و آخرت ديگران. حُزن و اندوهى كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعث شود كه فرد نه به كار دنيا برسد و نه به كار آخرت، در واقع نوعى بيمارى است و هيچ گونه مطلوبيتى ندارد. اين كار حتى ممكن است به كفر نيز منتهى شود. گاهى هم موجب مىشود كسانى كه ايمان ندارند يا داراى ايمانى ضعيف هستند، دست به خودكشى بزنند. چنين حُزنهايى هيچ وقت مطلوب نيست. برعكس، آن حالت نشاطى كه انسان را وادار كند به اين كه هم كارهاى دنيايى و هم كارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود كه درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امرى مطلوب است. از اين روى، استفاده از وسيلهاى كه سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.
بنابراين مىتوان گفت، اين طور نيست كه هر سرور و فرحى در دنيا مطلوب است، به خصوص اگر حالت افراطى پيدا كند. در قرآن غالباً از فرح مربوط به دنيا با لحنى نكوهش آميز ياد شده است؛ مانند: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛7 او [انسان ] شادمان و فخرفروش است. يا: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ.8 اين آيه درباره قارون است كه به واسطه نعمتهاى دنيايى، به خود مىباليد و بسيار مغرور بود. بنى اسرائيل براى نصحيت او به نزدش آمدند و گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ؛ خيلى سرمستى نكن، خدا فرحين را دوست نمىدارد. معمولا در ادبيات فارسى تعبير «سرمستى» براى اين گونه سرورها و فرحهاى افراطى به كار مىرود. اين گونه شادىها مسلّماً نامطلوب است؛ زيرا نه تنها كمكى به حركت تكاملى انسان نمىكند، بلكه انسان را در دام شيطان مىاندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظايف و تكاليفش باز مىدارد و موجب مىشود كه به ديگران فخر بفروشد. در بعضى از آيات قرآنى هم اشاره شده است كه كسانى كه در دنيا خيلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خيلى خوب نيست: إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛9 در وصف جهنميان مىفرمايد، آنها كسانى هستند كه در دنيا خوش گذرانى كرده و زندگى را به شادى و سرمستى مىگذراندند.
شادى در گرو تأمين خواست افراد
سرور و شادى براى هر كسى وقتى حاصل مىشود كه خواسته اش تأمين شود. اما خواستههاى افراد يكسان نيست و شادى افراد با يكديگر تفاوت دارد؛ براى مثال، وقتى شما مىخواهيد كودك خردسالتان را شاد كنيد ممكن است زمانى اين كار را با دادن خوراكى و يا اسباب بازى انجام دهيد، و وقتى كودك مقدارى بزرگ تر شد، برايش قصه و داستان تعريف كنيد. اينها انواع شادى كودكانه است كه با خوردن، بازى كردن، شنيدن داستانهاى خنده دار و نظاير آنها حاصل مىشود. اما در سنين جوانى، كسانى كه رشد طبيعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پيدا كرده است، ديگر به اين چيزها چندان شاد نمىشوند. انسان در جوانى خواستههاى ديگرى دارد؛ به جز خواستههايى كه مربوط به جهات بدنى مىشود، از نظر روانى هم خواستههايى دارد. جـوان دلش مىخواهد شخصيت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى اين خواست در فرد شكوفا مىشود و البته گاهى هم حالت بسيار افراطى پيدا مىكند؛ مثلا گاهى پرخاش گرى جوان براى اين است كه مىخواهد شخصيت خودش را نشان دهد. انسان در هر سنى به طور طبيعى خواستههايى دارد كه اگر تأمين گردد شاد مىشود. البته برخى خواستههايى هم وجود دارد كه در طول زندگى ادامه دارد؛ مانند نيازهايى كه انسان به خوراك، مسكن و... دارد.
شاد كردن برادر مؤمن
اين مضمون كه شاد كردن برادر مؤمن، يكى از عبادات بزرگ است به صورتهاى گوناگون در روايات بسيارى وارد شده و ابوابى از مجموعههاى روايى مثل كافى، وافى، وسائل الشيعه و... را به خود اختصاص داده است. در اين جا به چند نمونه از اين روايات و توضيح آنها اشاره مىكنيم.
مضمون بعضى از اين روايات اين است كه بهترين و يا محبوب ترين عبادات نزد خداى متعال اين است كه انسان دل برادر مؤمن خود را شاد نمايد و يا به تعبير معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» كند. در اين باره مرحوم كلينى روايتى را از امام باقر(عليه السلام) در كافى آورده است: ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىْء أَحَبَّ اِلَى اللّهِ مِنْ اِدْخالِ السُّرورِ عَلَى المؤمن؛10 يعنى خداى متعال عبادت نشده به چيزى كه محبوب تر باشد نزد او از آن كه سرورى در قلب مؤمن وارد كنند. اين روايت بيان گر اين حقيقت است كه شاد كردن مؤمن محبوب ترين عبادتها نزد خداى متعال است. در اصول كافى نظير همين مضمون از خود پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز نقل شده است: اِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلَى اللّهِ تعالى اِدْخالُ السُّرورِ عَلَى الْمُؤْمنينَ؛11 محبوب ترين اعمال نزد خدا، شاد كردن مؤمنين است.
