نقش حضرت زینب (علیها السلام) از کربلا تا شام (5)
نويسنده: محمدحسين مهورى
پيام رسانى نهضت عاشورا
بنى اميه براى سرپوش نهادن بر جنايت خويش و انحراف افكار عمومى از شگردهاى گوناگون تبليغاتى استفاده مى كردند، كه برخى از آنها عبارتند از:
1. مخفى نگه داشتن جنايات خود از ديد مردم در حدّ ممكن،
2. ضددينى و ضدمردمى معرفى كردن فعاليتهاى مخالفان خود،
بنى اميه با ابزارهاى گوناگون تبليغاتى كه در اختيار داشتند،مخالفان خود را افرادى بى دين، دنيا پرست، قدرت طلب وآشوبگر به مردم معرفى مى كردند. چنانچه زياد با تنظيم شهادت نامه دروغين عليه حجر بن عدى و يارانش كوشيد، آنان را افرادى كافر و بى دين معرفى كند و همچنين ابن زياد و يزيد تبليغات وسيعى را آغاز كردند، تا امام حسين(ع) را شخصيتى آشوبگر كه از دين اسلام خارج شده و عليه حكومت اسلامى قيام كرده، و در صددناامن كردن جامعه است، معرفى نمايند.
3. ايجاد شايعات گوناگون در باره كيفيت وقوع حوادث وانگيزه مخالفان.
در مواردى كه بنى اميه قدرت كتمان حقايق را نداشتند، باشايعه پراكنى و ايجاد نظريات متضاد و متناقض درباره يك حادثه مى كوشيدند، آن حادثه را در هاله اى از ابهام فرو برند، و به اين صورت در حدّ امكان از انتساب آن به دستگاه حكومت بكاهند،چنانچه در مورد شهادت عمرو بن حمق اقوال و نظريات گوناگونى در جامعه منتشر كردند.
در باره نهضت امام حسين(ع)، يزيد و يزيديان مى خواستند، باتبليغات گسترده و دامنه دار خود، اقدام امام(ع) را حركتى ضددين، بر خلاف مصالح مسلمانان و جامعه اسلامى و در راستاى منافع مادى و دنيوى به مردم معرفى كنند، و بدين وسيله حداكثربهره بردارى را در سركوب و به سازش كشاندن مخالفان خود بكنند. از اين رو آنان در آغاز نه تنها در جهت مخفى كردن جنايات خود و جلوگيرى از انتساب آنها به حكومت تلاش نمى كردند، بلكه بر عكس مى كوشيدند، با مشوش نشان دادن نهضت امام حسين(ع) و اهداف او، شهادت امام حسين(ع) و يارانش را از افتخارات بزرگ حكومت يزيد معرفى كنند؛ ولى اسارت اهل بيت(ع) تمام فعاليتهاى وسيع و گسترده تبليغاتى بنى اميه را تحت الشعاع قرار داد و تمام بافته هاى آنان را نقش بر آب كرد.اهل بيت امام حسين(ع) به سرپرستى زينب كبرا(س) توانستند، به سرعت پرده از جنايات يزيد و عمالش بردارند و چهره خبيث آنان را براى مردم كوفه و شام و ديگر شهرهايى كه در مسيرحركت كاروان از كوفه به شام قرار داشت، رسوا كنند. آنان دركوتاه ترين زمان ممكن نداى حق طلبى، ظلم ستيزى، پاسدارى ازدين، مظلوميت و عدالت خواهى امام حسين(ع) را به شهرهاى بسيارى رساندند. به طورى كه پس از مدتى كوتاه يزيد دريافت كه نه تنها از شهادت امام حسين(ع) و اسارت اهل بيت(ع) او نتوانسته است به اهداف از پيش تعيين شده نايل گردد بلكه بر عكس روز به روز خود را رسواتر و منفورتر نموده است. او كه با علنى كردن و به نمايش گذاشتن خود و عمالش در كربلا مى خواست، جرأت مخالفان با حكومت خود را از مسلمانان سلب كند، پس از مدت كوتاهى دريافت، كه نهضت امام حسين(ع) روز به روز بر جرأت و جسارت مسلمانان در مقابله با ظلم و اعمال خلاف او مى افزايد. به همين دليل هنوز مدت زيادى از اقامت اسيران و اهل بيت امام حسين(ع) در شام نگذشته بود كه يزيد در برخورد خود با قيام و نهضت امام(ع) تجديد نظر كرد.
