نگاهي به فيلمنامه «مختارنامه»
نويسنده: مهرزاد دانش
عقل و ايمان
اما مختار که بود؟ اين سؤال از آنجا مطرح مي شود که برخلاف بسياري از آدم هاي حاضر در ماجراي عاشورا اعم از منفي و مثبت، چندان در بين توده مردم- و حتي برخي از اهل مطالعه- شناخته شده نيست وعموماً او را به عنوان فردي خشن و انتقام جو مي شناسند که دريايي از خون به راه انداخت تا جنايتکاران قضيه عاشورا به سزاي اعمالشان برساند. اين ذهنيت تا چه حد درست است؟ براي جواب ناگزيريم که مروري مختصر در تاريخ داشته باشيم.
ابواسحاق مختار ثقفي معروف به مختار ثقفي از دلاوران و بزرگان عرب در سال اول هجرت به دنيا آمد. پدرس ابوعبيدبن مسعود ثقفي که در واقعه «يوم الحجر» در عراق به قتل رسيد و مادرش دومه بنت وهب بود. مختار از مردم شهر طائف (مکه) واز قبيله بني ثقيف بود که در خلافت عمر بن الخطاب، همراه پدرش به مدينه رفت. او درخلافت اميرالمومنين علي (ع)، با آن حضرت در عراق بود و بعد از شهادت حضرت، در بصره ساکن شد.زماني که امام حسن مجتبي(ع) در ساباط مدائن جراحت برداشت، در خانه سعدبن مسعود ثقفي عموي مختار -که از زمان امام علي (ع) و به فرمان آن حضرت، فرماندار مدائن بود، چند سال بعد زماني که مسلم بن عقيل نماينده امام حسين (ع) به کوفه فرستاده شد، در منزل او اقامت کرد. در حمله مسلم بن عقيل به دربار عبيدالله بن زياد و شهادت مسلم، مختار از کوفه بيرون رفته بود و بعد از برگشت توسط عبيدالله دستگير و زنداني شد. او در تمام ايامي که حادثه کربلا اتقاق افتاد، در زندان بود.سال 64 هجري قمري، بعداز مرگ يزيدبن معاويه، عبدالله بن زبير، حاکم مکه از مختار دعوت به همکاري کرد.مختار با شروطي با او بيعت وبعد از اين که شهر کوفه به دست زبيري ها افتاد، او به کوفه بازگشت. او پنج سال بعد از حادثه خونين کربلا و يک سال بعد از نهضت توابين، با هدف خون خواهي حسين بن علي عليه السلام وانتقام از قاتلان شهداي کربلا قيام کرد. 14 ربيع الاول سال 66ه.ق، در کوفه به پاخاست و عبدالله بن مطيع را که کارگزار عبدالله بن زبير بود، بيرون کرد.قيام و جهت گيري اصلي جنبش مختار با شعار «يا منصور امت» و «يالثارات الحسين» بود.درگيري هاي سختي در محله ها و ميدان هاي کوفه شد، گروه هايي کشته و گروه هايي تسليم شدند و مختار وارد قصر کوفه شد.اشراف کوفه با او بيعت کردند.اغلب سپاه مختار از موالي ايراني بودند. مختار بعد از تسلط بر حکومت، قاتلان واقعه کربلا را کشت و نيروهايي به اطراف فرستاد تا هم در مناطق ديگر غالب شود و هم جنايتکاران آنجا را به کيفرشان برساند. مدت ها اين تحرکات ونبرد با طرفداران بني اميه به طول انجاميد. شمار کشته شدگان در قيام مختار را بالغ بر 3000 نفر گفته اند از جمله: عمربن سعد، شمربن ذي الجوشن، حکيم بن طفيل،زياد بن مالک،خولي،منقذين مره،عبدالله بن اسيد،سنان، زيدبن رقاد، مالک بن بشر،حرمله، عمروبن حجاج، ربيعه بن مخارق(فرمانده نيروهاي ابن زياد) و ... مهم ترين اقدام مختار، مقابله با سپاه شام بود که در سال 67 ه ق بين سپاه او به فرماندهي ابراهيم بن اشتر و سپاه شام به فرماندهي عبيدالله بن زياد صورت گرفت