
تخت جمشيد در عصر صفوي
نويسنده : جملي کارري(1)
ترجمه عباس نخجواني و عبدالعلي کارنگ
ترجمه عباس نخجواني و عبدالعلي کارنگ
انسان با تماشاي اين آثار ارزنده به انديشه فرو مي رود که اين روح حساس و علوي طلب چقدر ضعيف و نااستوار است. مرد مقتدري براي بقاي نام و ارائه شکوه و اقتدار خود سنگ نبشته هايي به جا گذاشته تا فرزندان وي بر آيندگان ببالند و قدرت و عظمت او را به رخ ديگران بکشند؛ اما چه خيال باطل و چه نتايج غير منتظره اي! با وجود اينکه معمولاً تصور مي شود شکوه رم قديم بيش از همه در خور تحسين انسان هاي کنجکاو است، ولي هستند کساني که اهرام مصر و کارهاي اسکندر را بيشتر از آن شايسته تحسين و تمجيد مي دانند؛ اما قضاوت درست اين است که بناهاي يادگاري رم قديم و آثار تاريخي مصر و آثار فاتح بزرگ آسيا، هيچ کدام با ويرانه هاي پرسپوليس و کاخ داريوش قابل قياس نيستند.
به همين جهت، شوق تماشاي اين ويرانه ها کنجکاوي مرا برانگيخت و دو اسب – هر يک روزانه به سه عباسي- يکي براي خود و يکي براي پيشخدمتم کرايه کردم. بيست ميل راه پيموديم، به کنار رودخانه اي رسيديم. پلي داشت به نام «پل خان»، آنجا دو راهدار نجيب پاس مي دادند. راه کوهستاني در پشت ماند، ره باتلاقي آغاز گرديد، پانزده ميل طي کرديم، يک ساعت به غروب مانده، به کارونسراي دهکده «مير خاص خان» رسيديم، از اينجا تا کاخ داريوش نيم فرسنگ راه بود.
کاروانسرادار مقصد ما را دانسته، به نوکر من گفته بود: «اگر ارباب شما بتواند کتيبه اي را که در کاخ وجود دارد بخواند، به خزانه بزرگي دست خواهد يافت، و گرنه به محض ورود به غار، دمار از روزگارش برخواهد آمد!» اين حرف ها او را به وحشت انداخته بود، چندان که نمي خواست مرا همراهي کند؛ ولي به زحمت تا يک ميلي کاخ همراهي ام کرد، من پياده شدم و او براي نگهداري اسب ها همان جا توقف نمود.
اين بناي وسيع در پاي کوهي قرار گرفته که مشرف است به دشتي هموار به وسعت سي ميل در بيست ميل، و تصور مي رود شهر مشهور پرسپوليس در آن واقع بوده؛ سر درب کاخ رو به غرب و پهنايش 500 پاست. سمت شمالي کاخ 400، سمت جنوبي 250 پا و سمت شرقي محدود به کوهي است که به منزله ديوار محسوب مي شود. گسترش غيرمنظم اين ساختمان بلند آن را بيشتر به قلعه شبيه مي سازد تا عمارت؛ زيرا گرچه به رسم آن زمان برجي در کار نبود، اما با وجود اين تصور مي رود در هرگوشه اين قلعه به طور متقارن، مي توانست در فواصل معين، نيم برجهايي وجود داشته باشد. سنگها فوق العاده بزرگ هستند، به نظر مي رسد تراش آنها در بالاي کوه صورت يافته ، و در همسايگي به مصرف بناي قلعه رسيده، ضمناً قله کوه نيز بدين وسيله مسطح و همتراز با کاخ شده است. ديوارهاي طبقه اول کاخ با سنگهاي سياه پوشانده شده اند.
در طرف جنوب کاخ در جايي به طول 10 و به عرض 4 پا کتيبه اي به چشم مي خورد که خط مخصوصي دارد، نه کلداني است، نه عبري، نه عربي، نه يوناني و نه به يکي از زبان هاي قابل فهم مردم عصر؛ به طوري که هيچ دانشمند معاصري قادر به خواندن آن نيست.
