نقش انگليس در اشغال شهرهاي ايراني قفقاز

بر اساس مستندات تاريخي و به گواهي اسناد، تاريخ آغاز روابط ايران و انگليس از همان ابتدا، مبتني بر دشمني و تجاوز و البته در کسوتي از حيله و تظاهر بوده است. يکي از زيانبارترين سياستهاي شوم بريتانيا در ايران، در جريان جنگهاي روسيه عليه کشور ما و اشغال سرزمينهاي قفقازي ايران شکل گرفته است.
پنجشنبه، 22 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش انگليس در اشغال شهرهاي ايراني قفقاز

نقش انگليس در اشغال شهرهاي ايراني قفقاز
نقش انگليس در اشغال شهرهاي ايراني قفقاز


 

نويسنده:محمدطاهري خسروشاهي




 
بر اساس مستندات تاريخي و به گواهي اسناد، تاريخ آغاز روابط ايران و انگليس از همان ابتدا، مبتني بر دشمني و تجاوز و البته در کسوتي از حيله و تظاهر بوده است. يکي از زيانبارترين سياستهاي شوم بريتانيا در ايران، در جريان جنگهاي روسيه عليه کشور ما و اشغال سرزمينهاي قفقازي ايران شکل گرفته است. مدارک تاريخي بسياري وجود دارد که نشان مي‌دهد دولت انگلستان در تهيه مقدمات جنگهاي ايران و روس و نيز انعقاد دو عهدنامه چرکين «گلستان» و «ترکمانچاي» و در نتيجه، تسلط روسيه تزاري بر ولايات ايراني آن سوي رود ارس نقش برجسته‌اي بر عهده داشته و در مقطعي از اين نبردها، اطلاعات نظامي و محرمانه ارتش ايران را با استفاده از خيانت برخي عناصر سست عنصر داخلي در اختيار روسية متجاوز قرار ميداده است.
البته پيش از اشغال قفقاز در عصر قاجار، ردپاي انگليس در درازدستي به اين سرزمينها ديده مي‌شود. تاريخ‌نويسان هدف عمده دولت تزاري روس در اشغال قفقاز را در راستاي عمل به وصيتنامة پتر کبير مي‌دانند؛ وصيتنامه‌اي از مؤسس روسيه جديد در دست است که جانشينان خود را به تسلط بر ايران با رؤياي دستيابي به آبهاي گرم توصيه مي‌کند و در اين ميان تأکيد بر دوستي انگليس و روسيه در مفادي از اين وصيتنامه، نشان دهنده نقش انگليس در تدوين و تحرير آن است.
دخالت انگليس در جدايي شهرهاي قفقازي ايران و اشغال آن ايالات توسط روسيه، تنها در عصر قاجار محدود نشد و آخرين بار در قيام بزرگ مردم نخجوان با هدف الحاق به خاک ايران صورت پذيرفت. روز نهم ارديبهشت 1298 شمسي و زماني که نخجوان جولانگاه ارتش انگليس، روسيه و ترکيه بود، جمعي از اهالي غيور و ايران دوست نخجوان در برابر کنسولگري ايران در اين شهر تجمع کردند و فرياد «زنده باد ايران» سر دادند و تقاضاي اخذ تابعيت ايراني کردند. تظاهرات چندين روز به طول کشيد؛ اما ناگهان دخالت انگليسي ها در اين قضيه، آن را مسکوت گذاشت. انگليسي‌ها با حضور در «انجمن صلح نخجوان»، مانع از به ثمر نشستن قيام تاريخي مردم مسلمان نخجوان و بازگشت بخشي از اراضي اشغالي قفقاز شدند.
