دوم فروردين 1342، آميزه اي از شهامت و خشونت درباريان(1)

دوم فروردين سال 42و حمله ماموران رژيم مشروطه سلطنتي به مدرسه فيضيه قم و طالبيه تبريز و کشتار بيرحمانه طلاب علوم ديني را بايد پيش زمينه هاي جنبش 15 خرداد سال 42 تلقي کرد. رژيم شاه که احساس کرده بود روحانيت شيعه برخلاف روشهاي گذشته با برنامه هاي قوي تر و جديدتري به مقابله با سياست هاي استقلال برباد ده نظام سلطنتي آمده است در حمله به مدرسه فيضيه به دنبال نشان دادن اقتدار خود در برخورد با روحانيت و اسلام بود.
سه‌شنبه، 13 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوم فروردين 1342، آميزه اي از شهامت و خشونت درباريان(1)

دوم فروردين 1342، آميزه اي از شهامت و خشونت درباريان(1)
دوم فروردين 1342، آميزه اي از شهامت و خشونت درباريان(1)


 

نويسنده: فاطمه صوفي آبادي




 

چکيده
 

دوم فروردين سال 42و حمله ماموران رژيم مشروطه سلطنتي به مدرسه فيضيه قم و طالبيه تبريز و کشتار بيرحمانه طلاب علوم ديني را بايد پيش زمينه هاي جنبش 15 خرداد سال 42 تلقي کرد. رژيم شاه که احساس کرده بود روحانيت شيعه برخلاف روشهاي گذشته با برنامه هاي قوي تر و جديدتري به مقابله با سياست هاي استقلال برباد ده نظام سلطنتي آمده است در حمله به مدرسه فيضيه به دنبال نشان دادن اقتدار خود در برخورد با روحانيت و اسلام بود.
بازخواني پيوسته اين رخداد از زاويه اسناد به جامانده فضاي جديدي براي درک تحولات دوران معاصر و زمينه هاي انقلاب اسلامي است.
کليدواژه ها: مدرسه فيضيه، رژيم پهلوي، خرداد42، طلاب علوم ديني، شهادت.
نقشه حکام تهران عميق تر از آن است که ما تصور مي کنيم، نقشه آنان از بستن مدرسه فيضيه و به زندان کشيدن علما و طلاب، برهم زدن حوزه علميه قم و از بين بردن اسلام و روحانيت است. آنها نه اسلام مي خواهند و نه روحانيت را؛ چون مي بينند با بودن روحانيت و اسلام، نمي توانند دستورات اربابان خود را در مملکت اجرا کنند و ايران را به کلي به خارج وابسته کنند.
امام خميني(ره)

مدرسه فيضيه: سنگر استقلال ايران و پايگاه اتحاد ايرانيان
 

مدرسه فيضيه يکي از مدارس معروف علوم ديني جهان است. اين مدرسه از بناهاي دوره صفويه است که به دستور شاه تهماسب اول ساخته شد. بناي کنوني اين مدرسه در شمال صحن عتيق حرم مطهر در سال 1213به دستور فتحعلي شاه قاجار جايگزين بناي مدرسه آستانه شد که از آثار قرن ششم هجري قمري بود. اين مدرسه در محوطه اي به وسعت يازده هزار متر مربع واقع شده است. در انتهاي مدرسه قبل بالاخانه دلگشايي بود که اکنون حوض خانه جايگزين آن شده است. در اين بالاخانه که محل رياضت و جايگاهي بس شريف بود، ميرداماد مکاشفاتي داشت، شيخ بهايي به رياضت مشغول بود، ميرفندرسکي به تحصيل و صدرالمتالهين به تاليفات خود مي پرداخت.
مدرسه فيضيه در دوره حکومت پهلوي پس از مهاجرت آيت الله شيخ عبدالکريم حائري از اراک به قم و تجديد حيات حوزه علميه رونق تازه اي يافت و به دستور ايشان حجره هاي طبقه دوم مدرسه و کتابخانه اي درآن قسمت احداث شد.
اين مدرسه در جريان نهضت امام خميني و انقلاب اسلامي از کانون هاي مهم و فعال شکل گيري مبارزات عليه رژيم پهلوي بشمار مي آمد و يادآور حماسه دوم فروردين و پانزدهم خرداد1342مي باشد. واقعه حمله نظاميان رژيم شاه به مدرسه فيضيه در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) هرچند خاطره اي تلخ در دوران نهضت امام بشمار مي رود ولي منشا بسياري از رخدادهاي سياسي در روند انقلاب مي باشد

