حرکت در فلسفه
نويسنده: دکتر علي ايزدي(1)
تعريف
هر گاه وصفي يکباره فعليت يابد مثلاً چيز تيره اي يکباره روشن گردد و در حد معيني از روشني متوقف شود يا اينکه چيز سفيدي دفعه واحده سياه شود اين چنين حادثه را در اصطلاح«انقلاب» مي ناميم. اما اگر وصفي از قوه محض خارج گردد و به تدريج آن وصف ظاهر شود تا آنگاه که به حد کمال خود برسد سير تدريجي ميان قوه و فعل را«حرکت» مي خوانيم.
اقسام حرکت
قسم اول
در مکان، انقلابي نيست و انتقال دفعي قابل تصور نمي باشد. زيرا مکان منقسم است و جسم نيز منقسم مي باشد و بايد به تدريج، جزيي از جسم از جسم جزيي از مکان مفارقت کند و اين اجزاء نسبت به هم تقدم و تأخر دارند. همچنين تغيير در وضع و تغيير در کميت تدريجي است و انقلاب در آنها قابل تصور نمي باشد. حرکت در کميت، ملازم با حرکت مکاني است چه هنگامي که جسمي بزرگ يا کوچک شود و اجزاي آن کم و بيش گردد، مکان آن نقصان و افزايش مي يابد. تغيير در کيفيت، ممکن است به صورت انقلابي يا به صورت حرکت باشد. في المثل چيز سفيد يک باره سياه گردد يا به تدريج رنگ آن به سياهي مبدل شود.
حرکت در وجوه ممکن نيست زيرا اگر با وجود تغيير و حرکت، نوع به حال خود باقي ماند، تغيير در عرض نوع حاصل شده و در جنس و فصل آنکه حقيقت و جوهر آن است تغييري رخ نداده و هر گاه بر اثر تغيير، نوع از ميان برود جوهريت زايل شده است.
حرکت در کميت چهار قسم است: 1. نمو 2. ذبول، 3. تخلخل، 4. تکائف.
1. نمو: بزرگ شدن جسم به وسيله تغذيه از جسم ديگري است. البته غذا بايد بالقوه به جسم غذاخور نزديک باشد تا شبيه اجزاي آن گردد و بر اجزاي آن بيفزايد.
2. ذبول: کم شدن جسم است بر اثر تحليل اجزاء و جبران نشدن آن به وسيله غذا.
3. تخلخل: افزايش مقدار جسم است بي آنکه از اجزاي جسم خارجي جزء آن شده باشد. مثلاً هنگامي که آب گرم مي شود بر حجم آن افزوده مي گردد و اگر ظرف را ببنديم و همچنان حرکت دهيم حجم آب از گنجايش ظرف بيشتر مي شود و ظرف را مي ترکاند. همچنين طعام در شکم ما متخلخل مي شود و شکم را بزرگتر و متورم مي کند.
4. تکائف: کم شدن مقدار جسم است بي آنکه جسم، اجزايي از دست داده باشد مثلاً مايع چون منجمد شود حجم آن کمتر مي گردد.
قسم دوم
1. حرکت بالعرض: چنان است که جسمي در جسم ديگر جاي داشته باشد و جسم محيط منتقل گردد، جسم محاط هم به تبع آن منتقل مي شود و جسم محاط حرکتش بالعرض است. مثلاً آب در کوزه است و ما مکان کوزه را منتقل مي کنيم. مکان عام آب به تبع کوزه تغيير مي کند ولي خاص آب که درون کوزه باشد، تغييري نکرده است و در واقع آب آنگاه منتقل مي شود که از کوزه بيرون آيد.
2. حرکت طبعي: حرکتي است که سبب آن ذات حرکت متحرک باشد، مانند حرکت سنگ به طرف زير و حرکت آتش به طرف بالا. البته سبب اين حرکت، جسميت نيست چه اگر اين چنين بود اولاً مي بايست هر جسمي پيوسته در حرکت باشد، ثانياً مي بايست همه اجسام يکسان حرکت کنند و چون چنين نيست سبب ديگري دارد و آن طبيعت هر جسم است.
3. حرکت قسري: حرکتي است که سبب آن خارج از ذات متحرک باشد و بر اثر جذب جاذبي يا دفع دافعي صورت مي پذيرد. چنانکه سنگي را به طرف بالا پرتاب کنيم. حرکت طبعي چهار نوع است: 1. حرکت بدون اراده و متحدالنوع مانند حرکت سنگ به طرف پايين. 2. حرکت بدون اراده در جهات مختلف مانند حرکت نفس نباتي، 3. حرکت با اراده در جهات مختلف مانند نفس حيواني، حرکت با اراده و متحدالنوع مانند حرکت فرشتگان و حرکت افلاک.
قسم سوم
حرکت مستقيم بر دو نوع است: يکي حرکت از مرکز به طرف محيط که آن را«خفت» مي نامند و ديگر حرکت از محيط به طرف مرکز که آن را«ثقل» مي گويند. هر يک از اين حرکات ممکن است تا غايت باشد مانند حرکت آتش تا محيط و حرکت خاک تا مرکز و ممکن است حرکت به غايت نرسد مانند حرکت هوا از سطح آب تا کرده آتش و مانند حرکت آب در زير هوا و روي سطح خاک.
حرکت، نسبت به مرکز به سه نوع است: يکي حرکت بر مرکز که حرکت دوري است. ديگر حرکت از مرکز و سوم حرکت به جانب مرکز.
توضيح: نگارنده با نگارش سطور فوق به دنبال تطبيق عنصر حرکت در تئاتر با انواع حرکت هاي موجود در بحث فلسفه بوده است. لذا از اين رو سعي گرديد ضمن تعريف حرکت به طور جامع و در عين حال مختصر در چهارچوب فلسفه و همچنين ذکر انواع و اقسام آن؛ به همراه ارائه تعريفي کوتاه از هر يک از اقسام موجود، خواننده را حتي الامکان با اين موضوع آشناتر نمايد.
منابع:
ـ خودآموز حکمت مشاء ترجمه مقاصد الفلاسفه غزالي، به قلم: دکتر محمد خزائلي، ص 179 تا...
پي نوشت ها :
1 ـ کارشناس ارشد هنري ـ کارگرداني