اينها مثلث هايي هستند که بزرگي و کيفيت قرار گرفتن آنها متفاوت است و شايد اختلاف ترکيب آنها حرفها را تشکيل مي دهد. عقيده به دست آمده اين است که اينها حرف هاي زردشتيان قديم و يادگار روزگاري است که آنان بر ايران فرمانروايي داشتند؛ اما زردشتيان امروز به کلي از گذشته و يادگارهاي باستاني خود بي خبرند.
پلکان بزرگ کاخ در جانب مغرب واقع شده، در وسط بنا نگرديده بلکه کمي شمالي تر، درست مشرف به دهکده «مير خاص خان» قرار گرفته است. پلکان دو طرفي، و هر يک از سويي به ديوار چسبيده اند و از ديگر سو به نرده اي مرمرين، پلکانها هر دو، به طور مساوي، به اندازه يک سوم دايره پيچ مي خورند. يکي به راست و ديگري به چپ، و هر دو در وسط افکن يا سکوي مربع شکل هم عرضي دارند که انسان مي تواند در آنها استراحت کند و با پيچ خوردن از اينجا به پلکاني قدم گذارد که به طبقه اول منتهي مي شود. در اينجا چيز اعجاب انگيزي، جز عرض 30 پايي پله ها، بلندي 25 الي 30 پالمي سنگها و ضخامت متناسب با آنها وجود ندارد. هر شش يا هفت پله از يک سنگ کنده شده، گرچه چند ترک و ريختگي نيز در سنگ وجود داشته، ولي چنان کامل تعمير گرديده که علامتي به جا نمانده است. خيلي از اشخاص تصور مي کنند که اين دو پلکان معظم از سنگ يکپارچه تهيه شده است. ديوارها از نوعي مرمر سياه مقاوم تعبيه گرديده که در طول اين همه قرون و اعصار در برابر حوادث ناگوار روزگار تاب مقاومت آورده و نمونه هاي قابل تحسيني از يک بناي گرانبهاي تمام عيار را حفظ کرده است.
پلکانها به ايوان مربعي منتهي مي شوند. از اينجا وارد دالاني مي شويم که 20 پا عرض دارد، ديوار از مرمر سفيد بنا شده، گچبري سر ستونها فروريخته است، ولي ستونهايي که به جا مانده اند از حيث عظمت و تناسب به حدي زيبا هستند که قابل قياس با آثار رم نمي باشند. نقش برجسته دو حيوان عجيب الخلقه ي تقريباً به بزرگي فيل در آنجا به چشم مي خورد که سر خود را به جلو آورده اند و هر کدام به پلکاني نگاه مي کنند. اين تصاوير عجيب يا زاييده هنرنمايي ايراني هستند، يا نماد قديم امپراتوري ايران، و يا از معتقدات مادي نشأت گرفته اند. تصاوير بدن اسب، پاهاي گاو و دمي دراز دارند که مانند دم شير به بالا برگشته است.
20 پالم جلوتر، در همان رديف، دو ستون با سرستونهاي مزين و پايه هايي از يک سنگ سفيد متمايل به حنايي وجود دارد، بلندي آنها بدون سرستون و پايه، 50 پا و کلفتي آنها چنان است که سه مرد به سختي مي توانند هر يک از آنها را به آغوش بکشند. در فاصله اي به همان اندازه، دو ستون چهار گوش مرمري کار گذاشته اند. حيوانات منقوش در روي آنها بالدار هستند. سري شبيه سر انسان دارند و روي به کوه برگردانده اند. بر روي هر يک سه کتيبه با همان حروف که در پيش ذکر گرديد، کنده شده است.
بعد از گذشتن از دالان و جلو ستونهاي چهار گوش، در دست راست به پله دو طرفي ديگري برمي خوريم که به ساختمان دوم هدايت مي شود. اين پلکان از اوليها کم عرضتر و کوتاهتر و فقط داراي 18 پله است؛ اما بسار زيبا و باشکوهتر. تصاوير نيمرخ برجسته اي با قيافه هاي جالب ختلفي دارد که هر کدام نوعي لباس پوشيده اند. عده اي پرچم در دست گرفته اند، عده اي قرباني حمل مي کنند و عده اي هديه همراه دارند و در جلو ارابه اي که به وسيله اسبهايي کشيده مي شود، در حرکت اند. در پايين محرابي هست که مشعلي در وسط آن قرار دارد؛ به نحوي که آدم با کمي تأمل مي تواند حدس بزند که آن آتش وسيله تقديس است، و نوشته هرودوت را که حاکي است: «ايرانيان آتش را مي پرستيدند و هنگام عزيمت شاه به جنگ، در جلو او مجمري مي بردند که گاه گاه عود و سپندي در آن مي افکندند»، باور کند. در طرف ديگر منظره جنگ دو حيوان يعني شير و گاو نري به چشم مي خورد، و علي رغم سختي سنگ، مهارت نمايش حالت به حدي است که چيزي از ظرافت و چابکي تصاوير فروگذار نشده است.