علل و زمينه هاي حمله به مدرسه فيضيه
 

زمينه هاي اصلي و اساسي چالش بين روحانيون و هيات حاکمه در آغاز دهه 40به عملکرد کارگزاران نظام در زمينه انجام اصلاحاتي در ساختار جامعه مربوط بود.
پس از رحلت آيت الله العظمي بروجردي در فروردين1340، رژيم محمدرضا کوشيد تا به برنامه هاي خود سرعت بيشتري ببخشد. انتقال مرجعيت شيعه به خارج از ايران، پيگيري طرح اصلاحات ارضي، طرح ضداسلامي «تصويبنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي» و «انقلاب سفيد» مهمترين اقدامات شاه در فاصله سالهاي 40و 42 بود.
لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي که به منظور قانوني کردن حضور عناصر بهايي در مصادر کشور انتخاب شده بود در تاريخ 16مهر1341به تصويب کابينه اسداله علم رسيد. امام خميني به همراه علماي بزرگ قم و تهران به دنبال انتشار خبر تصويب آن لايحه به اعتراضات همه جانبه دست زدند که با حمايت قشرهاي مختلف مردم روبرو شد. رژيم شاه ابتدا به تبليغاتي عليه روحانيت دست زد ولي دامنه قيام رو به فزوني نهاد. در برخي شهرها بازارها تعطيل شد و مردم در مساجد به حمايت از حرکت علما گرد آمدند. مخالفت بسياري از مراجع و روحانيون در مقابل آن طرح ها و گسترش دامنه اعتراضات مردمي کارگزاران نظام شاهنشاهي را برآن داشت تا يک ماه ونيم پس از آغاز ماجرا، عقب نشيني کنندو تسليم خواسته هاي مراجع شوند. دولت با ارسال پاسخ مکتوب شاه و نخست وزير در صدد توجيه و دلجويي از علما برآمد. اما امام خميني سرسختانه مخالفت کرد، ايشان خواستار لغو رسمي مصوبه و انتشار خبر آن بودند.
سرانجام رژيم شاه به شکست تن داد و رسما در 7آذر 41، هيات دولت مصوبه قبلي را لغو نمود و خبر آن را به علما اطلاع داد. امام لغو مصوبه در پشت درهاي بسته را کافي ندانست و بر ادامه قيام تاکيد ورزيد. فرداي آن روز خبر لغو تصويبنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در روزنامه هاي دولتي منعکس شد و مردم نخستين پيروزي خو را پس از ملي شدن صنعت نفت جشن گرفتند. اما چندي بعد کارگزاران رژيم سعي کردند در ترفندي ديگر از طريق برگزاري رفراندوم اهداف خود را به کرسي بنشانند.
در ماههاي پاياني سال 1341شاه در حالي که طعم شکست تصويبنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را چشيده بود تصميم گرفت اصولي را که از طرف هيات حاکمه جديد امريکا در قالب «اصلاحات» به او ديکته شده بود به رفراندوم بگذارد. اين اصول که در 6ماده تدوين و تنظيم شده و با عنوان «انقلاب شاه و ملت» و «انقلاب سفيد» مشهور بود، همان برنامه هايي بود که در بعضي کشورهاي امريکاي لاتين توسط دولت هاي وابسته به امريکا اجرا شده بود.
يک سال پس از تصويب قانون اصلاحات ارضي در هيات دولت در 19دي ماه 1341، جلسه اي با شرکت تعدادي از کشاورزان و مسئولان در يکي از سالن هاي ورزشي تشکيل شد. در اين جلسه شاه طي سخناني اصول ششگانه خود را تحت عنوان «انقلاب سفيد» اعلام کرد....
حرکت جديد محمدرضا پهلوي، ورود او به صحنه مبارزه با روحانيون و مخالفينش به حساب مي آمد. وي مي دانست تاخير در اجراي برنامه هاي مورد نظر امريکا با سقوط سلطنتش همراه خواهد بود. از اين رو با استفاده از تجربه لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي تصميم گرفت، اولا با اعمال قدرت با حرکت هاي مخالفان مقابله کند، ثانيا اقدام خود را در غياب مجلسين، قانوني و خواست ملت جلوه دهد...(2)
شاه به دستور اربابان امريکايي خود در 19دي ماه 1341وارد عمل شد و به معرفي اصول ضد اسلامي خود پرداخت.