يزيد اهل بيت امام حسين(ع) را از خرابه به كاخ خود منتقل كرد. اجازه برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى براى امام حسين(ع) به آنان داد. از امام سجاد(ع) تجليل و احترام كرد وبدون او غذا نمى خورد و آنان را با احترام روانه مدينه كرد. او با اين كارها تلاش كرد گناه كشتن امام حسين(ع) را به گردن ابن زياد بيندازد و خود را از كشتن امام(ع) تبرئه نمايد.[28] ولى فداكارىهاى اهل بيت(ع) مجال هرگونه اقدامى را در جهت تحريف تاريخ كربلا از يزيد و يزيديان سلب كرده بود. اسارت اهل بيت امام حسين(ع) و اقدامات آنان به سرپرستى زينب كبرا(س) نه تنها مانع تحريف نهضت امام حسين(ع) در آن زمان گرديد، بلكه در طول تاريخ آن را از هرگونه تحريفى حفظ كرد؛ به طورى كه حتى برخى ازمتعصبان پس از گذشت سالها نتوانستند، بر جنايات يزيد و يزيديان سرپوش نهند و نهايت تلاش و كوشش آنها در تبرئه يزيد به اينجا انجاميد كه بگويند: «يزيد مجتهد بود و در كشتن امام حسين(ع) به خطا رفت؛ از اين رو گناهى بر او نيست!» در حالى كه كشتن فرزندپيامبر(ص) و كسى كه رسول خدا(ص) او را سرور جوانان بهشت معرفى كرده است، جاى اجتهاد و رأى و نظر نيست.
آثار و نتايجى كه شهادت امام حسين(ع) و يارانش و اسارت اهل بيتش بر جاى گذاشت،آن چنان واضح و روشن است، كه گاهى بر اثر فرط ظهور براى گروهى موجب غفلت مى گردد. موفقيت و شكست هر حركت و قيامى در مقايسه با اهداف آن قيام بايد سنجيده شود، و شكى نيست كه امام حسين(ع) جز زنده نگه داشتن اسلام هدف ديگرى نداشت و دراين راه به موفقيت كامل رسيد از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: «امام سجاد(ع) پس ازشهادت در حالى كه در محمل نشسته و سر خود را پوشانده بود، از سفر [شام به مدينه] باز مى گشت. در اين هنگام ابراهيم بن طلحه بن عبيدالله نزد امام(ع) آمد و با حالت تمسخر و استهزا در حالى كه سر خود را مى پوشاند پرسيد: «چه كسى پيروز شد؟»
على بن الحسين(ع) فرمودند:
«اگر مى خواهى بدانى چه كسى پيروز شد، هنگامى كه وقت نماز فرا رسيد اذان و اقامه بگو (تابدانى چه كسى پيروز شد!)»[29]
اين سخن امام(ع) به خوبى بيانگر آن است كه بنى اميه در صدد محو و نابودى اسلام بودند و امام حسين(ع) براى حفظ و بقاى اسلام قيام كرد و شنيده شدن نداى اذان در اقصى نقاط جهان بهترين دليل بر پيروزى امام حسين(ع) است. هر چند مسلمانان از آن غافل باشند.
