تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (20)

س:در طول سال هاي زندان مخصوصا دوره آخر مباحث عقيدتي و مجادله هاي سياسي در زندان پيش آمد. در اين اواخر گويا يك اعلاميه اي از طرف بند يك زندان اوين كه حضرت عالي در آنجا بوديد در ارتباط با نجاست وپاكي وضرورت پرهيزاز ماركسيست ها صادر شد، همان گونه كه مستحضر هستيد اين اعلاميه هم قبل از انقلاب در ميان نيروهاي سياسي بازتاب زيادي داشت و هم بعد از پيروزي انقلاب خيلي مطرح بود...
پنجشنبه، 6 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (20)

 تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (20)
تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (20)


 

نويسنده: دكتر سيد حميد روحاني (1)




 

ضد و نقيض گويي ها
 

3. گواه ديگر بر رخنه منافقان در بيت اقاي منتظري، تحريف فتواي علماي زنداني از زبان آقاي منتظري است. در اين مورد سؤال كننده زمينه تحريف را چنين هموار مي سازد:
س:در طول سال هاي زندان مخصوصا دوره آخر مباحث عقيدتي و مجادله هاي سياسي در زندان پيش آمد. در اين اواخر گويا يك اعلاميه اي از طرف بند يك زندان اوين كه حضرت عالي در آنجا بوديد در ارتباط با نجاست وپاكي وضرورت پرهيزاز ماركسيست ها صادر شد، همان گونه كه مستحضر هستيد اين اعلاميه هم قبل از انقلاب در ميان نيروهاي سياسي بازتاب زيادي داشت و هم بعد از پيروزي انقلاب خيلي مطرح  بود...
نامبرده در پاسخ اظهار كرده يا از زبان او آورده اند:
... البته اعلاميه نبود. اين بيان يك فتوا يا به عبارت ديگر يك تصميم بود. در زندان اوين صحبت بود كه در زندان قصر زندگي مذهبي ها با ماركسيست ها با هم مخلوط است. البته اين بيشتر نظر مجاهدين بود كه با ماركسيست ها با هم باشند... كمونيست ها ازنجاسات قطعي نيز اجتناب نمي كردند... ما هم هفت نفر بوديم كه اين تصميم را گرفته بوديم والا اعلاميه اي در كار نبود. ما فقط مي گفتيم نبايد با كمونيست ها هم كاسه و هم غذا شد. اين در شرايطي بود كه هر روز خبر مي آمد تعدادي از سازمان مجاهدين ماركسيست شده اند ولي مجاهدين سر وصدا كردند و به عنوان ارتجاع و... روي آن تبليغات مي كردند و بالاخره اين يك تصميم خصوصي بود از طرف جمع ما براي رعايت پاكي و نجسي ولي مجاهدين آن را بهانه اي عليه ما تشخيص دادند و جوسازي كردند. وگرنه مطلب مهمي نبود... (2)
در اين پرسش و پاسخ چند تحريف و پرده پوشي صورت گرفته است:نخست فتواي علما مبني براينكه«اعضاي سازمان اگراز ايدئولوژي انحرافي خود دست برندارند و ارتباط خود را با ماركسيست ها نگسلند بايد با آنها مانند ماركسيست ها رفتار كرد»پنهان داشته شده است. بايد دانست كه فتواي تاريخي علماي زنداني اصولا عليه منافقيني بود كه به ظاهر دم ازاسلام مي زدند و باماسك مسلماني، جوانان ساده وبي خبر از توطئه هاي باند نفاق را به تشكيلات خود مي كشانيدند وبا تعليمات انحرافي انان را ناخودآگاه و ندانسته منحرف مي كردند و گرايش به ماركسيسم را در انان رشد مي دادند. هدف علما اين بود كه راه علاجي براي اين توطئه بيابند كه باند نفاق را خلع سلاح كنند و حربه كثيف دورويي و ريا كاري آنان را بشكنند. اززبان آقاي منتظري آورده اند كه چون«كمونيست ها از نجاسات قطعي اجتناب نمي كردند ما مي گفتيم نبايد با كمونيست هاهم كاسه وهم غذا شد»!!آيا درآن روزها نخستين بار بود كه
ماركسيست ها و كمونيست ها به زندان راه يافته بودند و آقايان علما براي نخستين بار با ماركسيست ها هم زندان و حتي هم سلول بودند؟!از سال 1341 كه نهضت اسلامي اغاز شد مجاهدان روحاني و مردم مذهبي در زندان در كنار ماركسيست ها به سر مي بردند و انان كه به اسلام و احكام قرآن پايبند و باورمند بودند مي دانستند كه با يك سلسله نكات شرعي را رعايت كنند واز اختلاط و امتزاج با افراد كافر و ملحد خودداري ورزند.