پس از بالا رفتن از اين پلکان، به تالار مربعي مي رسيم که با محاسبه پايه هاي باقيمانده، صد ستون در آن وجود دارد. 17 ستون پابرجاست، سر ستون عده اي فرو ريخته، و بر بدنه عده اي خط و ترک افتاده، ستونها مرمري و يکپارچه اند. بلندي بعضي از آنها به 60 و برخي ديگر به 70 پا مي رسد. دوازده تا از اين ستونها منقش اند، در رديف مشرف به صحرا دو ستون ساده، پا برجا مانده. مي گويند هيکل خورشيد بر روي دو ستون قرار داشته؛ ولي اين باور کردني نيست؛ زيرا ايرانيان از گذشته افتخارآميز خود چيزي نمي دانند. در کنار اين تالار ديوارهايي به ضخامت شش الي هفت پا فضاي مربعي به ضلع 50 پا تشکيل داده اند. در اين قسمت سابقاً اتاقهاي متعددي بود با ديوارهايي همه مرمري و منقش؛ و مدتها وقت لازم بود تا انسان آنها را تماشا کند. تالار چهار در دارد که همه با برگهاي زيبا مزين شده اند و در چند جا نيز کتيبه هايي از نوع سابق وجود دارد. امروز جز ديوارهاي 24 پايي اين اتاقها چيزي برجا نيست. گنبدها فروريخته اند و کف اتاقها از خرده ريز سنگهاي مرمر پوشيده شده است، پنجره هاي رو به مهتابي و رو به صحرا اينجا و آنجا به چشم مي خورد، عرض آنها سه پا و بلندي آنها شش پاست، سطح آنها نيز سه پا از زمين بلندتر است. نقش برجسته اي ديده نمي شود مگر در فاصله 15 پالمي به شکل مربع که در آن تصوير، مرداني با شير مي جنگند و مرداني دشنه به دست با خشم تمام منتظر گلو بريدن اين حيوانها هستند، در ديوار مقابل آنها تصوير چند غول منقوش است، از سوي ديگر مجلس بار شاه را نشان مي دهد، کمي آن سوتر شاه زير چتري در حال رفتن است. تصوير سمت جنوب شاه را بر روي تخت رواني ارائه مي کند و جمعي به دنبال وي در حرکت اند. در فاصله کمي بر روي دو ستون مرمري، چند سنگ نبشته وجود دارد. انسان با تماشاي اين همه آثار ارزنده به انديشه فرو مي رود که اين روح حساس و علوي طلب چقدر ضعيف و نااستوار است. مرد مقتدري براي بقاي نام و ارائه شکوه و اقتدار خود سنگ نبشته هايي به جا گذاشته تا فرزندان وي بر آيندگان ببالند و قدرت و عظمت او را به رخ ديگران بکشند؛ اما چه خيال باطل و چه نتايج غير منتظره اي! اين نشان مي دهد که انسان هر چه قويتر باشد، در دست مرگ بيشتر زبون و بيچاره خواهد بود.
آمفي تئاتر مخصوص به تماشاي جنگ حيوانات و مسابقه قهرمانان در نزديکي مدخل قصر قرار دارد، قطعاً هر سياحي به خوبي درخواهد يافت که کيفيت جنگ حيوانات وحشي و نحوه کشتي گيري پهلوانان، شبيه نقشهاي برجسته اي بوده که در جاهاي مختلف بر روي سنگها و ديوارها نمايانده شده است. تصاوير ديگري نيز وجود دارد: در يکي شاه عصا به دست قدم مي زند، در يکي بالاي سر شاه چتر گرفته اند دو تصوير ديگر نيز به چشم مي خورد که يکي نيزه به دست و ديگري فلوت هفت لوله مي نوازد و گويا اين يکي نماد خداي آواز بوده است. تمام اين تصاوير نمايش خيال انگيزي است از گذشته بسيار دور. طول ضلع ساختمان مربع بيشتر از 50 پا نيست. آن نيز مانند ديگر ساختمانها رو به مغرب است. تمام تصاوير موجود در آن از لحاظ تنوع لباسها، زيبايي ترسيم و نوع کار جالب توجهند. ريشها به اندازه اي درازند که تا کمر مي رسند؛ اما موهاي سر، برعکس آن، به زحمت گوشها را مي پوشانند. بالاي کلاهها گرد است، لباسها گشاد و پرچين و کفشها شبيه چاروق اند. در برخي از تصاوير کوتاه است، ولي در برخي ديگر ريشها و موهاي سر کوتاه و کلاهها بلند است.