...اصولي که من به عنوان پادشاه مملکت و رئيس قواي سه گانه به آراي عمومي مي گذارم و بدون واسطه و مستقيما راي ملت ايران را در استقرار آن تقاضا مي کنم به شرح زير است:
1. الغاي رژيم ارباب- رعيتي با تصويب اصلاحات ارضي ايران براساس لايحه اصلاحي قانون اصلاحات ارضي مصوب 19دي ماه 1340و ملحقات آن.
2. تصويب لايحه قانون ملي کردن جنگل ها در سراسر کشور.
3. تصويب لايحه قانون فروش سهام کارخانجات دولتي به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضي.
4. تصويب لايحه قانون سهيم کردن کارگران در منافع کارگاه هاي توليدي و صنعتي.
5. لايحه اصلاحي قانون انتخابات.
6. لايحه ايجاد سپاه دانش به منظور اجراي تعليمات عمومي و اجباري.(3)
اصلاحات شاهانه نظر برخي از مردم روشنفکر زده را به خود جلب کرد وآن را مثبت و مسيري براي رشد و پيشرفت خود و جامعه مي دانستند. مسائلي چون اصلاحات ارضي، سهيم کردن کارگران در کارخانه ها، سپاه دانش و قانون ملي کردن جنگل ها ظاهري عوام پسندانه داشت و مخالفت با آنها اعتراض افراد ناآگاه را در پي داشت.
در اين ميان احزاب ملي گرا با شعار«اصلاحات آري، ديکتاتوري هرگز» به آنچه که دستگاه حکومتي شاه از آن به عنوان «اصلاحات» ياد مي کرد، چراغ سبز نشان دادند. کمونيست ها نيز با اين تحليل که «اصلاحات شاهانه روند تغيير ديالکتيکي نظام فئودالي به نظام سلطنتي و سرمايه داري را تسريع مي کند»، با موضع راديو مسکو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفيد» را مترقي خواندند، چنانکه همين ها قيام 15خرداد 42را نيز حرکتي ارتجاعي و در حمايت از فئودال ها لقب دادند.(4)
آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب در خاطرات خود درباره دسيسه هاي شاه براي از بين بردن اسلام آورده است:
در سال 1341 از طرف محمدرضا شاه مخلوع قوانيني برضد اسلام و قرآن تصويب شد که بخشي از آن تحت عنوان «انقلاب شاه و ملت» بود. مقاصد اين قوانين که از بين بردن تمام احکام اسلام و ريشه کن کردن آن بود از همان ابتدا معلوم بود. به طوري که شاه خود صريحا مي گفت: «دين در دستگاه ما نقشي ندارد» در آن زمان کسي که متوجه اين مخاطرات شد حضرت آيت الله امام خميني بود. اين بزرگوار هوشياري کامل داشت و لذا شروع به مبارزه کرد و از همه علما خواست که در اين قيام هم صدا شوند.(5)
امام در سخنراني هاي روشنگرانه خود به دسيسه و توطئه هاي شاه، خطر نابودي دين اسلام و وابستگي لوايح به اسستعمارگران اشاره کرده و بر مسئوليت علما و روحانيون در بيدارسازي ملت ايران تاکيد ورزيدند.
امام به دنبال سخنراني هاي خود در مخالفت با رفراندوم شاه، اعلاميه اي در اين رابطه در تاريخ اول بهمن1341صادر کردند. در اين اعلاميه آمده است:
هرچند ميل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد، لهذا مصالح و مفاسد را به وسيله آقاي بهبودي به اعلي حضرت تذکر دادم و انجام وظيفه نمودم و مقبول واقع نشد. اينک بايد به تکليف شرعي عمل کنم.
به نظر اينجانب اين رفراندوم که به لحاظ رفع برخي اشکالات به اسم«تصويب ملي» خوانده شد، راي جامعه روحانيت اسلام و اکثريت قاطع ملت است در صورتي که تهديد و تطميع در کار نباشد و ملت بهفمد که چه مي کند.
اينجانب عجالتا از بعضي جنبه هاي شرعي آنکه اساسا رفراندوم يا تصويب ملي در قبال اسلام ارزشي ندارد و از بعضي اشکالات اساسي و قانوني آن براي مصالحي صرف نظر مي کنم. فقط به پاره اي اشکالات اشاره مي نمايم:
1. در قوانين ايران رفراندوم پيش بيني نشده و تاکنون سابقه نداشته جز يک مرتبه، آن هم از طرف مقاماتي غيرقانوني اعلام شد و به جرم شرکت در آن جمعي گرفتار شدند و از بعضي حقوق اجتماعي محروم گرديدند. معلوم نيست چرا آن وقت اين عمل «غير قانوني» بود وامروز قانوني است»؟
