تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري( 45)

سازمان هاي جاسوسي غرب در پي پيروزي انقلاب اسلامي و اعدام چند تن از سرکرده هاي جنايت پيشه ارتش سخت انديشناک و نگران شدند و تبليغات گسترده اي برضد نظام نوپاي جمهوري اسلامي به راه انداختند. سناتورهاي امريکايي طي اطلاعيه اي ايران را به اتهام خونريزي و خونباري محکوم کردند، آقاي شريعتمداري نيز اندکي پس از موضع گيري سناتورهاي امريکايي با صدور اعلاميه اي عليه دادگاه هاي انقلاب اسلامي با
سه‌شنبه، 13 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري( 45)

تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري( 45)
تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري( 45)


 

نويسنده: دکتر سيدحميد روحاني(مورخ انقلاب اسلامي)




 

آقاي منتظري و سازمان سيا
 

سازمان هاي جاسوسي غرب در پي پيروزي انقلاب اسلامي و اعدام چند تن از سرکرده هاي جنايت پيشه ارتش سخت انديشناک و نگران شدند و تبليغات گسترده اي برضد نظام نوپاي جمهوري اسلامي به راه انداختند. سناتورهاي امريکايي طي اطلاعيه اي ايران را به اتهام خونريزي و خونباري محکوم کردند، آقاي شريعتمداري نيز اندکي پس از موضع گيري سناتورهاي امريکايي با صدور اعلاميه اي عليه دادگاه هاي انقلاب اسلامي با استکبار جهاني همصدا شد. اين موضع گيري ها و جوسازي ها براي اين بود که تيغ قضاوت را کند کنند و ايران را از مجازات فراماسون ها، ساواکي ها، سردمداران خونريز ارتش، دلالان وابسته به محافل صهيونيستي که به عنوان «بهايي» نقش ستون پنجم را بازي مي کردند، سرمايه داران و زرمداراني که همانند زالو خون مردم مستضعف را مي مکيدند و امريکاي داخلي به شمار مي آمدند(که متاسفانه هنوز هم شريان اقتصادي کشور را در دست دارند)، باندهاي کثيف فساد وفحشا، اراذل و اوباشي که در کمين نواميس ملت نشسته بودند و... بازدارند و مجرمان و مفسدان را از چنگال عدالت رهايي بخشند و حدود و قصاص را به تعطيلي بکشانند و اين نقشه شوم را درگام هاي بعدي به مدد آقاي منتظري به عنوان قائم مقام رهبري دنبال کردند و دستگاه قضايي را تضعيف کردند.
آقاي منتظري از يک سو به عفو و بخشش سرکرده هاي باند فساد و فحشا و دزدادن ناموس و اخلاق پرداخت و از سوي ديگر، براي پيشگيري از مجازات سرکرده هاي باند نفاق و تروريست هاي خون آشام به نامه پراکني و رويارويي با امام(ره) برخاست و با اعلام اينکه «مجاهدين خلق اشخاص نيستند، يک سنخ فکر و برداشت است، يک نحو منطق است و منطق غلط را بايد با منطق صحيح جواب داد، با کشتن حل نمي شود، بلکه ترويج مي شود...»(1)، به توجيه ترورها، خونريزي ها و جنايات وحشيانه منافقان نشست و به تبرئه آنان همت گماشت و راه و روشي در پيش گرفت که تا ديروز امريکا برآن بود آن را به دست روحاني نماهايي مانند سيدکاظم شريعتمداري انجام دهد، ليکن باشکست مواجه شده بود.
به راستي اگر ما هيچ گونه آگاهي و اطلاعي از ارتباط و مذاکره مقامات امريکايي با آقاي منتظري نداشتيم و از نفوذ و رخنه گروهک هاي ليبراليستي- تروريستي و ضد انقلابي در بيت او بي خبر بوديم، اين چرخش و نرمش آقاي منتظري و رويارويي او با امام خميني و نيروهاي انقلابي و حزب اللهي و حمايت او از گروهک هاي ضد انقلاب مانند منافقان و مو ضع او عليه دادگاههاي انقلاب را چگونه توجيه مي کرديم؟ آيا اين دگرگوني در منتظري و حرکت او در راستاي سياست سازمان سيا را مي توان اتفاقي و بدون رخنه و نفوذ عوامل مرموز بيگانه ارزيابي کرد؟