بايدگفت به‌‌رغم توفيق نسبي سربازان ايران در مقابله با تجاوزات لشكر روس، تجاوزگران توانستند با استفاده از خيانت عده‌اي وطن‌فروش داخلي و تشديد دسيسه‌هاي انگليس در تحولات اجتماعي ايران، جريان جنگهاي اول روس را به نفع متجاوزان تغيير دهند و اين گونه زمينه لازم را براي پذيرش صلح از سوي ايران فراهم آورند. پس از استيلاي لشكريان روس در قريه اصلان‌دوز در پنجم ذي‌‌الحجه 1227ق بر سپاهيان ايراني، عباس ميرزاي دلاور، نيمي از قواي خود را از دست داد. «در اين ميان سفير انگليس، سِرگور اوزلي به وساطت برخاست و مقدمات عقد پيمان صلح را بين ايران و روسيه فراهم ساخت. مذاكرات صلح مدتي طول كشيد و عاقبت عهدنامه‌اي در قريه گلستان از توابع قراباغ در يازده فصل و يك مقدمه نوشته شد و در تاريخ 20 شوال سال 1228ق مطابق با 12 اكتبر 1813م [20 مهرماه 1192 خورشيدي] با حضور سفير انگليس [سرگور اوزلي] به وسيله ابوالحسن‌خان شيرازي نماينده ايران و نيكولا، نماينده فوق‌العاده تزار و سردار روس به امضا رسيد.» (شميم، 84: 91)‏
مسئله وساطت سفير انگليس در باب صلح و انعقاد قراردادي جديد بين ايران و روس از اينجا آغاز شد كه در پي ورود او، دورتيشف فرمانده سپاه گرجستان ـ كه اينك به اشغال روس درآمده بود ـ نامه‌اي به سفير بريتانيا فرستاد و در آن تقاضامند ميانجيگري ميان دولتين درگير جنگ شد. اوزلي كه همچون سلف نابكار خود هارد جونز توانسته بود اعتماد فتحعلي‌شاه ناآگاه را به دست آورد، موفق شد دربار ايران را به پذيرش صلح راضي كند. چنين به نظر مي‌رسد كه تحميل مذاكره صلح به ايران از سوي دولت انگليس، در شرايطي كه اوضاع به سود ايران بود، به منظور اجراي يك توطئه و گزارش اسرار نظامي ايران از سوي بريتانيا به روسها صورت پذيرفته باشد.
با وجود دستيابي به اسناد مداخلات انگليس در ايران ترديدي در اين ميان باقي نمي‌ماند كه تحميل صلح در راستاي اجراي يك نقشه شوم بوده است. جيمز مورير، منشي سفير انگليس در ايران كه در مذاكرات صلح ايران و روس حضور داشته، در يادداشتهاي روزانه خود مي‌نويسد: «قبل از شروع مذاكره، دورتيشف ـ فرمانده قواي روس ـ دستور داد كه درها را ببندند و هيچ كس وارد اتاق نشود. چون مذاكره تمام شد، ژنرال (= اوزلي) دستها را از خوشحالي به هم مي‌ماليد و ‍[خطاب به من] گفت: اكنون شمشيرت را كنار بگذار. و خودش هم چنين كرد و شمشير و كلاهش را به كناري نهاد.» (محمود، 1344: 164)
صحنه‌اي كه مورير از ملاقات محرمانه خود با اوزلي و دورتيشف بيان كرده، حكايت از تفاهم و اعتماد متقابل، بلكه همكاري كامل ميان دو دولت روس و انگليس دارد و مي‌رساند كه مورير، دورتيشف را از اسرار نظامي ايران آگاه ساخته بود. جنگ معروف اصلاندوز و شكستي كه بر سپاه ايران در طي آن جنگ تحميل شد، در چنين موقعيتي رخ داد.
باري، در پي شكست مذاكرات صلح، شروع جنگ اجتناب‌ناپذير بود. به همين دليل عباس‌ميرزا آماده كارزار شد. اوزلي در اين ميان چهره‌ واقعي بريتانيا را نمايان ساخت و اعلام نمود كه دولتهاي روس و انگليس با يكديگر صلح كرده‌اند و بدين‌سان به افسران انگليس دستور ترك مخاصمه داد. اين اعلام غيرمنتظرانه، در تضعيف روحيه سربازان ايراني موثر آمد و در پي آن حمله‌ نيروهاي مسلح روس، سربازان ايران را به خاك و خون كشيد.