آقاي گرامي در خاطرات خود آورده است :
... من در اين گونه كارها بسيار مراقب بودم. لباس هايم را با لباس كسي قاطي نمي كردم. دمپايي شخصي داشتم. موقعي كه داخل بند را شسته تي كشيده بودند و زمين ها خيس بود، جوراب ضخيمي مي پوشيدم كه رطوبت به آن نفوذ نكند... (3)
ديگر مقامات روحاني و عناصر مذهبي نيز چه در روزگاري كه ماركسيست ها در خواب و خوراك از مسلمان ها جدا بودند و چه در آن روزهايي كه طبق نقشه منافقان، زندانيان مذهبي و ماركسيست با يكديگر درآميختند، اين مسائل را رعايت مي كردند و اين گونه نبود كه در سال 1354 يك باره علماي زنداني بر آن شوند كه در ارتباط با نجاست و پاكي فتوا صادر كنند. انگيزه اصلي آنان از صدور اين فتوا به زير سؤال بردن منافقيني بود كه با شعار ديني و ماسك اسلامي در كمين جوانان مسلمان نشسته بودند تا آن را به دام بيندازند و ماركسيست كنند. از اين رو نوشته اند:
... پس از صدور اين نقل فتوا بحثي در مي گيرد كه با توجه به تعليمات و استراتژي مجاهدين و روشن شدن كلك آنها كه با پوشش هاي ظاهر فريب مطرح مي گرديده اكنون تكليف با آنها چيست؟آيا بايد اين موضوع به آنه گفته شود يا نه ؟و در صورتي كه آنها ماركسيست ها را نجس ندانند و شهيد بدانند چه بايد كرد؟و بالاخره اگر از ماركسيست ها جدا نشدند وظيفه چيست؟علما مي گويند كه ابتدا انحراف تعليمات [آنان]و نظريات علما را به رؤساي آنها بگوييد و رد صورت تخلف باز به افراد مطمئني كه در
زندان متزلزل نمي شوند شرح دهيد ودر صورت عدم جدايي آنها از ماركسيست ها و اصرار بر تعليمات انحرافي و اين استراتژي، شما با مجاهدين زندگي جمعي نكنيد، ولي با آنها مبارزه هم نكنيد تا مبادا دشمن بهره مند شود... (4)
در خاطرات آقاي منتظري بحث دوري گزيني مسلمانان ازاعضاي سازمان(اگراز ايدئولوژي انحرافي خود دست برنداشتند)به هيچ وجه مطرح نشده و به طور كلي درز گرفته شده است. آن هم از جانب كسي كه ادعا دارد كه واقعيت ها را هيچ گاه نبايد از مردم پنهان نگاه داشت!و حقايق را بايستي با ملت در ميان گذاشت!ليكن آنگاه كه پاي منافقان به ميان مي آيد و جريان تاريخي اي مطرح مي شود كه به زيان سازمان ودنباله روهاي آن مي باشد، مردم نامحرم مي شوند!و او به خود رخصت مي دهد كه آن حادثه مهم را با سرهم بندي كردن مسأله پاكي و نجسي كمونيست ها پنهان سازد و تاريخ را تحريف كند تا نسل امروز و نسل هاي آينده ندانند كه پيشوايان اسلامي و مجاهدان روحاني اعضا و افراد سازمان را به سبب پيروي از انديشه هاي التقاطي و باورهاي انحرافي و روش هاي منافقانه و فريبكارانه شبهه ناك دانسته و هر گونه نشست و برخاست و همكاري با آنان را منع كرده بودند.