نکته درخور توجه اينکه، هراندازه موضع آقاي منتظري در برابر استکبار جهاني و صهيونيسم بين المللي نرم تر و مسالمت آميز تر مي شد، برخورد او با نيروهاي خودي و مسئولان نظام اسلامي تندتر و خشن تر مي گرديد. او در مسند قائم مقامي نقش اپوزيسيون را بازي مي کرد پيوسته به سخنراني و نامه پراکني برضد نظام جمهوري اسلامي مي پرداخت و به زير سوال بردن مقامات بلند پايه نظام مي کوشيد.
آنگاه که به مطالعه اسناد لانه جاسوسي مي نشينيم، مي بينيم که همه تلاش و توطئه مقامات امريکايي در ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي براين محور دور مي زده است که آهنگ انقلاب را کند کنند، آرمان هاي انقلاب را کمرنگ سازند، مسئولان و دست اندرکاران نظام را زير پوشش «ميانه روي» به سازشکاري و موضع انفعالي بکشانند، اختلافات داخلي را دامن بزنند، چهره هاي انقلاب را روياروي يکديگر قرار دهند و آنان را از زبان يکديگر به زير سوال ببرند، دادگاه هاي انقلاب را از مسئوليت هاي سنگين و سرنوشت سازي که بر دوش دارند، باز بدارند و مفسدان و مجرمان سياسي و اخلاقي را که مايه اميد امريکا براي بازگشت و سلطه بر ايران مي باشند از دار مجازات برهانند و براي آينده حفظ کنند، اصل ولايت فقيه را به زير سوال ببرند و مردم را از رهبري جدا کنند و «طرح دوستي با رهبران مذهبي و نفوذ در آنان» را پي بگيرند و راه را براي کودتاي خزنده و از ميان بردن انقلاب اسلامي هموار سازند.
درچنين شرايطي مي بينيم که آقاي منتظري با آن پيشينه انقلابي و آرماني و شيوه آرمان گرايي، يکباره تغيير ماهيت داد، همه را به «ميانه روي» فرا خواند، حدود و قصاص را مورد نکوهش قرار داد، به عفو و بخشش مفسدان سياسي و اخلاقي و جنايتکاران باند نفاق پرداخت و از قاتلاني چون مهدي هاشمي دفاع کرد، نزديکان و وابستگان به خود را در برابر قانون از مردم مستثني مي کرد، امتيازات ويژه اي براي خود و خانواده و بستگان خود در نظر گرفت و رويارويي رهبري ايستاد. آيا اين دگرگوني ليبرال منشانه و سهم خواهي هاي غيرقانوني و غيرعقلاني در آقاي منتظري را مي توان عادي و طبيعي و به دور از نفوذ بيگانگان دانست؟! آيا مي توان باور کرد که موضع او به شکل اتفاقي با سياست امريکا و سازمان سيا هماهنگ شده است؟
چنانکه در مطالب پيش آمد، يکي از هدف هاي امريکا طبق اسناد لانه جاسوسي« ...نفوذ در ارگان ها و سياست هاي داخلي و خارجي ايران بوده و هدفش تعديل انقلاب و حاکم کردن ميانه روي به جاي افراطي بودن و قرار دادن ميانه روها در مقابل حرکت انقلابي خميني است».
آيا آقاي منتظري به شکل اتوماتيک و بدون تلقينات و وسوسه هاي شيطاني عوامل خارجي و جاسوس هايي مثل منوچهر قرباني و غيره در دفتر خود به سراشيبي سازشکاري و به تعبير امريکايي ها «ميانه روي به جاي افراطي گري» فرو غلطيد و در مقابل «حرکت انقلابي خميني» قرار گرفت؟
به راستي، موضع گيري آقاي منتظري بر ضد مراجع و علماي بزرگ و حوزه هاي علمي و اينکه با صراحت، «ائمه جمعه ها» را «حقوق بگير» خواند و مقام معظم رهبري را مورد اهانت قرار داد آيا در راستاي استواري نظام جمهوري اسلامي بود يا دنباله روي از سياست امريکا که اعلام مي دارد «ما هر گروه ميانه رو و متمايل به غرب [را] که به مبارزه عليه ملاها برخيرد، در مورد او به عنوان يک گروه مترقي با علاقه تمام تبليغ خواهيم کرد...»(2)