شكست اصلاندوز كه نتيجه‌ كارشكني علني مأموران انگليس و حيله‌ورزي سفير اين كشور بود، نتوانست عباس‌ميرزا را از فكر بازستاندن سرزمينهاي اشغال‌شده ايران در قفقاز منصرف نمايد. در نتيجه ايرانيان به فكر تقويت سپاه خويش برآمدند، لكن در آن سوي ميدان نبرد، سپاهيان روس بار ديگر سرگور اوزلي را به عنوان واسطه براي صلح نزد شاه ايران فرستادند. (هدايت، 1347: ج 2: 483) اين بار نيز اوزلي موفق شد كه «با تطميع و تهديد به قطع كمكهاي مالي انگلستان» (همان: 212) شاه را به قبول صلح وادارد و اين چنين عهدنامه ننگين گلستان را به ايران تحميل كند. ناگفته نماند كه سرپرسي سايكس، انعقاد اين عهدنامه شوم را «بر اثر مساعي عاليه اوزلي» (سايكس، 1335: 493) دانسته است. (سايكس، 1335: 492)‏
وزير امور خارجه بريتانيا به قدري در اين ايام بر فتحعلي‌شاه تسلط داشت كه انتخاب ميرزا ابوالحسن شيرازي به عنوان «نماينده ايران در مذاكرات صلح» به پيشنهاد او صورت گرفت؛ چرا كه پيش از اين قرار بود قائم مقام فراهاني ـ كه فردي ميهن‌پرست و مخالف انگلستان بود ـ نمايندگي و سرپرستي هيأت ايراني را برعهده داشته باشد. (محمود، 1344: 134)‏
عهدنامه گلستان يكي از ننگين‌ترين معاهداتي است كه در تاريخ ايران به امضا رسيده است. به موجب آن، ايالات و شهرهاي گرجستان، داغستان، بادكوبه، دربند، شروان، قرا‌باغ، شكّي، گنجه، موقان و قسمت علياي تالش به روسيه واگذار شد. همچنين حق كشتيراني ايران در درياي مازندران از بين رفت و تسهيلات فراواني به نفع بازرگانان روسي در نظر گرفته شد.
در هر حال سرگور اوزلي در يادداشتهاي خود اعتراف كرده است: «خدمات كوچكي كه او افتخار انجامش را داشته، بخشي از وظايف او و همه براساس دستورات دولت پادشاهي انگلستان بوده است.» (محمود، 1343: 192) و سرانجام در اين گفته جان ويليام كي دقت كنيد كه گفت: «ايران را دولت انگليس دست بسته، تسليم دولت روس نمود!» (همان: 271) اين سخن خود بهترين دليل درباره نقش فعال دولت انگليس در شكست نظامي ايران و تحميل عهدنامه گلستان و تركمانچاي مي‌باشد. از آنجا كه سرگور اوزلي برخلاف وعده‌هاي خود هيچ گونه اقدامي نزد امپراتور روسيه براي استرداد حتي بعضي از ولايات نكرده بود و نمي‌توانست ديگر به ايران برگردد، فلذا در سال 1229 ق سفير ديگري به نام هنري اليس از طرف آن دولت وارد ايران شد و او موفق گرديد كه قرارداد جديدي را كه همراه آورده بود، به امضا رساند. «در اين قرارداد پرداخت كمك مالي مشروط به اين شده بود كه اولاً اين كمك با نظارت نماينده انگليس فقط صرف نگهداري سپاه دفاعي در سرحدات شمالي ايران شود. ثانياً ايران به هيچ وجه درصدد تهاجم و جنگ تهاجمي برنيايد. به اين ترتيب دولت انگليس توانست راه ادعاي ايران را نسبت به ايالات از دست رفته براي هميشه مسدود كند.» (نجم آزاد، 1383: 11)‏