مورد ديگري كه در خاطرات نامبرده مورد پرده پوشي قرار گرفته و بازگو نشده است، نظريه علماي زنداني درباره بنيانگذاران سازمان مي باشد. عالمان مجاهدي كه در زندان به سر مي بردند، پيرامون بنيانگذاران سازمان نيز اظهار نظر كرده آنان را به زير سؤال برده بودند و راه و روش و مرام و مسلك آنها را انحرافي و التقاطي شمرده بودند. در خاطرات آقاي گرامي در اين مورد امده است:
... انعكاس تغيير موضع مجاهدين و در بين زندانيان مسلمان، اين بود كه آنها در زندان قصر سفره شان را جدا كردند و با مجاهدين هم سفره نشدند. در زندان اوين هم مطلبي مبني بر نجس بودن ماركسيست ها نوشتيم و گفتيم كه ما با آنها رابطه نداريم و گذشتگان از مجاهدين «امرهم الي الله»(5)ولي عده اي از آنها كه اكنون هستند ملحق به ماركسيست ها بوده اند و همان حكم بر آنها جاري است... (6)
منافقان در كتاب خود درباره محتواي اين فتوا آورده اند كه درآن آمده بود:
تعليمات مجاهدين از ابتدا منحرف بوده است. (7)
بنابر گزارش ساواك آقاي منتظري در زندان هر گونه همكاري با سازمان، حتي با مجاهدين مذهبي سال 50 (بنيانگذاران سازمان )را نيز تحريم كرده است. متن گزارش چنين است:
اظهارات محمد كچويي محكوم به حبس ابد در بازداشتگاه اوين:
نامبرده بالا در تاريخ 2535/9/12 ضمن يك مذاكره خصوصي به يكي از زندانيان اظهار داشته است :
آقاي طالقاني فتوائيه اي صادر كرد كه به تأييد هفت نفر ازعلما رسيده و توصيه نمود تا كليه زندانيان آن را حفظ نمايند و به ديگران بگويند... كچويي بيان داشته است پس از صدور اين فتوا، او با حسينعلي منتظري تماس گرفته و پرسيده است اگرخودش(كچويي) آزاد شود، در بيرون مي تواند با گروهي مانند مجاهدين مذهبي سال 50 با ايدئولوژي اسلامي فعاليت كند؟كه منتظري پاسخ داده است داخل شدن در اين
گروه ها حرام است.
درخورتوجه اينكه آقاي منتظري درپي تحريف تاريخ وپنهان داشتن يك واقعه تاريخي در مورد رويارويي با منافقين به ظاهر مسلمان اظهار مي دارد، يا از زبان او اظهار مي دارند:
... بالاخره يك تصميم خصوصي بود از طرف جمع ما براي رعايت پاكي و نجسي، ولي مجاهدين آن را بهانه عليه ما تشخيص دادند و جوسازي كردند و گرنه مطلب مهمي نبود... !!
آقاي منتظري با اين تحريف گري ها در واقع از موضع گيري انقلابي عليه سازمان در زندان عذر تقصير خواسته و كوشيده است با پيش كشيدن مسأله«پاكي نجسي»ازشرمندگي خويش در نزد منافقان حاكم در بيت خويش بكاهد. او در مورد فتواي تاريخي علماي زنداني سه دروغ بزرگ بافته و به نمايش گذاشته است:
الف. مقابله علماي زنداني با سازمان منافقان را تصميم عليه ماركسيست ها وانمود كرده است.
ب. شرط علماي زنداني در مورد سازمان را كه دست كشيدن از انديشه هاي التقاطي، ايدئولوژي التقاطي و كنار گذاشتن نفاق و رياكاري بوده، به عدم معاشرت با ماركسيست ها و هم كاسه نشدن با آنان وانمود كرده است.
ج. نظريه علما در مورد بنيانگذاران سازمان را نيز به طور كلي پنهان داشته و كوشيده مردم را در تاريكي نگاه دارد وادعا كرده است كه اصولا آن فتوا«براي رعايت پاكي و نجسي بود و مطلب مهمي نبود»!!
آيا گواهي روشن تر از اين در مورد رخنه منافقان در بيت نامبرده و حاكميت آنان بر عقايد و افكار او مي توان انتظار داشت؟آيا او با اين تحريف گري ها و دروغ پردازي ها هنوز هم مي تواند ادعا كند كه با مردم يكرنگ است و مردم را محرم رازمي داند؟!آيا هنوز هم ادعا دارد كه«معتقد است همه مسائل را بايستي با مردم در ميان گذاشت تا مردم خود قضاوت كنند»؟!البته شايد آن مسائل و مطالبي را كه درراستاي منافع شيطان بزرگ، صهيونيسم بين المللي و عوامل و ايادي آنها باشد، منافقان حاكم در بيت به او القا كنند كه بايد مطرح شود و بدين گونه آب به آسياب دشمن بريزند.