آقاي منتظري به منظور به زير سوال بردن رهبري آيت الله خامنه اي و در واقع براي متزلزل کردن ارکان ولايت فقيه اعلام مي کند که «رهبر بايد اعلم باشد، شخص اعلم به کتاب خدا بايد نظارت داشته باشد که مردم کج نروند» بايد ازا و پرسيد که اگر جنابعالي به اين گفته باورمند هستيد، روي چه مجوزي سمت قائم مقامي را پذيرفتند و به خود رخصت داديد که در همه امور بر خلاف قانون دخالت کنيد و مسئولان را مورد امر و نهي قرار دهيد؟ چرا آن روز اعلام نکرديد که شرط ولايت و رهبري، اعلميت است و عالم تر از من در حوزه هاي قم و نجف زيادند؟
آقاي منتظري در نامه به اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي مي نويسد:
...راجع به مساله رهبري در جمهوري اسلامي هرچند عنوان مرجعيت فعلي دليل ندارد، ولي مستفاد از کتاب وسنت اين است که ولي امر مسلمين بايد افقه و اعلم آنان به کتاب و سنت باشد...(3)
اگر در «مساله رهبري، مرجعيت» شرط نيست و «دليل ندارد» چگونه «ولي امر مسلمين بايد افقه و اعلم باشد؟ و اگر در رهبري اعلم و افقه شرط است، چگونه مي نويسد که در رهبري مرجعيت شرط نيست و دليل ندارد، مگر نه اين است که مرجع تقليد نيز بايستي اعلم و افقه باشد. اگر از ديد آقاي منتظري اعلم و افقه در رهبري شرط است، بايد پاسخ گويد که چگونه رهبريت آقاي خامنه اي را در آغاز پذيرفت و اين جايگاه را رسما به ايشان تبريک گفت:
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيدعلي خامنه اي
رهبرمنتخب جمهوري اسلامي ايران، دامت برکاته
پس از سلام و تحيت و تسليت به مناسبت ضايعه جبران ناپذير و مصيبت عظماي عالم اسلام، ارتحال روح خدا پيشواي عاليقدر آزادگان و مستضعفان جهان، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و قائد عظيم الشان، حضرت آيت الله العظمي امام خميني(قدس سره الشريف) که به همه جهانيان درس فداکاري و مبارزه و قيام در برابر طاغوت ها و مستکبران آموخت، از خداوند قادر متعال مسالت مي نمايم جنابعالي را که فردي لايق و متعهد و دلسوز و در دوران مبارزات و انقلاب تجربه ها آموخته و همواره مورد حمايت رهبر بزرگ انقلاب بوده ايد، در انجام مسئوليت خطير رهبري که مجلس خبرگان به جنابعالي محول نموده است، ياري نمايد...(4)
اگر او مقام معظم رهبري را دلسوز، لايق و متعهد مي داند و موفقيت ايشان را «در انجام مسئوليت خطير رهبري» مسالت مي کند، چگونه يکباره از ايشان مي خواهد به روايتي که اعلميت را در رهبري شرط مي داند عمل کند؟ و از مقام رهبري کنار رود تا کشور و نظام دچار هرج و مرج و آشفتگي گردد و توطئه امريکا به بار بنشيند؛ آيا اين موضع گيريهاي دوگانه و ضد و نقيض گويي ها، مطالبي را که در گزارش مقامات امريکايي آمده است، آشکار نمي سازد:
...ما چنين احساس مي کنيم که وي يک متفکر سياسي متبحر نبوده و اکثر مطالبي که به وي استناد مي شود يا برايش نوشته شده و يا توسط ديگران در دهانش گذاشته اند...
امريکا توانست با رخنه و نفوذ در آقاي منتظري و بيت او، او را از انقلاب اسلامي ملت انقلابي و رهبري امام (ره) دور سازد و به سراشيبي سازشکاري و به اصطلاح «ميانه روي»، همکاري با گروهک هاي ضد انقلابي مانند منافقان و رويارويي با مقام معظم رهبري بکشاند و به دست او برخي از نقشه ها و نيرنگ هاي شيطاني را به جريان اندازد.
ما اين بحث را در فرصت ديگري پي مي گيريم و اين فرگرد را با نامه تاريخي حجت الاسلام و المسلمين آقاي قديري خطاب به آقاي منتظري به پايان مي بريم:
بسمه تعالي
آقاي حسينعلي منتظري