‏استاد علي‌اصغر شميم معتقد است كه «اين عهدنامه كه با شرايط نامناسب از طرف دولت زورمند روسيه تزاري بر ايران تحميل شد، تكليف سرحدات دو دولت را به طور قطعي تعيين نكرده بود و مي‌بايست نمايندگان دو دولت در سرحدات اجتماع كنند و مرزها را معين نمايند؛ بنابراين ممكن بود بر اثر بروز اختلاف نظر بين نمايندگان، مجدداً آتش جنگ ميان دو دولت روشن گردد و بار ديگر مردم قفقاز را دچار وحشت و اضطراب نمايد.» (شميم، 1384: 92)‏
از مشخصات بارز ديپلماسي انگليسي‌ها اين است كه هر جا عهده‌دار ميانجيگري شده‌اند، زمينه را براي اختلاف و برخورد آينده باقي گذاشته‌اند تا در صورت لزوم، آتش‌افروزي و بهره‌برداري كنند. در عهدنامه گلستان نيز چنين ردپايي از انگليس ديده مي‌شود؛ به طوري كه سايكس هم بر ابهام زياد مواد مربوط به آن عهدنامه اعتراف دارد. (سايكس، 1335: 416)‏
در سال 1240ق (دوازده سال پس از پايان جنگهاي دوره اول) دوباره روسها تجاوزات خود را آغاز كردند و به بهانه اينكه اراضي گوگچه ايروان برطبق قرارداد گلستان به روسيه تعلق دارد و دولت ايران هنوز نماينده‌اي براي تعيين مرزهاي تالش نفرستاده، تحركات نظامي خود را شروع نمودند و تهديد كردند كه اگر ايران مناطق ياد شده را به زبان خوش واگذار نكند، به ضرب شمشير خواهند گرفت. مذاكرات به جايي نرسيد و خوش‌خيالي‌هاي فتحعلي‌شاه و اعتماد او به انگلستان نيز كارساز نشد. «مرحله دوم جنگها كه يازده ماه به طول كشيد، با عقب‌نشيني و شكست سپاهيان ايران توأم است؛ زيرا درست در حالي كه سپاه ايران مشغول فتوحات و افتخارآفريني بود، به دليل بي‌كفايتي دولتمردان و ضعف بنيه نظامي سپاه عباس‌ميرزا و خيانت برخي از كارگزاران و حكمرانان، ايران موفق نشد تا ريشه تجاوز روسيه را بخشكاند.» (كمالي، 1386: 8)‏
پيشروي قواي نظامي روس در مرحله دوم جنگها به حدي بود كه متجاوزان ضمن عبور از شهرهاي قفقاز و رودخانه ارس، شهرهاي مهم سر راه، چون خوي و دهخوارقان را تصرف كردند. (امين رياحي، 1378: 317) وقتي سپاهيان روس عازم تبريز شدند، اين شهر در دست والي بي‌لياقت آن، آصف‌الدوله خائن بود. وي از شدت ترس، متواري شد و بدين‌سان تبريز هم به آساني به دست روسها افتاد و غارت شد. سقوط تبريز، جنگ‌ روس با ايران را وارد مرحله جديدي كرد. فرمانده قشون روس (ژنرال پاسكوويچ) درصدد تصرف تهران برآمد؛ اما وقتي به روستاي تركمانچاي رسيد، امپراتور روسيه، تزار نيكلاي اول به او دستور داد كه همان جا متوقف شود و عهدنامه‌اي با ايران به امضا برساند.
در اين ميان شخصي به نام گريبايدوفـ پسرخواهر پاسكوويچ و فرمانده نظامي روس ـ در محل تركمانچاي براي نوشتن مفاد قرارداد، حضوري خطرناك و تحريك‌كننده داشت... طرح و تهيه پيش‌نويس معاهده تركمانچاي بر عهده گريبايدوف واگذار شد و به پاس اين خوش‌خدمتي، ارتقاي مقام يافت». (كمالي، 1386: 10) البته شادي او ديري نپاييد و درسالگرد انعقاد قرارداد تركمانچاي، به دست مردم غيور در محل سفارت روس، كشته شد.