خاطره نويسي آقاي منتظري در راستاي سياست سازمان به آنچه در بالا آمد محدود نمي شود، بلكه مي توان گفت از آغاز تا پايان كتاب خاطرات، نمونه هاي زياد و فراواني مي توان ديد كه كاملا با سياست ها و تاكتيك هاي سازمان همخواني دارد و ما مورد ديگري از آن را در پي مي آوريم:
پيش از پرداختن به خاطره نامبرده بايسته است به اين نكته اشاره كنم كه به دنبال فتواي تاريخي علماي زنداني عليه منافقان، سازمان بر آن شد كه براي خنثي كردن بازتاب اين فتوا درميان ملت ايران به نقشه و نيرنگ تازه اي دست بزند و آن كساني را كه به چنين فتوايي مبادرت ورزيده اندبه زير سؤال ببرد. از اين رو، در نخستين گام كوشيدند در ميان مردم شايع كنند كه آقاي طالقاني و آقاي منتظري با اين فتوا مخالف بوده اند واين فتوا مورد تأييد آن دو نفر نبوده است. چون مي دانستند كه اتهام به آنان در ميان مردم به آساني پذيرفتني نيست. آنگاه اعلام كردند كساني كه اين فتوا را دادند با رژيم شاه ساخته اند و بر آن اند كه به جاي مبارزه با شاه با ماركسيست ها و«مجاهدين خلق»به مبارزه برخيزند!!
نگارنده تراب حق شناس را در سال 1355 در بيروت ملاقات كرد، او اظهار داشت بسياري از روحانيان از جمله رباني شيرازي، هاشمي رفسنجاني و نيز شماري از افراد مذهبي از زندان آزاد شده اند و با رژيم شاه ساخت و پاخت كرده اند كه نهضت را عليه ماركسيست ها و«مجاهدين »منحرف سازند!!
اين دروغ را در حد گسترده اي در ايران و خارج رواج دارند و روي آن تبليغات گسترده اي به راه انداختند و حتي در كتاب هايشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي نوشتند. اكنون اين دروغ را از زبان آقاي منتظري نيز مطرح كرده اند. نخست كارگردانان تدوين كتاب خاطرات با تيتر مرموز«اصلي شدن مبارزه با ماركسيسم براي بعضي افراد»!اين گونه طرح سؤال مي كنند:
س:در آن زمان در بندها و زندان هاي مختلف براي بعضي اين شبهه پيش آمده بود كه الان خطر اصلي كمونيست ها هستند و بايد با رژيم و ساواك به نوعي سازش كرد تا امكان آزادي از زندان براي مبارزه با مرتدين و كمونيست ها به دست آيد. در بند شما اين نظريه تا چه حد رواج داشت؟!
آقاي منتظري در پاسخ مي آورد يا از زبان او مي آورند:
در آنجا هم اين زمزمه سازش بود، بعضي داشتند به اين معنا تمايل پيدا مي كردند كه ما براي دين و مذهب داريم با اين رژيم مبارزه مي كنيم و الان كمونيست ها خطرشان زيادتر است بايد بااينها مبارزه كرد. اين، كم كم، در مغز بعضي افراد جا مي گرفت...
آنگاه به منظور تسويه حساب هاي شخصي بي درنگ مي افزايد:
درهمين ارتباط بود كه آقاي كروبي آقاي عسكر اولادي و آقاي انواري و بعضي افراد ديگر حاضر شدند با انجام مقدماتي آزاد شوند. ما با اين نظريه مخالف بوديم اما آنها نظرشان اين بود كه بالاخره بايد از بند نجات پيدا كنند، بعد بروند بيرون آزادانه مبارزه كنند. در واقع اين يك عكس العمل دربرابرافتضاح مجاهدين بود. تغيير ايدئولوژي آنها بعضي ها را از مبارزه دلسرد كرده بود، در واقع يك راه توجيهي باز شده بود. اما يك عده اي با اين نظريه مخالف بودند... اما اين آقايان و حتي بعضي از اعضاي حزب توده و كمونيست ها حاضر شدند يك چيزي بنويسند و آزاد شوند... (8)
دراين فراز، از زبان آقاي منتظري چند اتهام به شماري از زندانيان سياسي مذهبي وارد شده است:
نخست اينكه آنان خطر اصلي را كمونيست ها مي پنداشتند و به اين باور رسيده بودند كه خطر كمونيست ها از رژيم شاه زيادتر است! دوم اينكه طبق همين باور، با آن رژيم به نحوي كنار آمدند تا از زندان آزاد شوند!سوم اينكه به علت«افتضاح مجاهدين»نه«مجاهدين خلق»كه با پافشاري روي ايدئولوژي التقاطي جوانان مردم را گمراه مي ساختند و از طرف علماي زنداني حكم ويژه اي بر آنان بار شده بود، بلكه افتضاح مجاهديني كه از نفاق و رياكاري دست كشيده و تغيير ايدئولوژي داده بودند، اين دسته از روحانيان و افراد مسلمان را «مبارزه دلسرد كرده بود»!!و در واقع «يك راه توجيهي باز شده بود»تا سنگر را خالي كنند و از مبارزه دست بردارند!!