عده اي از خدمتکاران باتوني از دم گاو در دست دارند، به نظر مي رسد، اين نوع باتون به جاي مگس کش به کار مي رفته است. نکته قابل ذکر اين است که در بين اين همه تصوير، چهره زني به چشم نمي خورد. گويا ايرانيان از سه هزار سال پيش زنان را در حرم نگه مي داشتند!
در پاي کوه روي ديوار مربعي به ضلع 30 پا، از مرمر سفيد نقش برجسته ي کوتاهي وجود دارد. بالا مرد محترمي را نشان ميدهد، کماني در دست گرفته به بتي نگاه مي کند که از تن انسان و از پا حيواني عجيب الخلقه است گويا مرد، سردار فاتحي است. نزديک آن آتشي روشن شده، گلوله اي نيز آنجا به چشم مي خورد. در پايين، مرداني ديده مي شوند که موي کوتاه و. ريش بلند دارند و کلاهي شبيه کلاه عثماني بر سر گذاشته اند، پايين تر گنبدي وجود دارد که در زير آن دو قبر ديده مي شود. روي هر يک سنگ بزرگي نهاده اند، طول هر يک هشت و عرضش سه پاست. در اينجاست که گويند گنج شاهي نهفته شده است. بيرون کاخ، صد پا دورتر، ستوني با پايه اي از جنس خود پا برجاست، معلوم نيست علت برپا داشتن آن چه بوده. ايرانيان اينها را «چل منار» يعني چهل ستون يا چهل مناره گويند. درباره بناي اين ستونها و تهيه ي اين همه نفائس هر کس عقيده اي دارد، خارجيها منشأ آنها را اساطير يوناني مي دانند، ايرانيان غالباً معتقدند اينجا کاخ داريوش بوده است؛ اما کي و چه زماني ساخته شده، کسي از آن آگاهي ندارد. ما در تاريخ مي بينيم که اسکندر کاخ داريوش را آتش زده، ولي نبايد فراموش کرد که داريوش نيز آتن را به آتش کشيده بود. تصور نمي رود اين همه نفايس و آثار باستاني ارجمند در زمان يک شاه ساخته باشد. پرسپوليس و «چل منار» عظمتي دارند که به هيچ وجه قابل قياس با آثار باقي مانده ي نينوا و بابل نيست. فقط ممکن است نمونه هاي کوچکي از آنها را در شهر ممفيس، بابل و نينوا ديد. با در نظر گرفتن تناسب موقع و وجود بند امير و رودخانه اي که سابقاً نام ديگري داشته، نبايد ترديد کرد که جاي پرسپوليس قديم، اينجا نبوده است. عده اي گويند در 400 پايي شهر بر روي کوهي مقبره سلطنتي قرار دارد، و در صحبت از کاخ ديوارش مي گويند آتشي که اينجا را سوخته، به دست اسکندر افروخته شده بود. واقعاً جاي تاسف است که نفايس بهترين کاخ باستاني شرق به دست چنان ملتي وحشي به خاکستر مبدل شده است.