که در اين جريان بعضي از اصلي ترين سرکردگان و رهبران شام که مدت ها در جنگ هاي مختلف عراق، شرکت داشتند، مثل عبيدالله بن زياد، حصين بن نميرسکوني و شرحبيل بن ذي الکلاع، همگي کشته شدند و بقيه سپاه نيز شکست خورده و فراري و در شهر موصل آواره شدند. مختار به سرزمين و مناطقي چون موصل، حلوان(نزديک سرپل ذهاب)، مدائن، بلاد آرمنيه، اران، آذربايجان، حوران، ماهيان، ري واصفهان که اينها شمال عراق بود، مسلط شد و فقط شهر بصره به دست آل زبير و زبيريان بود. زبيريان از نيروهاي مختار خواستند که با عبدالله بن زبير، به عنوان اميرالمؤمنين بيعت و دست از جنگ بردارند و ياران مختار خواستند تا آنها با مختار بيعت و خلافت را به آل رسول واگذارند که دراين ميان جنگي صورت گرفت و مصعب بن زبير حاکم بصره و برادر عبدالله بن زبير که از شقي ترين افراد روي زمين بود، سپاه مختار را شکست داد و مختار و بسياري را کشت و ياران او را اسير کرد و به بغض اين که بيشتر آنها از عجم بودند، آنها را از دم تيغ گذراند. مدت حکومت مختار، يک سال ونيم (18 ماه) بود ودر 14 رمضان سال 67 هجري قمري درسن 67 سالگي از دنيا رفت. قبر او، در رواق راهرو مرقد حضرت مسلم بن عقيل در کوفه است.
مختار را هم به مدح و ذم توصيف کرده اند. در برخي از نقل هاي تاريخي او را به علت خون خواهي حسين بن علي (ع) و يارانش بسيار ستوده اند، آن چنان که از امام باقر (ع) منقول است:«مختار را دشنام ندهيد، او قاتلان ما را کشت و خون خواهي ما نمود.» در اين اقوال تاريخي مختار را مردي باهوش و آگاه و خردمند توصيف کرده اند که تعبد زياد داشت و به گفته همسرش او از بندگان صالح خدا بود.همسر او بعد از اين توصيف به دستور مصعب بن زبير زنداني و بعد به قتل رسيد. روايت زير را از امام علي (ع) نقل کرده اند که :«به زودي فرزندم حسين، کشته خواهد شد،ولي ديري نخواهد پاييد که جواني از قبيله «ثقيف» قيام خواهد کرد و از اين ستمکاران، انتقام خواهد گرفت، به طوري که تعداد کشته هاي آنان به سيصد و هشتاد و سه هزار نفر خواهد رسيد.»و علامه مجلسي در ذکر وقايع روزهاي عاشورا مي نويسد: «امام حسين (ع)براي لشکر کوفه و شام خطبه اي خواند و در ذيل آن چنين گفت:«... پروردگارا! آن جوانمرد ثقيفي را برآنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ايشان بچشاند و از قاتلان ما احدي را معاف ندارد، به جاي هر قتلي، کشتني و به جاي هر ضربتي، ضربتي و انتقام مرا ودوستان وخاندان و شيعيانم را از اينان بگيرد...» در روايتي ديگر، امام باقر (ع) به فرزند مختار فرمود:« خداوند پدرت را رحمت کند! هيچ کس حقي از ما نزد کسي نبرد، جز اين که آن را براي ما بازپس گرفت.» از علي بن حسين (ع) نيز روايت نزد کسي نبرد، جز اين که آن را براي ما بازپس گرفت.» از علي بن حسين(ع) نيز روايت شده که فرمود:«سپاس خداي را که انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختار جزاي نيک دهد.» امام صادق (ع) فرمود:«بعد از حادثه عاشورا،هيچ زني از زنان ما (بني هاشم) آرايش نکرد و خضاب نبست تا زماني که مختار، سربريده ابن زياد و عمر سعد را براي ما (به مدينه) فرستاد.»
ولي از طرفي بعضي او را کذاب ناميده اند و اتهاماتي چون ادعاي نبوت براي خودش و ادعاي مهدويت براي محمد بن حنفيه و تأسيس فرقه کيسانيه (کيساني به کساني گفته مي شد که اعتقاد به امامت محمد بن حنفيه داشتند و مردم را به امامت او دعوت مي کردند و معتقد بودند که او همان مهدي موعود است که در احاديث پيامبر(ص) بشارت به آمدنش داده شده و او همان امامي است که بشريت را از ظلم و جور و طغيان نجات مي دهد) به او زده اند که اغلب اين نسبت ها، بعد از مرگ مختار بوده است و بيشتر در کتاب هاي اهل سنت برآنان تأکيد شده است. شايد علت عمده در پيدايش اين افترائات به مختار، سخنان مسجع و مقفي باشد که به او نسبت داده ونقل کرده اند که گاهي مختار، کلماتي بر وزن آيات قرآن بيان مي کرد و نوعي سجع و قافيه قرآني به آن مي داد. تهمت ديگر که به مختار زده شده است،لقب کذاب است.ازآنجا که مختار ضربه مهلکي بر اشراف کوفه و بني اميه وارد کرد، دشمنانش براي ترور شخصيت او اين لقب را برايش ساختند و او را کذاب، ساحر، مدعي نبوت و ...ناميدند. در کتاب هاي رجال اهل سنت هرجا که نامي از او برده شده، تحت عنوان همين صفت است.گمان مي رود با اين نقل هاي تاريخي وجوه دوگانه شخصيت مختار در حدي که مد نظر اين نوشتار است، تبيين شده باشد.به طور قطع صحت و سقم اين روايات برعهده متخصصان تاريخ و حديث است و از بضاعت نگارنده و اين مجال خارج است. ولي همين بازتاب هاي تاريخي در دستان ميرباقري محملي شده است تا او به جاي رد و پذيرش مطلق يکي از دو دسته ديدگاه هاي بالا، به برآيندي از آنها بينديشد. با اين شيوه، مختار در آينه سريال ميرباقري تبديل به انساني به شدت قابل باور شده است که از شمايل فرشته گونگي و اهريمن وشي جاري در عمده شخصيت هاي تاريخي به دور است و گاه در قضاوت ها و انگاره هايش دچار خطا مي شود و گاه نه. اتفاقاً همين موضع است که مخاطب را دچار حس اين هماني گونگي و سمپاتيک نسبت به مختار مي سازد و حتي اين انديشه را در ذهن او پيش مي آورد که اگر در نقاط عطف تاريخي اي که مختار با آنها دست به گريبان بود، به سر مي برد، چه رفتار و کنشي از خود بروز مي داد؟
تا اينجاي کار از سريال، در چند مورد ترديدهاي مختار به خوبي مورد پردازش قرار گرفته است. ابتدا زماني که امام حسن (ع) در مدائن پناه گرفته است و فرماندار آنجا، از مختار که برادرزاده اش است مي خواهد که به سپاه امام بپيوندد و ايشان را ياري اش دهد. مختار درگير وسوسه هاي دروني خود سرانجام به کار حفاظت از بيت امام رضايت مي دهد، چرا که جنگ با معاويه را خودکشي مي پندارد و ورود در جنگي را که شکست درآن پيشاپيش معلوم است، از عقل به دور مي انگارد. البته بعدها اين رويه، در قالب کابوس هاي شبانه مختار جلوه مي يابد و او را از ياري نکردن امام حسن (ع) پشيمان نشان مي دهد. بار دوم زماني است که سران کوفه مي خواهند به امام حسين (ع) نامه بنويسند، ولي مختار از امضاي نامه به بهانه اي سرباز مي زند، چرا که باز معتقد است اين کار دعوت از امام به سوي يک قتلگاه اساسي است. اما با اين حال از مسلم استقبال مي کند و در خانه اش جايش مي دهد. بار سوم نيز موقعي است که بعد از انتشارشهادت مسلم، با لشکرش به سمت کوفه مي آيد، ولي از جنگ با سپاه ابن زياد خودداري مي ورزد، چرا که باز معتقد است پيروزي اي دراين جنگ برايش رقم نخواهد خورد و در عوض توسط ابن زياد به زندان افکنده مي شود و با وقوع ماجراي عاشورا باز به ندامت مي افتد و نيت انتقام از قاتلان حسين (ع) را از همان زندان در ذهن مي پروراند.
همان طور که دراين نقاط عطف مشخص است، مختار بين کنش هايي متفاوت معلق است که يکي ريشه در عقلانيت ومحاسبات مادي دارد و ديگري منشأ ايماني دارد و برگرفته از تعلق او به محاسبات معنوي است.
مختار بين عقل و ايمان سرگردان است و فيلمنامه نويس با تمرکز روي اين نوسان، تضادها و تنش ها و تعليق هاي دراماتيک متن را به خوبي پيش مي برد و به طور قطع در قسمت هاي آينده اين سريال با توجه به وقايعي که در دوران بعد از عاشورا براي مختار رخ مي دهد،وسوسه مزبور در قالب هايي ديگر -مانند تعيين انگيزه در کشتن عاملان جنايت کربلا، قدرت طلبي و حکومت خواهي و ياخون خواهي از حسين به قصد رضاي خدا و رضايت دل اهل بيت - متجلي خواهد شد.
نکته ديگري که در متن فيلمنامه مختارنامه جلوه دارد و البته مي توان به عنوان يک ايده حاشيه اي در مقابل روند بالا از آن ياد کرد، نقش زنان در مناسبات تاريخي است. ميرباقري در همه آثارش جايگاهي کليدي براي اين قشر جنسيتي قائل است. معروف است که مردان تاريخ را ساخته اند (و براي همين هم هست که برخي به طعنه واژه history را با عبارت story his قرين مي سازند)، اما در کارهاي ميرباقري حضور زنان تبصره اي براين تعبير به شمار مي رود. برخي از منتقدان البته اين شيوه را نمي پسندند و براي همين به کنايه از سريال امام علي(ع) به سريال قطام و از سريال مختارنامه به عنوان سريال جاريه و ناريه ياد مي کنند.نمونه اش صحبت هاي آقاي حسن عباسي است که در مصاحبه با شماره اخير ماهنامه سينما رسانه عنوان شده است:«اگر شما قطام را از سريال امام علي (ع) بگيريد، وضعيت تعليق آن چگونه مي شود؟ يا ناريه و جاريه را از مختارنامه؟!
رويکرد ميرباقري به زنان چنان نيست که تحريفگر تاريخ باشد. نه در سريال امام علي (ع) ونه در سريال کنوني، زنان نقش تاريخي فراتر از ظرفيت هويت واقعي خود بروز نمي دهند، اما اگر پرداخت پررنگي روي آنها صورت گرفته است، به اقتضاي لوازم دراماتيک است. اين که مي گوييم لوازم دراماتيک، باز به اين مفهوم نيست که جذابيت هاي ظاهري و نفساني زنان را مد نظر داريم؛ خير اين تعبير سطحي تر از آن است که دراين يادداشت کارکرد داشته باشد. منظور از اين عبارت، وجوه دوگانه زنان در تبيين هاي احساسي است. در آيين هاي نمايشي مرد معمولاً تبلوري از عقل است و زن تجلي اي از احساس، منتها اين احساس ساحتي دو سويه دارد، گاه پاکي و طهارت و لطافت هاي وجودي را دربر مي گيرد و زن نمادي از يک فرشته مي شود و گاه شامل احساسات ناپاک مانند اغواگري و کينه توزي و حسادت مي شود که ابعاد اهريمني ماجرا را نمايش مي دهد. در کارهاي ميرباقري حضور زنان در کنار مردان، برانگيزاننده اين احساسات متضاد در برابر عقلانيتشان است تا ابعاد وجودي شان را کامل تر نشان دهد. زن مالک اشتر و قطام در سريال امام علي (ع) دو سويه از اين احساس بودند و در معصوميت از دست رفته نيز زن مسيحي تازه مسلمان، نمادي از معصوميت وجودي آدم هاي داستان بود. اکنون نيز در مختارنامه زناني مانند همسر اول و دوم مختار و خواهر او و نيز زناني که گروهي از همسرانشان مي خواهند تا از ياري مسلم و حمله به عمارت ابن زياد خودداري کنند و زنان ديگري که در قسمت هاي بعدي در راه خواهند بود، همين نقش دراماتيک را برعهده خواهند داشت. ميرباقري از زنان تاريخ وجهي فراتر از نقششان ترسيم نکرده است، اما هوشمندانه توانسته است روح تاريخ و مردان تاريخ را باحضور ايشان معنادارتر سازد.
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99