اكنون بايسته است كه چند پرسش از آقاي منتظري صورت گيرد:
1. اگر اين دسته از روحانيان و افراد مسلمان كه از زبان او نام آنها در خاطرات آمده است مبارزه با ماركسيست ها رااصل مي دانستند وبه اين باور رسيده بودند كه«خطر كمونيست ها از رژيم شاه زيادتر است بايد بااينها مبارزه كرد!»چگونه پس از آزادي حتي يك سطر اعلاميه عليه كمونيست ها صادر نكردند و مبارزه با آنان را دنبال نكردند. چگونه است ما در آن روز تنها از زبان سازمان و هواداران آن اين اتهام را درباره كساني كه از زندان آزاد شده بودند مي شنيديم وامروز از زبان آقاي منتظري در كتاب خاطرات، آن را مي خوانيم؟!
2. اگر «به علت افتضاح مجاهديني كه تغيير ايدئولوژي دادند»و از نفاق دست كشيدند اين دسته از زندانيان سياسي مذهبي كه آزاد شدند، از مبارزه بريده ودلسرد شده بودند، چگونه پس از آزادي در سنگر مبارزه ايستادند و مبارزه را تداوم بخشيدند، هيچ كدام از اين زندانباني كه نام آنان در خاطرات منسوب به آقاي منتظري امده است، پس از آزادي از زندان، نه تنها از مبارزه دست نكشيدند، بلكه با شدت بيشتري راه امام را پي گرفتند و مبارزه را ادامه دادند؟
3. از زبان آقاي منتظري آمده است:«... اين آقايان و حتي بعضي از اعضاي حزب توده و كمونيست ها حاضر شدند يك چيزي بنويسند و آزاد شوند... »
شگفتا! «بعضي از اعضاي حزب توده و كمونيست ها» نيز به اين باور رسيده بودند كه «مبارزه با ماركسيست ها اصل است»! و «خطر اصلي كمونيست ها هستند»؟!
به رغم اينكه در خاطرات منسوب به آقاي منتظري پرسش و پاسخ درباره جريان آزاد شدن شماري از زندانيان سياسي به گونه اي تنظيم شده است كه ادعاي منافقين در آن روز عليه چهره هاي روحاني و اسلامي را استواري بخشد و چنين بنماياند كه آنان«با رژيم و ساواك به نوعي سازش كرده بودند»، تا از مبارزه با شاه دست بردارند و عليه ماركسيست ها و كمونيست ها بسيج شوند، واقعيت را ناخودآگاه بازگو كرده اند، آنجا كه آقاي منتظري آورده است يا از زبان او آورده اند:
... آنها نظرشان اين بود كه بالاخره بايد از بند نجات پيدا كنند، بعد بروند بيرون
آزادانه مبارزه كنند.
و به دنبال آن در پاسخ ديگري افزوده است :
... مسأله اين است كه افرادي امثال آقاي انواري و آقاي عسكر اولادي عمرشان را در زندان گذرانده بودند و واقعا خسته شده بودند و فكر مي كردند و تشخيص داده بودند به شكلي بروند بيرون بلكه كاري انجام دهند و بهتر بتوانند خدمت كنند و بالاخره نيت آقايان خير بود و شرايط هم شرايط سختي بود... (9)
سؤال كننده براي به زير سؤال بردن چهره هاي روحاني و مذهبي اين اتهام را پي مي گيرد كه :
اين كار[مبارزه با ماركسيست ها را اصل دانستن]تأثير بدي در روحيه بچه هاي مذهبي ساير زندان ها[بخوانيد منافقين زنداني]وحتي بيرون از زندان داشت.
در پاسخ بار ديگر آقاي منتظري تأكيد مي كند:
... البته از كمونيست ها هم بودند، فقط از ميان مذهبي ها نبودند... (10)
بجاست به صدر و ذيل اين پرسش و پاسخي كه زير عنوان «اصلي شدن مبارزه با ماركسيسم براي بعضي افراد»آمده است، يك بار ديگر نگاهي بيندازيد تا غرض ورزي ها و ضدو نقيض گويي ها به درستي روشن شود. دراين پرسش و پاسخ، نخست كوشش به عمل مي آيد كه شماري از افراد با نام و نشان مورد اتهام قرار بگيرند كه بارژيم شاه ساخت و پاخت كرده بودند و بر آن بودند كه عليه كمونيست ها به مبارزه برخيزند و پس از صفحه اي گرد وخاك كردن و نسبت هاي ناروا دادن، جريان را به اين گونه پايان مي بخشند كه«تشخيص داده بودند به شكلي بروند بيرون بلكه كاري انجام دهند و بهتر بتوانند خدمت كنند و بالاخره نيت آقايان خير بود... البته كمونيست ها هم[دراين سياست با آنان همراه] بودند»!!
واقعيت اين است كه در آن روز و روزگار بسياري از زندانيان سياسي(خواه مذهبي و غير مذهبي)به اين باور رسيده بودند كه با لجبازي در زندان ماندن به نفع نهضت و مبارزه
نيست، اگر با يك تعهد بتوان از بند رهيد و در بيرون زندان مبارزه را تداوم بخشيد، كاري خردمندانه است.
از اين رو، شماري از زندانيان سياسي كه برخي از آنان از ماركسيست ها و كمونيست ها بودند طبق اين سياست به ظاهر تعهد سپردند كه ديگر گرد مبارزه نگردند و فعاليتي عليه رژيم نداشته باشند و بدين گونه آزاد شدند. البته رژيم شاه كوشيد مانند هميشه از اين فرصت بهره برداري كند. نمايشي درست كرد، عكس و فيلم گرفت و چنين وانمود كرد كه شماري از زندانيان نسبت به شاه اعلام وفاداري كردند كه نگارنده اكنون در مقام بررسي اين جريان و اعلام نظر پيرامون درستي يا نادرستي آن نمي باشد، ليكن آنچه در اين ميان از سوي سازمان و هوادارانشان در آن روز ساخته و پرداخته شد، اين بود كه شماري از زندانيان«خطر اصلي را كمونيست ها»دانسته و با رژيم ساخته و آزاد شده اندكه دروغي بيش نبود و به همين سبب ديديم كه از بندرستگان هيچ گاه مبارزه با رژيم شاهنشاهي را كنارنگذاشتند و بر ضد ماركسيست ها و كمونيست ها نيزاقدامي نكردند، ليكن منافقان براي اينكه اين دروغ را در تاريخ جا بيندازند و نسل امروز و نسل هاي آينده را نسبت به مجاهدان روحاني و مبارزان مذهبي بدبين كنند و مي كوشند آن را از زبان اين و آن مطرح كنند.
از شگردهاي تحريف گران تاريخ ودشمنان ملت هااين است كه نخست دروغي مي سازند و آنگاه كه آن را دركتاب هاي مختلف، در نوشته هاي متعدد و از زبان اين و آن تا آنجا تكرار مي كنند كه به اصطلاح به حد «تواتر» برسد و جاي ترديد و خدشه در آن نباشد. ليكن از آنجا كه دروغ فروغ ندارد در بيشتر موارد دچار تناقض مي شوند و با ضد و نقيض گويي، خود را
رسوا و واقعيت را افشا مي كنند.
يك نمونه ديگر از اين خاطره نويسي هاي منافقان را پيرامون فتواي تاريخي علماي زنداني در يكي از كتاب هايي كه پيش از انقلاب انتشار داده اند در پي مي آوريم تا روشن شود كه دروغ تا چه پايه اي بي فروغ است:
... عده اي از اين به اصطلاح روحانيون فتوايي با مفاد ذيل امضا نموده و به«رسولي» كه يكي از مأمورين كثيف كميته است دادند: 1. ماركسيست ها نجس مي باشند و جنگ با انها واجب است. 2. تعليمات مجاهدين ازابتدا منحرف بوده است. . فتوا نكات ديگري نيز داشت كه فراموش كرده ام.
با دقت در مفاد فتوا مي توانيم پي به زيان هاي آن ببريم. به عنوان مثال رژيم با در دست داشتن اين فتوا مي تواند جوانان مسلمان كشورمان را بكشد، تيرباران کند وبعد در روزنامه هاي خود آنها را ماركسيست معرفي نمايد و در كنار خبر مربوطه فتواي صادره را چاپ كند. يعني با اين كار اجازه شرعي براي كشتن فرزندان مسلمان ملتمان يافت. اين عده در ابتدا به دروغ آقاي طالقاني و منتظري را نيز همراه و پشتيبان خود معرفي مي نمودند كه مسأله توسط هر دوتكذيب و مخالفت خود را با چنين فتوايي اعلام نمودند... (11)
در اين گزارش چنان كه مي بينيد سخن راست كم تر توان يافت ليكن نكته اي كه در آن جلب نظر مي كند اين است كه سازمان و هواداران آن از فتواي تاريخي علماي زنداني بر ضد پيروان ايدئولوژي انحرافي و التقاطي و نفاق و رياكاري سخت آسيب ديده و به خشم امده بودند كه هنوز هم آن خشم و كين فرو ننشسته است.
از نويسنده اين خاطره بايد پرسيد اگر علماي زنداني چنين فتوايي را به صورت مكتوب به يكي از مقامات ساواك به نام«رسولي»تسليم كردند، چرا رژيم شاه و ساواك از آن بهره برداري نكردند؟و آن را هيچ روزنامه اي انتشار ندادند؟و حتي آن را در پرونده اي و
در ميان اسنادي بايگاني نكردند؟
به نظر نگارنده اين سناريوي ساخته منافقان نيمه تمام مانده است و جا داشت كه آن را اين گونه كامل مي كردند:
... عده اي از اين به اصطلاح روحانيون فتوايي امضا نموده به رسولي يكي از مأمورين كثيف كميته دادند، ليكن او روي بند و بست خود با سركرده هاي سازمان به ويژه مسعود رجوي نه تنها متن اين فتوا را در هيچ روزنامه اي انتشار نداد و از آن در راه سركوب سازمان بهره برداري نكرد، بلكه متن آن را نيز به كلي امحا كرد تا در آينده به دست تاريخ نويسان، پژوهشگران و محققان نيفتد و به آبرو و اعتبار سازمان آسيب وارد نسازد... !
الحمدولله الذي جعل اعدائنا من الحمقاء

پي نوشت ها :
 

1. مورخ انقلاب اسلامي.
2. كتاب خاطرات، ص 387. تكيه روي فرازها از اين نگارنده است.
3. خاطرات حجت الاسلام محمد علي گرامي، همان، ص 339.
4. تحليلي از سازمان مجاهدين خلق ايران، ص 161.
5. بنا بر روايت استاد مطهري در نجف نظر علماي زنداني درباره بنيانگذاران سازمان اين بوده است : « و امرهم مريب». استاد مطهري را در سال 1355 در سحرگاهي در حرم مطهر حضرت علي عليه السلام زيارت كردم. ديدار حضرت ايشان پس از ساليان دراز براي نگارنده مغتنم و با اهميت بود. به اتفاق از حرم تا وادي السلام قدم زديم و گفتگو كرديم از اوضاع ايران و جريان هاي سياسي آن روز اطلاعات ارزشمند و با اهميتي از ايشان دريافت كردم از جمله فتواي علماي زنداني عليه منافقين و اينكه درباره بنيانگذاران اعلام كرده اند : «وامرهم مريب».
6. خاطرات حجت الاسلام محمد علي گرامي، ‌همان، ص 366. تكيه روي جمله ها از اين نگارنده است.
7. فرازي از تاريخ سازمان مجاهدين خلق ايران، نوشته اعضاي سازمان، ص 39.
8. كتاب خاطرات، ص 393. تكيه روي جمله ها از اين نگارنده است.
9. همان، ص 394.
10. همان.
11. فرازي از تاريخ سازمان مجاهدين خلق ايران، ص 39.
 

منبع: نشريه 15 خرداد، شماره 8.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.