گرچه ترسيم قريب دو هزار تصوير بديع موجود در اين آثار باستاني زيبا و شاسته تمجيد که متأسفانه در نتيجه غفلت ايرانيان روز به روز به ويراني و نابودي مي روند، کار بسيار مشکل و تهيه نقشه کامل کاخ داريوش مستلزم صرف هزينه هنگفت است، اما من نمونه اي از چند تصوير با هيأت و لباسهاي مختلف و همچنين نوشته ي دو سطر از سطور دوازده گانه ي منقور در ستونهاي چهار گوش مدخل را جهت آگاهي خواننده نقاشي کردم که شايد روزي وسيله تشويق دانشمندي علاقه مند به زبانهاي شرقي واقع شود و بسيار خوشوقت خواهم شد که با موفق شدن وي به خواندن آنها، نامش زنده و روانش تابناک خواهد گرديد. بدين طريق روزي را با نهايت خوشي بازگشت در کاخ داريوش و تماشا و امتحان اين همه آثار نفيس به سر بردم.
به همين جهت، شوق تماشاي اين ويرانه ها کنجکاوي مرا برانگيخت و دو اسب – هر يک روزانه به سه عباسي- يکي براي خود و يکي براي پيشخدمتم کرايه کردم. بيست ميل راه پيموديم، به کنار رودخانه اي رسيديم. پلي داشت به نام «پل خان»، آنجا دو راهدار نجيب پاس مي دادند. راه کوهستاني در پشت ماند، ره باتلاقي آغاز گرديد، پانزده ميل طي کرديم، يک ساعت به غروب مانده، به کارونسراي دهکده «مير خاص خان» رسيديم، از اينجا تا کاخ داريوش نيم فرسنگ راه بود.
کاروانسرادار مقصد ما را دانسته، به نوکر من گفته بود: «اگر ارباب شما بتواند کتيبه اي را که در کاخ وجود دارد بخواند، به خزانه بزرگي دست خواهد يافت، و گرنه به محض ورود به غار، دمار از روزگارش برخواهد آمد!» اين حرف ها او را به وحشت انداخته بود، چندان که نمي خواست مرا همراهي کند؛ ولي به زحمت تا يک ميلي کاخ همراهي ام کرد، من پياده شدم و او براي نگهداري اسب ها همان جا توقف نمود.
اين بناي وسيع در پاي کوهي قرار گرفته که مشرف است به دشتي هموار به وسعت سي ميل در بيست ميل، و تصور مي رود شهر مشهور پرسپوليس در آن واقع بوده؛ سر درب کاخ رو به غرب و پهنايش 500 پاست. سمت شمالي کاخ 400، سمت جنوبي 250 پا و سمت شرقي محدود به کوهي است که به منزله ديوار محسوب مي شود. گسترش غيرمنظم اين ساختمان بلند آن را بيشتر به قلعه شبيه مي سازد تا عمارت؛ زيرا گرچه به رسم آن زمان برجي در کار نبود، اما با وجود اين تصور مي رود در هرگوشه اين قلعه به طور متقارن، مي توانست در فواصل معين، نيم برجهايي وجود داشته باشد. سنگها فوق العاده بزرگ هستند، به نظر مي رسد تراش آنها در بالاي کوه صورت يافته ، و در همسايگي به مصرف بناي قلعه رسيده، ضمناً قله کوه نيز بدين وسيله مسطح و همتراز با کاخ شده است. ديوارهاي طبقه اول کاخ با سنگهاي سياه پوشانده شده اند.
در طرف جنوب کاخ در جايي به طول 10 و به عرض 4 پا کتيبه اي به چشم مي خورد که خط مخصوصي دارد، نه کلداني است، نه عبري، نه عربي، نه يوناني و نه به يکي از زبان هاي قابل فهم مردم عصر؛ به طوري که هيچ دانشمند معاصري قادر به خواندن آن نيست.
اينها مثلث هايي هستند که بزرگي و کيفيت قرار گرفتن آنها متفاوت است و شايد اختلاف ترکيب آنها حرفها را تشکيل مي دهد. عقيده به دست آمده اين است که اينها حرف هاي زردشتيان قديم و يادگار روزگاري است که آنان بر ايران فرمانروايي داشتند؛ اما زردشتيان امروز به کلي از گذشته و يادگارهاي باستاني خود بي خبرند.