در بعضى از روايات براى تشويق مردم به شاد كردن برادران ايمانى شان، چنين آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند تنها يك شخص را شاد نكرده بلكه ما اهل بيت(عليه السلام) را نيز شاد كرده است و كسى كه ما را شاد كند، پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) را شاد كرده است.12 در روايت ديگرى آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند، رسول الله(صلى الله عليه وآله) را شاد كرده است.13 اين گونه مضامين در روايات ما مكرر نقل شده است. از جمله در كافى آمده است: عن الصادق(عليه السلام) قال لا يُرى اَحَدُكُمْ اذا اَدْخَلَ عَلى مُؤمن سُروراً اَنَّه عليه اَدْخَلَه فقط بل و اللّهِ علينا بل و اللّه على رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) ؛14 يعنى اگر يكى از شما برادر ايمانى خود را شاد كرد، فكر نكند كه فقط او را شاد كرده، به خدا قسم ما را شاد كرده است، به خدا قسم اين شادى را در دل رسول الله(صلى الله عليه وآله) وارد كرده است. روايتى هم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وارد شده كه مىفرمايد: مَنْ سَرَّ مؤمناً فَقَدْ سَرَّنى و مَنْ سَرَّنى فَقَد سَرّ اللّهَ؛15 كسى كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده و كسى كه مرا شاد كند خدا را شاد كرده است.
موارد ياد شده، نمونههايى از روايات متعددى است كه در اين باره وارد شده است. بنابراين جاى هيچ گونه شكى نيست كه از نظر اهل بيت(عليهم السلام) شاد كردن مؤمنان كارى بسيار پسنديده و بلكه بالاترين عبادات است. اما در باره اين مطلب سؤالاتى مطرح مىشود و ابهاماتى براى انسان پيش مىآيد. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشتها و نتيجههاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از اين سؤالات را با مضامينى كه در ساير روايات وارد شده و يا از طريق قراين قطعى، به راحتى مىتوان پاسخ داد.
يكى از اين سؤالات اين است كه آيا انسان هر كسى را، از هر راهى كه شاد كند، چنين عملى عبادتى بزرگ محسوب مىشود؟ پاسخ اين سؤال تقريباً روشن است. هر كس كه آشنايى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب اين سؤال را مىداند. منظور اين نيست كه كسى از راه گناه، ديگرى را شاد كند؛ يعنى گناهى مرتكب شود تا ديگرى شاد شود. مسلّماً اين كار نه تنها ثوابى ندارد، بلكه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روايات به اين نكته، كه نبايد شاد كردن مؤمن همراه با گناه باشد، تأكيد شده است. بعضى از بزرگان مىگويند شاد كردن مؤمن، حتى به صورتى كه مستلزم كارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نيست. ممكن است افراد غير متقى و كسانى كه در گفتار و رفتارشان چندان مقيّد نيستند، بعضى بذله گويىها و مسخره بازىهايى كه در شأن مؤمن نيست، انجام دهند و تصور كنند كه چون با اين كارها ديگران را شاد كرده اند، بالاترين عبادات را انجام داده اند. هر چند فرض كنيم كه اين گونه كارها حرام نباشد، اما دست كم جزو كارهاى نامطلوب و احياناً مذموم (مكروه يا مشتبه) به شمار مىآيد. البته ممكن است در اين مورد استثنائاتى باشد. فرض كنيد فردى در اثر گرفتارى و مشكلات زندگى دچار افسردگى شديد شده و يك حالت بيمارگونهاى پيدا كرده باشد به گونهاى كه اگر بخواهند او را از اين حالت خارج كرده و شاد كنند راهى جز بذله گويى يا انجام رفتارهايى كه در شرايط عادى مطلوب نيست وجود ندارد. اين كار ممكن است نوعى معالجه باشد. اين حالت استثنا است و نمىتوان گفت كه هر كس براى شاد كردن ديگران، به هر شكل رفتار كند، بالاترين عبادت را انجام داده است. مسلّماً نمىتوان از طريق گناه و حتى از راه امور مكروه، مشتبه و يا لغو، چنين عملى را انجام داد. كارهاى لغوى وجود دارد كه فى حدّ نفسه مطلوب نيست: وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛16 از صفات مؤمنان اين است كه مرتكب كارهاى بيهوده نمىشوند. بنابراين مىتوان گفت كه به طور مطلق، شاد كردن هر كسى بالاترين عبادات نيست بلكه تنها شاد كردن مؤمنان از مجارى شرعيه و راههايى كه شرعاً مجاز است مطلوب و پسنديده و بالاترين عبادات محسوب مىشود.
پينوشتها:
1. غاشيه (88)، 8.
2. انشقاق (84)، 9.
3. فاطر (25)، 34.
4. انسان (76)، 10.
5. زمر (39)، 60.
6. آل عمران (3)، 17.
7. هود (11)، 10.
8. قصص (28)، 76.
9. انشقاق (84)، 13.
10. اصول كافى، ج 2، ص 188.
11. همان، ص 189.
12. بحار الانوار، ج 74، باب 30، روايت 27.
13. بحارالانوار، ج 74، باب 20، روايت 70.
14. اصول كافى، ج 2، ص 189.
15. همان، ص 188.
16. مؤمنون (23)، 3.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :alialimadad
/ج