برخي از كارشناسان علت شكست ايران در جنگهاي دوره دوم را«خسّت فتحعلي‌شاه در رسيدگي به امور نظاميان» و عدم ارسال كمك از تهران و غرض‌ورزي درباريان و كارگزاران در برخورد با عباس‌ميرزا (رقابت شاهزادگان براي تصاحب مسند وليعهدي) و تعيين ژنرال پاسكوويچ به عنوان افسري خشن به فرماندهي قواي نظامي روس مي‌دانند. حامد الگار معتقد است: «سبب شكست عباس‌ميرزا در جنگ ايران و روس پيش از آنكه تفوّق روسها باشد، خصومت برادران عباس‌ميرزا با وي و نيز تشكيلات نادرست اوست و همين دو سبب، موجب شكست او شد.» (الگار، 1365: 127)
گويا ادامه يافتن جنگ و ناتوانيهاي نظامي ايران در مقابل تجهيزات مدرن نظامي روس با خسّت شاه و عدم كمك مالي او به سپاه عباس‌ميرزا همراه شد و زمينه پذيرش مجدد صلح و در نتيجه واگذاري امتيازات بيشتر به دولت روس فراهم آمد. البته در اين مقطع از جنگ، برخلاف روزهاي اوج‌گيري نبرد، مك دونالد و چند تن افسر انگليسي كه به عنوان مستشار نظامي ايران، همه جا در ميدانهاي جنگ همراه شاه و وليعهد بودند، آنان را به ادامه‌ جنگ و نپذيرفتن صلح تحريك مي‌كردند. (نفيسي، 1376: ج 2: 141) پيداست كه اين بار نيز ميان سفير انگلستان و فرماندهي سپاه روسيه، روابط محرمانه‌اي وجود داشت و هر دو براي هدف واحدي همكاري مي‌كردند. «دولت انگلستان در اين آتش افروزي مقاصد گوناگوني داشت كه از آن جمله مشغول كردن روسها در جنگ ديگري با ايران در قفقاز بود؛ زيرا تصميم روسها به اشغال قسطنطنيه به دنبال شكست عثماني از ايران و علني شدن ضعف نظامي آن بود.» (شميم، 1384: 70)‏
سرانجام «در دهم فوريه 1828 برابر با پنجم شعبان
1243 ق [اول اسفندماه 1206 خورشيدي] عهدنامه‌اي كه سرنوشت ايران را طي مدت يك قرن بعد يعني سقوط حكومت تزاري روسيه تعيين مي‌كرد، در تركمانچاي به امضا رسيد. به موجب آن، علاوه بر ايالاتي كه طبق عهدنامه گلستان از ايران جدا شده بود، ايالات نخجوان، ايروان، تالش، قراباغ و شوره‌گل به روسيه واگذار و سرحد بين دو كشور رود ارس تعيين شد. مقرر شد مبلغ ده كرور (پنج ميليون تومان) نيز بابت غرامت جنگ به روسها پرداخت گردد و عبور و مرور كشتي‌هاي جنگي در درياي مازندران منحصراً در اختيار دولت روسيه باشد.» (حيدري، 1381: 88)‏
قواي نظامي روس در ايام تصرف آذربايجان و تبريز و اردبيل، اگر چه دست به غارت نگشود، لكن تاراج كتابهاي خطي مقبره شيخ صفي در اردبيل، از لطمات فرهنگي بسيار مهمي بود كه جبران آن بي‌ترديد، غيرممكن است. (كيان‌فر، 1385: 14) به نوشته علي‌اصغر شميم: «روسيه تزاري در اين عهدنامه، نيات و مقاصد استعماري خود را بي‌پرده نشان داد و منافعي عايد آن دولت شد كه در هيچ يك از جنگهاي اروپا نتوانسته بود نظير آن را به دست آورد... اتباع آن دولت در ايران از تابعيت نسبت به قوانين حقوقي و جزايي ايران معاف شدند [كاپيتولاسيون]». (شميم، 1384: 100)‏
براساس مستندات تاريخي، مرحوم قائم مقام فراهاني از انعقاد چنين عهدنامه ننگيني ناخشنود بود و مي‌كوشيد كه امضاي آن را با طولاني كردن مباحثات و تا رسيدن سپاهيان اعزامي به تأخير بيندازد و روسها را به قبول شرايط مناسب‌تري وادار سازد. (نفيسي، 1374: ج 2: 156) ليكن ظاهراً اصرار سفير انگليس ديگر مجالي براي درنگ باقي نگذاشته بود. جالب اينكه مك دونالد پس از قبول صلح از سوي ايران، از پرداخت كمك مالي دولت انگليس به ايران به بهانه اينكه آغاز جنگ بر اثر اعلان جهاد از سوي علماي ايران بوده، امتناع ورزيد. (سايكس، 1335: 496)‏
دخالت انگليس در مسئله جدايي شهرهاي قفقازي ايران تا سالها بعد ادامه يافت و آخرين بار در قيام بزرگ مردم نخجوان كه با هدف الحاق به خاك مام ميهن صورت پذيرفت، متجلي شد. قضيه از اين قرار است كه «در روز نهم ارديبهشت 1298 شمسي و در زماني كه نخجوان به جولانگاه ارتش انگليس، روسيه و عثماني تبديل شده بود، عده‌اي از اهالي غيور و ميهن‌دوست نخجوان در برابر كنسولگري ايران در اين شهر اجتماع و فرياد «زنده‌باد ايران» سر دادند و تقاضاي اخذ تابعيت ايراني كردند. تظاهرات چندين روز به طول كشيد؛ اما ناگهان دخالت انگليسي‌ها در اين قضيه، ماجرا را مسكوت گذاشت. انگليسي‌ها كه مخالف استرداد شهرهاي قفقازي ايران بودند با حضور در «انجمن صلح نخجوان» مانع از بازگشت اراضي اشغالي ايران در نخجوان شدند» (كاظمي، 1385: 146)
سخن خود در باب نقش انگليس در جدايي شهرهاي قفقازي ايران را با دو مطلب كوتاه ديگر در وادي نقش علماي شيعه درتحريض روحيه مقاومت و پايداري مردم ايران و نيز بحثي در تحريف جنگها به پايان مي‌برم.