پلکان بزرگ کاخ در جانب مغرب واقع شده، در وسط بنا نگرديده بلکه کمي شمالي تر، درست مشرف به دهکده «مير خاص خان» قرار گرفته است. پلکان دو طرفي، و هر يک از سويي به ديوار چسبيده اند و از ديگر سو به نرده اي مرمرين، پلکانها هر دو، به طور مساوي، به اندازه يک سوم دايره پيچ مي خورند. يکي به راست و ديگري به چپ، و هر دو در وسط افکن يا سکوي مربع شکل هم عرضي دارند که انسان مي تواند در آنها استراحت کند و با پيچ خوردن از اينجا به پلکاني قدم گذارد که به طبقه اول منتهي مي شود. در اينجا چيز اعجاب انگيزي، جز عرض 30 پايي پله ها، بلندي 25 الي 30 پالمي سنگها و ضخامت متناسب با آنها وجود ندارد. هر شش يا هفت پله از يک سنگ کنده شده، گرچه چند ترک و ريختگي نيز در سنگ وجود داشته، ولي چنان کامل تعمير گرديده که علامتي به جا نمانده است. خيلي از اشخاص تصور مي کنند که اين دو پلکان معظم از سنگ يکپارچه تهيه شده است. ديوارها از نوعي مرمر سياه مقاوم تعبيه گرديده که در طول اين همه قرون و اعصار در برابر حوادث ناگوار روزگار تاب مقاومت آورده و نمونه هاي قابل تحسيني از يک بناي گرانبهاي تمام عيار را حفظ کرده است.
پلکانها به ايوان مربعي منتهي مي شوند. از اينجا وارد دالاني مي شويم که 20 پا عرض دارد، ديوار از مرمر سفيد بنا شده، گچبري سر ستونها فروريخته است، ولي ستونهايي که به جا مانده اند از حيث عظمت و تناسب به حدي زيبا هستند که قابل قياس با آثار رم نمي باشند. نقش برجسته دو حيوان عجيب الخلقه ي تقريباً به بزرگي فيل در آنجا به چشم مي خورد که سر خود را به جلو آورده اند و هر کدام به پلکاني نگاه مي کنند. اين تصاوير عجيب يا زاييده هنرنمايي ايراني هستند، يا نماد قديم امپراتوري ايران، و يا از معتقدات مادي نشأت گرفته اند. تصاوير بدن اسب، پاهاي گاو و دمي دراز دارند که مانند دم شير به بالا برگشته است.
20 پالم جلوتر، در همان رديف، دو ستون با سرستونهاي مزين و پايه هايي از يک سنگ سفيد متمايل به حنايي وجود دارد، بلندي آنها بدون سرستون و پايه، 50 پا و کلفتي آنها چنان است که سه مرد به سختي مي توانند هر يک از آنها را به آغوش بکشند. در فاصله اي به همان اندازه، دو ستون چهار گوش مرمري کار گذاشته اند. حيوانات منقوش در روي آنها بالدار هستند. سري شبيه سر انسان دارند و روي به کوه برگردانده اند. بر روي هر يک سه کتيبه با همان حروف که در پيش ذکر گرديد، کنده شده است.
بعد از گذشتن از دالان و جلو ستونهاي چهار گوش، در دست راست به پله دو طرفي ديگري برمي خوريم که به ساختمان دوم هدايت مي شود. اين پلکان از اوليها کم عرضتر و کوتاهتر و فقط داراي 18 پله است؛ اما بسار زيبا و باشکوهتر. تصاوير نيمرخ برجسته اي با قيافه هاي جالب ختلفي دارد که هر کدام نوعي لباس پوشيده اند. عده اي پرچم در دست گرفته اند، عده اي قرباني حمل مي کنند و عده اي هديه همراه دارند و در جلو ارابه اي که به وسيله اسبهايي کشيده مي شود، در حرکت اند. در پايين محرابي هست که مشعلي در وسط آن قرار دارد؛ به نحوي که آدم با کمي تأمل مي تواند حدس بزند که آن آتش وسيله تقديس است، و نوشته هرودوت را که حاکي است: «ايرانيان آتش را مي پرستيدند و هنگام عزيمت شاه به جنگ، در جلو او مجمري مي بردند که گاه گاه عود و سپندي در آن مي افکندند»، باور کند. در طرف ديگر منظره جنگ دو حيوان يعني شير و گاو نري به چشم مي خورد، و علي رغم سختي سنگ، مهارت نمايش حالت به حدي است که چيزي از ظرافت و چابکي تصاوير فروگذار نشده است.