به هر حال زينب كبرا(س) در طول سفر از كربلا به كوفه و از كوفه به شام در زمان هاى مناسب به بيدارگرى و پيام رسانى مى پرداخت و با سخنان خود به جامعه و مردم خاموش آن زمان روح حيات و زندگى مى بخشيد، كه به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم:
سخنرانى در كوفه
زينب كبرا(س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحى، قدرت بيان و نفوذ كلامى برخوردار بود كه در بدترين شرايطى كه ممكن است براى يك گوينده فراهم آيد، بهترين و نافذترين سخنرانى ها را ايراد كرد. او در سفر تبليغى خود از كربلا به كوفه و از كوفه به شام از نظر جسمى و روحى در شرايطى قرار داشت، كه حقيقتاً قلم و بيان از توصيف آن عاجز است. زينب كبرا(س) سوگدار عزيزترين خويشان و بستگان خويش بود. روزها پى درپى مى گذشت كه از خواب، استراحت و غذاى كافى بى بهره بود. مسئوليتهاى متعدد و سنگينى بر عهده داشت كه فكر هر كدام از آنها به تنهايى انسان را از پرداختن به كارهاى ديگر باز مى داشت. ازنظر مخاطبان تعداد زيادى از آنان بر اثر تبليغات حكومت اموى اهل بيت(ع) را گروهى ياغى و آشوبگر كه عليه امنيت مسلمانان قيام كرده اند، مى دانستند، و هرگز آمادگى گوش دادن به سخنان زنى اسير را نداشتند. محيط نيز به هيچ وجه مناسب سخنرانى نبود، صداى هلهله شادى با صداى شيون و زارى و صداى زنگ شتران و گفتگوى مأموران از هر طرف در هم آميخته بود، به طورى كه صدا به صدا نمى رسيد. در چنين شرايطى حضرت زينب(س) آغاز به سخن كرد. نخستين شرط سخنرانى ساكت كردن مجلس و محيط سخنرانى است. گوينده اى كه نتواند، مجلس را ساكت نمايد و كنترل مجلس را در اختيار گيرد، نخواهد توانست برشنوندگان خود تأثير زيادى بگذارد. ساكت كردن مجلس در آن شرايط از قدرت و توان انسانهاى معمولى و عادى خارج بود؛ ولى زينب كبرا(س) از چنان قدرت روحى و عظمتى برخوردار بود كه با يك اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگ شتران از كار افتاد و نفسها در سينه ها حبس گرديد. راوى گويد:
«من تا آن زمان هرگز زن باحيايى را نديده بودم كه همچون زينب(س) سخن گفته باشد؛ گويا با زبان على(ع) سخن مى گفت»
سرانجام زينب كبرا(س) در ميان اشك و آه مردم كوفه از درون محمل اين گونه سخن آغاز كرد:
«مردم كوفه! مردم مكارِ خيانت كار! هرگز ديده هاتان از اشك تهى مباد! هرگز ناله هاتان از سينه بريده نگردد! شما آن زن را مى مانيد كه چون آنچه داشت مى رشت، به يكبار رشته هاى خود را پاره مى كرد، نه پيمان شما را ارجى است و نه سوگند شما را اعتبارى! جز لاف، جزخودستايى، جز در عيان، مانند كنيزكان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه داريد؟ شما گياه سبز و تر و تازه اى را مى مانيد كه بر توده سرگينى رسته باشد و مانند گچى هستيد كه گورى را بدان اندوده باشند، چه بد توشه اى براى آن جهان آماده كرديد، خشم خدا و عذاب دوزخ، گريه مى كنيد؟ آرى به خدا گريه كنيد كه سزاوار گريستنيد. بيش بگرييد و كم بخنديد! باچنين ننگى كه براى خود خريديد، چرا نگرييد؟ ننگى كه با هيچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگى بدتر از كشتن پسر پيغمبر و سيد جوانان بهشت؟! مردى كه چراغ راه شما و ياور روز تيره شما بود. بميريد! سر خجالت را فرو بيفكنيد! به يك بار گذشته خود را بر باد داديد و براى آينده هيچ چيز به دست نياورديد! از اين پس بايد با خوارى و سرشكستگى زندگى كنيد؛ چه، شما خشم خدا را براى خود خريديد! كارى كرديد كه نزديك است آسمان بر زمين افتد و زمين بشكافد و كوهها در هم بريزد. مى دانيد چه خونى را ريختيد؟ مى دانيد اين زنان و دختران كه بى پرده در كوچه و بازار آورده ايد، چه كسانى هستند؟! مى دانيد جگر پيغمبر خدا را پاره كرديد؟! چه كار زشت و احمقانه اى! كارى كه زشتى آن سراسر جهان را پر كرده است. تعجب مى كنيد كه از آسمان قطره هاى خون بر زمين مى چكد؟ اما بدانيد كه خوارى عذاب رستاخير سخت تر خواهد بود. اگر خدا هم اكنون شما را به گناهى كه كرديد نمى گيرد، آسوده نباشيد، خدا كيفر گناه را فورى نمى دهد اما خون مظلومان را هم بى كيفر نمى گذارد، خدا حساب همه چيز را دارد.»[30]
راوى گويد: سخنان زينب(س) مردم كوفه را گريان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشيمانى دست به دهان گرفته بودند. در كنار خود پيرمردى را ديدم به قدرى گريسته كه محاسنش ترشده است. او زير لب با حال گريه مى گفت:
«پدرم و مادرم فداى شما! سالخوردگان شما بهترين سالخوردگان، جوانانتان بهترين جوانان، زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسلها است. شما هرگز خوار و مقهور نمى گرديد.»[31]
در مجلس ابن زياد
زينب كبرا(س) لباسهاى كهنه و نامناسب بر تن داشت. از اين رو به طور ناشناس در ميان زنان وارد مجلس گرديد و در گوشه اى نشست. زنان نيز اطرافش را گرفتند تا كمتر جلب توجه نمايد. ابن زياد كه رفتار اهل بيت(ع) را زير نظر داشت متوجه موضوع گرديد و براى اينكه زينب(س) را شرمنده نمايد گفت: «آن زن كيست كه در ميان زنان در گوشه مجلس نشست؟»
زينب كبرا(س) سخن او را پاسخ نداد. ابن زياد براى بار دوم و سوم اين سخن را تكرار كرد، تا سرانجام يكى از زنان گفت: «اين زينب دختر فاطمه دختر رسول خداست!»
ابن زياد رو به حضرت زينب(س) كرد، گفت: «سپاس خدايى را كه شما را كشت و رسوا كرد و نشان دادكه سخنانتان دروغى بيش نبود!»
حضرت زينب(س) فرمودند:
«سپاس خدايى را كه ما را به پيامبرش محمد(ص) كرامت داد و از پليدىها پاك گردانيد. همانا فاسق رسوا گرديد و فاجر دروغ مى گويد و آن ما نيستيم!»
ابن زياد براى اين كه احساسات حضرت زينب(س) را تحريك كند، گفت: «كار خدا را با برادر واهل بيت خود چگونه ديدى؟»
حضرت زينب(س) پاسخ دادند:
«جز زيبايى نديدم! آنان گروهى بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقدر فرموده بود پس به سوى آرامگاه شان شتافتند. به زودى خداوند ميان تو و آنان جمع خواهد كرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آنگاه خواهى ديد كه پيروز و رستگار كيست. اى زاده مرجانه! مادرت به سوگت نشيند!»
اين سخن بيانگر اوج شخصيت حضرت زينب(س) از نظر معرفت، شناخت، ايمان، رضا و تسليم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگى اين بانوى بزرگ همه را به تعجب و شگفتى وا مى دارد. تمام اين حوادث ناگوار و سخت چون در راستاى خشنودى و رضاى خداونداست، در نظر حضرت زينب(س) زيبا و گوارا است.