‏نقش علما در جنگهاي روس و ايران ‏
‏«با هجوم روسيه به سرزمينهاي شمالي ايران، شاه قاجار در برهه‌اي از تاريخ جنگهاي دوره اول، خود را ناگزير از توسل به علما ، جهت حمايتهاي نظري و عملي در مقابل تهاجمات روسها ديد و از آنها در باب تحريض و تشويق مردم، فتواي جهاد يا به تعبير درست‌تر، فتواي وجوب مدافعه از سرزمينهاي اسلامي را خواست. علما نيز به درخواست فتحعلي‌شاه پاسخ مثبت دادند و به اين ترتيب در اين دوره «ادبيات جهادي» عصر غيبت نسبت به هر زمان ديگر راه توسعه و رشد پيدا كرد و ميراث گذشته را تكامل بيشتري داد.» (قائم مقام، 1380: 62)‏
چنانچه گفتيم مرحله اول جنگهاي روس با ايران با توفيق نسبي لشكريان ايران همراه بود، منتها خيانت عده‌اي از رجال وطن‌فروش و باز شدن پاي استعمار انگليس به صحنه، آتش نبردها را شدت بخشيد و كشته شدن سيسيانف موجب شد تا قواي نظامي روس درصدد انتقام برآيند. با تشديد حملات روس، دولت قاجار بر آن شد تا بر نفوذ نظام ارزشي علما به عنوان عناصري كه به والايي پايگاههاي اجتماعي ايشان معترف بود، تكيه كند. در اين ميان علما نيز دعوت دولت را مبني بر پشتيباني از ارتش ايران و پراكندن رساله‌ها و اعلاميه‌هاي جهاد بر ضد روس با هماهنگي بي‌مانندي پاسخ دادند و در آن مكاتيب كه به عنوان «جهاديه» آوازه گرفته‌اند، «كفرة روس» را به سختي مورد انتقاد قرار دادند.
متون تاريخي نشان مي‌دهد پيشوايان ديني آن عصر به عنوان يكي از طبقات متنفذ اجتماع وارد عرصه شدند و بنابر وظيفه شرعي و اراده باطني به منظور حفظ بنيان اسلام و جهاد عليه «كفرة روس» افكار عمومي را براي شركت پرشكوه در جنگ آماده ساختند. با ورود روحانيون به صحنه نبرد، «ادبيات جهادي و ضداستعماري ايران» در عصر قاجار شكل يافت. شركت عالمان دين در ميادين نبرد، به قدري در تحريض و تشويق روحيه سربازان مؤثر بود كه روس بيمناك شد كه مبادا ايران، افزون بر باز پس‌گيري مناطق تسخير شده، اقدام به تسلط بر پاره‌اي شهرهاي روسيه بنمايد. به گفته تاريخ‌نويسان، چنانچه مشي سياسي فتحعلي‌شاه در جريان جنگ‌ تغيير نمي‌يافت و او با سادگي تمام به دام تنيده شده انگليسي‌ها نمي‌افتاد، بي‌گمان جنگها، سرنوشت ديگري مي‌يافت.