پس از بالا رفتن از اين پلکان، به تالار مربعي مي رسيم که با محاسبه پايه هاي باقيمانده، صد ستون در آن وجود دارد. 17 ستون پابرجاست، سر ستون عده اي فرو ريخته، و بر بدنه عده اي خط و ترک افتاده، ستونها مرمري و يکپارچه اند. بلندي بعضي از آنها به 60 و برخي ديگر به 70 پا مي رسد. دوازده تا از اين ستونها منقش اند، در رديف مشرف به صحرا دو ستون ساده، پا برجا مانده. مي گويند هيکل خورشيد بر روي دو ستون قرار داشته؛ ولي اين باور کردني نيست؛ زيرا ايرانيان از گذشته افتخارآميز خود چيزي نمي دانند. در کنار اين تالار ديوارهايي به ضخامت شش الي هفت پا فضاي مربعي به ضلع 50 پا تشکيل داده اند. در اين قسمت سابقاً اتاقهاي متعددي بود با ديوارهايي همه مرمري و منقش؛ و مدتها وقت لازم بود تا انسان آنها را تماشا کند. تالار چهار در دارد که همه با برگهاي زيبا مزين شده اند و در چند جا نيز کتيبه هايي از نوع سابق وجود دارد. امروز جز ديوارهاي 24 پايي اين اتاقها چيزي برجا نيست. گنبدها فروريخته اند و کف اتاقها از خرده ريز سنگهاي مرمر پوشيده شده است، پنجره هاي رو به مهتابي و رو به صحرا اينجا و آنجا به چشم مي خورد، عرض آنها سه پا و بلندي آنها شش پاست، سطح آنها نيز سه پا از زمين بلندتر است. نقش برجسته اي ديده نمي شود مگر در فاصله 15 پالمي به شکل مربع که در آن تصوير، مرداني با شير مي جنگند و مرداني دشنه به دست با خشم تمام منتظر گلو بريدن اين حيوانها هستند، در ديوار مقابل آنها تصوير چند غول منقوش است، از سوي ديگر مجلس بار شاه را نشان مي دهد، کمي آن سوتر شاه زير چتري در حال رفتن است. تصوير سمت جنوب شاه را بر روي تخت رواني ارائه مي کند و جمعي به دنبال وي در حرکت اند. در فاصله کمي بر روي دو ستون مرمري، چند سنگ نبشته وجود دارد. انسان با تماشاي اين همه آثار ارزنده به انديشه فرو مي رود که اين روح حساس و علوي طلب چقدر ضعيف و نااستوار است. مرد مقتدري براي بقاي نام و ارائه شکوه و اقتدار خود سنگ نبشته هايي به جا گذاشته تا فرزندان وي بر آيندگان ببالند و قدرت و عظمت او را به رخ ديگران بکشند؛ اما چه خيال باطل و چه نتايج غير منتظره اي! اين نشان مي دهد که انسان هر چه قويتر باشد، در دست مرگ بيشتر زبون و بيچاره خواهد بود.
آمفي تئاتر مخصوص به تماشاي جنگ حيوانات و مسابقه قهرمانان در نزديکي مدخل قصر قرار دارد، قطعاً هر سياحي به خوبي درخواهد يافت که کيفيت جنگ حيوانات وحشي و نحوه کشتي گيري پهلوانان، شبيه نقشهاي برجسته اي بوده که در جاهاي مختلف بر روي سنگها و ديوارها نمايانده شده است. تصاوير ديگري نيز وجود دارد: در يکي شاه عصا به دست قدم مي زند، در يکي بالاي سر شاه چتر گرفته اند دو تصوير ديگر نيز به چشم مي خورد که يکي نيزه به دست و ديگري فلوت هفت لوله مي نوازد و گويا اين يکي نماد خداي آواز بوده است. تمام اين تصاوير نمايش خيال انگيزي است از گذشته بسيار دور. طول ضلع ساختمان مربع بيشتر از 50 پا نيست. آن نيز مانند ديگر ساختمانها رو به مغرب است. تمام تصاوير موجود در آن از لحاظ تنوع لباسها، زيبايي ترسيم و نوع کار جالب توجهند. ريشها به اندازه اي درازند که تا کمر مي رسند؛ اما موهاي سر، برعکس آن، به زحمت گوشها را مي پوشانند. بالاي کلاهها گرد است، لباسها گشاد و پرچين و کفشها شبيه چاروق اند. در برخي از تصاوير کوتاه است، ولي در برخي ديگر ريشها و موهاي سر کوتاه و کلاهها بلند است.
عده اي از خدمتکاران باتوني از دم گاو در دست دارند، به نظر مي رسد، اين نوع باتون به جاي مگس کش به کار مي رفته است. نکته قابل ذکر اين است که در بين اين همه تصوير، چهره زني به چشم نمي خورد. گويا ايرانيان از سه هزار سال پيش زنان را در حرم نگه مي داشتند!
در پاي کوه روي ديوار مربعي به ضلع 30 پا، از مرمر سفيد نقش برجسته ي کوتاهي وجود دارد. بالا مرد محترمي را نشان ميدهد، کماني در دست گرفته به بتي نگاه مي کند که از تن انسان و از پا حيواني عجيب الخلقه است گويا مرد، سردار فاتحي است. نزديک آن آتشي روشن شده، گلوله اي نيز آنجا به چشم مي خورد. در پايين، مرداني ديده مي شوند که موي کوتاه و. ريش بلند دارند و کلاهي شبيه کلاه عثماني بر سر گذاشته اند، پايين تر گنبدي وجود دارد که در زير آن دو قبر ديده مي شود. روي هر يک سنگ بزرگي نهاده اند، طول هر يک هشت و عرضش سه پاست. در اينجاست که گويند گنج شاهي نهفته شده است. بيرون کاخ، صد پا دورتر، ستوني با پايه اي از جنس خود پا برجاست، معلوم نيست علت برپا داشتن آن چه بوده. ايرانيان اينها را «چل منار» يعني چهل ستون يا چهل مناره گويند. درباره بناي اين ستونها و تهيه ي اين همه نفائس هر کس عقيده اي دارد، خارجيها منشأ آنها را اساطير يوناني مي دانند، ايرانيان غالباً معتقدند اينجا کاخ داريوش بوده است؛ اما کي و چه زماني ساخته شده، کسي از آن آگاهي ندارد. ما در تاريخ مي بينيم که اسکندر کاخ داريوش را آتش زده، ولي نبايد فراموش کرد که داريوش نيز آتن را به آتش کشيده بود. تصور نمي رود اين همه نفايس و آثار باستاني ارجمند در زمان يک شاه ساخته باشد. پرسپوليس و «چل منار» عظمتي دارند که به هيچ وجه قابل قياس با آثار باقي مانده ي نينوا و بابل نيست. فقط ممکن است نمونه هاي کوچکي از آنها را در شهر ممفيس، بابل و نينوا ديد. با در نظر گرفتن تناسب موقع و وجود بند امير و رودخانه اي که سابقاً نام ديگري داشته، نبايد ترديد کرد که جاي پرسپوليس قديم، اينجا نبوده است. عده اي گويند در 400 پايي شهر بر روي کوهي مقبره سلطنتي قرار دارد، و در صحبت از کاخ ديوارش مي گويند آتشي که اينجا را سوخته، به دست اسکندر افروخته شده بود. واقعاً جاي تاسف است که نفايس بهترين کاخ باستاني شرق به دست چنان ملتي وحشي به خاکستر مبدل شده است.
گرچه ترسيم قريب دو هزار تصوير بديع موجود در اين آثار باستاني زيبا و شاسته تمجيد که متأسفانه در نتيجه غفلت ايرانيان روز به روز به ويراني و نابودي مي روند، کار بسيار مشکل و تهيه نقشه کامل کاخ داريوش مستلزم صرف هزينه هنگفت است، اما من نمونه اي از چند تصوير با هيأت و لباسهاي مختلف و همچنين نوشته ي دو سطر از سطور دوازده گانه ي منقور در ستونهاي چهار گوش مدخل را جهت آگاهي خواننده نقاشي کردم که شايد روزي وسيله تشويق دانشمندي علاقه مند به زبانهاي شرقي واقع شود و بسيار خوشوقت خواهم شد که با موفق شدن وي به خواندن آنها، نامش زنده و روانش تابناک خواهد گرديد. بدين طريق روزي را با نهايت خوشي بازگشت در کاخ داريوش و تماشا و امتحان اين همه آثار نفيس به سر بردم.
پي نوشت ها :
1. جهانگرد ايتاليايي که در سال 1694 م به روزگار شاه صفي(سليمان) صفوي از ايران بازديد کرد.
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.