متاسفانه هيچ يک از مراتبي که قبلا درباره شما قائل بودم امروز قائل نيستم و شرعا نمي توانم بنويسم. در قصه برخورد امام با شما نمي توانستم باور کنم که امام درباره شما فرموده اند من اگر قبلا شما را ساده انديش مي دانستم امروز شما را عادل نمي دانم، لکن مع الاسف امروز باور مي کنم آخر شما که خوب مي دانيد هتک مومني جايز نيست. و گناه بزرگي است، تا چه رسد به هتک عالمي. تا چه رسد به هتک مرجعي- اگر يادتان باشد امام قدس سره در اين جهت فرمود ولايت بين شما و خدا قطع مي شود چه مجوز شرعي داشتيد که مثل مقام معظم رهبري را هتک کنيد، ايشان چه گناه کبيره اي مرتکب شدند که مستحق اينطور هتک شدند، آيا تصدي رهبري که بر طبق قانون اساسي خبرگان منتخب مردم به ايشان راي دادند جرم است با اينکه خود ايشان فرمودند: «من گفتم به من راي ندهيد لکن راي دادند» آيا مرجعيت ايشان جرم است، کدام قدم را ايشان براي مرجعيت برداشتند، اگر کساني به هر دليل ايشان را مرجع بدانند يا به هر طريق ايشان را به عنوان مرجع معرفي کنند، جرم ايشان است.
شما بواسطه نقل کرده ايد از کسي که استفتائات ايشان را مي نويسد که به او گفته شود که از تحرير امام بنويسد و بعد با کلمه بدي اهانت کرديد، آيا اين جرم است، اگرکسي بقا بر تقليد را جايز بداند، يا بالاتر تقليد ابتدايي از مثل حضرت امام را اجازه دهد جرم است، گذشته از اينکه آنچه نويسنده اتسفتائات مي نويسد بايد به مهر خود آن حضرت برسد و ايشان تا اعتقاد به آنچه نوشته شده پيدا نکند مهر نمي کنند، و بسياري از موارد نوشته شده تصحيح مي شود.
شما قضيه لزوم اعلميت در رهبري را مطرح کرده ايد و ادعاي 12روايت نموديد. من فعلا با ادعاي شما و عدم دلالت روايات بر مدعاي شما کار ندارم. شما که براي مردم احترام مي گذاريد و امام خميني (ره) را ولي فقيه مي دانستيد و مي دانيد در زمان حيات آن حضرت قانون اساسي و بازنگري آن براي مردم گذاشته شد و پس از راي مردم ايشان هم آن را امضا و تنفيذ فرمودند، پس در نتيجه آنچه در قانون اساسي و در بازنگري آن است هم مردمي است و هم شرعي.
در بازنگري قانون اساسي اجتهاد را در رهبر کافي مي داند و شما دم از روايت مي زنيد، فرض کنيم از روايت استفاده مي شود که رهبر بايد اعلم باشد، ولي رهبر اعلم مسلم بين همه ما يعني امام خميني رضوان الله تعالي عليه بر طبق مصالح امت راي مردم را تنفيذ کردند و ملاحظه فرمودند که فرضا شما اعلم هم باشيد لکن لياقت رهبري را نداريد و لذا شما را عزل کردند و در نتيجه مطلق اجتهاد در رهبر تنفيذ شد، شما راجع به مرجعيت ايشان صحبت کرده ايد. مي خواهيد بگوييد ايشان بالفعل مرجع نيستند که به کوري چشم کساني که راضي به تقدير الهي نيستند امروز بزرگ ترين مرجع شيعه ايشان هستند و اميدوارم خداوند روز به روز بر عزت ايشان که عزت اسلام و تشيع است بيفزايد، و مرجعيت شانيه ايشان هم با حجت شرعيه اثبات شده است، و گفته شما هم اعتبار شرعي ندارد و يکي از ادله آن همين سخنراني و هتک و اهانتي است که کرده ايد.
راجع به مسافرت هاي پرخرج صحبت کرديد، کدام مسافرت هاي مقام معظم رهبري را مي گوييد. آيا سفر ايشان به سازمان بين الملل يا به پاکستان عزت اسلام نبود، يا سفرهاي داخلي ايشان تقويت اسلام و نظام نيست به نظر شما؟ اين مسافرت اخير و نماز و زيارت ايشان با بسيجيان عزيز چقدر ارزشمند است، و شما صحبت از خرج اين سفرها مي کنيد. حضور مکرر و طولاني ايشان در جبهه ها و تاثير آن بين رزمندگان را تا چه حد با ارزش مي دانيد، در هر صورت اينگونه تعبير نسبت به مسافرت هاي ايشان بي انصافي بلکه بي عدالتي است.
خداوند همه ما را به راه راست هدايت بفرمايد. والسلام علي من اتبع الهدي.
محمدحسن قديري
17رجب 1418

پي نوشت ها :
 

1-همان، ص636
2- متن اين گزارش در ص17گذشت
3- خاطرات، ص713
4- همان، ص672
 

منبع: 15 خرداد شماره 15



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.