ابن زياد كه قصد شرمسار نمودن حضرت زينب(س) را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چنان در مقابل منطق حضرت زينب(س) شكسته شد، كه از شدت خشم و عصبانيت قدرت تفكر و انديشه را از دست داد و تصميم به كشتن حضرت زينب(س) گرفت. اين روش همه ستمكاران و زورمداران است كه شكست خود را در ميدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبران مى كنند؛ ولى عمرو بن حريث با سخنان خود قدرى او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زن است و زنان به سخنانشان بازخواست نمى شوند!»
ابن زياد كه با سخن عمرو از كشتن حضرت زينب(س) منصرف شد، اين بار براى جبران شكست خودبه ناسزاگويى روى آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسين» طغيانگر و سركشان خاندان تو شفا و آسايش بخشيد!» اين سخن دل حضرت زينب(س) را به شدت به دردآورد، گفت:«به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را كشتى، شاخه هايم را بريدى و ريشه ام را بر كندى. اگر اين شفاى توست، به تحقيق شفا يافتى!»
ابن زياد گفت: «اين زن به سجع سخن مى گويد! پدرش نيز شاعر و سجع باف بود!»
حضرت زينب(س) در پاسخ گفت:
«اى زاده زياد! زنان را با سجع چه كار؟»[32]
در مجلس يزيد
«اى حسين! اى محبوب رسول خدا، اى زاده مكه و منى، اى زاده فاطمه زهرا بهترين زنان، اى زاده دختر مصطفى!»
نوحه سرايى زينب(س) همه اهل مجلس را گرياند. يزيد كه تا آن زمان ساكت نشسته بود، شروع كرد با چوب خيزران بر لب و دندان امام حسين(ع) بكوبد و اشعار كفرآميز ابن زبعرى را كه در احد سروده بود بخواند.
حاضران در مجلس بر اثر تبليغات گسترده بنى اميه در طول سالهاى طولانى حكومت معاويه بر شام و تبليغات سنگين يزيد در غفلت و بى خبرى كامل از حقايق به سر مى بردند و واقعاً تصور مى كردند، يزيد گروهى آشوبگر را كشته است. از اين رو لازم بود آنان از خواب خرگوشى چندين ساله خود بيدار شوند. مسئوليت اين بيدارگرى بازينب(س) بود؛ زيرا اگر امام سجاد(ع) در شرايطى كه يزيد سر مست از غرور پيروزى بود، لب به سخن مى گشود، احتمال كشته شدنشان بسيار بود. سخنان حضرت زينب(س) سبب شد كه مجلس به گونه ديگرى غير ازآنچه يزيد مى خواست پايان يابد. او با سخنان خود يزيد و يزيديان را رسوا كرد.[33] خطبه معروف و كوبنده آن بانوى سخن در چنين فضايى ايرادشد؛ خطبه اى پر نكته و سراسرمعرفت و بينش سياسى كه بايد جداگانه مورد شرح و تفسير قرار گيرد.
برگزارى مراسم سوگوارى در شام
سوگوارى اهل بيت(ع)، آن چنان تأثيرى در شام گذاشت كه وقتى اهل بيت(ع) وارد خانه مى شدند زنى از خاندان ابوسفيان نبود مگر آن كه به استقبال آنان بشتابد و بر امام حسين(ع) گريه و زارى كند.[34]
پينوشتها:
[28]. محمد مهدى حائرى، همان، ج2، ص186 - 187.
[29]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص177، حديث 27.
[30]. ترجمه خطبه حضرت زينب از سيد جعفر شهيدى، قيام حسين(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.1359 ه'.ش، ص182 و 183 نقل گرديد.
[31]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، 108، 162، 163 و 165.
[32]. همان، ج45، ص115، 116، 117 و 154.
[33]. تفصيل اين ماجرا در بحارالانوار، ج45، ص132، به بعد و 157 به بعد آمده است.
[34]. طبرى، تاريخ طبرى، دارالكتب العلمية، بيروت، چاپ دوم 1408، ج 3، ص 339.
/ج