2. معلوم نيست چه مقامي صالحيت دارد رفراندوم نمايد و اين امري است که بايد قانون معين کند.
3. در ممالکي که رفراندوم قانوني است بايد به قدري به ملت مهلت داده شود که يک يک مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد و در جرايد و وسايل تبليغاتي، آراي موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد نه آنکه بطور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4. راي دهندگان بايد معلوماتشان به اندازه اي باشد که بفهمند به چه راي مي دهند؛ بنابراين اکثريت قاطع، حق راي دادن در اين مورد را ندارند و فقط بعضي اهالي شهرستان ها که قوه تشخيص دارند صلاحيت راي دادن در موارد ششگانه را دارند که آنان هم بي چون و چرا مخالف هستند.
5. بايد راي دادن در محيط آزاد باشد و بدون هيچگونه فشار و زور و تهديد و تطميع انجام شود و در ايران اين امر عملي نيست و اکثريت مردم را سازمانهاي دولتي در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده و در فشار و مضيقه قرار داده و مي دهند.
اساسا پيش آوردن رفراندوم براي آن است که تخلفات قانوني قابل تعقيب، که ناچار مقامات مسئول گرفتار آن مي شوند لوث شود و کساني که در مقابل قانون و ملت مسئول هستند، اعلي حضرت را اغفال کرده اند که به نفع آنان اين عمل را انجام دهند. اينان اگر براي ملت مي خواهند کاري انجام دهند چرا به برنامه اسلام و کارشناسان اسلامي رجوع نکرده و نمي کنند تا با اجراي آن براي همه طبقات، زندگي مرفه تامين شود و در دنيا و آخرت سعادتمند باشند...به نظر مي رسد اين رفراندوم اجباري مقدمه براي از بين بردن مواد مربوط به مذهب است. علماي اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي براي اسلام و قرآن و مملکت احساس خطر کرده اند...(223)
با انتشار اعلاميه امام، نگراني رژيم افزايش يافت و در نتيجه ساواک طي بخشنامه اي در1341/11/3دستور سرکوبي و آمادگي کامل را به نيروهاي نظامي و انتظامي صادر کرد.
متعاقب پخش اعلاميه امام، بازار تهران تعطيل شد. بازاريان و کسبه جنوب تهران تظاهراتي برپا کردندو آيت الله خوانساري و جمعي ديگر از روحانيون با آنان همراه شدند. تظاهر کنندگان وارد منزل آقاي بهبهاني شدند و آقاي فلسفي درباره خطراتي که اسلام، استقلال ايران و جامعه اسلامي را تهديد مي کند سخنراني کرد. پس از سخنراني ايشان و خروج مردم از منزل آقاي بهبهاني يورش وحشيانه ماموران آغاز شد. به دنبال آن مردم به مسجد سيدعزيزالله رفته و در آنجا اجتماع کردند، ماموران مردم را محاصره نمودند، عده زيادي دستگير و مجروح شدند و مانع رسيدن آيت الله خوانساري به مسجد گشتند. اين ماجرا اولين رهاورد «انقلاب سفيد» بود.
دومين سند غيرقانوني بودن رفراندوم ماجراي سوم بهمن ماه1341مي باشد.
در اين روز روحانيون تهران به منظور طرح ريزي نقشه اي براي مقابله با رفراندوم شاه در منزل شيخ محمدغروي اجتماع کردند؛ ماموران رژيم به منزل نامبرده حمله کردند و هرکس را در آنجا يافتند دستگير نمودند و به زندان فرستادند. در روز چهارم بهمن نيز ماموران ساواک به دانشگاه تهران يورش بردند و دانشجويان را به شدت مجروح ساختند.
در قم نيز مخالفت مردم به صورت اعتصاب، تظاهرات، تعطيل عمومي و اجتماع در منازل علما ديده ميشد. شاه ناگزير براي کاهش دامنه اعتراضات مردم عازم آن شهر گرديد. امام خميني با پيشنهاد استقبال مقامات روحاني از شاه به شدت مخالفت نمودو خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحريم کرد.
تاثير تحريم چنان بود که نه تنها مردم شهر و روحانيون به استقبال شاه نرفتند، بلکه توليت آستانه مقدسه حضرت معصومه نيز از انجام اين عمل سرباز زد و همين امر موجب عزل او گرديد. شاه در سخنراني خود در حضور جمعي از کارگزاران رژيم خشم خود را نسبت به روحانيون و مردم با رکيک ترين عبارات ابراز نمود. وي روحانيت را «ارتجاع سياه» و بدتر از «ارتجاع سرخ»، «صدبرابر خائن تر از حزب توده» و «مخالف اصلاحات» ناميد و از هرگونه توهين به آنان دريغ نورزيد.
حسين فردوست در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي درباره نظر شاه راجع به مخالفان رفراندوم آورده است:
...در آن زمان محمدرضا به دستور کندي طرح «انقلاب سفيد» را عملي مي ساخت و لذا يک قالب تبليغاتي مشخص يافته بود و هر مخالفتي را با اين قالب به سادگي تحليل مي کرد: هرکس، حتي همه مردم، اگر مخالف ديکتاتوري او بودند مخالف اصلاحات ارضي او تلقي مي شدند و طبق اين قالب، فئودال بودند!... ساواک نيز طبعا نمي توانست خارج از اين قالب را ببيند...گزارشات اداره کل سوم از فعاليت روحانيت هميشه تکرار مکرر اين مساله بود که روحانيون با «اصلاحات ارضي» مخالف اند و در فلان نقطه فلان اقدام را کرده اند. محمدرضا نيز دستور شدت عمل مي داد...(6)رژيم با تبليغات گسترده مردم را به شرکت در رفراندوم تحريک مي کرد و در کارخانجات و ادارات دولتي، کارگران و کارمندان را به شرکت در آن وا مي داشتند.
شاه مي خواست همه پرسي پيشنهادي اش مورد تاييد احزاب و شخصيت هاي مورد قبول مردم خصوصا مراجع قرار گيرد تا علاوه بر داشتن وجهه قانوني، تاييدي نيز بر جنبه شرعي آن باشد، اما برخلاف تمايل وي مخالف گسترده اي با اقدام غيرقانوني و موضع خشن و استبدادي او صورت گرفت... در روز ششم بهمن1341همه پرسي برگزار شد. در اين همه پرسي شش اصل به راي مردم گذاشته شد. گرچه بعدها اصول ديگري نيز به آن افزوده شد، ولي براي هيچ يک از آنها از مردم نظر خواهي نشد. هرچند اصل همه پرسي اوليه نيز ايراد داشت و آراي اعلام شده غيرواقعي بود؛ تعداد اصول انقلاب سفيد در سال 1355به 17 اصل رسيد.(7)
رسانه هاي وابسته به رژيم از استقبال پرشور مردم از همه پرسي ياد مي کرد، در حالي که شعبه هاي اخذ راي خلوت بود. در پايان آراي موافق 5/5 ميليون نفر و آراي مخالف 4115نفر اعلام شد و تعداد بانوان شرکت کننده را در آن 271179نفر اعلام کردند و رژيم موفقيت دروغين خود را جشن گرفت.
بلافاصله پس از اعلام نتيجه رفراندوم، کندي پيروزي شاه را تبريک گفت و راه وي را مورد حمايت قرار داد. روزنامه نيويورک تايمز با اشاره به انجام رفراندوم و اجراي اصلاحات توسط شاه نوشت: «ايران براي دريافت کمک، شرايط مناسب تري پيدا کرده است»(8)

پي نوشت ها :
 

1- جواد منصوري، تاريخ قيام پانزده خرداد به روايت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1377،ج1ريا، ص335، 336
2- سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران، عروج، 1381،ج1،ص249
3- حميد انصاري، حديث بيداري، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1374،ص41
4- خاطرات 15خرداد شيراز، به کوشش جليل عرفان منش، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1375،ج2،ص19
5- سيدحميد روحاني، همان، ص295-261
6- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، اطلاعات، 1370، ج1،ص510
7- جواد منصوري، همان، ص340
8- محمدحسن رجبي، زندگي نامه سياسي امام خميني، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ج1،ص246
 

منبع: 15 خرداد شماره 15



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط