به ياد وطن

همي ياد دارم ز دور زمان ز گردون گردنده ي بي امان يکي مهربان دلبري داشتم ميان سران همسري داشتم خرد بسته اميد بر همتش ادب زيوري بسته از دولتش وليکن مرا از بد روزگار پدر رفت و شادي برفت از کنار تن خاکي اش تا جدا شد ز جان به جاي پدر من ببستم ميان
دوشنبه، 12 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به ياد وطن

به ياد وطن
به ياد وطن


 

شاعر: محمدعلي بيگدلي آذري




 
همي ياد دارم ز دور زمان
ز گردون گردنده ي بي امان
يکي مهربان دلبري داشتم
ميان سران همسري داشتم
خرد بسته اميد بر همتش
ادب زيوري بسته از دولتش
وليکن مرا از بد روزگار
پدر رفت و شادي برفت از کنار
تن خاکي اش تا جدا شد ز جان
به جاي پدر من ببستم ميان
در اين گيرودار آزمودم بسي
دُرِ عقل و انديشه سودم بسي
بگفتم فراتر نهم پاي خويش
بجنبم به چالاکي از جاي خويش
چنان مهر ميهن فتادم به دل
که از روزگارم بگشتم خجل
چو گفتم از اين دِير دَير کهن
پرآوازه شد طُرفه مقصود من
شبي تا به خوابم درآمد پدر
صلا داد و فرياد زد: اي پسر
کفن گرچه تشريف من کرده اي
خوشم خوش که ياد وطن کرده اي
که اين مرز، مرز کيان من است
نشانش به سينه، نشان من است
به جز عزت و افتخار و مقام
درفشش به دور است از ننگ و نام
چو فرياد تو شير غرنده نيست
چو پيغام تو تيغ برنده نيست
نباشي به آنگه که ايران مباد
که ايران مباد و دليران مباد
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.