كتابها و رساله‌هاي جهادي به منظور اينكه به آساني در اختيار مردم قرار گيرد، به دستور عباس‌ميرزا و توسط قائم‌مقام فراهاني بزرگ (ميرزا عيسي) جمع‌آوري و خلاصه‌نويسي و احياناً ترجمه گرديد. با تلاش قائم‌مقام كتاب ارجمند «احكام الجهاد و اسباب‌الرشاد» تدوين شد و يكي از مهمترين آثار منثور ادبيات جهادي ايران شكل گرفت. قائم‌مقام فراهاني در نگارش متن احكام الجهاد از نثري حماسي بهره برد و بدين سان توانست «ادبيات مقاومت و پايداري» را بين مردم شايع و اين نوع ادبي را عمومي‌تر نمايد تا بلكه غريزه دفاع از ميهن را برانگيزاند.‏
تحريف جنگها
با وجود اهميت كار علماي عصر قاجار و نقش بي‌بديل ايشان در تحريض روحيه مقاومت و پايداري، برخي از نويسندگان تاريخ معاصر به ايجاد ترديد در اقدام مؤثر و مهم ايشان پرداخته و به دليل فقدان پژوهش علمي دربارة چرايي ورود ايشان به صحنه سياست قاجار، شايعاتي مبني بر ارتباط فتاوي با شكست ايران مطرح ساخته‌اند. به ادعاي اين افراد، عباس‌ميرزا و قائم‌مقام با جنگ موافق نبودند و صرفاً در پي فشار علما تن به اين كار دادند! اين در حالي است كه بر پايه مستندات تاريخي، اين عباس‌ميرزا و قائم‌مقام بودند كه دست به دامن علما شدند و از ايشان تقاضاي كمك و صدور فتاواي جهاد كردند.
مواضع اين قبيل نويسندگان در حالي مطرح مي‌گردد كه در عصر جنگهاي روس با ايران، حضور در ميدان جنگ و كشته شدن در راه ميهن، يك فوز عظيم ديني و ملي تلقي مي‌گرديد و حضور علما به عنوان پيشتازان فعاليتهاي اجتماعي و ديني در كنار مردان سياست و اجتماع همچون قائم مقام و عباس‌ميرزا، موجب تشويق مردم براي شركت انبوه و حضور گسترده در ميدان نبرد و دفاع از آب و خاك ايران مي‌شد.
‏منابع :
‎1ـ الگار، حامد (1356) دين و دولت در ايران، ترجمه‌ ابوالقاسم سرّي، تهران، توس
‎2ـ امين رياحي، محمّد (1378) تاريخ خوي، تهران، طرح نو
‎3ـ حيدري، اصغر (1381) طوفان در آذربايجان، تبريز، احرار
‎4ـ سايكس، سرپرسي (1335) تاريخ ايران، ترجمه سيدمحمدتقي فخر مازندراني، تهران، علي‌اكبر علمي
‎5‌ ـ شميم، علي‌اصغر (1384) ايران در دوره‌ سلطنت قاجار، تهران، مدبّر
‎6 ـ قائم مقام فراهاني، (1380) احكام الجهاد و اسباب الرشاد، غلامحسين زرگري نژاد، تهران، بقعه
‎7ـ كاظمي، احمد، (1385) پان تركيسم و پان آذريسم، تهران، مؤسسه مطالعاتي ابرار معاصر
‎8 ـ كمالي، فرزاد (1386) جنگهاي ايران و روس از نگاهي ديگر، مجله ايران شمالي، ش 8 و 9
‎9ـ كيان‌فر، جمشيد (1385) غارت كتابخانه شيخ صفي توسط ارتش روس، ماهنامه طرح نو، ش 1 و 2
10ـ محمود، محمود (1344) تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن نوزدهم ميلادي، تهران، اقبال
‎11ـ نجم آزاد، فقاهت (1383) مجموعه مقالات ايران، قفقاز و آران، به اهتمام پرويز ورجاوند، تهران
‎12ـ نفيسي، سعيد (1376) تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره‌ي معاصر، ج 2، تهران، بنياد
‎13ـ هدايت، رضاقلي‌خان (1347) روضه‌الصفاي ناصري، ج دوم، تهران، مركزي
http://www.ettelaat.com

ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط